در چند هفته گذشته، به دنبال انتشار نامه ای از سوی یکی از مسئولان جبهه ملی، کار زار افترا و تهمت درباره «اسب تروا» و «نفوذ بیگانگان در تشکیلات جبهه ملی» بالاگرفته است. پاره ای از نوشته ها و اعلامیه ها، سخاوتمندانه به آگاهی مردم رسانده اند که گویا آقای کورش زعیم که یکی از پرکارترین کوشندگان واعضای رهبری جبهه ملی در ایران است، همان «اسب تروا» و نشانه «نفوذ غیر مصدقی ها» در جبهه ملی است. اتهام زنی دراین فضای ناسالم، تا جایی پیش می رود که کسانی حضور «اسب تروا» را ناشی از توطئه سیا و موساد و سازمان های امنیتی جمهوری اسلامی برمی شمارند و بی شرمانه مدعی می شوند که پاره ای از گروه های سکولار نیز دست مایه همین گونه توطئه هایند.
آیا در ماندگی سیاسی تا به جایی رسیده که به جای نقد نظری به مخالفان سیاسی، اینک باید از واژگانی چون اسب تروا بهره برداری کرد و آگاهانه چنین درکی را به جنبش سکولار ایران داد که برخی از کوشندگان آن عوامل نفوذی «دشمن» و سازمان های جاسوسی اند؟ آن دسته از رهبران جبهه ملی که می گویند و می نویسند که خواهان دربرگرفتن بخش های وسیعی از مردم و گروه های سیاسی در جبهه ملی ایران اند و براین پا می فشارند که سنت و هدف تاریخی جبهه ملی دربرگرفتن طیفی گسترده از افراد، سازمان ها و گروه ها در زیر یک چتر سیاسی بسیار عمومی است، اینک با توسل به افترا و بهره جویی از واژگانی چون اسب تروا و عناصر مشکوک و ترور شخصیت رقبای سیاسی خود، از همان حربه هایی بهره می جویند که شوربختانه سال ها است در سرزمین ما رواج دارد.
گویا این سنت پرافتخار و تاریخی ما ایرانیان است که هر انسانی را که به جایگاه بالایی رسید و کاری برای این سرزمین کرد، به جای آن که مایه افتخار سربلندی خویش بدانیم، او را رسوای زمانه کنیم و مُهرهای ناشایست بر پیشانی او بنشانیم. در چنین فرهنگی، بزرگان تاریخ ما، از سپهسالار، امین الدوله، مشیرالدوله ها، میرزا ملکم خان و فروغی، همگی یا فراموسون بوده اند و یا مواجب بگیر بیگانه! هر کوشنده ای را که از دم تیغ جان سالم بدر برده باشد به دیده مشکوک می نگریم که سد افسوس کشته نشد تا جنازه اورا بر سر نیزه کنیم و اینک که جان سالم و یا نیمه سالم بدر برده، شاید خود سرسپرده دشمنان باشد. شیرین عبادی را یا توطئه ایالات متحده و اسرائیل به دریافت جایزه نوبل توانا ساخته و یا او یکی از وابستگان پنهان به رژیم است که آزادانه می آید و می رود. این شیوه را سال هاست که همه رژیم های حاکم برایران دنبال کرده اند و در میان مخالفان حکومت نیز سخت جاری است. بخشی از چپ ایران این میراث را از احزاب برادر به دست آورد و ترور شخصیت را تا ترور شخصی گسترش داد. بخشی از تندروترین هواداران بازگشت پادشاهی به ایران نیز همچنان براین روش اند. کارهای مجاهدین خلق را هم در ترور شخصیت مخالفان و منتقدین خویش در این سی سال گذشته فراموش نکنیم.
شوربخت این که اینک کسانی که مدعی پاسداری از حقوق و ارزش های مدنی و شهروندی درایران اند و خویشتن را وارثان یکی از خویشتن دارترین شخصیت های تاریخ ایران می دانند که حتی به دشمنان خویش نیز احترام می نهاد، به همین روش پَست اتهام زدن های بی پروپا و بهره برداری از واژگانی چون «اسب تروا» برای نقد به یکی از اعضای رهبری جبهه ملی توسل می جویند و به دیگران هم هشدار می دهند که از دم تیغ تیز قلم شهروندانه شان به سلامت نخواهند گذشت.
دراین روزگار که جوانان ایران بیش از پیش به سیاست روی می آورند و درجستجوی یافتن سازمان های سیاسی با ارزشی در میان اپوزیسیون سکولار ایران اند، اینک به دست خود تیشه زدن به ریشه اعتبار گروه های اندکی که در میان نیروهای سکولار ایران همچنان به جای مانده اند، و به بی اعتبارساختن کوشندگان سیاسی برخاستن، کاری است نادرست و ناشایسته. ما بیش از هرزمان به همکاری و همکوشی میان نیروها و شخصیت های سکولار ایران نیازمندیم.
احمد تقوایی، پرویز شوکت، محمد امینی
(از سوی انجمن آینده)
آدینه بیست و یکم تيرماه ۱٣٨۷