اگر اجباري كه به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش ميزدم. همان جايي كه بيست و دو سال پيش آذرمان(آذر شريعترضوي يكي از سه شهيد 16 آذر 1332) در آتش بيداد سوخت. او را در پيش پاي نيكسون قرباني كردند!
اين سه يار دبستاني كه هنوز مدرسه را ترك نگفتهاند، هنوز از تحصيلشان فراغت نيافتهاند، نخواستند همچون ديگران كوپن ناني بگيرند و از پشت ميز دانشگاه به پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند. از آن سال چندين دوره آمدند و كارشان را تمام كردند و رفتند؛اما اين سه تن ماندند تا هر كه را ميآيد بياموزند، هر كه راميرود سفارش كنند... آنها هرگز نميروند... هميشه خواهند ماند... آنها شهيدند.اين سه قطره خون بر چهره دانشگاه ما همچنان تازه و گرم است. كاشكي ميتوانستم اين سه آذر اهورايي را با تن خاكستر شدهام بپوشانم تا در اين سموم كه ميوزد نيافسرند.
اما نه... بايد زنده بمانم و اين سه آتش را در سينهام نگاه دارم.»
(دكتر علي شريعتي)
در كودتاي 28 مرداد 32، با دستگيري مصدق و يارانش رژيم كودتا به فرماندهي سپهبد زاهدي با بستن فضاي سياسي ايران و ايجاد خفقان و رعب و وحشت بستر را براي حادثه خونين ديگري آماده ميكردند.رژيم كودتا ميكوشيد تا با اعمال خشونت و سركوب اعتراضهاي مردمي كه براي دفاع از مصدق و آرمانهاي آزاديخواهانه او انجام ميگرفت به اهداف خود برسد.
در آن زمان دانشگاه به دليل فشارها و دستگيري دانشجويان، چندماهي ساكت مانده بود؛ چند حادثه كه تا قبل از 16 آذر همان سال اتفاق افتاد سبب تحركاتي در جنبش دانشجويي شد.
از رويدادهاي مهم آن، شروع محاكمه مصدق در دادگاه نظامي و انعكاس مطالب دادگاه كه به صورت غيرعلني توسط شاه اداره ميشد و برخوردهايي كه با او صورت ميگرفت، براي دانشجويان رنجآور بود كه طي بيانيهيي اعلام داشتند: «دانشگاه بيدار است و براي چندمين بار توطئه ننگين كودتاچيان را فاش ميسازد، زيرا ديگر دوران خودسري و آدمكشي به پايان رسيده است. با زور چند صباحي ميتوان حكومت كرد ولي امكان آن براي هميشه موجود نيست.
تاريخ بشر نشان ميدهد كه هميشه حقيقت پيروز است.جهانيان بدانند كه توهين به مصدق اهانت به ملت ايران است و مردم زنجير شده ما بزودي به اين اهانتها جواب خواهند داد.»
مساله دوم اعلام برقراري رابطه با انگليس بود كه در آن زمان به پيشنهاد دكتر فاطمي و حكم مصدق بسته شده بود. قصد داشتند با بازگشت ديويس رايت كاردار سفارت و بازگشايي مجدد سفارت انگليس روابط برقرار شود. نيم نگاه:
رژيم كودتا براي مقابله با ناآراميها و حركتهاي اعتراضآميز دانشجويان تصميم گرفت براي ساكت كردن آنان و ايجاد خفقان در ميان دانشجويان، زهرچشمي از آنها بگيرد و فضا را براي ورود نيكسون به ايران آماده سازد.به همين منظور صبح روز 16 آذر با ورود دانشجويان به دانشگاه متوجه ميشوند كه پليس در صحن دانشگاه، هر دانشكدهيي را به صورت جداگانه محاصره كرده است
مساله سوم، مذاكرات كنسرسيوم و از بين بردن تلاشهاي مصدق و يارانش و مجاهدتهاي مردمي براي مليشدن نفت بود كه طبق اين قرارداد تا مدت مديدي ذخاير نفتي ايران در اختيار استعمارگران قرار ميگرفت.و اما مساله آخر، اعلام دولت مبني بر سفر نيكسون (معاون آيزنهاور رييس جمهور وقت امريكا) به ايران بود.
سياسيون در آن زمان مبناي تحليلشان بر اين بود كه نيكسون ميخواست در اين سفر و با عوامل و دستاندركاران كودتا ديدار كند و از نزديك ببيند، هزينههايي را كه در اين راه خرج كردهاند مثمرثمر واقع شده است يا نه.اين عوامل سبب شد تا اعتراضاتي در دانشگاه تهران صورت پذيرد و منجر به تظاهرات عظيمي در پانزدهم آذرماه در دانشگاه تهران بخصوص دانشكده فني، كه يكي از دانشجويان آن دانشكده به جزيره خارك تبعيد شده بود، صورت گرفت.
رژيم كودتا براي مقابله با ناآراميها و حركتهاي اعتراضآميز دانشجويان تصميم گرفت براي ساكت كردن آنان و ايجاد خفقان در ميان دانشجويان، زهرچشمي از آنها بگيرد و فضا را براي ورود نيكسون به ايران آماده سازد.به همين منظور صبح روز 16 آذر با ورود دانشجويان به دانشگاه متوجه ميشوند كه پليس در صحن دانشگاه، هر دانشكدهيي را به صورت جداگانه محاصره كرده است.
هنگامي كه دانشجويان به سر كلاسهاي خود ميرفتند، جو را بسيار متشنج ميبينند و با اين اوضاع هر آن منتظر حادثهيي بودند.
سربازهاي مستقر در اطراف دانشكده كه به جانبازي معروف بودند با لباسهاي خاص ايستاده بودند.
در ابتدا دانشكده فني از آرامش نسبي برخوردار بود. با ورود چند تن از گروهبانهاي ارتش به دانشكده فني و مراجعه آنها به يكي از كلاسها، بدون هماهنگي يكي از دانشجويان را دستگير ميكنند. به مجرد اعتراض وممانعت دانشجويان جو دانشكده متشنج و با شعار «درود بر مصدق مرگ بر شاه» درگيريها آغاز ميشود.
سپس با امر فرمانده سربازان، دانشگاه و دانشجويان را به گلوله ميبندند كه در اين ميان سه تن از دانشجويان دانشكده فني بر اثر اصابت گلوله شهيد و تعدادي زخمي ميشوند. (در اين درگيريها مصطفي بزرگنيا، احمد قندچي و مهدي شريعت رضوي به شهادت ميرسند.)در 16 آذرماه 1332، حكومت استبداد پيش پاي نيكسون جواناني را قرباني ميكند تا نيكسون و آيزنهاور را مطمئن كنند كه ميليونها دلاري را كه به دولت كودتا كمك كردهاند به هدر نرفته است و به اهداف و مقاصد شوم خود رسيدهاند. ولي فارغ از اينكه خون جوانان دانشجو سرآغازي براي وحدت و مبارزه با استعمار، استبداد و خودكامگي شد و به همين مناسبت 16 آذر را روز دانشجو نام نهادند.
در مقابل، حكومت وقت سعي بر آن داشت تا اين حادثه خونين را كه موجب خشم و نفرت مردم و آزاديخواهان شده بود با مرتبط دانستن آن به جريانهاي كمونيستي، كمرنگ جلوه دهد، تا جنبش دانشجويي را نقطه مقابل خواست و حركتهاي مردمي قرار داده و خونهاي به ناحق ريخته را پايمال كنند.
اما رسوايي دستگاه حكومتي به جايي كشيده شد كه شاه از ترس آشوب و غوغاي مردم خشمگين و عزادار، شخصا مجبور به معذرتخواهي و دلجويي از خانوادههاي شهدا شد و براي رسيدگي به واقعه دانشگاه تيمسار مزيني را به عنوان نماينده شخصي خود معرفي ميكند. اما چند روز بعد از دلجويي شاه از خانوادههاي شهدا، روزنامه «راه مصدق» ارگان نهضت مقاومت ملي با انتشار بخشنامهيي به مورخ 20\9\32 از لشگر 2 زرهي ستاد ركن 2 به كليه واحدها و دواير تابعه لشگر فاش كرد كه آن افراد «دسته جانباز» كه ماموريت شان را با جديت به انجام رسانده بودند مورد تشويق و به پاداش نقدي مفتخر و ارتقاي درجه به چند نفر از آنها را اعلام ميدارد.
انتشار اين نامه، موجب جريحهدار شدن احساسات دانشجويان گشت و ماهيت واقعي معذرت خواهي و دلجويي شاه را بيش از پيش آشكار ساخت.
عليرغم حرف و حديثها و اخبار نقل شده از سوي حكومت وقت مبني بر وابستگي جنبش دانشجويي به جريانات كمونيستي، مصطفي بزرگنيا نه اينكه عضو تشكيلاتي باشد بلكه با چپ گراهاي دانشكده فني دوست بود و با آنها ارتباط داشت، احمد قندچي، عضو نهضت مقاومت ملي بود و با آنها همكاري ميكرد. مهدي شريعترضوي (برادر خانم دكتر شريعتي) عضو نهضت مقاومت ملي بود كه تفكر ملي بسيار شديدي داشت و از عناصري بود كه در دانشگاه نشريات «راه مصدق» و اعلاميههاي نهضت مقاومت ملي را پخش ميكرد. دانشجويان در آن زمان بعد از واقعه 16 آذر، در بزرگداشت ياد شهدا، سه آذر اهواريي، تا يك هفته دانشگاهها را تعطيل كردند و تا چهلم آنها، بازوبندهاي سياه بر بازوان خود بستند.
مراسم هفتم شهدا نيز با سخنراني برادر قندچي به پايان رسيد. او در اين سخنراني با ايراد حرفهايي تند و صريح (فرياد زد كه «برادر من كشته راه مليشدن نفت است. برادر من را جلوي پاي نيكسون قرباني كردند. ورود نيكسون به ايران ورود خطرناكي است، هم تاييد حاكميت امريكا بر ايران است و هم راهگشاي بعدي سلطه سلطهگران است. از اين جهت او متعلق به مردم و ملت ايران بود. او متعلق به تمام كساني بود كه با استبداد و استعمار ميجنگيدند. در ازاي اين شهادت ما خانوادههاي قندچي، شريعترضوي و بزرگنيا طلبي از مردم ايران نداريم. اميد داريم كه اين خون و ساير خونهايي كه ريخته شده راهگشا باشد تا طومار ظلم و ستم و استبداد و استعمار از خاك ايران برچيده شود.»)اقدامات حكومت كودتا را محكوم كرد.
دكتر چمران كه از شاهدان عيني واقعه 16 آذر در دانشگاه تهران بوده است، بعد از گذشت 9 سال از اين حادثه در نشريه «16 آذر» وابسته به كنفدراسيون دانشجويان ايراني در امريكا چنين عنوان ميكند:
«... صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غيرعادي اطراف دانشگاه شده و وقوع حادثهيي را پيشبيني ميكردند. نقشه پليد هيات حاكمه بر همه واضح بود و دانشجويان حتيالامكان سعي ميكردند كه به هيچ وجه بهانهيي به دست بهانهجويان ندهند. از اين رو دانشجويان در كمال خونسردي و احتياط به كلاسها رفتند و سربازان به راهنمايي عدهيي كارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمي گذشت و چون بهانهيي به دست آنها نيامد به داخل دانشكدهها هجوم آوردند. از دانشكدهها عده زيادي را دستگير كردند. بين دستگيرشدگان چند استاد نيز ديده ميشد كه به جاي دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل كاميون كشيده شدند.
آنها نقشهكشتن و «شقهكردن» دانشجويان را كشيده بودند و اين دستور از مقامات بالاتر به آنها داده شده بود. سركردگان اجرايي اين دستور و كشتار ناجوانمردانه عدهيي از گروهبانان و سربازان «دسته جانباز» بودند كه اختصاصا براي اجراي آن ماموريت و استثنائا آن روز به دانشگاه اعزام شده بودند. رييس و معاون دانشكده فني كه با تمام كوشش و فداكاري خود قادر به جلوگيري از ورود سربازان نشده، به ناچار اعلام اعتصاب كردند و گفتند: «تا هنگامي كه دست نظاميان از دانشگاه كوتاه نشود، دانشكده فني به اعتصاب خود ادامه خواهد داد.» و چون احتمال وقوع حوادث وخيمتري ميرفت، لذا براي حفظ جان دانشجويان دانشكده را تعطيل كردند و به آنها دستور دادند به خانههاي خود بروند و تا اطلاع ثانوي در خانههاي خود بمانند.
دانشجويان نيز به پيروي از تصميم اولياي دانشكده محوطه دانشكده را ترك ميكردند ولي هنوز نيمي از دانشجويان در حال خروج بودند كه ناگهان سربازان به همراه عده زيادي سرباز عادي به دانشكده فني حمله كردند. اكثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاي دانشكده خارج شوند. در اين ميان بغض يكي از دانشجويان تركيد. او كه مرگ را به چشم خود ميديد و خود را كشته ميدانست ديگر نتوانست اين همه فشار دروني را تحمل كند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شكل شعارهايي كوتاه بيرون ريخت، «دست نظاميان از دانشگاه كوتاه». هنوز صداي او خاموش نشده بود كه رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند، به كلي غافلگير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشي بود. دانشجويان يكي پس از ديگري به زمين ميافتادند بخصوص كه بين محوطه مركزي دانشكده فني و قسمتهاي جنوبي سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشيني عده زيادي از دانشجويان روي پلهها افتاده و نتوانستند خود را نجات دهند. نكتهيي كه هيچگاه فراموش نميكنم و از ايمان و فداكاري دانشجويان حكايت ميكند فرياد «يا مرگ يا مصدق» زير رگبار گلوله است.»
حدود 52 سال از هجران سه آذر اهورايي دانشگاه كه به تيغ قهر استبداد، استكبار و استعمار در خون خود غلتيدند، ميگذرد. نيم قرن از شكسته شدن حريم مقدس دانشگاه براي اهداف قدرت طلبانه حاكمان زر و زور گذشت. آري 16 آذر نماد ايثار و مبارزه فرزندان فرهيخته و خردمند ملت ايران با ظلم و تزوير است.
16 آذر اوج آزادانديشي، آزاديخواهي و عدالتگرايي جنبش دانشجويي و بلنداي فرياد جوانان نيكانديش ايران زمين است. آن سه يار دبستاني هرچند كه نيمقرن است كه از هجرتشان ميگذرد، اما با مرگ خود دانشگاه را به سنگر مبارزه براي آزادي و مقابله با هرگونه خودكامگي تبديل كردند. يادشان گرامي و نامشان بر سپيدهدمان عدالت و آزادي درخشنده باد.