مصاحبه با دكتر هرمیداس باوند سختگوی جدید جبهه ملی واستاد روابط بین الملل دانشگاه در منزل وی در نوبنیاد انجام شد. تسلط عمیق و دقیق وی بر حوادث تاریخی دهه های قبل وشرایط حاكم بر دنیا در دوران جنگ جهانی و پس از آن و تغییرات بوجود آمده از نكات برجسته گفتگو با وی بود . دكتر باوند در این گفتگو به تشریح سیاست خارجی بعد از انقلاب نیز پرداخت ....
موضوع گفتگوی ما سیاست خارجی است .به نظر می رسد پایه گفتگو را این موضوع قرار دهیم كه هر كشوری در عرصه بین المللی می تواند به یك درجه ای از تاثیرگذاری برسد كه بستگی به توانش در حوزه های مختلف اقتصادی ، نظامی ، فرهنگی واجتماعی دارد. به طبع ایران هم با توجه به شرایطی وتواناییهائی كه دارد می تواند تاثیرگذاری در حوزه بین الملل داشته باشد .من می خواستم ابتدا به عنوان یك سوال در نگاه شما به عنوان یك صاحبنظر كدامین مولفه ها در شرایط امروز دنیا ، مولفه قدرت ساز در حوزه بین الملل هستند؟ ببینید در دنیای امروز یك همبستگی و وابستگی گریزناپذیری بین جوامع بشری به وجود آمده است . در نتیجه هیچ جامعه ای نمی تواند در انزوا زندگی كند و هیچ جامعه ای هم نمی تواند حتی مقتدرترین آن خودكفا باشد.
نكته بعد عبارت است از اینكه ایران جایگاه ژئوپولتیك و ژئواستراتژیك خاصی دارد كه از لحاظ اصولی یك پدیده بین المللی است یعنی ایران در یك شاهراه تعاملات بین المللی قرار گرفته و به هیچ وجه نمی تواند خارج از این تعاملات باشد. یك كشوری كه مثل برمه با میانمار ، كشورهایی هستند كه می توانند در انزوا باشند و از نظر جامعه بین المللی هم تاثیر آنچنانی ندارندولی ایران فی النفس دارای سرشت بین المللی است .
ایران بین دو قاره و مركز استراتژیك انرژی جهانی قرار گرفته است منطقه خلیج فارس و دریای خزر .بنابراین اگر می خواهید در سیاست خارجی اش موفقیتی داشته باشد باید بر آن باشد كه در آناتومی ساختار نظام قدرت بین المللی نزدیكی و تقرب ویژه ای داشته باشد . اگر كشوری بخواهد در سیاست خارجی اش قرین موفقیت باشد باید برآن باشد كه یك همسوئی نسبی با قدرتهای مسلط جهان داشته باشد این همسوئی براساس منافع متقابل نه وابستگی به قدرت خاصی. ببینید بسیاری از تصمیماتی كه از طریق سازمان بین المللی یا در كنفرانس بین المللی گرفته می شود ابتدا" بر اساس منافع و مصالح قدرتهای بزرگ تنظیم می شود .اگر ما بخواهیم عهدنامه ها و قراردادهای چند جانبه بین المللی را مورد توجه قراردهیم . در عرصه اقتصادی كلیه قراردادهای اقتصادی و مالی كه نقش تنظیم كننده روابط بین المللی در عرصه داشته اند مبتنی بر قراردادهای بورس است بر اساس اهتمام آمریكا تدوین شده و در نتیجه آن صندوق بین المللی پول ، بانك جهانی و سازمان خواربار كشاورزی و ....... تشكیل شده در عرصه امنیتی و سیاسی ما قراردادهای منع آزمایشات هسته ای ، منع استقرار پایگاه های نظامی در بستر و زیر بستر دریاها ، قرار دادهای منع گسترش سلاح های هسته ای ، معاهدات ناظر به استفاده صلح جویانه از فضای ماوراء جو ، معاهدات مربوط به تقلیل خلع سلاح و تقلیل تسلیحات ، ایجاد مناطق به اصطلاح بین المللی در قطب ، همه و همه ابتدا" اسكلت آن بوسیله دو ابرقدرت دوران جنگ سرد توافق شده است. بعد اینها می آیند در مجمع عمومی یا در یك كنفرانس بین المللی غسل تعمید می دهند و فراتر از همه نهادهای تصمیم گیرنده چه در بعد امنیتی ، چه از لحاظ سیاسی ، اقتصادی گروه هفت است كه امروز گروه هشت شده یعنی تصمیمات عمده مالی و اقتصادی به وسیله گروه هشت گرفته می شود. در بعد امنیتی _ سیاسی شورای امنیت تصمیم می گیرد. یعنی یك الیتیسم بر جهان مدیریت می كند بنابراین وقتی ساختار واقعی جهان بر اساس سلسله مراتب قدرتها تعیین وتنظیم شده ، سیاست خارجی واقع گرایانه عبارت از این است كه هر كشوری بر آن شود راه همسوئی نسبی با منافع و مصالح قدرت های بزرگ را در پیش بگیرد و امروز جامعه ای را می بینید كه ظاهرا" یك نظام تك قطبی بر جهان حاكم است حال آنكه نظام تك قطبی در جهت بی رنگ شدن است ولی در شرایط موجود تمام قدرتهای اقتصادی وسیاسی همواره ملاحظاتی را رعایت می كنند چون تعاملات گسترده دارند. ضمن اینكه رقابت در نظام باز است كه امروز بیشتر سرمایه داری اصل قبول شده ای است ولی این رقابت صرفا" تا حد مشاركت است و نه در خلع جایگاه یكدیگر ، اتحادیه اروپا ممكن است موضع گیریهای نسبی در قبال امریكا كند ولی نهایتا" وارد آمریكا می شود ، روسیه ومسئله ارتباطتشان و تعاملات آن چنان گسترده است و یا مصلحت زمانی شان آنچنان دیكته می كند كه ملاحظاتی را نسبت به مصالح و منافع آمریكا در پیش بگیرد ممكن است از لحاظ تاكتیكی با ما نزدیكی داشته باشند ولی از لحاظ استراتژیك پیوند با آن قدرت برتر دارند و این یك تصوری است از واقعیات نظامی كه بر سلسله مراتب قدرت بنیان شده و تنظیم شده است. بنابراین یك كشوری در سیاست خارجی اش اگر بخواهد قرین موفقیت باشد باید بر آن شود راه تنش را با چنین قدرتهایی در پیش نگیرد بلكه برآن شود در شرایط خاص با درایت و كیاست ، راه همسوئی بر اساس منافع متقابل را مد نظر قرار دهد چون این قدرتها توانایی بازدارندگی دارند به عنوان مثال عرض می كنم بعد از فروپاشی شوروی بدون اینكه ما بخواهیم نقشی داشته باشیم مجموعه این تحولات شرایطی را به نفع ایران بوجود آورد نه تنها به نفع ایران ، به نفع تركیه به چند دلیل كشورهای تازه استقلالی در آسیای مركزی پدیدار شدند در قفقاز كه تقریبا" اكثر آنها در حوزه تمدنی ایرانی قرار گرفته بود یعنی اولین برداشتی كه مطرح می شد معتقد بودند دو كشور شرایط لازم برای بهره برداری از این رویداد را دارند یكی ایران ، و دیگری تركیه. هر كدام به دلایل خاص خودش ولی به دو دلیل ایران از این فرصتی كه به نفع اش ایجاد شده چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی حالا امنیتی را ذكر نمی كنم یكی به خاطر اتخاذ خط مشی ها بر مبانی ارزشی كه سازگاری نداشت با شرایط بوجود آمده ، آنها كشورهایی بودند كه از یك نظام تقریبا" می شود گفت توتالیتالیزم حزبی خارج شده بودند نیاز توسعه اقتصادی شدید داشتند و یك فضای باز را تقبس می كردند كه فكر می كردند می تواند تنفس داشته باشند.
ولی ایران حركتش با صدور ارزشهای مذهبی انقلابی بود و همین امر سبب شد كه قدرتهای غربی بر آن شوند كه جلوی این جریان را ، اثر بنیادگرایی را در این مناطق بگیرند حتی شورای اروپا كه اعلام كرده بود برای برقراری رابطه با كشورهای جدید استقلال رابطه اش بر آن است مبتنی بر رعایت دموكراسی و حقوق بشر باشد صدو هشتاد درجه تغییر رویه دادند و تاكید كردند كه همین پدیده هایی كه ساخته و پرداخته دوران شوروی سابق بودند دراین جمهوری تازه استقلال یافته پایدار بمانند و از روسیه خواستند با تمام مشكلات اولیه خودش در تاجیكستان وارد صحنه شود برای جلوگیری از رسوب ونفوذ بنیادگرائی در این مناطق . در صورتیكه تركیه شروع كرد در مسئله بحث دموكراسی وبحث ارتباطات و تعاملات تجاری واقتصادی و ظاهرا" اعلام تامین نیازهای مالی و اقتصادی اروپا . آمریكائی ها كوشیدند تركیه را در جهت این مسائل نه فقط نقش بازدارنده آمریكا ، یعنی قدرت های بزرگ دارای منافع جهانی به دنبال این هستند در عین حال توانایی بازدارندگی هم دارند از جمله فرصتهایی كه برای ما پیش آمد مساله نفت و گاز منطقه دریای خزر بود و نیاز جوامع غرب برای صدور اینها به بازارهای مصرف جهانی غرب بود . آقای دكتر شما در تعریف تان یك مروری هم بر وضعیت ساختار نظام بین الملل بعد از جنگ جهانی دوم كردید كه از آن استنباط می شود كه نظام سلطه هم به عریانی شرایط قبل نیست تعریف استعمار عوض شده است. بنظر می رسد ما در حوزه های برخوردمان با ساختار نظام بین الملل مبتنی بر تصورات دوران جنگ سرد عمل می كنیم. یعنی نظام سلطه را خیلی عریان تر از آنچه كه هست تعریف می كنیم یا استعمار را و مفاهیمی از این قسم كه به دلایل مختلف از حوزه نظامی حالا شاید به حوزه اقتصادی كشیده شده است .یعنی یك سوء فهمی از وضعیت حوزه نظام روابط بین الملل داریم یكی این مساله است .دوم میزان همخوانی این موضوع با حوزه منافع ملی ماست. آیا این تصور نادرست از وضعیت جامعه بین الملل نمی تواند مشكلات كلیدی برای سیاست خارجی ما در پی داشته باشد ؟ چرا من دارم یك چیز كلی می گویم از ساختار نظام بین المللی و موضع گیری كشورها. ببینبد آنها در شرایط خاص خودش دریك ارزشها و مبانی دیگر بود جنگ های بین المللی یك حالت دگردیسی در نظام جهانی داشته و مقتضیات جدید ایجاب می كرد كه ارزشهای نوینی در تنظیم روابط بین الملل بوجود بیاید و چنین هم شد. فرض كنید بعد از جنگ جهانی دوم تاكید بیشتر بر مساله اصل آزادی تعیین سرنوشت مردم مطرح شد كه مقتضای منطقی اش ختم استعمار بود.استعمار زدایی مد نظر آمریكائیها این بود كه استقرار نظام استعماری نه به نفع بشریت و جهان است نه به نفع خود كشورهای استعماری وقت . چرچیل اساسش را قبول كرد و نگفت نفس این پشنهاد غلط است گفت من نمی خواهم در تاریخ به نام من ثبت شود و به همین دلیل بسیاری از جنبش های استقلال طلبانه ای كه ظاهر شد آمریكائیها به نام حضانت پشتش بودند نگو منافع خودشان بود ولی اینها معتقد بودند در نظام دگردیسی شده است. استقرار شرایط قبل از جنگ جهانی دوم هم بی معنی است . هم نافع نیست بلكه ایجاد مشكلات و درد سرهایی می كند كه هزینه های زیادی هم در پی دارد . بنابراین می خواهم بگویم كه شرایط بعد از جنگ دوم به كلی متفاوت با اوضاع و احوال قبل از جنگ بود و این دیدگاه های استعماری و مسائلی كه در این تاریخ مطرح شده بود بعد از جنگ دوم یك فضای سیاسی متفاوتی مطرح بود وبخصوص جنگ سرد هم شده بود و بلوك شرق سعی می كرد از این نهضت های استقلال طلبانه یا ضد استقلالی نه در تمام مقاطع ، در مقاطع خاصی بهره برداری كند و آنها برای این كه خودشان بتوانند جلوی این را بگیرند سعی كردند تصریح كنند این جریان ختم استعماری را . بنابراین یكی از موفقیتهای سازمان ملل اگر بخواهیم موفقیتی داشته باشد همین ختم استعمار بوده ، یعنی در هر حال از پنجاه و دو كشور كه در آغاز یعنی شركت كننده در كنفرانس سانفرانسیسكو بودند توانستند نودودوكشور در صحنه بین المللی ظاهر شوند .بنابراین آن نگرش های قبل از جنگ بین الملل دوم شاید برای برخی از اشخاص آپ تودیت نبودند ولی می خواهم بگویم روندهای مسلطی كه در جهان پدیدار شده بود متفاوت از آن نگرش ونگاه بود و بنابراین حوادثی كه اتفاق افتاده اشاره كردم حول و حوش بعضی از جنبش های ضد استعماری دیدگاه مثبت داشت. در برخی از آنها به دلایل دیگر راه ها اینچنینی را در پیش نگرفت مثل نهضت ملی صنعت نفت ایران . برای شوروی یك تفكیكی قائل بود بین قدرتهای غربی در مورد ایران . شوروی بر آن بود كه نهضت ملی ایران یا نهضت های استقلال طلبانه كه در هند و جاههای دیگر ظاهر شده نهایتا" حل وفصل اینها در چارچوب تعاملات جهان غرب حل و فصل می شود این یك دیدگاه داشتند. دیدگاه دوم عبارت از این بود كه جنبش هایی كه ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با دژ سوسیالیزم نداشته باشد آنها را هم نمی توان قابل اعتماد دانست. سوم اینكه در مورد نهضت ملی یك رقابت بین انگلیسها و آمریكا می دید معتقد بود انگلیس یك امپریالیست فرتوتی است و رو به زوال است آمریكا یك امپریالیست بالنده و حاد است و تمام این هیاهوها برای این است كه آمریكا درصدد است انگلستان را از صحنه منطقه تا حدودی كنار بزند و خودش نقش محوری را ایفا كند و بخصوص استراتژی مهار شوروی را اعلام كند. بنابراین حضورش در كشورهای امثال شوروی در جهت تثبیت استراتژی مهار است و به همین دلیل از ابتدا موضع گیری در قبال نهضت ملی نفت را كارشكنانه و بازدارنده تلقی می كرد .
می خواهم بگویم وقتی ما می گوییم بلوك شرق در همه جا از جنبش های ضد استعماری ، برای او قابل تقسیم بود كجا می تواند به نفعش باشد كجا می تواند به نفعش نباشد ، حالا منظورم عبارت از این است كه در شرایط فضای بعد از جنگ بین المللی دوم روند مصلح ، روند اساس تعیین سرنوشت ملت ها و ختم استعمار و مبارزات استقلال طلبانه یا ضد استعماری اسمش را بگذاریم ، بنابراین فضائی بود كه بوجود آمده بود و در این هم آمریكائیها به دلایل گوناگون معتقد بودند كه استمرار فضای استعماری قبلی نه به نفع آنهاست ، نه به نفع خود اینها ، نه همسو با مقتضیات وشرایط بعد از جنگ جهانی دوم بود باید تغییر صورت می گرفت آنها پشت الجزایر بودند درمقابل فرانسوی ها و لذا می خواهم بگویم كه این فضای بعد از جنگ بین الملل دوم ، جنگ سرد كه پیش آمد از یك زاویه ختم استعمار را تسریع كرد از یك زاویه موجب یك خدشه هایی كه شد به دلیل این كه در یك مناطقی بلوك شرق ، منافع اش در این نبود كه حمایت بكند بلكه این كار را شروع كرد در جاههای دیگر بهره برداری می كرد و حمایت می كرد . بعد از جنگ بین الملل اول انگلستان ابتدا بر آن بود كه امنیت منابع نفتی جنوب ایران از طریق شیخ خزعل و بختیاری ها حفظ شود ولی به این نتیجه رسیدند كه نه بختیاری ها توانایی برقراری امنیت را دارند ونه شیخ خزعل . بنابراین به این نتیجه رسید كه قدرت مركزی در ایران تقویت كند برخلاف سیاست های قبلی اش واو با خرج خود آن كشور ، قدرت مركزی امنیت سرزمین بویژه مناطق نفتی را حفظ كند و برنامه فرض كنید رضاه شاه یا هر جا ، نكته دیگر كشورهای كه همسایه شوروی بودند بخصوص و با انقلاب اكتبر و صدور ارزشهای ، نظام هایی باشد كه بتواند به آنها حائل باشد البته این تفاهم قبل انجام شده بود بین انگلستان و شوروی . شوروی بر این باور بود كه چون شوروی توسعه تكامل بورژوازی را طی نكرده ، جامعه كه آماده تر برای برقراری نظام سوسیالیستی باشد نیست بر این باور بودند كه كه انقلاب اكتبر به منزله جرقه ای است برای اشتعال انقلاب .
پرورتالیاكارگری دركشورهای صنعتی بخصوص آلمان و انگلستان و این باور هم جدی شد و حتی وقتی كه تروتسكی می رفت برای مذاكرات ، تروتسكی با ترن از صفوف نیروهای آلمانی - اتریشی عبور می كردند اوراق تبلیغاتی برای انقلاب پخش می كردند یعنی این باور ، ولی وقتی این انتظار با نافرجامی روبرو شد ، جنبش اسپراتا پروتستان در آلمان سركوب شد قیام بلاكو در مجارستان سركوب شد اینها به این نتیجه رسیدند انقلاب كارگری كه فكر می كردند انقلاب اكتبر جرقه ای است برای اشتعال او ، استراتژی انقلابی را تبدیل كردند به استراتژی دفاعی ، درون گرائی. حالا در تفاهمی كه بین انگلستان و شوروی می شد شوروی موافقت كرد كه از صدور ارزشهای انقلاب به شبه قاره هند خودداری كند انگلستان هم متعهد شد به هیچ وجه از گروههای ضد انقلاب اعم از گروههای نظامی دنجیل ، گولچاك و رندل ویا گروههای روسها سفید ، پرومتین ها و اینها حمایت نكنند . وبه همین دلیل هم ضمن اینكه یك قدرت متمركز قوی در ایران ، تركیه و افغانستان به وجود آمد ، ایران برای تضمین بیشتر روسها مواد 56 قرارداد 1921 كه اگر گروههای علیه امنیت شوروی در ایران پدیدار شدند ایران توانایی جلوگیری وسركوب آنهارا داشته باشد، شوروی مجاز باشد نیروهایی وارد كند یعنی دقیقا" انگلیس ها این دو ماده را به عنوان تضمین پذیرفتند بنابراین حفظ منابع نفتی ایجاب می كرد قدرت مركزی به خرج خودش منابع را حفظ كند درآمد نفت هم صرفا" باید برای مصالح نظامی صرف شود نه برای مقاصد دیگر. می خواهم بگویم دو نكته بود یكی می بایست سیاست های اجتماعی مورد تجدید نظر اساسی قراربگیرد و خب نهضت ملی هم سعی می كرد از این جو استفاده كند جو بروز جنگ سرد بلوك شرق و غرب یك ، دو رقابت قدرت های غربی در مورد انرژی جهانی ، دو كنفرانس هم در واشنگتن 1342- 1344راجع به انرژی جهانی برقرار شده بود كه به توافق نهایی نتوانستند برسند ، آمریكائیها معتقد بودند كه در جاههایی كه انگلیس انحصار انرژی را دارد باید مشاركت را بپذیرد ولی انگلستان قبول نكرد.اما حاضر شد مقادیر قابل توجهی نفت را در این مناطق با قیمت ارزان بدهد. بنابراین در دوران بعد از جنگ دوم كه استراتژی مهار استراتژی مسلم بود اقتضاء می كرد كه به هر حال كشورهایی كه در گروه شوروی بودند به نحوی از آنها در طیف مصالح غرب قرار می گرفت ایران وتركیه و .... و به همین دلیل هم ابتدا آنها سعی كردند آمریكائیها از نهضت ملی حمایت كنند .استدلال گروه این بود برای جلوگیری از نفوذ خزنده و فزاینده كمونیسم حمایت از ناسیونالیزم ، به همین دلیل هم آمریكائیها از ملی شدن صنعت نفت در ابتدا حمایت كردند و در مرحله دوم سعی كردند نقش میانجیگری ایفا كنند مرحله سوم بود كه انتظاراتی كه از ایران داشتند كه ایران نپذیرفت به این نتیجه رسیدند كه مشاركتشان هم پذیرفته شده بود دولت دكتر مصدق را عوض كنند و دولتی بر سركاربیاورند كه با منافع جدید مشاركتی آنان همسوئی داشته باشد ودولت شاه هم دقیقا" بعد از آن تاریخ براساس سنت دیرینه ایران كه سعی می كرد بی طرف باشد در برخورد های قدرت های بزرگ تغییر كرد. بنابراین ایران در طیف جهان غرب آمریكا قرار گرفت تا دهه هفتاد . در دهه هفتاد یك نقطه عطف كوچكی بوجود آمد دو دهه كه بعد می رسد به انقلاب این نقطه عطف براین اساس بود كه تا اواسطه دهه 60 از نظر برتری استراتژیك بین غرب نسبت به شرق یعنی ضمن اینكه دسته بندیهای نظامی ناتو ، سنتو ،سیتو در جهان بود ولی شوروی امكان ضربه زدن به آمریكا را نداشت یعنی دسترسی به موشك های قاره پیما وجود نداشت بنابراین غرب برتری استراتژیك داشت نسبت به شرق. در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت كه شوروی اولین موشك قاره پیما را به فضا رها كرد حاكی از دسترسی به این موشك ها بود ، سبب شد بر اساس این توانایی اش شكاف استراتژیك بین شرق وغرب پرشده بود و ورود شوروی به كوبا و برقراری موشك های كوتاه برد و میان برد و بحران موشكی كوبا نقطه عطفی شد در نظام بین المللی . بنابراین این برتری پایان پیدا كرده بود هر دو ابرقدرت توانایی ضربه زدن به یكدیگر را بدست آورده بودند و لذا اقتضاء می كرد كه نظام مهار پایان یافته تلقی شود. نظام جدیدی كه بر اساس شرایط نوین بوجود آمده به نام نظام بازدارنده كه یك چهره اش تشنج زدایی بود و چهره دیگرش بازدارندگی. یعنی برخورد مستقیم بین دو قدرت هسته ای كه توانایی جهانی پیدا كرده بودند موجب نابودی هر دو می شد یعنی غالب و مغلوبی وجود نداشت . این نظام كه بوجود آمد نظام مهار دیگر سنتو ، سیتو اینها اهمیت وجودی خودشان را از دست دادند آنها برای مهار بود الان شوروی در هر نقطه جهان مطرح شده بود وبنابراین یك مفهوم از نظام بازدارنده محدود بوجود آمد در جائیكه غرب منافع حیاتی داشت ، منافع انرژی ، بنابراین سنتو دیگر ضرورت وجودش را از دست داد سیتو كه دیگر خیلی زود برچیده شد. شوروی برای ایجاد فولاد و كارخانه ذوب آهن آمد برخی از چیزهای لاجستیكی از پیش را شوروی تامین می كرد فضای جدیدی بود منتهی در خلیج فارس چون كانون انرژی بود به آن می گویند نظام بازدارنده محدود . آمریكائیها درست است مسئولیت امنیت به عهده انگلستان بود ولی آمریكائیها در بحرین یك كشتی قدیمی بود آن نقشی از نظر بازاری نداشت ولی حاكی از حضور این بود هشدار می داد كه در اینجا منافع حیاتی دارد . در اینجا ولی در این نظام بازدارنده تبدیل شد به همزیستی مسالمت آمیز توام با رقابت یعنی فضا باز است . اگر تا دیروز هفت ، هشت جزو طیف بود ، اتیوپی جز طیف غرب بود ، كودتای كمونیستی شد سرتیپ ماندیش آمد قدرت را در دست گرفت نه آمریكائیها هیاهو كردند نه لشكر كشی كردند ، بالعكس در سومالی اگر زیاد تغییر موضع داد از شرق آمد به غرب ، انور سادات وقتی از نزدیكی با غرب صدو هشتاد درجه تغییر كرد ، شوروی نه هیاهو كرد نه لشكركشی كرد یعنی پذیرفتند. كشورهایی كه مثل ایران دیگر آن وابستگی به غرب به صورت نظام بازدارنده داشتند آن وابستگی یك مقداری تعدیل شد به عنوان مثال عرض می كنم خریدهای كه ایران در آن تاریخ كرد من جمله هواپیماهای اف یونتین و هواپیمای اف چهارده بود. این هواپیما را برای نیروی دریایی آمریكا ساخت سه میلیون ، برای ناتو شش میلیون ، نیروی هوایی ایران چهارده میلیون. اما وقتی بحران انرژی پیش آمد گفتند در این شرایط قیمت هواپیما ا شده هفده میلیون یعنی یك هواپیمای سه میلیونی را كشور می آید هفده میلیون می خرد. دیگر آن نبود كه از شوروی نیاید چیزی داشته باشیم حتی شوروی آمد در شمال ایران پایگاه های استراق سمع ایجاد شد چون به موجب قرارداد استانت یك و دو موافقت كردند كه این نظارت وتحقیقات در درون كشورها انجام نشود ولی مجاز باشند یا از طریق ماهواره های فضایی یا از طریق پایگاه های استراق سمع در همسایگی می توانند اقدام كنند. می خواهم بگویم فضا یك مقداری زمان شاه عوض شد و ، دوران چشم آبی ها گذشته بود. ایران باید امنیت منطقه را تامین ویك سیستم اقتصاد ترنس پلی تیشن برای ایران ، تایوان ، كره جنوبی بوجود آورند. چون آمریكائیها معتقد بودند كه در پرتوی تحولات سریع جهانی و اقتصادی دیگر شما نمی توانید یك كارخانه ذوب آهن داشته باشید. تاتی تاتی پیرامون آن راهی كه غرب رفته بروید. در تایوان و كره جنوبی به مرحله تولید صنعتی رسیدند. ما هم به صادرات اتومبیل صنعتی رسیدیم .برنامه های زمان شاه خوب اجرا نشده بود آن هم یك مقداری بر می گشت به ساختار اقتصادی مالی . ضعف سیستم شاه با وجود اینكه الیت را هم پذیرفته بود ، گردش نخبگان بود ولی نخبگان می توانند بیایند وزیر و وكیل شوند ولی نباید آزادی موضع گیری داشته باشند. شاه می گفت من از توی خیابان وزیر و وكیل می آورم ، برنامه اصلاحات انقلاب سفید ، بد یا خوب آن انجام گرفته بود . ولی سیستم شاه اجازه نداد فضای باز نسبی باشد به موازات مثلا" توسعه اقتصادی كه درآمد نفت ایجادكرده بود و این زمینه ساز شرایط برای انقلاب بود. یعنی پروسه دیالتیكی داخلی جامعه تحت تاثیر فشارهای مكانیكی خارجی قرار گیرد این زمینه ساز شد برای عامل سیاسی بیش از هر چیز در انقلاب موثر بود . انقلاب یك دید تجدید نظرطلبانه دارند نسبت به نظم ونسق جهان. معتقدند نظام بین الملل براساس مناطق و مصالح قدرت های مسلط ایجاد شده ، سازمان ها و نهادهای بین المللی ابزار دست پیشبرد منافع قدرت های مسلط هستند هیچ مفهومی از عدالت وجود ندارد بنابراین نظام های انقلابی بخصوص آنهایی كه می خواهند صدور انقلاب كنند ابتدا" دربعد منطقه ای و نهایتا " در بعد جهانی یك دید تجدید نظر طلبانه است و خیلی طبیعی است یك برخوردی می شود بین طرفداران معتقد به تغییر بنیان تجدیدنظر در نظام بین الملل و آنهایی كه حافظ وضع موجود هستند و یك تعارضی پیش می آید .بنابراین صدور ارزشهای انقلابی كشورهای منطقه ای از عربستان گرفته تا دیگران را درقبال این وضعیت حساس می كند وبخصوص وقتی كه این حركت انقلابی به دنبال آن پیامدش مسئله گروگانگیری بود و بعد از گروگانگیری گذشته از تحریم های اقتصادی ، لااقل از سوی آمریكا انزوای سیاسی ، بروز جنگ هشت ساله بود در این كشور ، نظام های انقلابی ابتدا كه می آید بر یك مبانی ارزشی انتزاعی ولی وقتی كه بر مدیریت ، مسئولیت و بر قدرت می نشینند در ایفای وظایف خودشان مواجه می شوند با مشكلاتی كه واقعیات نظام جهانی است. منطق نظام جهانی است كه كم كم خودش را نشان می دهد . واینها به تدریج بر آن می شوند تجدید نظر كنند منتهی معتقدند كه تجدید نظر ، تجدیدنظر تاكتیكی است ولی در واقع استراتژیك است یعنی چاره ای ندارند. آقای دكتر توصیف شما از سیاستهای دوران بعد از جنگ و انقلاب چیست؟ فضای دیگری باز شد آقای رفسنجانی آمدند ارتباطات و تعاملات با جهان خارج را به اصطلاح گفتگوی سازنده انتقادی قبلی تبدیل می شود به گفتگوی سازنده . فضای پذیرش اقتصاد آزاد و تجارت و اینكه ایران بخواهد در سازمان های بین المللی كاندید معرفی كند ، پیروز شود یعنی مشاركت موثر در سازمان بین ا المللی داشته باشد فضای جدید پیش آمد ، منتهی رویدادهایی مثل سلمان رشدی و .... مخدوش گردید در این فضای كه در طلب بوجود آوردنش بودند خدشه هایی وارد شد فراز ونشیب هایی دچار شد كه نتوانست آنچنان كه باید و شاید از این فضای جدید در سیاست خارجی استفاده بهینه شود .مرحله سوم دوران اصلاحات است اصلاحات آمد تنش زدایی را در پیش گرفت گفتگوی سازنده به جای گفتگوی انتقادی كه اروپائی ها پذیرفته بودند این مسائل را. در هر حال فضای جدید باز شد به نفع ایران ، حسن استقبالی كه شد چه از لحاظ منطقه ای و چه از لحاظ فرا منطقه ای و انتظار این بود این جریان بتواند پروسه تكاملی خود را در پیش گیرد متاسفانه به دلیل درهر حال موضع گیریهایی كه جناح محافظه كار از نظر خنثی كردن جریان اصلاح طلبی وبه نظر من ضعف مدیریت آقای خاتمی بخصوص در سیاست سكوت ومماشات و سارگاری كه در پیش گرفت با اینكه پشتوانه عظیمی مردمی داشت و می توانست قابل بهره برداری باشد را بیرنگ كرد و از دست داد و هم زمینه را برای موضع گیری محكم به كلی از دست داده بود .بنابراین جریان اصلاح طلبی كه انتظار داخلی و خارجی براین بود نتوانست به آن اهدافی كه مورد نظر بود منتهی شود. شرایط مساعد شد كه دیگر بی تفاوتی ، عدم مشاركت و ... بوجود آید حالا جامعه به طور كلی به یاس دچار شده بود و زمینه مساعد شد گروهی بر مبنای آراء اقلیت بر سر كار بیایند . گروه جدید سیاست تهاجمی در پیش گرفتند .البته تحولاتی هم در بعد از یازده سپتامبر به نفع ایران بوجود آمده بود كه قدرت مانور داشته باشد و این تحولات هم نتیجه سیاست ما نبود تحولاتی كه خارج از به اصطلاح تصمیم گیریهای ما در مورد سركوب طالبان در افغانستان و رژیم بعثی عراق بود ولی شرایط را به نفع ایران مساعد كرد یعنی یك همسوئی بین منافع ایران و منافع آمریكا ، همسوئی اعلام نشده بوجود آمد كه قابل بهره برداری بود .آقای خاتمی نتوانست از این فرصت استفاده بهینه كند در جهت حل مسائل و مشكلات با آمریكا و نهایتا " معتقد شد كه این گروه جدید شاید استراتژی تهاجمی حالا این گروه جدید در این فضا مانوری كه به نفع جمهوری اسلامی بوجود آمده بر آن است كه وارد عمل شد انتظارش این است كه بگویند ما دستاوردهای قابل توجهی داشته باشیم چه درمورد تكنولوژی هسته ای و چه در مورد فرض كنید مسائل افغانستان ، عراق ، منطقه. وبنابراین به نظر من این زمین گیر شدن آمریكا و به بن بست رسید ن برای حل بخصوص مسئله عراق از یك سو سبب شد كه آمریكا مجبور به تجدید استراتژی اعلام شده خودش در منطقه باشد اولا" در مورد زمین گیر شدن آمریكا در منطقه ، همه كشورهای همسایه به نحوی در تشدید و استمرار آن موثر بوده اند كشورهای عربی منطقه كه به هیچ وجه از بركناری رژیم بعثی عراق از ترتیبات سیاسی كه در عراق حاكم شده بود كه شیعیان به عنوان اكثریت جایگاه مسلطی احراز كرده اند وسرشت عربی است وعراق به سبب نظام فدراسیون بیرنگ شده و یا رو به بیرنگی است و نفوذ برخی از همسایگان برای آنها به هیچ وجه قابل قبول نبوده به همین دلیل اتحادیه عرب حاضر نشدند ترتیبات سیاسی پیاده شده در عراق را بپذیرد و از طرفی هم اینها كمك كردند هم به بعثیون و هم به سنی ها برای یك جریان مبارزه داخلی كه تشدید و استمرار زمین گیر شدن آمریكائیها شود و از این طرف هم ما نفوذی در داخل عراق داریم نفوذ ایران آن چنان نیست كه سیستم تابع دستور العمل جمهوری اسلامی ایران باشد. نفوذ مقطعی است كه به برخی دلایل آمریكائیها به این نتیجه رسیدند كه بایدتجدیدنظر استراتژیك كنند. آمریكائیها استراتژی جلب خاطر اعراب را در پیش گرفتندو برای اینكه به این مقصود برسند اعلام كردند ایران عامل اصلی ناآرامی ها در عراق است. و دوم به یك باره خطرهلال شیعه برای منطقه به صورت مبالغه آمیز مطرح شود هلال شیعی كه ایران وعراق ، سوریه ولبنان و برای كشورهای عربی به عنوان یك خطر جدی كشورهای سنی بخصوص كشورهایی كه دارای شیعه هستند یا اقلیت شیعه مثل عربستان یا بحرین یا یمن ، آن جاهایی كه هستند خطری برای آنها ، روزنامه ها و تبلیغات مطرح شد و سوم اینكه ایران برخورد خودش را با آمریكا در عرصه كشورهای عربی منتقل كرده در عراق در لبنان در فلسطین این هم به موازات آن میان عرب را دچار یك نگرانی و خشم كرده است . بنابراین فرآیند این تغییر استراتژی شما در مندرجات قطعنامه شرم الشیخ می بینید.قطعنامه شرم الشیخ چیست بازنگری در قانون اساسی عراق یعنی در قانون اساسی عراق جریان این است كه دولت نوری المالكی مدیریت كافی برای آرامش یا اداره مملكت ندارد و مدیریت جدیدی قانون اساسی باید تجدید نظر قرار بگیرد سنی ها جایگاه فراتر از جمعیتشان در تقسیمات جدید داشته باشد دوم بازنگری دراستراتژی بعث زدایی یعنی عوامل بعثی وارد ساختار حكومتی جدید شوند سوم تامین رضایت خاطر كشورهای عربی كه از استراتژیایران ناخشنودند.چهارم حاصل بین المللی كردن مسئله عراق چون شرم الشیخ احتمالا" ممكن است در آینده ناتو هم به یك ترتیبی وارد شود یعنی این زمینه سازی شده برای گزینه هایی كه در پیش است . از این رو نه تنها ایران حالا عامل عمده در مشكلات عراق شده بلكه حتی در افغانستان هم پای ایران به میان كشیده شده است. حالا این تهاجمی را كه آمریكائها نسبت به جمهوری اسلامی ایران ظاهرا" اعلام كردند دو انگیزه می تواند داشته باشد یكی اینكه باید در پرتو این تهاجم یك نوع مذاكرات را پیش گرفت و این را به تدریج اگر به نتیجه برسد بتواند ابعادش را گسترده تر بكنند و اگر این به نتیجه نرسد سعی می كنند برای رهایی از بحران ، بحران بزرگتری را ایجاد كنند كه بحران فعلی به كلی هضم شود در داخل این بحران بزرگ یك منطق فرایند دیگری را در پیش بیایید كه تصمیم گیری كند و مردم آمریكا در یك فضای دیگری ظاهر شوند برای این بحران بزرگتر منتظرند كه اگر تلاشهای مسالمت آمیز از طریق گفتگو ، استراتژی پلكانی را در پیش بگیرند با ایجاد سناریوها و صحنه های پی درپی جریان را طوری سوق دهند كه هم افكار داخلی آمریكا هم كنگره آمریكا و هم دیگران همسو شوند با این جریان ، آن وقت فضا برای استفاده از استراتژی سخت افزاری مساعد شود این چیزی است كه در فضای جدید چه در مورد تكنولوژی هسته ای ، چه در مورد مسئله عراق به نظر من ظاهر شده الان بین این دو چیزی است كه یا در جهت تعدیل حركت می كند با اگر ناكام یا نافرجام شود این استراتژی ، گریزناپذیر به سوی سخت افزاری سوق داده خواهد شد . آمریكا استراتژی تهاجمی دارد در استراتژی تهاجمی اش تا به حال تا حدودی قرین به موفقیت بود یعنی در تكنولوژی هسته ای غرب این آمادگی را پیدا كرده كه تا حد فرض كنید سه هزار سانتریفیوژ را بپذیرد. این پشنهاد البرادعی پشنهاد شخصی نیست .