ناله های مُرغ مَرغاب/ ادیب برومند |
|
17 تیر 1386 بازگشت به صفحه قبل |
|
تک درختی به دشت مَرغابست
که در آن مُرغی آشیان دارد
مُرغ استوره ای بود این مُرغ
کز بسی قرن ها نشان دارد
خواب دیدم که این پرندۀ پیر
ناله ها می کند شبی جانسوز
آنچنان دل شکاف کاندر خواب !
بود قلب مرا ملال اندوز !
گفتم ای مرغ ناله هات ز چیست ؟
که به ژرفای دل کند تاثیر!
شمه ای بهر من حکایت کن
کاتشم زد نوایت از بم و زیر!
گفت نالان زبهر مَرغابم
بر همه مرز و بوم پازَرگاد
که تهی می کنندش از سر جهل
ز آنچه میراث باشدش در یاد
آن چه در زیر خاک مدفون است
از تبار گران ترین آثار!
زیر آبش کنند و پس نابود
عده ای عاری از حمیّت و عار !
سّد سیوند را کنند احداث
تا که این دشت را کنند آباد !
لاجرم از مفاخر تاریخ
قسمتی نخبه را دهند به باد !
هرچه در تنگه بلاغی هست
از گرانتر نفایس تاریخ
جمله باشد ودیعه های عزیز
کاین ودایع برافکنند از بیخ
این چه آبادی است ، ویرانی ست
محو آثاری از هویت ماست !
شرف و آبرو به نان که فروخت ؟
جز حقیری که کمترینه گداست !
این امانات کز نیاکان است
به چه حق می کنند جمله تباه ؟
بی حیایی از این فزون تر نیست
کو حیایی به قدر یک پَرِ کاه ؟
کَم کَمَک غم بگستراند پَر
تا به آرامگاه کورشِ راد
وانگه آن یادگار شوکت و فَر
محو گردد به کام دشمن شاد
وای وای از چنین فجایع شوم
که کند عورمان ز حشمت و جاه!
شَرَفِ ملّی و کلاه مِهی
از سَر ما فِتَد به گور سیاه !
3 / تیرماه / 1386
ادیب برومند
|
|
بازگشت به صفحه قبل نسخه قابل چاپ لینک دائمی به این خبر |