گرچه با عزت الله سحابی و ابراهیم یزدی بخشی از سیاسیون مذهبی نیز در "شورای ملی صلح" حضور دارند ولی نه تنها در این شورا بلکه مدتهاست که در صحنه پویای سیاست ایران جای روحانیون برجسته خالی است. اگر چنین شخصیت هایی میتوانستند همصدا و آشکار علیه سیاستها و تحریکات ماجراجویانه و ضدملی حکومت کنونی موضع بگیرند، بی تردید نیروی مردمی پشتیبان "شورای ملی صلح" چندین برابر میشد و بخت پیشگیری از جنگ بیشتر. هیچگاه خطر جنگ تا این حد واقعی و بزرگ - و هیچگاه نیاز میهن برای دفع این خطر ازین بیشتر نبوده است. آیا روحانیانی که اسلام را برای سعادت مردم و وطن آنها میخواهند، اگر در چنین شرایطی پای به صحنه سیاسی نگذارند، عملا با آن دین فروشانی که میخواهند مردم و ایران را برای "اسلام" قربانی کنند، تفاوت چندانی خواهند داشت؟ درست همینجاست که سکوت خواسته و یا ناخواسته علامت رضاست! تاریخ نخواهد پرسید که نیت آنها چه بود، بلکه آنها چه کردند؟ بیاد آوریم روحانیون مبارزی را که در بزنگاه خطیر تاریخ، پابرجا از نهضت ملی و مصدق پشتیبانی کردند. آیت الله سید رضا زنجانی نماد یک روحانی آزاده و مبارز بود و هنوز هم ماندگار است!
سالهاست که دیگر، دادن ِ پاسخ به سئوالهای مقلدان روی تکه کاغذی، بعنوان یک روش مبارزاتی کهنه شده است. نزدیک به سه دهه است که بنام دین از طرف حاکمیت جمهوری اسلامی ابتدایی ترین حقوق شهروندی مردم پایمال میشود و کوششهای محدود و فردی بخش بزرگی از روحانیان نتایج و پیامدهای محسوسی ندارد. سالهاست که دانشجویان، زنان، کارگران، معلمان، نویسندگان، هنرمندان، حقوقدانان و بسیاری دیگر برای یک زندگی شرافتمندانه در ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک، متشکل مبارزه کرده و بهای فراوانی میپردازند. آیا کوششهای چشمگیر و طاقت فرسای این فرزندان خلف ملت ایران نیازی به پشتیبانی یکصدا و موثر روحانیت مردمدار ندارد؟
مبارزه علیه جنگ، برای صلح، تامین امنیت، حفظ یکپارچگی کشور و منافع ملی فرصت بسیار مناسبی برای ورود بسیاری از نهادهای اجتماعی به صحنه سیاست است. مخالفت با حمله ِ نظامی آمریکا و اسراییل اگر بدون حمایت از حقوق شهروندی و حقوق بشر ِ مردم ایران باشد، عملی جز دفاع از سیاستهای جنگ طلبانه حکومت کنونی که احمدی نژاد چهرهِ معرّف آن میباشد، نیست! صلح و آزادی را ارزان نمیتوان خرید. سلاح هوشمند آمریکایی هم هدیه صلح و دموکراسی برای ملت ایران نخواهد شد. بمبهای "دموکراتیک" آمریکایی در جهت منافع محافل حاکم در آمریکا پرتاب میشوند و جز ویرانی، آشوب، تباهی، تجزیه ایران و بهم زدن جغرافيای سياسی خاورمیانه نتیجه ای ببار نخواهند آورد.
مبارزه برای صلح جدا از مبارزه برای مردمسالاری در ایران نیست. به حکام جمهوری اسلامی باید پذیراند که"ملت ایران افزون بر حق استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای، حقوق دیگری هم دارد از جمله زندگی در صلح و داشتن امنیت. پافشاری در مورد یک حق نباید موجب شود ما حقوق دیگر خود را از دست بدهیم. حق مردم این است، جنگ نمی خواهیم، می خواهیم در صلح زندگی كنیم" (شیرین عبادی، در جلسه افتتاحی "کمیته ملی صلح"). حاکمیت جمهوری اسلامی، خود خطر بزرگی برای جان و مال هزاران هزار از هممیهنان ما و تمامیت ارضی کشور است و باید هرچه زودتر کنار زده شود تا بر جای آن، ملت در گزینشی آزاد و عادلانه با آرای خود دولت و حکومتی ملی و دموکراتیک بنشاند. بار سنگین این جابجایی را نمیتوانند شانه های، هر چند توانای، فداکارانی چند بکشند. تا مبارزه برای حقوق شهروندی همگانی نشود این بار به سرمنزل مقصود نخواهد رسید. و در امر همه گیر تر کردن این مبارزه، نهادهای روحانیان مترقی میتوانند نقش ارزنده ای بعهده بگیرند.
این واقعیت که بخش بزرگی از روحانیان در محافل خصوصی از "روحانیت دولتی" شکایت میکنند و سخن از "صدماتی که دولتی و سیاسی شدن بخشی از روحانیون به روحانیت و اسلام زده است" میرانند، کافی نیست. روحانیانی که ریشه در جامعه داشته و از این راه امکانات کلان مادی و معنوی در اختیار دارند، میتوانند به گونه ای همصدا از امکانات فراوان موجود در خدمت موکلین خود استفاده نمایند و به گسترده شدن پیکار علیه جنگ افروزان خارجی و داخلی یاری رسانند و در شرایطی که روزبروز خطر جنگ بیشتر و شکست سیاستهای خارجی رژیم جمهوری اسلامی روشنتر میشود، نشان دهند که روحانیان ایران همگی حامی مستبدان، جنگ طلب و حکومتی نیستند و از ماجراجویی نظامی بیزارند. در این شرایط وانفسا بجاست که شخصیتهای برجسته آشکار بگویند که کجا ایستاده اند. مخالفت با جنگ را حاکمیت نمیتواند به آسانی با اتهامهای رایج، سرکوب نماید، بویژه که این مخالفت هم آوا از سوی متشخصین مذهبی ابراز گردد. این اقدام بی هیچ تردید محبوبیت و نفوذ آنها را در میان مردم و مقلدینشان بیشتر و جنبش ملی صلح را قویترخواهد کرد.