رويداد 24 اسفند تحول مهمي در نگرش جامعه به نهاد انتخابات ايجاد خواهد كرد.اين يادداشت كه به نظر خودم حاوي نكات قابل توجهي است (گرچه براي رعايت فضا مختصر نوشته شده است) نيازمند بررسي انتقادي بيشتر خوانندگان محترم است.
برخي به طور جدي يا مطايبه موضوع علم جامعهشناسي را نتايج ناخواسته كنش انساني ميدانند. به معناي ديگر ميخواهند بگويند بخش مهمي از كنشهاي اجتماعي ما منجر به نتايجي ميشود كه از نظر كنشگر ناخواسته است. مثالهاي مهم بسياري را ميتوان ذكر كرد، ملموسترين آن براي من و شما عملكرد و سياستهاي رژيم گذشته كه قصد داشت با افزايش سركوب بقاي خود را تضمين كند، اما نتيجه ناخواستهاش، بروز انقلاب بود. در رفتارهاي فرد هم از اين موارد بعضاً مشاهده ميكنيم، مثلا پدران و مادران نوع خاصي از شيوه تربيتي را براي تربيت فرزند خود بكار ميگيرند، اما بعداً متوجه ميشوند كه اين شيوه نتايج معكوس و ناخواستهاي داشته است. از همين روست كه تأكيد بر انگيزه افراد در كنش اجتماعي به تنهايي براي توجيه و پذيرفتن يك كنش كفايت نميكند. به عبارت ديگر اين كه فلان شخص يا گروه خواهان اصلاح جامعه است (بر فرض كه در چنين خواستي هم صداقت كامل دارد و هم براي تحقق خواست خود حاضر است انواع هزينهها را بپردازد) به منزله درست بودن سياستها و برنامههايش براي تحقق اين هدف نيست، چه بسا در جهتي كاملاً مخالف در حال حركت باشد.
رويداد 24 اسفند سال 1386 هم به پايان رسيد و مواضع اتخاذ شده در آن به نام اصلاحطلبي از مصاديق روشن همين قاعده است كه نتايج ناخواستهاي را براي شركتكنندگان اصلاحطلب رقم زد، و اگر فرض بگيريم كه تمام آنان با انگيزهاي صادقانه و خدمت به جامعه قدم در اين راه گذاشتند، اما نتيجه كار امري غير اصلاحطلبانه شد و فضاي عمومي جامعه را براي پيشبرد اصلاحات احتمالي در آينده بستهتر كرد و سرمايه اجتماعي موجود را كه اندك هم بود، با اتلاف بيشتري مواجه نمود. چرا؟
در دفاع از مشاركت گفته ميشد كه يا بايد منفعل بود و كنار رفت، يا براندازي و انقلاب را پيشه ساخت يا در انتخابات مشاركت كرد و اين تنها راه موجود است. گرچه راههاي معين شده، كامل نيست و جاي بحث فراوان دارد، اما در اين يادداشت ميكوشم نشان دهم كه شركت در انتخابات با اوصاف و رفتار مشاهده شده چگونه موجب تضعيف راههاي اصلاحي شده است.
تاكنون چند بار در يادداشتهاي خود نوشتهام كه تأكيد و رد صلاحيتها فقط يك ركن انتخابات است و براي نتيجهگيري در باره شركت يا عدم شركت بايد درباره ديگر اركان انتخابات نيز نظر روشني داشت. از جمله درباره ركن دوم كه سلامت انتخابات است. اما طرفداران و دعوتكنندگان به مشاركت هيچگاه حاضر نشدند كه درباره اين ركن قبل از انجام انتخابات نظر روشني دهند. نظر روشن به اين معنا كه بگويند ما اجراي صحيح انتخابات را در مرحله رأيگيري و شمارش آرا تضمين ميكنيم. يا بگويند كه به سلامت آن اطمينان داريم يا در صورتي كه با سلامتي كامل برگزار نشد، در برابر آن ايستادگي ميكنيم. مثالهاي آن خيلي روشن است مشهورترين آن انتخابات رياست جمهوري اوكراين بود و اخيراً هم دو مورد در آفريقا اتفاق افتاده است. كه يك مورد آن به دخالت نيروهاي بينالمللي هم منجر شد.
اما آنچه كه در اينجا و در عمل رخ داد، به گونه ديگري بود كه مطلقاً با اصول و ضوابط يك كنش سياسي معقول و اصلاحطلبانه هماهنگي و تطابق نداشت.
از يك طرف افراد و گروههاي اصلاحطلب مردم را به شركت دعوت كردند، تا نقشه طرف مقابل را از ميان بردارند. اما در عين حال در اين مرحله اقدامي را در جهت تضمين سلامت رأيگيري و شمارش آرا از نظر خود به عمل نياورند، و حتي به گفته خودشان هزاران نفر از ناظرانشان را عملاً رد كردند. از سوي ديگر بلافاصله پس از انتخابات اطلاعيهها و نامههايي را در خصوص وجود ابهامات در سلامت انتخابات منتشر كردند و خواهان رسيدگي شدند، و بالاخره بدون اينكه هيچ كس پاسخي به آنان بدهد انتخابات (به طور مشخص تهران) را تأييد كردند و آقايان معترض هم طبعاً هم تمكين كردند يا خواهند كرد.
درست است كه در اعتراضات رسمي اين گروهها اتهام مشخص تقلب مطرح نشده است (تا آنجا كه من به خاطر دارم) اما اين مسأله ناشي از عدم اعتقاد آنان به نبود تقلب نيست، بلكه ناشي از ترس و احتياط آنان است و لذا به زبان ديگري كه شنونده هم بفهمد و چندان بار حقوقي نداشته باشد اتهام تقلب را مطرح كردهاند و جامعه هم منظور واقعي و مورد نظر آقايان را استنباط كرده است. تبعات اين رويداد چيست؟
1ـ مردمي كه مخاطب آقايان در دعوت به مشاركت بودند، از آنان ميپرسند كه ما را به كاري دعوت ميكنيد كه خودتان هم سلامت آن را قبول نداريد. مثل اينكه كسي را به خوردن غذايي دعوت كنيم كه مسموم است. و نكته مهمتر اين كه اعتراض آقايان هم در حد نامهپراكني است و اقدام جديتري كه لازمه دفاع از نهاد انتخابات و حفظ حق مردم است بروز نميدهند. طبيعي است كه با اين رفتار، مردمي كه مخاطب آقايان هستند، در آينده بيش از پيش از مشاركت در انتخابات استنكاف خواهند كرد. و جالب اينكه اگر روزي و روزگاري شرايط براي اجراي انتخاباتي مناسب و اجراي سياست اصلاحي فراهم شد، به دليل بياعتباري دعوتهاي پيشين، باز هم كسي از خود رغبتي به پذيرش دعوت جديد از سوي آقايان بروز نخواهد داد.
2ـ اگر واقعاً نتايج اعلان شده ناشي از تقلب باشد، و كاري هم از دست شركتكنندگان براي تغيير و اصلاح نتايج برنيايد، اصلاح طلبان از اين پس چگونه خواهند گفت كه ما از اين ساختار و نظام هستيم و به آن پايبنديم و در درون آن عمل ميكنيم؟ ميان تقلب و رد صلاحيت تفاوت زيادي هست. تا حدودي مثل تفاوت ميان گرانفروشي و كمفروشي است. (فقط يك مثال است) گرانفروشي عملي غير منصفانه است، كه خريدار و فروشنده هر دو از قيمت گران آگاهند و فروشنده يا جنس را ميخرد يا نميخرد. اما كمفروشي نوعي دزدي است كه براساس توافق طرفين نيست و به صورت پنهاني صورت ميگيرد. در گرانفروشي، انصاف اجتماعي خدشهدار ميشود، اما در كمفروشي اعتماد اجتماعي زايل ميشود. رد صلاحيت گرچه عملي غير منصفانه است، اما از نوعي شفافيت نسبي برخوردار است و رد صلاحيتكننده هم هزينه عمل خود را ميپردازد، اما در تقلب چنين نيست و امور پنهاني و با انكار صورت ميگيرد. خوب وقتي آقايان نتايج انتخابات را تقلبي ميدانند، و كاري هم نميكنند، بنيان نهاد انتخابات و اعتماد عمومي و نسبي به حكومت را كه شرط لازم براي عمل اصلاحي است از ميان برميدارند، و اگر خودشان كماكان به اين نظام پايبند باشند، نه تنها اين ضعف را جبران نميكنند، بلكه خودشان را هم در معرض اتهام جدي قرار ميدهند و از اين حيث هم اصلاحطلبي را تضعيف كردهاند.
بعلاوه وقتي كه اتهام تقلب زده شود و مرجعي نهايي رسيدگي نكند، در اين صورت فقدان مرجع فصلالخطاب در جامعه نمودار ميشود. چنين فقداني به منزله فقدان زمينه عمل اصلاحطلبانه است.
3ـ اگر تقلبي صورت نگرفته باشد، يا تقلبات اندك و بيتأثير در نتيجه انتخابات باشد، در اين صورت ايراد اتهام تقلب از چند جهت خلاف عمل اصلاحي است. يكي از جهت اخلاق سياسي. كسي كه در انتخابات شركت ميكند بايد همان قدر كه آماده در آغوشگيري پيروزي است، آمادگي شكست و اقرار به آن را هم داشته باشد و اين عملي بسيار ناجوانمردانه است كه براي نپذيرفتن شكست، اصل نهاد انتخابات را مخدوش كنيم. همچنين بيان اين ايده موجب ميشود كه طرفداران آنان در ارزيابي خود و ميزان حمايت از خودشان و نيز ارزيابي از طرف مقابل دچار توهم شوند و توهم نقش مهمي در رفتارهاي غير دموكراتيك دارد. اصولاً يكي از وجوه مثبت جامعه دموكراتيك اين است كه توهم از خود و از ديگري را به حداقل ميرساند. انسانهاي متوهم در چنين جامعه دموكراتيكي اندك هستند. برخلاف جامعه بسته كه همه در توهماند. توهم از توان خود، توهم از واقعيت، توهم از طرف مقابل و... وقتي جامعه دچار توهم شد و براساس آن عمل كرد، هر چيزي از اين عمل درميآيد بجز اصلاحات.
از سوي ديگر اگر تقلب نشده باشد، حكومت بهتر از هر كس از واقعيت امر آگاه است و ارزيابي درستتري از جايگاه خود و مخالفانش به دست ميآورد و براساس همين جايگاه با آنان برخورد تندتري ميكند، چرا كه ميداند آنان وزن چنداني ندارند و اين نيز ناقض ادعاهاي اصلاحي است.
4ـ همچنين اگر تقلب نشده باشد، در اين صورت ايراد اتهام تقلب به انتخابات موجب كدورت و كينه بيشتر حكومت از اين افراد ميشود و برخلاف ادعاي اوليه طرفداران مشاركت، فاصله آنان را با حكومت بيشتر ميكند و تخم كينه و دشمني را بيش از پيش ميان اين شكاف ميكارد و اين يكي از مخربترين زمينهها براي عمل اصلاحي است.
5ـ جالبتر اينكه اگر تقلب شده باشد كه حكومت هم طبعاً از آن مطلع است، در اين صورت تمكين در برابر اين تقلب، موجب نهادينه شدن امر تقلب در آينده خواهد شد. و به قول معروف از قضا سرانگبين صفرا فزود. آنان كه با مشاركت خود خواهان نهادينه كردن نهاد انتخابات ميبودند، با تمكين خود در برابر نتايج متقلبانه، به براندازي اين نهاد كمك كردهاند.
6ـ به نظر من در ايران نتايج چنين اتهامي شامل همه موارد پيش گفته و نه فقط بخشي از آنها ميشود. زيرا اگر تقلب شده باشد، لزوماً به مقامات بالا گزارش داده نميشود، و آنان اساس را بر صحت انتخابات ميگذارند و بر اين اساس با اظهارات ديگران برخورد ميكنند، در نتيجه كليه عوارض منفي فوق كه مخل زمينههاي مناسب براي بروز رفتار اصلاحي است، گريبان جامعه را خواهد گرفت.
از اينجاست كه ميتوان گفت، نتايج مذكور روشنتر از آن است كه از پيش به ذهن برخي افراد دعوت كننده به مشاركت نرسيده باشد. بنابراين وقتي با علم و اطلاع چنين سياستي را برميگزينند، بايد به انگيزههاي آنها هم شك نمود