در هفته گذشته دو نامه الکترونيکی از دو دوست دريافت کردم. نامه اول زير عنوان " تغليظ اورانيوم" ، يک آگهی ويدئويی تبليغاتی شامل دروغ ها و بزرگنمائی هايی بود که توسط جمهوری اسلامی برای مصرف داخلی و تحميق فريب خورده گان تهيه شده بود اما می تواند مستمسک به دست دولت هايی بدهد که در انديشه حمله به ايران و ويران ساختن تأسيسات زير بنائی کشور هستند و در پی بهانه می باشند . دولت جمهوری اسلامی نيز بهر دليلی که خود ميداند اين بهانه را برای آنها فراهم می سازد.
نامه دوم با عنوان "کورش کبير" بود وهمانطور که دوستم در مقدمه نامه اش نوشته بود نامه
مناظری را نشان ميدهد که قلب ايرانيان و فرهنگ دوستان جهان را به درد می آورد. همانگونه که خراب کردن مجسمه بودا در افغانستان توسط طالبان قلب افغان ها و مردم جهان را به درد آورد.
در سال های پيش از انقلاب در شرکتی کار می کردم که بر حسب موقعيت و طبيعت کارش پذيرای مهمانانی می شد که معمولا تکنوکرات های ارزنده و يا مديران و مقام های بالای شرکت هايی برخورداراز اعتبار جهانی بودند .
بعد از شرکت در جلسات کاری برنامه ريزی شده از پيش ، وقتی مذاکرات درمورد پروژه های مشترک پايان می يافت بعضی از مهمان ها اظهار علاقه می کردند از آثار باستانی ايران در استان فارس يا اصفهان ديدن کنند. روابط عمومی شرکت معمولا برنامه سفر را ترتيب می داد و يکی از کارکنان روابط عمومی آنها را همراهی ميکرد.
مواردی اتفاق می افتاد که کارشناسان يا مديران ارشد پروژه که من مسؤل ايرانی يکی از پروژه های مشترک بودم تمايل خود را به ديدن آثار باستانی ايران به من میِ گفتند ، در اين حالت من آنها را همراهی می کردم. بيشتر بازديد ها ازمرو دشت و پاساردگاه بود.
بارها شاهد بودم مديران و تکنوکرات هايی که شايد به بيش از نيمی از جهان سفر کرده بودند ، در برابر خرابه های بازمانده از ايلغاران مقدونی در مرو دشت و يا آرامگاه کورش نخستين نويسنده منشور حقوق بشر زانو ميزدند و با جملات " فوق العاده ، باور نکردنی" زيبايی های هنری و فرهنگی آنها را می ستودند.
صادقانه می گويم ، درپاره يی موارد شدت تأثر را می شد در چشمان آنها ديد که " چرا بايد چنين شاهکارهای هنری و فرهنگی جهان به دست انسان ها به ويرانه يی تبديل شوند؟"
بعد از خواندن نامه دوستم که نوشته بود " بعد از مشاهده عکس هايی که قسمتی از آرامگاه کورش کبيررا نشان می دهد که در آب فرو رفته است و با آب گيری کامل سد سيوند همه آرامگاه نيز به زير آب فرو خواهد شد گريه کرده است" من نيز غلطيدن قطرات اشک را در چشمان خويش حس کردم همراه دردی چنان سترک که پيش از آن هيچگاه دچارآن نشده بودم. دردی که نشانه بی هويتی و بی ريشه بودن است ، دردی که می گويد " ما فرزندان شايسته!!! ايران زمين چگونه از ارثيه نياکان خويش پاسداری می کنيم! چگونه شاهد برباد رفتن مليت ، فرهنگ و تاريخ ميهن خود هستيم و پاسخی که به ايلغاران بی وطن می دهيم سکوت و بی تفاوتی است.
در طول عمر ما آدم ها ، مواردی پيش می آيند که بدون اختيار اشک در ديده گان می نشيند ، اشک ها ميتوانند شدت درد را کاهش دهند اما گاهی درد چنان آزار دهنده می شود که اشکها نيز نميتوانند آرامشی به وجود آورند. درد بی وطنی و بی ريشه و فرهنگ بودن چنين درد جانکاهی است.
در طول 27 سال گذشته ازهمان روزهايی که انقلاب مردم ايران به بيراهه کشانيده شد و شاهد بوديم که به جای عکس شاهنشاه آريا مهر تصوير آيت اله عظمی خمينی بر ديوار ها نصب گرديدند ، مردم ايران اين درد را احساس کردند. در طول اين مدت فاجعه های پيايی انسان ايرانی را به دردهايی مبتلا ساخته است که اثرات آن ميتواند ساليان دراز در نسل های پياپی ادامه داشته باشد.
جنگ های هشت ساله جاه طلبانه حاکمين جمهوری اسلامی و کشته شدن صد ها هزار جوان ايرانی که پاره يی از آنها هنوز دانش آموز دبستانی بودند ، ويرانی ، مرگ ، آواره گی ، معلوليت ، بی خانمانی و دربدری . هرچند ظاهراً سازمان هايی برای کمک به معلولين و ياری رسانی به بازماندگان شهدا ، ترميم خانه های ويرانه بی خانمان ها واسکان دادن آواره گان قارچ وار روئيدند ، اما جزفربه شدن مسؤلين نه دست نوازشی بر چهره معولين و خانواده شهدا کشيده شد ، نه خانه ای برای بی خانمان ها ساخته شد و نه آواره ای توسط نهاد ها در جايی مستقر گرديد.
کارخانه های ويران شده هرگز به حالت اوليه بازنگشتند و جاده ای ساخته نشد . طبق آمار ارائه شده توسط خود حکومت عملکرد سازمان های راه سازی ساليانه فقط 20 کيلومتر راه است. درحالی که جمعيت کشور دوبرابر و شمار وسايل نقليه بيش از دو برابر افزايش داشته است.
تعداد بيکاران از مرز 30 ميليون گذشته است. اعتياد به ارقام وحشت آفرينی رسيده است .
ميزان فقر و بينوايی به سطح کشورهايی چون بنگالدش رسيده ، درحاليکه ثروت وابسته گان به خودی های حکومت با ثروت ثروتمندان نام آور جهان همآورد است. ساختمان های شمال تهران و ويلا های مرزهای آبی مناطق خوش آب و هوای ايران و ماشين هايی که خودی ها در اختيار دارند شاهدان صادق و بازگو کننده گان زنده اين واقعيات هستند.
فساد مالی دولتی به ميزان فساد کشورهای لاتين رسيده است ، بحدی که حتی منتصبين دوره هفتم که از برکت شورای نگهبان زمان زيادی نيست که افتخار کرسی نشينی مجلس شورای!! اسلامی را به دست آورده اند حاضر نشدند حتی درباره لايحه تحقيق و کنترل فساد سخنی بگويند بدين جهت لايحه را يا به خواست خود يا بنا بر امرحکومتی از دستورکار مجلس خارج کرده اند.
درچنين شرايطی برای اينکه شوکت و اقتدار اسلامی دوران خلفا تجديد گردد ، ميليارد ها دلارصرف اجرای پروژه يی می شود که ازهم اکنون دورنمای فلاکت بار آن رو در روی مردم ايران قرار گرفته است.
در وانفسايی که مردم و کشور ايران دچار بحران های فزايند هستند دولتی دلسوز و سازنده!! برای انحراف مردم از خطراتی که جان و هستی آنها را تهديد می کنند ، آب گيری سد سيوند در فارس را به موقع اجرا می گذارد و به اعتراضات ايرانيان و سازمان يونسکو که به عظمت جنايت آگاهی دارند ، مشابه سايراعتراضات توجهی نميکنند زيرا اينان ميهن و فرهمگی ندارند که پای بند پاسداری از آن باشند. آدم نما های بی ريشه يی هستند که وطن و تاريخ آنها در بانک های مختلف جهان به وديعه گذارده شده است. عظمت جهان اسلام نيز دکانی است که با هدف رونق بازار خود علم کرده اند.
بايد به اين واقعيت توجه داشته باشيم که مجموعه عناصر تشکيل دهنده هرم جمهوری اسلامی حتی به عنوان تقيه نيز حاضر نيستند خود را ايرانی بدانند از اينرو در محاسبات و بازی های اجتماعی وسياسی خويش به هيچوجه منافع و خواست مردم ايران را در نظر نمی گيرند. آنها همچنان که بنيان گذار جمهوری اسلامی کراراً اذعان داشته بود به دنبال امت اسلام و امپراتوری اسلامی هستند و از گنج گرانبهايی که داری منابع طبيعی بسيار است و با خدعه بدست آورده اند ظاهراً می خواهند رؤيای رهبر فقيد خود را تحقق بخشند و تا روزی که بتوانند بدون مانع و رادع از دسترنج مردم ايران و درآمد منابع طبيعی بهره مند گردند با هر قيمت می خواهند بر کرسی قدرت تکيه زنند و هرگاه روزی به هر دليل نتوانند به آنچه در طول 27 سال گذشته کرده اند ادامه دهند ، کشور و مردم را به پشيزی خواهند فروخت و به جايی خواهند رفت که بيشترين مقدار دست آورد 27 ساله خود را به آنجا منتقل کرده اند.
در اين شرايط به چه کس بايد گفت؟ و به کجا بايد رفت؟
دردنيايی که ما زندگی می کنيم انسانيت ، حمايت ازانسان های زير ستم ، حقوق بشر و آزادی و برابری انسان ها ، برای دولت هايی که می توانند در مسير تحولات جهانی اثر گذار باشند مفاهيمی هستند که بايد با آنها برسر سود و زيان داد وستد کنند. همدردی و تذکرات آنها به دولت های خودکامه سراب فريبنده ای بيش نيست و نبايد انتظار داشت که آنها رفاه رأی دهندگان خود را فدای تحميل فشار به دولتی کنند که به راحتی به آنها باج ميدهد قراردادهای بازرگانی نا متوازن و دراز مدت فروش نفت ارزان را امضا می کند .آنها با اين قرارداد های سخاوتمندانه می توانند برای شهروندان خود توليد کار کنند و اينان نيزسهمی ازغارت را به برادران مبارز خود می بخشند و سهمی نيز برای روز مبادا نگه ميدارند. در اين معادله مردم ايران کجا می توانند جايی داشته باشند؟
پس چه بايد کرد؟ چگونه می توان از شرافت انسانی ، منافع ملی و تماميت ارضی کشورخود دفاع کرد ؟ چگونه می توان انسان بود و همچون انسان زندگی کرد؟ چگونه می توان از بازداشت شکنجه ، کشتار فرزندان اين سرزمين جلوگيری کرد؟ چگونه ميتوان مانع از معتاد شدن نهالان نشکفته ايران شد؟ چگونه می توان از خود فروشی ، فقر ، بی خانمانی ، دربدری شد و و و.... رهايی يافت؟
بايد با برخورداری ار قدرت واقعی مردم با قدرت های پوشالی و دون کيشوتی به چالش برخاست.
قدرت واقعی ناشی از مردم است. اين قدرت در کارخانه ها ، مزارع ، دانشگاه ها و مدارس ، بانک ها ، انسان های سخت کوش و آهنين اراده شرکت های ترابری ، در کوچه های شهر و روستا ها ، در خانه ها ، در جای جای ايران زمين وجود دارند.
اين قدرت در همبستگی همه اقوام ايرانی که شيفته آزادی و برابری انسان ها هستند وجود دارد.
برای رهايی از ستم و جلوگيری از تکرار جناياتی مشابه تابستان سال 1367 ، کشتار انسان های مبارزی همچون فروهر ها ، قاسملو ها ، سيرجانی ها ، روزنامه نگارانی چون زهرا کاظمی و دانشجويانی چون اکبر محمدی و جلوگيری از تحقير شدن و پايمال کردن مليت و تاريخ ايران از راه ويران کردن آثار فرهنگی و باستانی بازمانده از نياکان ، بايد از نيروی پايان ناپزير خود بهره گرفت.
تاريح ملت های رها شده از بند رژيم های خودکامه نشان ميدهد که تنها همبستگی ملت ها و رهبری صادقانه پيش گامان می باشد که ميتواند به عمر حاکمين خودکامه پايان بخشد.
در انتظار ديگران بودن آب درهاون کوبيدن است.