« هرگاه جنایتی میشود ، آنان هم که ساکت اند , دستها یشان به جنایت آلوده است »
داستایوفسکی
با شروع حمله هوایی اسرائیل به نوار غزه بعضی از نیروهای اپوزسیون رژیم اسلامی با محکوم کردن این حملات , خشم گروهی دیگری از اپوزسیون ایرانی را بر انگیختند . خشمگینان میگویند چرا به این تجاوز اعتراض میکنید؟, فلسطینی ها مقصرند آنها راکت پرتاب میکردند ٬آنها به حماس پناه میدادند ٬در بلوکه نوار غزه آنها نقش داشتند چون قاچاق میکردند. بخشی از اپوزسیون ایرانی با بی شرمی از اسرائیل در این جنگ نابرابر دفاع کرده و میکنند و عده ای دیگری از این خشمگینان نیز ساکت مانده اند ٬ نه از اسرائیل دفاع میکنند و نه این رژیم را محکوم .اما همه میدانند که سکوت علامت رضا ست .
گروهی آگاه از اپوزسیون ایرانی بیاد میاورد جنایات و کشتار و ستمی که بر مردم فلسطین دردهکده دیر یاسین ٬ اردوگاه تل زعتر و صبرا و شکیلا رفت . سربازان اشغالگر سرزمین فلسطین در روز 10 آوریل 1948 ضمن تصرف دهکده ی «دیر یاسین» در نزدیکی اورشلیم بیش از 250 نفر از اهالی دهکده را که نیمی از آنان زنان و کودکان بودند، به قتل رساندند. این حادثه باعث فرار عده ی زیادی از اعراب فلسطین شد و در نتیجه از آوریل تا مه سال 1948، حدود ۳۰۰ هزار نفر فلسطینی از نقاط مختلف فلسطین به سایر کشورهای عربی از جمله اردن و لبنان , مهاجرت کردند.
فاجعه تل زعتر در سال ۱۹۷۶ رخ داد که فالانژ ها ی لبنانی با کمک سوریه اردوگاه پناهندگان فلسطینی در لبنان را به بهانه قتل و غارتی که چند فلسطینی مرتکب شده بودند ٬ به مدت ۶ ماه محاصره کردند و بیش از ۱۵ هزار آواره فلسطینی را زیر آتش توپخانه قرار دادند ٬بیش از هزار و پانصد زن و کودک فلسطینی را به خاک وخون کشیدند و بقیه آوارگان را آواره تر کردند . رهبری نابخردانه یاسر عرفات نیز در این فاجعه بی تاثیر نبود.
همچنین در سال ۱۹۸۲ که باز هم فالانژهای لبنانی به کمک آریل شارون و ارتش اسرائیل تقریبا تمام ساکنان اردوگاه صبرا و شکیلا٬ نزدیک به ۲۰۰۰ نفر غیر نظامی و زن وکودک را به بهانه ترور بشیر جمایل رهبر فالانژها قتل عام کردند(بعد ها معلوم شد که ترور جمایل کار سوری ها بوده نه فلسطینی ها .)
این بخش آگاه از اپوزسیون ایرانی که حمله اسرائیل را محکوم کرد ,میدانست که باز هم کودکان ٬زنان و غیر نظامیان فلسطینی ٬ اینبار در سرزمین خوذشان باید بهای جرم کسی دیگر٬موشک پرانی حماس ٬ را بدهند و از ابعاد فاجعه بخوبی آگاه بودند. از این رو در محکوم کردن این حمله تامل نکردند ضمن اینکه ماجراجویی حماس و کشتار غیر نظامیان اسرائیلی نیز از سوی اپوزسیون ملی محکوم شد. اما سکوت اپوزسیون *"خشم" گین ایرانی و این دفاع از ظالم در مقابل مظلوم از بهر چیست؟ چرا بعضی ها از تکه پاره شدن کودکان فلسطینی که حتی تیر کمانی در دست ندارند توسط هوا پیما های اف ۱۶ متاسف نیستند و حتی برخی شادمان هستند ؟آیا چون جمهوری اسلامی بظاهر از فلسطینی ها حمایت میکند باید انسانیت را زیر پاگذاشت و به طرفداری از دشمن دشمن ما که ثابت شده دوست ما نیست پرداخت؟ وحشیگری دولت اسرائیل که قدرتمندترین نیروی نظامی در منطقه است ولی بجای ردیابی تروریست های حماس که توانایی آنرا هم دارد دست به کشتار غیرنظامیان بی دفاع می زند ٬ توجیه نا پذیر است.
کشوری که چشم در فضا دارد و قادر است کوچکترین حرکت افراد در کوچه پس کوچه های غزه را تماشا کند ٬چرا به این نتیجه رسیده که باید غزه را با خاک یکسان کرد و روزانه ** 300 کشته و زخمی گرفت و در آخرین روزهای حکومت بوش برگهای خونینی در تاریخ جهان بر جای گذاشت ؟
کجاست آن وجدان و فضائل زیبای انسانی که اپوزسیون ایرانی مدعی آن است و قرار است از فردای حکومت آنان عدالت بر جامعه ما حاکم شود و حق به حق دار برسد؟
وقایعی که وجدان انسانی هرگز فراموش نخواهد کرد از جمله کشتار ارامنه٬ هولکاست٬ کشتار دهکده دیر یاسین و اردوگاه های تل زعتر ٬ صبرا و شکیلا ٬کشتار تابستان سال ۶۷ در ایران ٬کشتار حلبچه ٬ نسل کشی در یوگسلاوی .... و سرانجام فاجعه غزه میباشد ٬ وقایعی که شرف انسان از وقوع آنان شرم دارد .در محکوم کردن جنایت نباید مذهب ٬نژاذ ٬فرهنگ، حیات اجتماعی و طرز تفکرو زبان مورد توجه قرار گیرد بلکه نفس جنایت محکوم است .اگر این سکوت بخاطر بی تفاوتی و یا برای خشنودی کسی است و اگر این طرفداری از ظالم برای تکه نانی و یا برقراری روز ی نامه ٬تار نما و یا تلویزیون ماهواره ای است ...........٬نشاید که نامت نهند آدمی.
یادداشت هفته
بیژن مهر
۹ ژانویه 2009
*خشم(خدا٬شاه٬میهن)
**(در پانزدهمین روز حمله اسرائیل به نوار غزه بیش از ۸۰۰ کشته و۳۵۰۰ زخمی تلفات فلسطینیان بوده است)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
منیر طه
کفش اندازی در عراق ، آتش بازی در فلسطین
جان بدر بردگان از قتل عام نازی ها بساط هستی را با بدن های فرسوده و نیاسوده در اسرائیل گستردند و با این کوچ هول انگیز و اسف بارِ تاریخی ، کوره های آدم سوزی را هم به دوش کشیده در زمین های جوانه زدۀ فلسطین بر زمین گذاشتند . کوره هایی که از همان دیروز جوانه ها را می بلعد تا به امروز که زمین و آسمانِ فلسطین را در آتش و خون می غلتاند و کودک و پیر و جوانش را خاکستر می کند . دودش به چشم دنیا می رود و سرودش در گوش دنیا هرای می کشد . دنیا می جوشد و می خروشد ولی دنیا گیران یعنی قبایل مردم آزاران و آدم خواران همچنان نقشِ به دیوار ، به دیوار چسبیده اند .
باراک اوباما ، در یکی از سوال جواب هایش می گوید اگر کسی به خانۀ من در حالی که دختر هایم خفته اند راکت پرتاب کند من برای جلوگیری از آن هر آنچه از دستم بر آید می کنم و نمی گوید هرگاه کسی به مایملکِ همسایۀ دیوار به دیوارش دراز دستی کند این در معرض تجاوز و تهاجم قرار گرفته چه باید بکند . چگونه و کدام هر آنچه از دستش بر می آید را برای دفاع از خانه و خانوادۀ خویشتن به کار برد .
اسرائیل پیام اباما را به مصرف می رساند و مردم بی سلاح و بی دفاع فلسطین را قتل عام می کند و بدین ترتیب هولوکاست و قتل عام قوم یهود به دست نازی ها را که تا به امروز با سرمایه گذاری های سنگین از طریق سینما و رادیو تلویزیون و مطبوعات تبلیغ کرده است تا مظلومیت و معصومیت خود را در یاد جهانیان زنده و رنگین نگاه دارد ، بی رنگ می سازد . همانطورکه دنیا منکر آن جنایت نیست مؤید این جنایت هم نخواهد بود با این تفاوت که جنایت دیروز در رویارویی با جنایت امروز رنگ باخته و بی اعتبار می شود .
سؤال این است که اگر راکت بازی حماس که چیزی جز کلوخ اندازیِ جاهلانه نیست متوقف شود اسرائیل دست از سر غزه آن خاک یک وجب در یک وجب بر خواهد داشت؟ زندگیِ سوخته و پایمال شدۀ مردم فلسطین را دوباره لگد کوب نخواهد کرد ؟ آیا فقط موشک پرانی بهانۀ تجاوز و تهاجم است ؟ آیا با ختم آتش پرانی قساوت و شقاوت به رأفت و الفت تبدیل خواهد شد ؟ نه . دلی که از تماشای هراسِ ساکن در چشم و خونِ گسترده در چهرۀ کودکان و بدن پاره پاره شدۀ پیر و جوان از جای بر نیاید رأفت و الفت نمی شناسد و این شامل احوال جاهل کلوخ انداز هم است که گز نکرده خاک و خاک نشینانش را به دست گزمه می دهد .
اگر دیوانۀ هوش از سر در رفته ای کسی را بکشد و یا آسیب برساند مطابق قانون و به اندازۀ سبک سنگینی گناهش او را یا میکشند یا زندانی می کنند ولی این قانون در حق جانیان کشتارِ عراق و افغانستان و فلسطین و همانندگانشان جاری نیست که نه تنها ساکنانش را کشته اند که آبادی و جای و مکانشان را به آتش کشیده اند که آزادی و استقلالشان را به غل و زنجیر بسته اند که خونشان را مکیده اند و اینچنین فربه و سنگین شده اند . جانیِ اسرائیلی گروه گروه کودک و زن و مرد فلسطین را که نه راکت انداز است و نه کمترین وسیلۀ دفاع در دست دارد بی رحمانه در آتش و خون می غلتاند و دم بدم در بوق و کرنا می دمد که در این قلدری و بزن بهادری یکی دو سرباز اسرائیلی هم کشته شده است . سربازان جوان ، بیچاره و بی توانی که قربانی و بازیچۀ دست جنایتکاران خانگی هستند .
از قِبَلِ شرّ و محشرِ راکت بازی ، آقای بوش از های و هوی کفش اندازی رهایی یافته نفسی تازه می کند و در هر نفس که فرو می برد الهام ساز آسمانی و چون بر می آورد کشتار بازِ زمینیش را شکر می گوید که افتضاح و رسوایی کفش اندازی را با معرکه سازی و قتل عام غزه در گلوی بلندگو ها خفه کرده است . نادانی که اینچنین در محاسبه و معادله کودن و خرف باشد و هشت سال زمامداریش را در خون و خاکستر و ویرانگری مصرف کند خفت و خواریِ ماندگار در تاریخ ریاست جمهوری امریکا و شجاعت و شهامت پر بارِ منتظر الزیدی خبرنگار عراقی در تاریخ عراق را با همان جهالت ذاتی تمام شده حساب می کند و معادله را می بندد .
حرف توی حرف آمد و کفش انداز هم به حرف آمد که بگیر تو سگ . گفتند سگ حیوان وفادار و خوبی است روا نبود آن حیوان را به این حیوان نسبت دهد . ولی سگ هایی هم هستندکه علاوه بر پیچیدن به پر و پاچۀ این و آن آلات و ادوات آدمیان را هم می ربایند و مسلما منظور آقای الزیدی همین سگ آلت رباست . دیگر اینکه مسلمانان سگ را نجس و نا پاک می دانند اگر کسی به سگ دست بزند باید دستش را آب بکشد و اینجا هم منظور خبرنگار عراقی از بگیر تو سگ ، نجاست و نا پاکی گیرندۀ کفش است .
به وقتی که باران رحمت مایۀ زحمت است ، در و دیوار و آدمیان را می غلتاند و در هم می کوبد و خوان نکبت در کلبۀ در هم ریختۀ بی خانمانان افزونیِ نعمت ، به وقتی که جنایتکاران امریکا و اسرائیل ، دو قلو های بی شرم و حضور دوشادوش به جانِ جهان درافتاده اند ، به وقتی که از بند بند هستی بیماری و ویرانی هولناکی سر بر می آورد ، در این وقت ، در خانه تکانیِ هر از گاهی ، من هم کفش های خدمتگزارم را منتظر خدمت کردم تا به وقتش به خدمت خوانده شوند .
ونکوور ، پنجم ژانویه 2009
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چند نامه به روزنامه واشنگتن پست در مورد جنگ نابرابر اسرائیلی ها با فلسطینی ها!
ترجمه و تنظیم:امیرهوشنگ آریانپور
خانم و یا آقای "نادا ال اریان" ساکن اسپرینگ فیلد ویرجینیا به روزنامه واشنگتن پست نوشته است:
"منظورتان را خوب می فهمیم، شما هزار در صد طرفدار اسرائیل بوده و حاضر نیستید یک کلمه در مورد انتقاد از رفتار اسرائیلیها بنویسید!
در روز 6 ژانویه، 40 تن شهروند سویل فلسطینی را گلوله توپخانه اسرائیلی ها قتل عام کرد
در حقیقت این کشور اسرائیل بود که در روز 8 نوامبر 2008 وارد سرزمین نوار غزه شده و شش تن از اعضای حماس را کشتند. در حالیکه ستون نویس روزنامه واشنگتن پست آقای "ریچارد کهن" وانمود کرده است که این حماس بود که پبمان آتش بس را شکست!
آیا جز این است که دو کشور اسرائیل ومصر با بستن راه عبورغزه به مصر ،راه فرار مردم بیگناه را مسدود وکل نوار غزه را بصورت زندان دستجمعی در آورده اند که با بمباران بی وقفه اسرائیلیها همه مردم داخل آن چه طرفدار حماس و چه بیطرف ، چه باگناه و چه بی گناه، بایستی مورد تنبیه شدید قرار گیرند !
ستون نگار دیگری بنام "چارلز کراچمر" عمل اسرائیلیها را که قبل از شروع بمباران از طریق رادیو ، حملات خود را به اطلاع مردم فلسطین رساند، یک نوع دلاوری و مردم نوازی تصور کرده است ؛ در حالیکه با قطع نیروی برق و تلفنهای نوار غزه بوسیله مقامات اسرائیلی چگونه انتظار داشته اند که مردم بتوانند به رادیو های خود گوش فرا داده و خود را آماده حملات بعدی اسرائیلی ها کنند!؟ ضمن اینکه اسرائیلیها از بمباران بیمارستانها، مدارس و دفاتر سازمان ملل و سایر سازمانهای امدا نیز خودداری نکرده و تعداد زیادی را در آن محل ها با بمباران خود نابود کرده اند.
شخص دیگری بنام "دیپاک کنکره ماس" ساکن فالز چرچ ویرجینیا نوشته است:
گمانم روزنامه واشنگتن پست با ما شوخی می کند! در حالیکه تا بحال ( 31 دسامبر 2008) بالغ بر 370 فلسطینی کشته و چند برابر آن بوسیله بمباران های هوایی زخمی شده اند، آن روزنامه عکس یک فرد اسرائیلی را در حال عزاداری یک تن از خانواده اش و یک سرباز اسرائیلی که یک فلسطینی را دستگیر کرده است به خوانندگان خود نشان داده است! آیا زمان آن فرا نرسیده است که آن روزنامه حقایق را به اطلاع خوانندگانش رسانده و دست از قضاوت یکطرفه کردن بردارد!؟
آقای " جان لووی" ساکن سینت مایکل مریلند نوشته است:
من یک یهودی 73 ساله مرفه هستم که در آمریکا اقامت دارم ، اینروزها مشاهده می کنم که اکثر ستون نویسان روزنامه ها چون چارلز کراچمر، مایکل گرسون، افرایم اینه و رابرت لیبر و دیگران همه از اسرائیل طرفداری کرده و حق را بجانب آن کشور دانسته اند!
شاید من اشتباه می کنم، ولی بخوبی می دانم که اگر بیست ساله بودم و در غزه زندگی می کردم و می شنیدم که پدر و پدر بزرگان من در زمانهای گذشته از زندگی نسبتاً خوبی در سرزمین فلسطین، قبل از تجاوز اسرائیلیها به آن سرزمین و بیرون راندن فلسطینی ها برخوردار بودند؛ من نیز چون دیگر جوانان فلسطینی ، حالت وازنی و رد بخود گرفته و به حماس پیوسته و به دفاع از سرزمین آباء و اجدادی خود پرداخته و متجاوزان را بیرون می راندم.
آیا بهتر نیست که روزنامه وشانگتن پست بجای دفاع از این و آن ، حقیقت را بیان کند