مصدق را هیچکس نتوانسته جانشین شود.اواز مردان بزرگ تاریخ است که حتا وقتی دیگر نیستند همچنان میدرخشند. راه او البته هدف و آرمان جبهه ملی ایران است و خواهد بود.
گفتگوی هفته نامه ستاره صبح (امیرحسین مصلا) با کورش زعیم
پرسش۱) شما در هنگام وقوع کودتای ۲۸ مرداد نوجوان بودید، آیا خاطره ای از آن روز به یاد دارید دارید تا برای نسل امروز بازگو کنید؟
کورش زعیم: من چهارده سال داشتم و در خانه بودم که سروصدای شعارها از میدان بهارستان بلند شد. خانه ما در خیابان صفی علیشاه و حدود دویست متر با بهارستان فاصله داشت.
ساعت ۸ بامداد روز ۲۸ مرداد، جمعیت اوباشی که روز پیش بدستور اکدتاگران در عملیات آشوبگری در شهر شرکت داشتند، کار خود در تجریش و خیابانهای تهران از سر گرفتند. در مسیر خود خودروها را متوقف و وادار می کردند عکس شاه را زیر برف پاک کن خود بگذارند و چراغ هایشان را روشن کنند و بگویند زنده باد شاه. اگر خودداری می کردند آنان را کتک می زدند یا با چماق شیشه هایشان را می شکستند. از ساعت ۹ همین برنامه در بهارستان اجرا شد. در خیابانها همه مردم با حیرت به این گروه ها می نگریستند و هر بار گروهی از دانشجویان و کارمندان دولت و مردم عادی و مغازه داران به رویارویی می پردازند نیروهای انتظامی آنان را پراکنده می کردند.
ساعت ۱۰ بامداد آن روز، حدود چهارصد نفر از اوباش و چاقوکشان شناخته شده تهران، به رهبری شعبان بی مخ جعفری، طیب حاج رضایی و حسین رمضان یخی، همگی مجهز به چماق و چاقو و زنجیر و تپانچه، سیزه میدان و میدان ارک را به تصرف خود درآوردند. در آنجا به دسته های ۳۰ تا ۴۰ نفری تقسیم شده هر دسته با شعار “زنده باد شاه”طبق برنامه از پیش تعیین شده و با دستور حمله به ساختمانهای دولتی و حزبهای ملی به خیابانهای مختلف رفتند. آنها به ساختمانهای دولتی حمله می کردند و پس از کتک زدن نگهبانها عکس شاه را در سردر ساختمانها آویزان می کردند. همچنین به ساختمان های حزب ایران، حزب ملت ایران، روزنامه باختر امروز، حزب توده و روزنامه های توده ای حمله می کردند، همه چیز را می شکستند و غارت می کردند و به آتش می کشیدند. پس از شکست کودتای ۲۵ امرداد و دستگیری سران ایرانی توطئه، هیچکس انتظار این عملیات را نداشت.
ساعت ۱ پس از نیمروز، تانک ها وارد خیابان ها می شوند. نیروهای ارتشی رادیو را به تصرف در می آورند و اعلام می کنند که شاه مصدق را عزل کرده و اکنون سرلشگر فضل الله زاهدی نخست وزیر است. تانکها و خودروهای ارتشی در همه خیابانهای مهم از جمله شاه آباد (جمهوری کنونی) و میدان بهارستان حضور چشمگیر داشتند. در بین راه، سربازان گارد شاهنشاهی به مردم دستور می دادند “زنده باد شاه” بگویند. هر کس خودداری می کرد، او را با قنداق تفنگ می زدند.
آنچه من شاهد بودم، رویدادهای میدان بهارستان بود. شماری اوباش اجیرشده و برخی زنان خیابانی روی تانکها نشسته شعار “زنده باد شاه” می دادند. من ایستادم و با غم زدگی به آن منظره نگاه می کردم و احساس کردم که چشمانم خیس شده است. چند دقیقه بعد، مادرم از خانه بیرون آمد و مرا فراخواند که فوری بخانه برگردم.او نگران بود که با احساساتی که در من سراغ داشت، که ناشی از نزدیکی خانوادگی ما با برخی سران جبهه ملی و تعصب شدید نسبت به مصدق بود، چیزی بگویم و آسیب ببینم.
پرسش۲) چرا با گذشت نزدیک به ۶۰ سال کماکان از دوران نخست وزیری دکتر مصدق و دولت مردمی ایشان به نیکی یاد می شود و عملکرد ایشان قابل دفاع است؟
کورش زعیم: آری، اکنون ۶۰ سال از آن روز گذشته، ولی زخم ژرفی که در ذهن و قلب مردم بر جای گذاشته هنوز التیام نیافته است، زیرا پیامد فاجعه دردناک ۲۸ مرداد، ۶۰ سال خودکامگی حکومتی، فساد غیرقابل تصور و عقب افتادگی و فقر و ذلتی است که امروز دچار آن هستیم.
دوران مصدق تنها دو سه سالی بود که مردم احساس می کردند به عنوان یک ملت زنده اند و سرنوشت خود را خود تعیین می کنند. کشوری که تا آن زمان به فساد حکومتی و عقب افتادگی اقتصادی و اجتماعی شهرت داشت و انقلاب مشروطیتش که دست کمی از انقلاب بزرگ فرانسه نداشت و بسیار انسانی تر بود، به دیکتاتوری دیگری منجر شده بود، اکنون باز به خود آمده و رفتار سیاسی مردم سالارش و هوشمندیش در روابط بین المللی از او یک قهرمان جهانی ساخته که نه تنها کشورهای عقب افتاده، بلکه ملتهای پیشرفته و بزرگ هم از او تجلیل می کنند. مردم ایران پس از ۱۵۰ سال حکومت فاسد و بی وطن قاجار، نوکری بیگانه، از دست دادن یک سوم سرزمین خود، و دیکتاتوری خوشگذران، نخبه کش، خشن و ناهوشمندی که بزرگترین قدرت اقتصادی جهان را، که ما در آن زمان بودیم، تبدیل به گدایخانه کرده بود، رها شده اند. اعتماد به نفس مردمی که باورکرده بودند سرنوشتشان در سفارتخانه های بیگانگان رقم می خورد، اکنون خود آزادانه رای می دادند، تصمیم میگرفتند، اقتصادشان وابسته به کار خودشان بود و ثروتش را بیگانگان غارت نمی کردند. مصدق در همان مدت کوتاه به ما نشان داد که چه ملت هوشمند، زحمتکش و غرورآفرینی هستیم. این ملت با کودتای ۲۸ مرداد، بار دیگر از بیگانگان قدرتمند و آزمند سیلی سختی خورد که تا امروز صدایش شنیده می شود.
پرسش۳) لطفا کمی درباره حمله اراذل و اوباش به خانه دکترمصدق نحوه دستگیری ایشان توضیح بدهید؟
کورش زعیم: نیمروز ۲۸ مرداد، دسته هایی از اوباش مسلح به سلاحهای سرد و گرم به خیابان کاخ و به سوی خانه نخست وزیر حرکت می کنند، ولی با شلیک نگهبانان عقب می نشینند. ساعت یک پس از نیمروز، تانک ها وارد خیابان ها می شوند. یک گردان سرباز گارد و شماری تانک در پشتیبانی از حمله اوباش، خانه مصدق را محاصره می کنند. نیروهای ارتشی رادیو را به تصرف در می آورند و سپس برای حمله به خانه نخست وزیر وارد خیابان کاخ (پلستین کنونی) می شوند. مصدق پس از دریافت خبرها از دستور دادن به ارتش برای سرکوبی کودتاگران خودداری کرد، زیرا نمی خواست خونریزی شود. روز پیش نمایندگانی از حزب توده سراغ مصدق می روند و درخواست اسلحه می کنند تا بتوانند از او حمایت کنند، ولی مصدق با صراحت به آنها می گوید: “… ترجیح می دهم طرفداران شاه مرا زجرکش کنند، ولی خطر یک جنگ داخلی پیش نیاید.”
ساعت دو و نیم بهداز ظهر ۲۸ مرداد، یک دسته تانک پیشاپیش گروهی از اوباش و چاقوکشان به خانه ۱۰۹ خیابان کاخ حمله می کنند. در آن هنگام دکتر مصدق و شماری از اعضای جبهه ملی و وزیران در خانه نخست وزیر جلسه داشتند. نگهبانی خانه با سرهنگ عزت الله ممتاز بود. ممتاز که افسری میهن پرست و شجاع و فرد باهوشی بود انتظار حمله را می کشید و در خیابانها و کوچه های منتهی به خانه ۱۰۹ نیروی زرهی و سرباز گماشته بود. ساعت ۲:۴۵ سربازان گارد شاهنشاهی از کاخ مرمر به سوی خانه مصدق آتش مسلسل و خمپاره گشودند. ایستگاه رادیو که در تصرف کودتاگران بود، شعار زنده باد شاه می داد و اعلام می کرد که نخست وزیر جدید در دفتر کار خود مستقر شده و اعلیحضرت در راه بازگشت به میهن هستند. ساعت سه و نیم روز ۲۸ مرداد، سرلشگر زاهدی که توسط کرمیت روزولت جاسوس سیا و مسئول عملیات کودتا، از پنهانگاه خود به رادیو فرستاده شده بود، تا از رادیو سخنرانی کند و مردم باور کنند که مصدق دیگر نیست.
ساعت چهار بعد ازظهر، تیراندازی و زدوخورد در پیرامون خانه مصدق به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده بود. مهاجمان قصد داشتند به درون خانه نفوذ کرده مصدق و یارانش را به قتل برسانند، ولی پایداری افسران و سربازن نگهبان خانه مصدق به فرماندهی سرهنگ ممتاز، که همگی اسطوره های شجاعت، مهارت، فداکاری و میهن پرستی بودند، مانع آنها بود.
ساعت چهار و نیم، سرگرد خلیلی فرمانده گردان ستون ضربت ارتش که قرار بود برای دفاع از خانه نخست وزیر به کمک سرهنگ ممتاز بیاید، نزد سرهنگ ممتاز می رود و درخواست ملاقات با مصدق را می کند و علت شکست و سوء مدیریت در ماموریتشان را به عرض برساند. سرتیپ محمود امینی، فرمانده ژاندارمری کل کشور، که افسری شرافتمند و وفادار به مصدق بود، دو کامیون ژاندارم مسلح برای تقویت قدرت دفاعی خانه نخست وزیر به کمک سرهنگ ممتاز فرستاده بود. سرهنگ علی پارسا، فرماند تیپ تهران، برای دفاع از مصدق عزم حرکت به تهران را می کند که توسط سرتیپ ریاحی، رییس ستاد ارتش، منع می شود. همزمان چند تانک دیگر به کمک مهاجمان می آیند. اکنون ۲۷ تانک خانه مصدق را محاصره کرده اند و گلوله های تانک و خمپاره و مسلسل خرابی های زیادی را به خانه وارد می آورند.
مصدق در خاطراتش می نویسد، “… راس ساعت چهار و نیم بعداز ظهر ۲۸ مرداد، آقای سرتیپ فولادوند… برای گرفت استعفا از اینجانب به خانه من آمدند. چون امکان نداشت من استعفا بدهم و هدف ملت ایران را از بین ببرم، گفتم باید کشته شوم…”
مصدق از شایگان، حسیبی، زیرک زاده، سنجابی و نریمان که با او در آنجا جلسه داشتند، می خواهد که بیانیه ای در پاسخ به درخواست استعفاء بنویسند و به فولادوند بدهند، سپس مصدق ملافه سفید خود را پاره می کند و می دهد که به سردر خانه آویزان کنند که او با کسی سر جنگ ندارد.
ساعت پنج بعد از ظهر، حمله واقعی به خانه آغاز شد. گارد شاهنشاهی با ۲۷ تانگ رگبار گلوله را به خانه مصدق می بندند و سرهنگ ممتاز و سربازانش با دلاوری خارق العاده ای پایداری می کنند. جنگ خانه نخست وزیر ساعتها ادادمه یافت. سرهنگ ممتاز که می دانست شکست خواهند خورد، سربازانش را یکی یکی آزاد می کند تا از میدان آتش دور شوند. نریمان به مصدق می گوید، “دشمن می خواهد ما را بکشد، بهتر است خودمان خودکشی کنیم.” مصدق می گوید که نمی خواهد هیچکدام از آنان کشته شود و بهتر همه بروند و او را تنها بگذارند. یاران می خواهند مصدق را هم با خود ببرند، ولی او نخست باید با سرهنگ ممتاز ملاقات کند. مصدق سرهنگ ممتاز را احضار و از او سپاسگزاری می کند که “..رحمت به شیر مادرت..”. ممتاز می گوید پیش از رفت مصدق سنگرش را ترک خواهد کرد. مصدق آرام آرام براه می افتد و از نردبانی به خانه همسایه می رود. سرهنگ ممتاز تا آخرین لحظه می ماند و تا آخرین گلوله را شلیک می کند.
گلوله باران خانه تا پاسی از شب ادامه داشت تا اینکه دیوارهای خانه فرو می ریزد و تانکها وارد خانه می شوند و صدای آتش خاموش می شود. چاقوکشان و اوباش با چاقو و چماق و خنجر و زنجیر به درون خانه یورش می برند تا مصدق و یارانش را به قتل برسانند، ولی آنان رفته بودند. اوباش به غارت خانه می پردازند و سپس خانه را به آتش می کشند. وقتی شعله های آتش از خانه زبانه می کشد، صدیقی که آن را نظاره می کرده به مصدق می گوید، “خیلی متاسفم که خانه آزاده ای را اوباش به آتش کشیدند.” مصدق دست روی شانه دکتر صدیقی می گذارد و می گوید:
”آنها خانه من را آتش نزدند، آنها ایران را آتش زدند.”
مصدق و همراهانش شب را در خانه یکی از همسایه ها پناه گرفتند، و با کسب اجازه تلفنی از صاحبخانه که آنشب در منزل نبود، شب را در زیرزمین آنجا خوابیدند. روز ۲۹ مرداد، مصدق به یارانش گفت که آنان می توانند بروند و خود را نجات دهند. دکتر صدیقی و دکتر شایگان با او ماندند. مهندس زیرک زاده که پایش شکسته شده بود و مهندس رضوی به یکی از خانه ها نزدیک آنجا پناه بردند. مصدق و شایگان و صدیقی به خانه مادر مهندس معظمی (وزیر پست و تلگراف) که در آن نزدیکی بود رفتند. بعد از ظهر آن روز علی رغم مخالفت شایگان و صدیقی به دستور مصدق به شهربانی زنگ زدند که آماده دستگیر شدن هستند. ساعتی بعد سرلشگر باتمانقلیچ به خانه مادر مهندس معظمی آمد و آنها را بازداشت کرد. شایگان و صدیقی را به شهربانی و مصدق را به باشگاه افسران می برند. مصدق که تصور می کرد شایگان و صدیقی را برای اعدام برده اند، به زاهدی پیغام می دهد که اگر آنان را هم به باشگاه افسران نیاورند اعتصاب غذا خواهد کرد. ناچار شایگان و صدیقی را هم با باشگاه افسران آوردند. هر سه پس از چند روز بازداشت روانه زندان می شوند تا منتظر محاکمه خود باشند. دکتر فاطمی که مخالف سرسخت شاه بود، پنهان شد. او هر ده روز در یک خانه پنهان می شده است.
پرسش۴) آیا ناگفته هایی از کودتای ۲۸ مرداد وجود دارد که تا به حال به آن پرداخته نشده باشد؟
کورش زعیم: می پندارم که درباره فاجعه ۲۸ مرداد بیش از هر رویداد دیگر گفته و نوشته شده است. ولی اخیرا بحث زیادی درباره قانونی یا غیرقانونی بون فرمان عزل مصدق در ۲۵ مرداد در گرفته، و اینکه چه مقامي مجوز حمله به خانه مصدق و دفتر جبهه ملّي را صادر کرده بود. آیا زاهدی این دستور را را داده بود یا کرمیت روزولت، مامور سازمان جاسوسی امریکا برای اجرای پروژه کودتا؟
داستان این است که در نیمه شب ۱۰ مرداد، کرمیت روزولت که پنهانی وارد ایران شده بود با کمک ارنست پرون، جاسوس انگلستان مستقر در دربار، در یک خودرو درباری به کاخ سعدآباد و ملاقات شاه رفت. ملاقات آنها ( به گفته روزولت و کینزر) پنهانی و در صندلی عقب همان خودرو صورت گرفت. روزولت برنامه کودتا را تشریح می کند و برای اطمینان شاه می گوید که شب بعد، دو پیام سری از بی بی سی و از ایزنهاور پخش خواهد شد. شاه در آغاز مردد بود، ولی روزولت به او می گویئ که اگر همکاری کند مصدق از سر راه برداشته خواهد شد و امریکا و بریتانیا قدرت او را خواهند افزود؛ در غیر اینصورت “نقشه دیگری” را برای این کار اجرا خواهند کرد. ملاقات روزولت و شاه پنج شب متوالی در صندلی عقب همان خودرو، زیر پتو، انجام گرفت. روزولت نقشه چهار مرحله ای خود را اینگونه توصیف کرد که نخست از طریق مسجدها و مطبوعات و تظاهرات خیابانی اعتبار مصدق را از بین خواهند برد؛ دوم، افسران وفادار ارتش، فرمان برکناری مصدق را به او ابلاغ خواهند کرد؛ سوم، اوباش خریداری شده خیابانها را کنترل خواهند نمود؛ و چهارم، ژنرال زاهدی پیروزمندانه نامزدی نخست وزیری را از شاه خواهد پذیرفت.
در روز ۱۲ مرداد، روزولت جاسوس خود اسدالله رشیدیان (یکی از دو برادر جاسوس رسمی اینتلیجنت سرویس در ایران که اکنون در اختیار کرمیت روزولت گذاشته شده بودند) را به سراغ شاه می فرستد تا به شاه بگوید امریکا و انگلستان قصد کودتا دارند و کوتاه هم نمی آیند و او هیچ گزینه ای بجز تمکین ندارد. شاه در ملاقات بعدی با روزولت سرانجام پذیرفت که فرمانهای عزل مصدق و نصب زاهدی را صادر کند، بشرط اینکه اجازه داشته باشد کشور را ترک کند. روزولت با خروج او از ایران مخالفت می کند. سرانجام قرار شد شاه به رامسر یا کلاردشت برود تا از آنجا اگر ضرورت ایجاب کرد با هواپیمای شخصی به عراق و ایتالیا برود. آخرین ملاقات آنان در روز ۱۸ مرداد صورت گرفت. وقتی روز ۱۹ مرداد، فرستادۂ روزولت به کاخ سعدآباد رفت تا فرمانها را از شاه بگبرد، شاه و ثریا کاخ را ترک کرده بودند. روزولت بی درنگ با سرهنگ نصیری، که بعدها رییس ساواک شد، تماس می گیرد. نصیری که خود خلبان بود با هواپیما خود را به رامسر می رساند و دو فرمان را که شاه با دست لرزان امضاء کرده بود دریافت می کند و آنها را با خودرو به تهران می فرستد. بعدها روشن شد که شاه دو برگ سرنامه سفید را امضا کرده بوده تا کودتاچیان هر متنی را که می خواهند بالای امضای او بنویسند.
در روز ۲۲ مرداد، سرهنگ نصیری فرمان عزل مصدق و فرمان انتصاب زاهدی به نخست وزیری را محرمانه به سرلشگر زاهدی می رساند. روز ۲۴ مرداد، افسران گارد شاهنشاهی وفادار به شاه و آنان که با پول سازمان سیا خریداری شده بودند، در کاخ سعدآباد گرد آمدند تا فرمان عملیات را دریافت کنند. در این روز، سرلشگر زاهدی سرلشگر باتمانقلیچ را به ریاست ستاد ارتش و سرهنگ نصیری را به فرماندهی عملیات کودتا منصوب می کند. ساعت ده شب، سرهنگ نصیری برای افسران گارد که از روز پیش به حالت آماده باش درآمده بودند سخنرانی می کند و می گوید، ” .. اعلیحضرت برای نجات کشور از خطر نابودی، دکتر مصدق را از نخست وزیری عزل کرده اند. اکنون من می روم حکم را به او ابلاغ کنم…”
دکتر مصدق که از احتمال کودتا آگاه شده بود، به ستاد ارتش و نیروهای انتظامی فرمان آماده باش و دستگیری کودتاچیان را می دهد.
روز ۲۵ مرداد، کودتاچیان نخست به خانه دکتر فاطمی، که بخاطر کمک به مصدق درمان زخمهای شدید سوء قصد بخود را در آلمان ناتمام گذاشته و به ایران برگشته بود، حمله کرده او را دستگیر می کنند، آنگاه به سراغ رییس ستاد ارتش، سرتیپ ریاحی می روند. پس از زدو خورد و تیراندازی با تنها نگهبان خانه و تسلیم او، به خانه ریخته و مهندس زیرک زاده، رهبر حزب ایران و مهندس حق شناس وزیر راه را که با ریاحی در یک ساختمان زندگی می کردند دستگیر می کنند. سرتیپ ریاحی یک ساعت زودتر به دستور مصدق به ستاد ارتش رفته بود. کودتاچیان زندانیان را به کاخ سعدآباد و از آنجا به ستاد ارتش می برند و خود در نزدیکی خانه مصدق منتظر نصیری و نیروهای کمکی می مانند. قرار بود که گارد شاهنشاهی مراکز مهم مانند ستاد ارتش، وزارت جنگ، ایستگاه رادیو و وزارتحانه ها را تصرف کنند و در مخابرات تمام خطوط ارتباطی با خارج را و نیز تلفنهای بازار را قطع کنند.
نیم ساعت پس از نیمه شب، سرهنگ نصیری که نیروهای خود را در خیابان پاستور مستقر کرده بود با دو کامیون سرباز، یک زره پوش، یک خودرو بی سیم و دو جیپ برای حمله به سوی خانه مصدق حرکت می کند. وقتی به خانه ۱۰۹ می رسد، نصیری به افسر نگهبان می گوید که نامه ای از طرف اعلیحضرت برای آقای دکتر مصدق آورده و می خواهد به سرهنگ دفتری فرمانده پاسگاه نخست وزیر تحویل بدهد. سرهنگ دفتری نامه را تحویل می گیرد و آن را برای مصدق می برد. بیست دقیقه بعد سرهنگ دفتری پاسخ مصدق را می آورد و تحویل نصیری می دهد. چند دقیقه بعد، سرهنگ ممتاز از کلانتری یک که در حال آماده باش بوده از راه می رسد و از سرهنگ نصیری می پرسد در این موقع شب با یک گردان سرباز و زره پوش در آنجا چکار می کند؟ افسران همراه نصیری همه پا به فرار می گذارند. سرهنگ ممتاز سرهنگ نصیری را بازداشت و به ستاد ارتش می فرستد و بقیه سربازان را خلع سلاح می کند. در ستاد ارتش، سرتیپ ریاحی نصیری را زندانی و دستور بازداشت افسران گارد شاهنشاهی و خلع سلاح کل گارد را صادر می کند.
مصدق در دادگاه نظامی پس از کودتای ۲۸ مرداد، درباره ۲۵ مرداد و توضیح اینکه چرا فرمان عزل خود را نپذیرفت گفته بود، “… اگر این کودتا نبود، چرا دستخطی که تاریخ ۲۲ مرداد نوشته شده بود نیمه شب ۲۵ مرداد ابلاغ شد و چرا آقایان وزیر خارجه، وزیر راه و مهنس زیرک زاده نماینده مجلس را در خانه هایشان دستگیر کردند و به سعدآباد بردند؟ چرا سیم های تلفن ستاد ارتش را قطع کردند و تلفنخانه بازار را اشغال کردند؟ اگر این کارها مربوط به کودتا نبوده، آقای سزتیپ آزموده (دادستان ارتش) لطفن بفرمایید برای اجرای کودتا چه کاری غیر اینها باید کرد؟” و همچنین گفت، “من دستخط را نگاه کردم دیدم اول امضاء شده و بعد نوشته شده است…”
آنچه بعدها معلوم شد این بود که شاه از ترس پیامدهای کار غیرقانونی که کودتاگران از او میخواستند، نامه های عزل مصدق و نصب زاهدی را به تاریخ ۲۲ مرداد بر روی کاغذهای سفید با دست لرزان امضاء کرده بوده و کودتاگران خودشان بعدا متن را نوشته بودند، زیرا دستخط متن با دستخط شاه تفاوت داشت و معلوم بود متن پس از امضاء نوشته شده است. از سوی دیگر، طبق قانون اساسی مشروطه شاه حق عزل یا نصب نخست وزیر یا وزیران را نداشت.
اصل چهل و چهارم متمم قانون اساسی مشروطه می گوید: شخص پادشاه از مسئوليت مبري است و وزراي دولت در هر گونه امور مسئول مجلسين هستند.
اصل چهل و پنجم متمم قانون اساسی می گوید: کليه قوانين و دستخطهاي پادشاه در امور مملکتي، وقتي اجرا ميشود که به امضاي وزير مسئول رسيده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان يا دستخط، همان وزير است
اصل چهل و ششم متمم قانون اساسي ميگويد: عزل و نصب وزرا به موجب فرمان همايون پادشاه است.
بنابراین، شاه که در قانون مشروطيت ايران، مقامي غير مسئول است، حق ندارد در امور کشور که توام با مسئوليت است، دخالت نمايد. این مسئله ایست که هم اکنون هم ما در ایران داریم. شاه با صدور فرمان های عزل و نصب نخست وزیر در تخلف فاحش از قانون بوده است. خود شاه هم در حضور ثریا اقرار کرده بوده که این کار او غیرقانونی است، ولی در یک کودتا دیگر موردی ندارد.
پرسش دیگر این است که چرا این فرمان با پشتیبانی یک گردان سرباز و زره پوش، آنهم در نیمه های شب ابلاغ شد. پس صادرکننده فرمان و مسئول ابلاغ آن، سرهنگ نصیری نماینده سرلشگر زاهدی، می دانستند که مرتکب یک کار غیرقانونی می شوند و نیاز به پشتیبانی نظامی دارد.
پرسش۵) از سالهایی که دکتر مصدق در زندان خانگی به سر می برند چه اطلاعاتی نسبت به تفکر ایشان پیرامون فضای پس از کودتا در دست است، آیا ایشان از مردم و حامیان خود گلایه ای نداشتند؟
کورش زعیم: البته که اعضای جبهه ملی که خود مردان بزرگی در تاریخ مبارزه برای دموکراسی در ایران بودند، تلاش می کردند راه مصدق و اندیشه او را برای ایجاد یک ایران مستقل، آزاد و سربلند پیگیری کنند. گهگاهی اجازه می یافتند به دیدن او در احمدآبد بروند و از او راهنمایی بگیرند. مصدق فراتر از آن بود که دشواری های خود گردن دیگران بیاندازد. او حتا از همکاران نزدیکش، مانند حسین مکی، مظفر بقایی و حائری زاده، که در حساسترین شرایط به او و به کشور خیانت کردند هرگز گله نکرد.
پرسش۶) آیا اعضای جبهه ملی پس از حصر دکتر مصدق توانستند راه این بزرگمرد را آنچنان که باید ادامه بدهند؟
کورش زعیم: مصدق را تا کنون هیچکس نتوانسته جانشین شود. او از مردان بزرگ تاریخ است که حتا وقتی دیگر نیستند همچنان میدرخشند. راه او البته هدف و آرمان جبهه ملی ایران است و خواهد بود.
پرسش۷) در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید؟
کورش زعیم: سخنی ندارم بجز اینکه اگر مصدق میتوانست دو سال بیشتر بماند، کشور ما با داشتن ملتی هوشمند و با فرهنگ، اکنون یکی از دموکراسی های موفق و ریشه دار جهان به شمار می آمد و نمونه ای برای دیگر کشورهای آفت زده دیکتاتوری می شد. این چیزی بود که برای برخی قدرتهای غربی کابوسی وحشتناک به شمار می رفت، زیرا مجبور می شدند نیازهای خود را برای پیشرفت و قدرت کشور خود بجای غارت کردن کشور ما، خریداری کنند. اکنون هم ما گرفتار همین توهم “امپراتوری” برخی کشورها هستیم تا با کاشتن شبکه ای از عوامل خود در ساختار حکومتی ایران و اعمال نفوذ برای گماشتن نادانترین و فاسدترین اشخاص در جایگاه های اجرایی، بویژه در هشت سال گذشته، کشور به ذلت بکشانند و به زانو درآورند که ما حتا برای نان شبمان دستمان را به سوی آنان دراز کنیم و تابع آزمندی های آنان شویم.
با درود فراوان
ازادهٌ بى نظير و وطن پرستى مثل زنده ياد دكتر محمد مصدق ، حتى در مدت كوتاه زمامداريش قادرِ به انجام كارهايى بسيار مُهمى هست كه ميتوانند تاريخ و سرنوشت ملتى را عوض كنند.
چه بى وطن و كوته نظر افرادى، نظير زمامداران انزمان تا مسؤلان بعضى احزاب كه با كوته نظرى و خود فروختگىِ به بيگانگان ، روالِ كارِ گذرانِ قانونىِ دولتى اينچنانى را با بى فكرى و قُلدرى، به هرج و مرج و نهايتاً مصيبتى تبديل كردند كه مُخربترين اثراتش را امروزه در اعمال اين نا نظامِ كوته عمل و فرهنگ ستيز ميبينيم.
با اميد به اينكه همراهان و همفكرانِ ان عزيز نيز امروزه براىِ نجات و رهايىِ وطنمان، بينشى بسيار بالا و تاٌثير گذاريى در خور و شايستهٌ ان رهبر نازنين و بى همتا را از خود نشان دهند تا شايد وطنمان هر چه زودتر از دستِ اين مروجينِ جهل و بى فرهنگى رهايى يابد.
ياد نيكش در تاريخِ جاودانِ ايرانمان جاودان باد