جبهه ملی ایران در گذشت نصرت الله خازنی را به همرزمان او و خانواده محترم خازنی تسلیت میگوید.
روابط عمومی جبهه ملی ایران-ـآمریکا
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
12 دی 1387
رئیس دفتر دولت ملی مرحوم دکترمحمد مصدق در گذشت.مردی که 28 ماه به قول خودش زندگی طلائی را در کنار مصدق بزرگ تجربه کرد و دوشادوش وی با استکبار و استبداد مبارزه کرد سر انجام در آغوش وطن آرمید. هیچگاه چهره آرام و توام با لبخند ایشان از یاد دوستان نخواهد رفت. با توجه به سن بالا و بیماری های گوناگونی که درگیرشان بود هیچگاه دعوت هم اندیشان را برای شرکت در مجالس مختلف ( از حلقه سه شنبه ها در منزل مرحوم دکتر ورجاوند تا شرکت در تعاونی توکل) را رد نمی کرد. دعوت ما را برای مصاحبه که به درستی تاریخ ناطق بود با جان و دل پذیرا بود که امید است در آینده نزدیک بتوانیم بخشی از آن را نشر دهیم نام و یادش همواره با ما خواهد بود.
مراسم یادبود
جمعه سیزدهم دیماه از ساعت 45/12 تا 15/14 در مسجد جامع شهرک قدس واقع در نبش فاز 3 – خیابان حسن سیف- رو به روی مرکز تجاری میلاد نور برگزار می گردد.
روانش شاد
دکتر علی حاج قاسمعلی- دکتر حسین مجتهدی- مهندس اشکان رضوی- مهندس آرش رحمانی – مهندس حمیدرضا خادم
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
http://www.nlai.ir/Default.aspx?PageContentID=12&tabid=275
درگذشت دكتر محمد مصدق
متن مصاحبه با جناب آقاي نصرت الله خازني
تاريخ مصاحبه: 12/05/1382
شماره مصاحبه: 693، جلسة هفتم
صداي مرتبط: 1
متأسفانه در سي تير نزديك به 30 نفر يا 28 نفر در ميدان بهارستان شهيد شدند كه الان قبر آنها در ابن بابويه است. وصيت آقاي دكتر مصدق هم اين بود كه در آنجا دفن بشود كه با مخالفت حكومت وقت و شاه، جنازه او را به احمد آباد بردند و به امانت دفن كردند و الان هم به امانت دفن شده. به قول علما، حرف حرف را مي آورد. وقتي آقاي دكتر مصدق بعد از حكومت دوباره به احمد آباد تبعيد شد كه شايد در خيلي از مطبوعات [هم] انعكاس داشت، مريض شد و اينطوري كه آقاي احمد مصدق به من فرمود، تشخيص دادند سرطان است. اين بود كه فوري آوردند بيمارستان نجميه. اعليحضرت سفارش مي داد كه اگر از خارج مي خواهيد دكتري براي جراحي بياوريد، بياوريد كه با مخالفت خود آقاي دكتر مصدق [مواجه] شد. گفت من عمر خودم را كرده ام و فقط كاري كنيد كه خيلي درد احساس نكنم. همينطور هم شد و ايشان با بيماري سرطان فك يا دهان فوت كردند. موقع تشييع جنازه به هيچيك از ما جز هفت، هشت، ده نفر اجازه ندادند كه درتشييع جنازه شركت كنيم. يادم هست آيت ا... زنجاني بود، آقاي دكتر سحابي بود، آقاي بازرگان بود، فرزندان خودش بودند. از وزراي او هم عده اي بودند كه جمعاً فكر مي كنم دوازده نفر نمي شدند. تشييع جنازه شد و او را به احمد آباد بردند و در قلعة احمد آباد، در خانه اي كه موقع تبعيد آنجا كار و مطالعه مي كرد و جواب نامه ها را مي نوشت، دفن كردند كه الان هم هست.
اين را هم اطلاع داشته باشيد كه غسل و كفن آقاي دكتر مصدق را آقاي دكتر سحابي كرده بود. خوب، اين مرد بزرگ را بايد يك مرد بزرگ ديگر غسل و كفن كند. واقعاً خيلي تأثر آور بود. آقاي دكتر سحابي ـ خدا رحمتش كند ـ چه مرد بزرگ و وارسته اي بود. خوشبختانه يك يادگار خوبي گذاشته، آقاي عزت ا... سحابي كه الحمدا... زنده است و من خيلي به ايشان ارادت دارم. هم پدرشان و هم خودشان خوب، دستها را بالا زده و دكتر مصدق را غسل داده بودند. در كندن قبر و ... هم آقاي مهندس حسيبي شركت داشته است. نماز او را هم آيت ا... حاج سيد رضا زنجاني [خواندند] كه راستش من در عمرم روحاني به اين پاكي، به اين رشادت، به اين صراحت و اسلام شناس به تمام معنا نديدم. اين ايامي كه زندان بود، براي زنداني ها خاطرات مي نوشت. هر كس از اين زنداني هاي بيچاره مي آمد، خاطره اي گوشه [دفتر]شان مي نوشت. اي كاش آن چيزهايي كه ايشان در دفتر اين زنداني ها به عنوان خاطره نوشته، جمع آوري و چاپ شود، حتماً خواندني مي شود. به هر حال، حالا بگذريم.
نماز مرحوم فاطمي را هم باز ايشان خواندند. آن موقع در زندان بودند. حالا در نوبتش خواهم گفت كه مرحوم فاطمي كي گرفتار شد و چه شد. به همان اتاقي آوردند كه من [در آن] زنداني بودم. روبرويش هم اتاق آقاي مهندس رضوي و عطايي بود. او هم حاج سيد رضا زنجاني [؟] بود كه باز بودن او براي ما نعمتي بود و تمام اطلاعات، پيغام ها و پسغام ها به وسيلة ايشان به ما مي رسيد و ما مي رفتيم دنبال كار. حالا مفصّل در فصل مرحوم فاطمي عرض خواهم كرد.
بله، نماز اين مرد بزرگ را يك مرد بزرگتري خواند، ولي مأمورين نظامي نگذاشتند كه ما برويم آنجا.
ـ براي تدفين دكتر مصدق؟
ـ براي شركت در مراسم تشييع جنازه نگذاشتند و در واقع آقاي دكتر مصدق را محرمانه از بيمارستان نجميه به احمد آباد منتقل كردند.
ـ شما حضور نداشتيد؟
ـ اجازه ندادند. اصلاً مأمورين نگذاشتند. حتي موقعيكه آقاي دكتر مصدق در احمد آباد در تبعيد بود، 9 تا سرباز آنجا بودند كه نگذارند كسي به استثناء خانم ضياء السلطنه، آقاي احمد مصدق، آقاي دكتر غلامحسين خان، خانم دكتر متين دفتري و منصوره خانم با ايشان ملاقات كند.