وی در سال 1305 در تهران متولد. پس از گذراندن دوره دبیرستان وارد خدمت در نیروی دریای شده و جهت ادامه تحصیلات به کشور انگلیس اعزام و دوره مقدماتی ناوبری را در دانشکده دریایی انگلیس طی نمود. و سپس دوره های عالی و دانشگاه جنگ را در سالهای بعد بتدریج در خارج از کشور طی نمود
پس از مراجعت به ایران برای خدمت به خرمشهر اعزام و مشاغل مختلفی از جمله فرماندهی ناو ، رئیس دژبان منطقه ، تحویل گرفتن یک فروند ناو مین جمع کن از آمریکا و هدایت آن به ایران و غیره عهده دار گردید
مشاغل عمده وی در سالهای بعد، شامل سرپرستی دانشجویان دریایی در انگلستان و آمریکا ، وابسته دریایی ایران در آمریکا ، مسئول نظارت در تعمیرات اساسی و مدرنیزه کردن چند فروند ناوشکن درایالت پنسیلوانیا، معاونت پرسنلی نیروی دریایی، معاونت طرح و برنامه و فرمانده پایگاه دریایی خرمشهر و در سال آخر رژیم سابق استاندار استان بوشهر.
پس از انقلاب بهمن 1357 ، دریادار مدنی وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی از وی دعوت نمود که فرماندهی ناوگان ایران را بعهده بگیرد ولی او بدلایلی از قبول آن خودداری نمود، و چون خیلی دیگر از ایرانیان، اجباراً ایران را ترک و در آمریکا مقیم گردید.
در سال 1360 چندی پس از شروع جنگ تحمیلی ایران – عراق صدام حسین از طریق عوامل خود فروخته و خائن ایرانی با ارسال بلیط هواپیما برای دریادار موقری ازاو دعوت بعمل آورد که به عراق رفته و علیه رژیم اسلامی با کشور عراق همکاری نماید. موقری با پرخاش و تند خویی دعوت صدام حسین را رد کرده و اظهار نمود : "همکاری با کشور متجاوزی که به سرزمین ایران زمین تجاوز کرده و فرزندان ایران را بخاک و خون کشیده است، از همکاری با شیطان رجیم ناپسند تر و ناشایسته تر است."
نامبرده از بدو ورود به آمریکا تمام سعی و کوشش خود را برای ایجاد مرکزی بنام خانه ایران صرف نمود و خوشبختانه با کمک تعداد زیادی از ایرانیان وطن دوست موفق به این کار اساسی گردید.
از دیگر فعالیت ها ی وی ترتیب برقراری راه پیمایی چند هزار نفری برای جلوگیری از ادامه جنگ خانمانسوز تحمیلی ایران و عراق بود. ضمنا وی پایه گذار جمع کردن هزاران ایرانی در روزهای ملی چون عید نوروز سیزده بدر و چهارشنبه سوری بود.
وی با کمک دیگران در خانه ایران موفق گردید سازمان " همیاری " برای رساندن دارو و وسایل پزشگی برای درمان زخمی های جنگ ونجات یافتگان بمبارانهای هوایی و زلزله زدگان ترتیب داده و کمکهای بیدریغی را برای مردم ایران ارسال دارد. ضمناً با جمع آوری مبالغ قابل توجهی موفق گردیند که چندین درمانگاه و مدرسه و استراحتگاه و غیره برای مردم نیازمند ایران بوجود آورند.
لقب " پدر" که از دوران جوانی به این راد مرد اطلاق شده بود، بحق بیانگر سجایای اخلاقی وانسان دوستی بی نظیرو شخصیت بارز ایشان می باشد.
درگذشت چنین راد مرد بزرگی، ضایعه ای است جبران ناپذیر برای جامعه ایرانیان.
روانش شاد و یادش گرامی باد
مراسم یاد بود آن زنده یاد روز یکشنبه مورخ 11 نوامبر 2007 از ساعت 4 الی 6 بعد از ظهر در محل زیر برگزار می گردد.
خانواده های عزا دار:
موقری – ارم – اعتماد مقدم – پیترز – فروغی – امامی – عزیزی – سلیمانپور – آریانا
آدرس:
هتل ریتز کارلتون Hotel D.Ritz Carlton
1700 Tysons Boulevard
Mclean, Va 22102
تلفن هتل – 703 – 506 - 4300
خبرگزاری جبهه ملی ایران درگذشت این امیر میهن پرست را به خانواده ٬ یاران و همقظاران ایشان تسلیت میگوید
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
نصرالله موقری معروف به " پدر" کیست؟
چرا و تحت چه انگیزه ای به تیمسار نصرالله موقری لقب پدر داده شده است
چندی قبل من با مطرح کردن سئوال فوق، از یکی از دوستان مشترک تیمسار موقری و خودم " آقای ناصر ظهیری " ، درخواست کردم با قلم شیوای خود این مطلب را برای من بیان کنند. جواب ایشان چنین بود:
" به اعتقاد من با وجودیکه این عنوان بخودی خود احترام آمیز بوده و ما نیز جملگی پدر خانواده خود هستیم و شاید بتوان گفت هر یک از ما نیز بنوبه از محسنات یک پدر خوب برخوردار می باشیم، بچه علت و در نظر گرفتن چه خصوصیات بارز و شناخته شده ای جامعه ایرانی به ایشان لقب پدر را اعطاء نموده اند. همگان اعتراف دارند که ایشان علاوه بر برخودداری از مشخصات یک انسان مومن، فرهیخته، آگاه و باشرف در عمل ثابت کرده اند که چه در زندگی شخصی و چه اداری دارای خصوصیات ویژه و برجسته ای هستند که می شود به صراحت گفت:
داشتن شهامت و صداقت، صبور و درستکار بودن، ساده و بی آلایش زیستن، دل سوز بودن، فداکار بودن، تکیه گاه و پشتیبان محرومان بودن، صلح جو و مردمی بودن، حس سلوک داشتن، وفاداروهمراه بودن، سازنده و مسئولیت پذیر بودن، فداکاری واز خودگذشتگی داشتن، ایمان واقعی بدین و مملکت داشتن، و همچنین پای بندی به آزادی و خواهان برخورداری از یک دموکراسی واقعی برای مردم ایران زمین.
آیا شخصیتی که دارای یک چنین فضایل شناخته شده انسانی است سزاواری این را نخواهد داشت که جامعه ایرانی به حق به او عنوان "پدر" را اطلاق نماید. به حقیقت که این عنوان برازنده این شخصیت والای انسانی است."
به عنوان یکی از کسانیکه نصرالله موقری را از بالغ بر 56 سال قبل می شناسد و در طول این سالهای طولانی علاوه بر اینکه مدتها در روی دو ناو با هم مشغول خدمت بودیم، و در بقیه این دوران طولانی ارتباط بسیار نزدیک اداری و خانوادگی نیز داشته ایم؛ لذا فکر میکنم می توانم بخود اجازه دهم که خلاصه وضع خدمتی نصرالله موقری را بر مبنای مشاهداتم و نه داستان سرائی های دیگران به گونه ای خلاصه برشته تحریر درآورم.
اولین بار که نصرالله موقری را دیدم ، دی ماه 1329 در بندر پلیموث یکی از مراکز آموزشی نیروی دریایی انگلیس بود. دانشجوی دریایی موقری به همراه دوازده دانشجوی دریایی ایرانی دیگر ، پس از گذراندن دوره زبان انگلیسی در لندن برای گذراندن دوره مقدماتی دریایی به پلیموث آمده بودند. در آن هنگام من و 14 نفر دانشجویان دوره اول که از حدود 8 ماه قبل، در روی نبرد ناو 35 هزارتنی " هاو" (H.M.S. Howe ) که یکی از بزرگترین نبرد ناوهای جهان بود ، در حال گذراندن دوره مقدماتی دریایی بودیم.
با ورود دانشجویان دوره جدید، پس از خیر مقدم گفتن ،آنها را به بخشی از ناو که محل اقامتشان بود هدایت کرده و اطلا عات ضروری و لازم را دراختیارشان گذاردیم. از روز بعد برنامه تحصیلی آنها نیز شروع شد. معمولاً در طول روز بجز در وقت صرف صبحانه و نهار که همه دانشجویان ایرانی در سالن غذا خوری گرد هم جمع می شدیم، در سایر ساعات روز با یکدیگر در تماس نبودم. البته در پایان روز و پس از صرف شام فرصتی بدست می آمد که با دانشجویان تازه وارد به صحبت نشسته و از اخبار ایران و اوضاع کشورمان با اطلاع شده و تا حد امکان آنها را بشناسیم.
حدود 4 ماه پس از ورود دانشجویان جدید، دوره مقدماتی ما دانشجویان دوره اول به پایان رسید و 5 نفر از ما از طریق کنکور برای گذراندن دوره مهندسی دریایی انتخاب و به دانشکده سلطنتی مهندسی مانادان و 10 نفر باقیمانده جهت گذراندن دوره های تکمیلی ناوبری به سایر مراکز آموزشی نیروی دریایی انگلیس روانه شدیم.
به این ترتیب تماس ما با دانشجویان جدید موقتاً قطع شد. ولی چون در تعطیلات اکثر دانشجویان به لندن می رفتند ، لذا از این فرصت استفاده کرده و سعی می کردیم که همگی در یک پانسیون یا هتل ارزان قیمت اقامت کنیم.
به این علت تماس من با 12 دانشجوی جدید تا حدی محدود بود و لذا نمی توانستم آنطوری که باید و شاید آنها را ارزیابی کنم. ولی در همان اوایل برخوردم با دانشجو نصرالله موقری به این نتیجه رسیدم که با دیگران فرق کلی داشته و دیدگاهش نسبت به همه چیز و همه کس وجه تمایزی فراوان دارد.
به این طریق چند سال گذشت. من و سایر دانشجویان دوره مهندسی و دوره ناوبری پس از گذراندن دوره مربوطه در خردادماه 1332 به ایران مراجعت کردیم. مسئولین نیروی دریایی همه ما را که در آن زمان به درجه ناوبان دومی مفتخر شده بودیم برای فراگرفتن اصول نظامیگری و آئین نامه های ایرانی به دانشکده افسری که در تابستانها به محل تابستانی خود در اقدسیه نقل و مکان می کرد روانه کردند. بنابراین دوباره تماس ما با افسران دوره دوم از سر گرفته شد.
از ذکر اتفاقاتی که در ماه های تیر و مرداد 1332 که من و ناوبان موقری و دیگران شاهد آن بودیم، می گذرم و اضافه می کنم که پس از مراجعت شاه از ایتالیا و برقراری ظاهری امنیت. شاه در مراسم جشن فارغ التحصیلی دانشکده افسری حضور بهمرسانیده و جوائز افسران رتبه اول را که اهدای یک قطعه شمشیر و یا یک اسلحه کمری بود ، برگزارکرد.
در اوایل آبان ماه 1332 نیروی دریایی افسران دریایی جوان از فرنگ برگشته را برای خدمت به پایگاه دریایی خرمشهر که تنها پایگاه مجهز نیروی دریایی بود روانه کرد.
من باتفاق ناوبان موقری و چند افسر دیگر با هزار امید و آرزو بوسیله ترن مسافری که معمولا بیش از 16 ساعت در راه بود به سوی سرنوشتی که از آن هیچ اطلاعی به ما داده نشده بود رهسپار شدیم.
در خرمشهر رئیس ستاد آنزمان ناخدا یکم رسائی با ما برخورد کرده و مشاغلمان را به ما ابلاغ کرد. از قضای روزگار من و ناوبان موقری به ترتیب به عنوان مدیر ماشین و فرمانده دوم همان ناو تعیین شدیم. چند روز بعد به ناو ما که نامش "یدک بر نیرو" بود ماموریت داده شد که عده ای زندانی سیاسی را به جزیره خارک ببریم. در روز تعیین شده چند کامیون پر از زندانیان سیاسی همراه با سربازان مسلح به کنار اسکله آمده و زندانیان را تحویل فرمانده ناو دادند. چون ناو یدک بر ظرفیتش فقط 370 تن بود و محلی برای اقامت بالغ بر 50 زندانی نداشت، لذا اجباراً همه زندانی ها را در روی عرشه کشتی در هوای باز رها کرده و نا و سلانه سلانه از طریق شط العرب به طرف دهانه خلیج فارس روانه شد . من و موقری و زندانیان برای اولین بار در زندگی خود چشمانمان به خلیج فارس و آبهای شور آن افتاد. روز بعد به حوالی جزیره خارک رسیده و از دور جزیره نمودار گردید.
چون در آن زمان خارک فاقد اسکله و وسایل بندری بود لذا در فاصله ای نسبتاً دور از جزیره لنگر انداخته و با قایق پاروئی در چند نوبت زندانیان را به جزیره برده و تحویل افسری که مسئول زندانیان بود دادیم.
در هفته های بعد ماموریت بردن زندانیان به جزیره خارک ادامه داشت و چندی بعد تعدادی زندانی که شامل چاقوکشان و آدم کشان حرفه ای بودند تحویل ناو شدند که به تبعید گاه خود در بندر عباس روانه شوند. متاسفانه این ماموریت نیز به ناو یدک بر ارجاع شد. البته این فرصتی بود که ما افسران جوان از بندر عباس ، بوشهر، و بعضی از جزایر خلیج فارس چون هنگام، سری، فارور، کیش، قشم و غیره دیدن کرده و با وضع رقت بار بنادر و جزایر و اهالی بومی آنجا از نزدیک تا اندازه ای آشنا شویم.
علت رفتن به جزایر بخاطر پشتیبانی لجستیکی از پاسگاه های دریایی کوچکی بود که در بعضی از جزایر در آن اواخر ایجاد شده بود. مثلاً در جزیره هنگام ناوبان احمد مدنی "تبعید شده" باتفاق یک درجه دار و هشت ناوی وظیفه بسر می بردند. (علت تبعید ناوبان مدنی بخاطراین بود که چرا او به عنوان وکیل تسخیری چند درجه دار نیروی دریایی که خیال داشتند ناو ببر را در 25 مرداد 1332 آتش بزنند از آنها دفاع کرده است!؟)
ناوبان دوم موقری برای کمک به نیازمندان از خود مایه می گذاشت
لازم به گفتن است که عده زیادی از زندانیان سیاسی را کسانی تشکیل می دادند که تحصیلکرده ، علاقمند به امور سیاسی ، وطن دوست و ضمناً ملی گرا بودند . حتی چند نفر از آنها سالها بعد در به ثمر رساندن انقلاب سال 57 فعال و موثر بودند.
در هنگام نقل مکان این زندانیهای سیاسی بود که من پی به میزان انسانیت و مردم داری و دلرحمی ناوبان موقری بردم. با وجود آنکه در روی ناو ماشین یخ سازی نداشتیم و در هر سفر چند قالب یخ که برای جلوگیری از آب شدن آنرا بین کاه و چند گونی قرار می دادیم خریداری و با خود می بردیم. موقری در " حبانه ای" سفالی که در معرض باد قرار داده می شد، تا آب داخل آن خنکتر شود؛ چند قطعه یخ قرار می داد که زندانیان از آن استفاده کنند. به این علت پس از تحویل زندانیان، در ادامه ماموریت، برای پرسنل خود ناو یخی باقی نمی ماند.
سئوال نکنید که چرا یخ بیشتری نمی خریدیم. علت نبودن بودجه ای برای خرید یخ بود و هزینه این یخ را افسران ناو پرداخت می کردند. ضمناً با وجود آنکه محل نهار خوری افسران ناو بسیار کوچک و محقر بود، موقری هر بار چند نفر از زندانیان را دعوت به صرف غذا در نهار خوری افسران می کرد.
این ماموریت های ناو یدک بر ادامه داشت . سال بعد در خرداد ماه 1333 قرار شد که دو ناو ببر و پلنگ برای تعمیرات به ایتالیا عزیمت کنند. ( یک شرکت نفت ایتالیایی تقبل کرده بود در مقابل دریافت مقداری نفت تصفیه شده که در مخازن آبادان از زمان ملی شدن نفت باقی مانده بود و به دستور انگلیسی ها هیچ شرکت نفتی جرات خرید آنرا نداشت؛ هزینه تعمیردو ناو را در ایتالیا بپردازد) لذا نیروی در یایی تصمیم گرفت همه افسران جوان را بجز چند نفر با این دو ناو به ایتالیا اعزام دارد تا عملناً در دریا نوردی، به تجربیات دریایی دست یابند.
یکی از افسرانی که به این ماموریت اعزام نگردید ناوبان موقری بود. ضمن اینکه تنها ناو باقی مانده در نیروی دریایی که قادر به در یانوردی بود همین ناو یدک بر بود.
موقری اجازه نمی داد حتی به زندانیان و تبعیدیان اجحاف شود
موقری که به فرماندهی ناویدک بر نیز گماره شده بود، در غیاب دو ناو دیگر نیروی دریایی، بطور دائمی در حال دریانوردی و پشتیبانی لجستیکی وسرکشی به جزایر و بنادربود. در یکی از این ماموریتها به خارک یکی از زندانیان که قبلاً افسر نیروی هوایی و تمایلات توده ای داشت، با ناوبان موقری تماس گرفته و اطلاع می دهد که زندانی دیگری علاقمند است با وی تماس بگیرد. آن زندانی دیگر ، "شمشیری "معروف و هوا دار و مرید دکتر مصدق، به موقری اطلاع می دهد که زندانبان ما سروان نیروی زمینی فلاحتی در اینجا فروشگاهی تاسیس کرده است که انواع مشروبات و سیگار و غیره را با قیمت سرسام آور به زندانیان می فروشد و ضمناً همه نامه های ما را باز کرده و پولهایی را که خانواده برای ما می فرستند برداشته و مطالب داخل نامه را مطالعه و علیه ما بکار می برد. علاوه بر این مرا وادار کرده است که با هزینه زندانیان همه روزه خوراک تهیه کرده و او و افرادش را چلوکباب بدهیم. ( بردن مشروب بداخل زندان درایران ما ممنوع و خلاف قانون بود.)
ناوبان موقری پس از انجام ماموریت، به خرمشهر مراجعت و مستقیماً به دفتر فرمانده پایگاه که به تازگی دریادار شده ، می رود، و با ناراحتی اعلام می کند: "اگر به فوریت سروان فلاحتی را از خارک تعویض نکنند او دیگر به دریانوردی نخواهد رفت و اگر برود با گلوله زندانیانرا از شر فلاحتی راحت خواهد کرد." فرمانده علت را سئوال می کند. پس از مطلع شدن از رفتار و کردار فلاحتی ، بلافاصله دستور می دهد که افسر دیگری با نفرات خود آماده شده و زندان خارک را تحویل بگیرد . ( البته به فوریت سروان فلاحتی ازخدمت در نیروی دریایی برکنار و بازنشسته شد.)
چند سال بعد ناوبان یکم موقری که برای گذراندن مرخصی به تهران رفته بود باتفاق چند همقطار برای صرف غذا به چلوکبابی شمشیری می رود. به محض اینکه شمشیری که چندی قبل از زندان آزاد شده بود چشمش به موقری می افتد فریاد می زند: " آنجائی که هیچکس به فریاد و درد کسی نمی رسید، این افسر شریف و انسان والاتبار به داد ما رسید." و تا هنگامیکه موقری مشغول صرف غذا بود هر چند دقیقه یکبار شمشیری حرف خود را با صدای بلند تکرار می کرد. دوستان موقری که با او در سر یک میز نشسته بودند به موقری می گویند: " الان که از رستوران خارج شویم مامورین فرماندار نظامی حتماً همه ما را جلب خواهند کرد." ( در آن زمان هنوز ساواک در ایران تاسیس نشده بود) توجه کنید چه تفاوتی است میان طرز تفکر و عملکرد نصرالله موقری و دیگر افسران ؟ آغلب آنها از سایه خود می ترسند، درحالیکه او سینه اش را برای دفاع از حق دیگرانی که نمی شناسد و ضمناً در زندان بسر می برند در معرض گلوله قرار می دهد.
موقری حاضر نمی شود بهیچ قیمتی به حریم دیگران تجاوز کند
چندی بعد با مراجعت ناو ها از ایتالیا، ماموریتهای دریایی از دوش موقری برداشته شد . در آن هنگام هنوز فرمانداری نظامی در آبادان و مناطق نفتی بر قرار بود. یکروز فرماندار نظامی ناوبان موقری را احضار و از او می خواهد که در فرماندار نظامی خدمت کند. موقری پاسخ منفی می دهد جناب فرمانده می گوید: " این شغل علاوه بر امتیازات فراوانی ، در هر ماه بالغ بر 150 تومان فوق العاده برای تو در بر خواهد داشت.( در آن زمان حقوق یک ناوسروان حدود 453 تومان بود) نصرالله جواب می دهد : " من بهیچ قیمتی حاضر نیستم حتی به حکم قانون به داخل منازل مردم ایران رفته وهموطنان خود را بازداشت و اموالشان را توقیف کنم."
چندی بعد دولت آمریکا شش فروند قایق سریعسیر به منظور گشت در رودخانه کارون و شط العرب به نیروی دریایی واگذار کرد. در ایام زمستان و بهار که فصل باران در خوزستان است. پس از هر بار ریزش باران، بعلت خاک روس و شوری زمین آب در روی زمین باقی مانده و جاده های خاکی بزیر آب رفته و ارتباط بین قصبات و شهرها برای مدتی طولانی قطع می شد. در اینگونه مواقع ناوبان موقری و چند افسر دیگر داوطلبانه با استفاده از این قایقهای تندرو و حمل مقادیر زیادی نان ، خرما، موادغذایی و علوفه مخصوص حیوانات اهلی و کمکهای اولیه ودارو وهمراه بردن پزشکان نیروی دریایی برای مداوای بیماران اهنمالی به این قصبات رفته و تا آنجایی که در قدرت داشتند به نیازمندان کمک می کردند. در سالهای بعد که نیروی دریایی چندین فروند هاورکرافت خریداری نمود، والا گهر شهریار شفیق همین ماموریت کمک رسانی را با استفاده از هاورکرافت انجام می داد
فداکاری و از خود مایه گذاردن موقری بخاطر دستیابی دیگران به آسایش بیشتر
نیروی دریایی چندی بعد ناوبان موقری را به علت جدیت در کار، بینظری و مردمداری اش به سمت مسئول دژبان در آبادان گمارد. ( وظیفه دژبان یا پلیس نظامی، کنترل رفتار و کردار افراد نظامی در داخل یک شهر یا منطقه می باشد و ارتباطی به امور شهری و غیر نظامی ندارد.) یکشب که مشغول گشت در شهر آبادان بود در منطقه "بریم" به دو نفر از افسران دریایی همدوره خود بر می خورد که پیاده در حرکتند. پس از توقف و خوش و بش ملاحظه می کند که هر دو آنها بسیار ناراحت و پریشان هستند. علت را جویا می شود. جواب می شنود که آن دو برای صرف شام به باشگاه نفت شرکت نفت رفته و بر سر میزی می نشینند و دستور غذا می دهند. رئیس باشگاه نفت
( آقای مزینی) به پیشخدمتها دستور می دهد از سرو غذا به افسران خودداری کنند. ناچاراً دو افسر سرافکنده از باشگاه خارج می شوند. موقری بلافاصله سوار جیپ شده و به باشگاه نفت می رود. و با عصبانیت مدیر باشگاه را صدا می زند. به مجرد رسیدن مدیر باشگاه موقری هفت تیری را که همیشه بهمراه داشت بیرون آورده و با صدای بلند فریاد می زند: " گذشت آن زمانی که انگلیسی ها در تابلویی در کنار درب ورودی اعلام می کردند که " سگ و ایرانی حق ورود ندارند" نفت ایران ملی شده و از آن لحظه به بعد هر ایرانی حق دارد بهر کجا که مایل است برود. من به شما اخطار می کنم که دست از راه و روش غیر انسانی استعمارگران گذشته بردارید و به جای پیروی کردن از انگلیسی ها به دامن ملت خود آویزید."
رئیس باشگاه سریعاً مراتب را به اطلاع رئیس شرکت نفت رسانده و او مراتب را به دربار گزارش می دهد. روز بعد شاه فرمانده نیروی دریایی را احضار و جویای شورش و هفت تیرکشی ناوبان موقری می شود.فرمانده نیرو بدون واهمه و ترس حقیقت را به اطلاع شاه می رساند و اضافه می کند: " افسران نیروی دریایی که در بدترین شرایط ممکن بدون در اختیار داشتن حد اقل وسایل آسایش با دریافت حقوق ناچیز در جنوب خدمت می کنند، نیاز به داشتن امکانات و آسایس بیشتری دارند." شاه که پی به حقیقت می برد دستور می دهد از آن تاریخ همه افسران ارتش عضو افتخاری همه باشگاه های شرکت نفت خواهند بود.
موقری بیش از هر کس بنادر، جزایرو خورها ی خلیج فارس و دریای عمان را می شناخت
موقری دریانوردی ماهرو با تجربه
در سال 1337 کشور آمریکا موافقت نمود که یک فروند ناو لندیگ کرافت بزرگ در اختیار ایران قرار دهد. نیروی دریایی چند افسر از جمله ناوسروان موقری و من را برای این ماموریت انتخاب کرد. در تاریخ نیروی دریایی این اولین ناوی بود که بوسیله پرسنل ایرانی بدون کمک ناوبران خارجی به ایران آورده شد . دو شب قبل از پرواز به فیلیپین برای تحویل گرفتن " ناو هنگام" به اتفاق همسرم در مراسم عقد ناو سروان موقری با خانم منیر اعتماد مقدم شرکت کردیم.
در کشور فیلیپین به بندر سوبیک بی (Subic Bay) رفتیم. ساختن "ناو هنگام" هنوز تکمیل نشده بود و به پرسنل ایرانی فرصت داده شد که اطلاعات ذیقیمتی برای ساخت و تعمیر ناو ها کسب کنند. در موقع مراجعت در دریای چین با طوفان شدیدی روبرو شدیم ، که اگر مهارت و پشتکار ناوسروان موقری و درجه داران مسئول سکان و نحوه هدایت ناو غیر از آن بود که انجام گرفت، مطمئناً موقری و من الان در خدمتتان نبودیم. البته بدنه ناو از چند محل ترک برداشت ، رادار و بیسیم ناو از کار افتاد و روز بعد پس از آرام شدن نسبی طوفان موفق شدیم که به سمت سوبیک بی مراجعت کنیم. هنگامی که وارد بندر دریایی شدیم مقامات آمریکایی نمی توانستند باور کنند که ما در دریا غرق نشده ایم.
در سال 1341 ناوسروان موقری برای گذراندن دور عالی دریایی عازم کالیفرنیا شد و همراه با افسران دریایی آمریکا دوره مربوطه را با موفقیت بپایان رسانید.
پس از مراجعت از آمریکا نیروی دریایی او را برای تحویل گرفتن ناو مین جمع کن
" کرکس" به بندربوستون در ایالت ماساچوست اعزام گردید. کشور آمریکا این ناو را همراه با سه فروند ناو مشابه دیگر برای ایران ساخت. در آن زمان خطر مین گزاری به توسط کشور عراق و مسدود کردن تنگه هرمز به منظور جلوگیری از عبور کشتیهای نفتکش زیاد بود. به این علت آمریکا تصمیم گرفت نیروی دریایی ایران را از لحاظ پاکسازی خلیج فارس مجهز کند. پس از تکمیل ناو و گذراندن دوره های مربوط به مین یابی و مین جمع کنی ، ناو به بندرنورفولک در ایالت ویرجینیا رفته و مدتی به تمرین عملیاتی در امور مختلف دریایی پرداخت. هنگامیکه پرسنل ناو نشان دادند که از هر حیث قابلیت اداره ناو را دارند دستور حرکت به سوی ایران داده شد. ناو به جزائر برمودا و سپس به جزیره ایزور و بعد به جبل الطارق ، پورت سعید دریای سرخ ، باب المندب، عدن، دریای هند و دریای عمان ، خلیج فارس ، بندر بوشهر و بالاخره وارد خرمشهر شد.
به محض ورود به ایران فرمانده نیروی دریایی ناوسروان موقری را به سمت اولین فرمانده پایگاه دریایی خارک گمارد. در آن زمان جزیره خارک از حالت زندان و تبعیدگاه خارج شده و شرکت نفت مشغول ساختن اسکله های عظیم برای پهلو گیری کشتی های پانصد هزار تنی بود. موقری بالغ بر دو سال و چند ماه در خارک بود و موفق شد در این مدت پایگاه دریایی نسبتاً مجهزی را پایه گزاری کند. در اوایل نه از برق و آب و خانه سازمانی و باشگاه ودرمانگاه و کارگاه و اسکله و موج شکن و غیره خبری بود . ولی هنگامی که او آنجا را ترک کرد، پایگاه از هر حیث مجهز بود.
موقری بیدی نبود که در برابر غرش خارجیان به لرزه در آید
در اوائل ورود ناوسروان موقری به خارک اتفاق ناگواری رخ داد که موقری را وادار به گرفتن تصمیم حادی گرفت . داستان از این قرار است:
روزی از روزها به او اطلاع دادند که دو جوان برای ملاقاتش آمده اند و اصرار دارند که حتماً با وی صحبت کنند. بلافاصله موقری آن دو نفر را در دفتر خود پذیرفت و مشاهده کرد که خون از دماغ یکی از آنها سرازیر است. علت را سئوال کرد. به او گفته شد که در گرمای 50 درجه تابستان، ما دونفر برای خرید یک نوشابه خنک به کانتین شرکت "آنتر پوز فرانسوی" مراجعه کرده و درخواست خرید نوشابه خنکی را کردیم. فرد خارجی مانع فروش نوشابه بما گردید، به علت آنکه ما ایرانی هستیم و این کانتین متعلق به خارجیان است! و دستور داد از کانتین خارج شویم. هنگامیکه با اعتراض ما دو نفر روبروگردید، با عصبانیت ضربه ای به صورت من وارد کرد و بکمک دیگران ما را از کانتین بیرون انداختند.
ناوسروان موقری بلافاصله به اتفاق آن دو نفر به محوطه آنتر پوزمی رود و سراغ شخص ضارب را می گیرد. در عوض رئیس انتر پوز جلو آمده و علت احضار یک فرد خارجی را می پرسد. موقری در حالیکه به پرچم ایران که از فراز دکلی در اهتزاز بود اشاره می کند، با صدای بلند فریاد می زند: " اینجا خاک ایران است و نه عراق و یا یکی از مستعمرات شما، ما به هیچ خارجی اجازه نمی دهیم که در سرزمین ایران دستش را بر روی یک شهروند ایرانی بلند کند. لذا به شما دستور می دهم که قبل از غروب آفتاب این فرد متجاوز خارجی از ایران خارج شود. در غیر این صورت او را به دریا خواهم انداخت."
ناوسروان موقری با ناراحتی به دفتر خود مراجعت نمود. پس از گذشت حدود نیمساعت ، فرمانده نیروی دریایی از طریق تلفن با او تماس گرفته و با ناراحتی سئوال کرده بود : "این المشنگه چه بوده است که به راه انداخته ای و دستور اخراج پرسنل خارجی را صادر کرده ای!" موقری نیز با عصبانیت جواب می دهد که : " در این پایگاه من به هیچ خارجی اجازه نخواهم داد که دستش را بر روی یک ایرانی بلند کند. اگر این فرد فوراً اخراج نگردد من شخصاً او را در دریا غرق خواهم کرد." با شنیدن اصل داستان فرمانده نیروی دریایی از حالت عصبانیت خارج شده و اظهار کرده است: " چند دقیقه قبلوزیر جنگ تلفنی علت اخراج یک خارجی را با تهدید اسلحه گرم از من سئوال کردند و چون در جریان نبودم نتوانستم جواب قانع کننده ای به ایشان بدهم." معلوم شد که رئیس شرکت پان آمریکن در خارک مراتب تهدید ناوسروان موقری را آنطوری که می خواسته است به رئیس کنسرسیوم نفت گزارش داده و او مستقیماً به اطلاع وزیر جنگ رسانده بود. پس از آنکه فرمانده نیروی دریایی حقیقت را به اطلاع شاه می رساند، شاه تصدیق می کند که اعتراض و دستور موقری کاملاً بجا و پسندیده بوده است. در نتیجه در عصرهمان روز عنصر خارجی متجاوز از ایران اخراج می گردد.
فکر و ذکر ناوسروان موقری بهبود وضع زندگی بومیان محلی است
چون در خارک علاوه بر سازمان اداری شرکت ملی نفت، چندین شرکت نفتی و اسکله سازی و حفاری جاه نفت در کف دریا و غیره گرد آمده بودند . به عنوان فرمانده نظامی و ضمناً فرماندار افتخاری( بی جیره و مواجب) جزیره رفتار و کردار و گفتار موقری بگونه ای بود که بمرور یک حس همکاری همه جانبه در آنجا بوجود آورد .نتیجه این حس همکاری عاید پرسنل بومی جزیره شده بود، چون شرکتهای خارجی را موظف کرده بود که برای انجام کلیه خدمات از بومیان محلی استفاده شود . به این علت وضع مادی و رفاهی بومیان نسبت به گذشته فرق زیادی کرده و به هر یک از بومیان بدون حرفه ، حرفه ای بدرد خور یاد داده شد. اقداماتی که موقری در آن مدت به نفع ساکنین انجام داد در طول تاریخ چند هزار ساله جزیره بی نظیر بود. در پایان دوره ماموریت او در خارک اکثر شرکتها خارجی از تیمسار رسائی درخواست کردند که ماموریت موقری درخارک تجدید شود.
ارزش جان دیگران برای موقری پر ارزشتر از جان خودش بود
در نیمه شبی طوفانی که باران بشدت می بارید درب منزل فرمانده پایگاه کوبیده شد موقری بالباس خواب درب را باز کرده و دومرد پریشان را مشاهده می کند. پس از سئوال، گفته می شود کشتی که در لنگر گاه بود به علت طوفان هوا مجبور به کشیدن لنگر و حرکت به داخل دریا شده است. در ننیجه طناب های دوبه هزار تنی که برای تخلیه بار کشتی در کنارش پهلو گرفته بود رها کرده است و جریان آب و باد دوبه را با چهار سرنشین به سمت دریا برده است و بعید نیست اگر تا بحال دوبه غرق نشده باشد؟ موقری با سرعت لباس پوشیده و باتفاق آن دو نفر به مرکز شرکت پان آمریکن در جزیره خارک می رود و از فرمانده یدک کشی که در آنجا مستقر بود، می خواهد که برای نجات دو سرنشینان دوبه به دنبالشان برود. فرمانده یدک کش به علت بدی هوا و تلاطم دریا حاضر به انجام اینکار نمی شود. موقری هفت تیر خود را بیرون آورده و تهدید می کند: " اگر حاضر به انجام اینکار نیستی از این هفت تیر استفاده خواهم کرد." بالاخره فرمانده آمریکایی رضایت می دهد. موقری به اتفاق آن دو نفر و فرمانده یدک کش با روشن کردن نورافکنهای کشتی به جستجوی دوبه می روند و پس از چند ساعت موفق می شوند آنرا پیدا کرده و بوسیله طناب به دنبال خود به طرف ساحل هدایت کنند . در حدود ساعت 4 صبح بالاخره دوبه در جای امنی پهلو می گیرد.
فردا صبح زود به صدای در موقری که شب قبل اصلاً نخوابیده بود از خواب پریده و درب را باز می کند. مردی با معرفی خود اظهار می کند که صاحب دوبه است و ادامه می دهد که ناوسروان موقری علاوه بر نجات چهار انسان، مانع از بین رفتن بالغ برچند میلیوندلار کالای داخل دوبه گردیده است. صاحب دوبه از موقری می خواهد که اعلام کند چه خدمتی می تواند برایش انجام دهد. چند ساعت بعد موقری باشگاه افسران را که فاقد مبلمان و فرش بود به او نشان می دهد و می گوید اگر امکان دارد مبلی ساده برای آنجا تهیه کند.
چندی بعد صاحب دوبه در مقابل از جان گذشتگی و خدمت بیدریغ موقری، پنج دست مبل گران قیمت همراه با فرش و تلویزیون و میز و صندلی و ظروف غذاخوری به باشگاه نیروی دریایی خارک تقدیم می کند.
موقری به ماموریت خارج کشور می رود
پس از خاتمه ماموریت خارک نیروی دریایی او را به سرپرستی دانشجویان دریایی ایرانی در انگلستان می گمارد. در این زمان موقری به درجه ناخدا سومی ارتقاء یافته بود. نحوه عملکرد و تماس و سرکشی دائمی موقری و رسیدگی به وضع دانشجویان چنان تاثیری دربهبود وضع آموزشی دانشجویان باقی گذارد که در آن چند سالی که وی در آن سمت باقی ماند نیروی دریایی بهترین، تحصیل کرده ترین و با انضباط ترین افسران دریایی را بدست آورد. ضمناً روابط موقری با مسئولین آموزش نیروی دریایی انگلیس چنان حسنه و نزدیک شده بود که دریاداری انگلیس به تمام خواسته های آموزشی نیروی دریایی ایران با نظر موافق جواب داده و سهمیه پذیرش دانشجویان ایرانی را چند برابر کرد.
در سال 1348 به علت بازنشسته کردن امرای ارتش، به دستور شاه چندین نفر از افسران دوره اول نیروی دریایی خارج از قواره و نوبت با دادن دو درجه به درجه دریاداری ارتقا یافتند. به این علت فرمانده نیروی دریایی ناخدا موقری را جهت گذراندن دوره دانشگاه جنگ که بالاترین دوره آموزشی افسران و همطراز دیپلم دکترا است روانه آمریکا کرد. موقری این دوره را با موفقیت به پایان رساند. نیروی دریایی در آن هنگام به او دو پیشنهاد داد: یکی - بازگشت به ایران و ارتقا به درجه دریاداری خارج از نوبت چون افسران دوره اول و دیگری- گماردن او در سمت وابستگی دریایی در آمریکا ؟ موقری پیشنهاد دوم را قبول کرد. علت این بود که او نمی خواست با دریادار شدن خارج از نوبت همدوره های خود را در نیروی دریایی رنجیده خاطر کند. چنانکه این رنجیدگی خاطر باعث شد عده ای از افسران دوره اول که خود را مستحق تر ازبعضی ترفیع گرفتگان می دانستند، با درخواست بازنشستگی از نیروی دریایی خارج شدند .
بدون تردید می توان ادعا کرد که در دورانی که ناخدا موقری وابسته دریایی ایران در آمریکا بود؛ خدمات او به نیروی دریایی ایران درحد بی سابقه ای افزایش یافت. رفتار و عملکرد حساب شده و مودبانه موقری در بر قراری رابطه بین دو کشور، منجر به توسعه سریعتر نیروی دریایی ایران گردید.
ناخدا موقری ضمن وابسته دریایی بودن سرپرست تعمیرات و مدرنیزاسیون دو فروند ناوشکن را در پنسیلوانیا به عهده داشت. با کوشش و پی گیری او یک فروند دیگر ناوشکن قدیمی نیروی دریایی آمریکا به ایران داده شد که کلیه قطعات تشکیل دهنده آن از روی ناو شکن پیاده و برای استفاده آموزشی در مراکز آموزشی نیروی در یایی در استان گیلان ارسال گردید.
موقری موفق شد که برای اولین بار دانشکده دریایی آناپولیس را وادار کند همه ساله چند دانشجوی دریایی ایران را بپذیرد.
روابط ناخدا موقری با دریاداری آمریکا تا آن حد صمیمانه بود که هرچند وقت وی باتفاق وزیر دریاداری آمریکا به شکار می رفتند.
پس از پایان دوره ماموریت خود در آمریکا به ایران مراجعت و پس از ارتقاء به درجه دریاداری به سمت فرمانده پایگاه دریایی خرمشهر که سالها دردوران جوانی خود در آنجا خدمت کرده و در میان خوانین محلی و عرب زبان دوستان فراوانی داشت گمارده شد.
دریادار موقری یک افزارمند را از مرگ نجات می دهد
یک روز در ساعت 5 صبح تلفن منزلش به صدا در میاید، دریادار موقری به صدایی بسیار ضعیف که از آنطرف شنیده می شد گوش فرا می دهد. او خود را معرفی کرده و می گوید من همسرم و کودکانم را به شما می سپارم ، خداحافظ. موقری چند لحظه به فکر فرو می رود که در آن صبح زود این مرد به چه دلیلی این جملات را ادا کرده و از او خواسته است که از همسر و کودکانش نگهداری کند! ناگهان به او الهام می شود که جان آن افزارمند در خطر است و باید فوراً نجاتش داد. فوراً به دژبان آبادان تماس گرفته و دستور می دهد بهر طریقی که ممکن است آدرس منزل او را بدست آورده و با بردن آمبولانسی به همراه خود فوراً او را به بیمارستان برسانند، چون حدس می زند حتماً خودکشی کرده است. حدس موقری کاملاً درست و بعد از مدتی جستجو او را در حال مرگ در منزلش پیدا می کنند. البته با رساندن به موقعش به بیمارستان او از مرگ حتمی نجات پیدا می کند. با جویا شدن از علت خودکشی، افزارمند مزبور اعلام می کند که یکی از افسران او را وادار کرده بود اسناد هزینه غیر قانونی را امضا کند تا آن افسر پولش را بجیب خود ریخته و مبلغ ناچیزی بوی پرداخت کند. به این علت او خودکشی را به خیانت به وطنش ترجیح داده بود.
چندی بعد به تهران احضار شد و در سمت معاونت طرح و برنامه نیروی دریایی مشغول خدمت گردید. پس از گذشت دو سال چون نیروی دریایی در نظر داشت با استفاده از سیستم های کامپیوتری تغییرات عمده ای در امور پرسنلی نیروی دریایی داده شود، لذا دریادار موقری را به سمت معاونت پرسنلی نیروی دریایی گماردند. موقری سریعاً دست بکار شده و با استفاده از پرسنل زیردست شروع به تکمیل پرونده های پرسنلی که در طول زمان بگونه ای ناقص باقی مانده بودند نمود. البته برای رفع این نقص کلی نیاز به سالها صرف زمان داشت. یکی از کارهای جالب موقری تعیین تاریخ تولد کلیه پرسنل افسری و درجه داری بود. او دستور داد که قبل از رسیدن روز تولد هریک از پرسنل کارت تبریکی از طرف نیروی دریایی برای آن فرد فرستاده شود. این اقدام وی تاثیر بسیار خوبی در بالا بردن روحیه پرسنل باقی گذارد.
نمونه ای ازجوانمردی پدر موقری
در اواخر مهرماه 1356 یکروز حدود ظهر ماموران اداره دوم به دفتر من در تهران ریخته و مرا که در آن زمان بیش از سه سال بود با درخواست شخصی از نیروی دریایی بازنشسته شده و باکمک چند سرمایه دار در جزیره آبادان مبادرت به تاسیس کارخانه کشتی سازی و تعمیرات کشتی کرده بودیم، با در دست داشتن حکمی از دادستانی ارتش جلب و به بازداشتگاه اداره دوم در باغشاه بردند. این بازداشت به مدت یک هفته ادامه داشت و تا روز آخر که از بازداشتگاه خارج شدم هیچ مقامی علت بازداشت مرا بیان نکرد تنها پس از خروج پی بردم اداره دوم که در راسش سپهبد مقدم و مسئول سازمان ضد اطلاعاتش سرلشگر هوشنگ قاجار بودند، با پخش شایعه ای مرا بعنوان پرداخت رشوه به افسری در نیروی دریایی معرفی کرده بودند. البته نه مشخص بود آن افسر رشوه بگیر چه کسی بوده است و نه برای چه منظوری به او رشوه داده شده است؟ داستان بازنشستگی من حکایتی غم انگیزدارد که خارج از موضوع این نوشته است. بطور خلاصه من بخاطر توسعه خارج از قواره و چند صد میلیون دلاری دزدی و سوء استفاده فرمانده و تعدادی از امرا و افسران ارشد نیروی دریایی، پس از گزارشات فراوان و توجه نکردن مسئولان رده بسیار بالای ارتش، از ارتش خود را کنار کشیدم. کمتر از یکسال بعد کوس رسوایی و دزدی چند تن از پرسنل نیروی دریایی در سر هر کوچه و خیابانی بلند شده و شنیده می شد. نتیجه زندانی کردن فرمانده و چند امیر و تعدادی افسران ارشد نیروی دریایی بود. از آن تاریخ شرکای دزدان نیروی دریایی در ارتش و خاصه در اداره دوم مشغول فرصت بودند که ضربه ای را که فکر می کردند از جانب من خورده اند با بازداشت من و بدنام کردنم تلافی کنند. به این علت به دستور سرلشگر قاجار و با اطلاع سپهبد مقدم ،مامورین ساواک برای بالغ بر دوسال تلفنهای دفتر و منزل من در تمام ساعات روز و شب شنیده می شد و رفت آمدهای من نیزدر تحت کنترل دقیق قرار داشت.
پس از اطلاع از بازداشت من از میان ده ها همدوره و افسران ارشد نیروی دریایی که سالها با هم در ماموریت های مختلف بسر برده و همسرانمان با هم دوست و فرزندانمان همسن و سال و همبازی یکدیگر بودند. تنها کسی که در این میان قد علم کرد و مرد و مردانه عمل نمود دریادار موقری بود. او سریعا به منزل من نزد همسرم رفته وضمن دادن دلداری به او، یاد آور شد که آریان پور صد در صد بیگناه است و همه اینکارها یک توطئه ایست علیه او. روز بعد موقری به اداره دوم رفته و بدون وقت قبلی به ملاقات سپهبد مقدم می رود و با حالتی عصبانی به مقدم می گوید که چرا فردی را که همه عمرش با فساد از هر نوع جنگیده است و در حال حاضر با دست خالی کارخانه ای را که صنعت سنگین را به ایران آورده است و بالغ بر 350 نفر در آنجا مشغول کارند بازداشت کرده اید. شما بجای تشویق اینگونه اشخاص دایماً سنگ جلویشان می اندازید. ظاهراً مقدم قول رسیدگی داده بود.
برای نشان دادن اختلاف بین موقری و دیگر افسران نیروی دریایی به روایت دیگری که در همان زمان رخ داد توجه کنید: به علت نزدیک شدن 14 آبان که روز تاسیس نیروی دریایی است همه ساله مجلس جشنی از طرف نیروی دریایی ترتیب داده می شد. در آن سال کذائی فرمانده نیرو که یکی از همدوره های من بود کارت دعوتی برای من و همسرم فرستاده بود تا در آن مراسم شرکت کنیم. با برنامه ریزی اداره دوم و بازداشت من فرمانده همدوره که به روحیات و اخلاق من بیش از هرکسی آشنا بود و می دانست که این یک توطئه است؛ بعوض اینکه با همسرم تماس گرفته و به او دلداری دهد. به آجودانش دستورمی دهد به همسر من تلفن زده و بگوید شما در مراسم نیروی دریایی شرکت نکنید. آیا عقل سالم به همسر من دیکته می کرد درحالی که شوهرش در بازداشتگاه بسر می برد او به تنهایی در مراسم نیروی دریایی شرکت کند؟! به بینید فرق یک افسر نیروی دریایی بنام " پدر" با افسر دیگری از همان نیروی دریایی از کجا تا به کجاست؟!
آتش زدن سینما رکس و اعزام دریادار موقری به خوزستان
در تاریخ 26 مرداد ماه 1357 سینمای رکس آبادان آتش گرفت و حدود 377 زن و مرد و کودک در آن آتش سوزی از بین رفتند. در همان هنگام فرماانده پایگاه خرمشهر در خارج کشور بود. اکثر مردم خرمشهر و آبادان بخاطر از دست دادن یکی از نزدیکان خود عزا دار وبرابر شایعات منتشره توسط مخالفان رژیم سلطنتی، دولت و ساواک و شهربانی آبادان را مسئول این آتش سوزی قلمداد کرده و هر لحظه انتظار می رفت که مردم دست به شورش زده وبا آتش زدن پالایشگاه و شهرباتی آبادان عکس العملی خطرناک از خود نشان دهند. فرمانده نیروی دریایی تنها راه حل رفع مشکل را، دراعزام دریادار موقری به حرمشهردانست. او بخوبی می دانست که تنها فرد نظامی که شناخت کاملی از اوضاع و احوال و ساکنان آن منطقه دارد و اکثر شیوخ بومی و بزرگان منطقه به او و اقداماتش در طول زمان اعتماد داشته و او را به چشم یک دوست و نه یک دشمن نگاه می کنند، موقری است. لذا فوراً به او دستور داده می شود که به جنوب عزیمت کند. چون جلوگیری از شورش و برقراری امنیت در یکی از حساس ترین مناطق ایران که برای سالهای طولانی در اثر تحریکات زهر آگین صدام حسین تکریتی که هدفش جدائی خوزستان از مام وطن بود و عده ای بومیان عرب زبان تحت تاثیر این تحریکات و وعده وعیدهائی که از جانب حکومت بعثی عراق به آنها داده شده بود به این نا آرامی ها دامن می زدند؛ هدف و وظیفه اولیه هر ایرانی وطن دوستی بود، لذا موقری بدون اعتراض به اعزام خود، فوراً با هواپیما خود را به آبادان رساند. به محض ورود ترتیب ملاقات با فرمانداران آبادان و خرمشهر و روسای ساواک وشهربانی و شرکت نفت را داده و به این نتیجه می رسد که دو روز بعد قرار است برای خاک سپاری درگذشتگان اکثر مردم آن منطق به گورستان رفته و پس از انجام مراسم ، به دو دسته تقسیم شده و یکدسته به جانب پالایشگاه و دسته دوم بجانب شهربانی آبادان رفته و در یک لحظه آن جا را آتش بزنند. موقری تنها راه جلوگیری از اتفاقات ناگوار را در رفتن به گورستان و حضور در بین مردم عزادار دانسته و از فرماندار و مسئولین ساواک و شهربانی و شرکت نفت خواست که در رفتن به گورستان او را همراهی کنند. البته پر واضح است که عکس العمل دیگران چگونه بوده است. اکثراً اظهار می کنند اگر به گورستان برویم بزرگترین قطعه بدن ما گوشمان خواهد بود. لذا نه صلاح است شما به آنجا بروید و نه هیچیک از ما. بی خطر ترین راه اعلام حکومت نظامی در سطح خوزستان وجلوگیری از شرکت مردم در مراسم خاک سپاری است. موقری با برقراری حکومت نظامی، موافقت نکرده و اظهار می کند: " حال که شما از شرکت در مراسم خودداری می کنید من به تنهایی این وظیفه را بعهده خواهم گرفت. ضمناً پلیس راه اطلاع داده بود که در این چند روز تعداد ماشینهایی که از طریق دو پل اتصالی به جزیره آبادان وارد شده اند بمراتب بیشتر از ایام عید است که مردم بری گذراندن تعطیلات وارد آبادان و خرمشهر می شوند. شنیدن این خبر به تنهایی ناراحت کننده بود ، چون مسلماً مخالفین رژیم خیال داشتند از این فرصت استفاده کرده و ضربه کاری را بدنبال آتش زدن سینما رکس به پیکر رژیم پهلوی وارد سازند.
موقری تمام آن شب را در جلسه ای با شرکت علمای دینی منطقه و خوانین محلی شهر گذرانده و تبادل نظر می کند، تا راه حلی جستجو کنند که منجر به وقوع اتفاقی خطرناک نشود.
روز بعد به دستور دریادار موقری گارد احترام پایگاه دریایی خرمشهر و دسته موزیک پایگاه با لباس تشریفاتی و چند سبد گل در گورستان حاضرشدند. در ساعت مقرر دریادار موقری در حالیکه عده ای از افسران و درجه داران پایگاه دریایی او را همراهی می کردند وارد محوطه آرامگاه که از ساعتها قبل هزاران زن و مرد و کودک با لباس سیاه عزاداری در آن اجتماع کرده بودند، وارد شده و با نگاه های خشمگین مردم رو برو می شود. با نواختن مارش عزا مراسم شروع و موقری بدون ترس و واهمه پشت میکرفن قرار گرفته وضمن اعلام عزای ملی، از طرف دولت، نیروی دریایی و خود به حاضرین تسلیت می گوید. سپس اضافه می کند: " مرا اغلب شما مردم غیور و میهن دوست خوزستان می شناسید و با خدماتم در گذشته برای بهبود وضع شما کاملاً آشنا هستید. من به عنوان یک دوست، یک برادر و یک ایرانی و نه بعنوان یک نظامی، با شما درد دل می کنم. بخوبی اطلاع دارم که عده ای وطن فروش برای ناراحت کردن شما مردم زحمتکش خوزستان و تحریک شما به انجام عملی ناشایست و بهره بردار کردن از عکس العمل شما عزیزان در مسیر منافع و هدفهای ناپاک و کشور برانداز خود مبادرت به این عمل وحشیانه و غیر انسانی که باعث سوختن عزیزان شما شده است کرده اند. عزیزان من در مقابل این عمل وحشیانه ای که رخ داده است با نشان دادن عکس العملی غیر منطقی و بی فکرانه توسط شما مردمان وطن دوست ؛ آیا عزیزان از دست رفته شما زنده خواهند شد؟ من در این مکان مقدس و در این روز فراموش نشدنی سوگند یاد می کنم که هر اقدامی که ضروری باشد برای پیدا کردن عاملان اصلی این واقعه ناگوار انجام داده و از دولت خواهم خواست که آنچه در قدرت دارند برای آرام کردن درد شما از خود بمرحله عمل در بیاورند. " موقری سپس اضافه کرد: " دوستان من، از شما می خواهم پس ازذکر دعا به روان پاک همه درگذشتگان، با آرامش به سوی خانه های خود روان شوید و فرصت دهید که با استفاده از پشتیبانی بیدریغ شما، ما مسئولان کشوری و لشگری بتوانیم به انجام وظایف ملی و میهنی خود ادامه دهیم تا شاید در مقابل شما عزیزان سربلند شویم.
پس از این بیانات مشاهده شد که مردم به آرامی شروع به خروج از گورستان کردند و در نتیجه بر خلاف شایعات و نگرانیهای مسئولان ساواک و شهربانی خونی از دماغ فردی سرازیر نشد.
لازم به ذکر است: آنچه موقری در آن چتد روز انجام داد با اجازه و به دستور تهران و مقامات مملکتی نبود و اگر اتفاقاً در این مراسم موقری و یا اشخاص دیگری کشته شده بودند، نیروی دریایی و دولت ایران موقری را مقصر دانسته و بعید بنظر می رسید که حتی برایش مراسم تشییع جنازه ای قائل می شدند؟!
دریادارموقری پس از برقراری نسبی امنیت در خوزستان و ضمناً مراجعت فرمانده پایگاه از مسافرت، به تهران مراجعت می کند.
دریادار موقری استاندار بوشهر می شود
در روز 15 آبان ماه 1357 شاه دستور تشکیل یک دولت نظامی را به ارتشبد ازهاری رئیس ستاد بزرگ می دهد. در جزو وزرای کابینه ازهاری چند تن از بلند پایگان ارتشی شرکت داده شدند و ضمناً چند فرد نظامی به استانداری استانهای مختلف گمارده شدند. از جمله دریادار نصرالله موقری را که بیش از هر فرد دیگری به اوضاع جنوب ایران آشنا بود
در سمت استاندار بوشهر گمارده شد. موقری فوراً به حوزه ماموریت خود رفت و با دعوت از خوانین ، روحانیان، مسئولین ادارات و فرماندهان پایگاه های هوایی و دریایی به آنها اعلام کرد که: " گلوله ایرانی علیه هیچ ایرانی بکار نخواهد رفت. بهمه شما ابلاغ می کنم که دست از اختلاف با یکدیگر برداشته و امنیت و آرامش را در منطقه حفظ کنید. آگاه باشید اولین نا هماهنگی که در بین شما ها مشاهده شود، فوراً از خوانین تنگستانی که در گذشته و خاصه در جنگ بین الملل اول بارها وطن دوستی و دفاع از سرزمین ایران را از خود نشان داده اند ؛ دعوت خواهم کرد که با افراد مسلح خود وارد بوشهر شده و کنترل شهر را در دست گیرند.
در نتیجه این هشداری که موقری به آنها داد ، می توان ادعا کرد که استان بوشهر یکی از آرام ترین استانها در دوران انقلاب بود و پس از پیروز شدن انقلابیون هیچیک از مامورین لشگری و کشوری نه کشته شدند و نه بازداشت.
پس از انقلاب پرسنل نیروی دریایی موقری را کاندید فرماندهی ناوگان می کنند
موقری از پرسنل نیروی دریایی که به صورت شورائی او را برای فرماندهی ناوگان ایران انتخاب می کنند، تشکرکرده ولی از قبول هر نوع مسئولیتی در نیروی دریایی سرباز زده و در خواست بازنشستگی می کند. پس از بازنشستگی درخواست خروج از کشور را می نماید. وئ پس از عبور از هفت خان رستم در دادستانی ارتش، وزارت کشور، دادگاه انقلاب، دفاترنماینده امام در بوشهر و خرمشهرو چند محل دیگر، بعلت نام نیکی که از باقی گذارده بود با عزت و احترام با وی رفتار شده و با خروجش از ایران موافقت می کنند. بالاخره موقری در تاریخ خردادماه 1358 باتفاق همسرنازنینش از ایران خارج شده و به ویرجینیا ، جائیکه فرزندانش مشغول تحصیل بودند آمده و مقیم می شود.
روایت ما در مورد گذشته دریادار موقری " پدر" در اینجا خاتمه پیدا می کند. برای اطلاع از حقایق زندگی 27 سال گذشته او در آمریکا ، به گمان من همگان از آن آگاهند و نیازی به راوی چون من ندارد.
مطمئن هستیم که ( پدر موقری) تا پایان عمر پر بار ش دست از خدمت به همنوعان خود بر نداشته و در راه سربلندی ایران به فعالیت شبانه روزی خود ادامه خواهد داد.
امیر هوشنگ آریان پور
10 دسامبر 2006