کورش زعیم (سخنرانی که به علت محدودیت ها انجام نشد)
در سال ۱۳۷۱، پس از فروپاشی شوروی و آزاد شدن مناطق از دست رفته ایران و تبدیل آنها به کشورهای مستقل، من در مصاحبه ای با ماهنام کهکشان دربارره گستره نفوذ معنوی، فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ایران در آن کشورها، در قفقاز و آسیای میانه، و اینکه سیاست ایران بایستی درباره این جمهوری های نوپا چگونه باشد سخن گفتم [1].
من گفتم که به باور من، سه اصل باید حاکم بر اندیشه سیاست خارجی ایران نسبت به این جمهوریها باشد. نخست اینکه بخش بسیار بزرگی از این سرزمینها جزوی از گستره تاریخ و فرهنگ ایران زمین و مردم بسیاری از این مناطق ایرانی یا ایرانی تبار هستند؛ مانند تاجیکستان، بخش باختری قرقیزستان، نیمه جنوبی ازبکستان، بیشتر ترکمنستان، آذربایجان، ارمنستان و بخشی از گرجستان و حتی داغستان و بخش از اوستیا. رفتار ایران با این مردمان بایستی مانند اعضای یک خانواده باشد بی اینکه استقلال یا وابستگی های کنونی آنها را خدشه دار کنیم.
دوم اینکه، از دید اقتصادی، این جمهوری ها (بجز آنها که در محدوده سیاسی روسیه هستند) بعلت وابستگی فرهنگی و جغرافیایی، بازارهای طبیعی ایران به شمار می روند و منافع اقتصادی ایران اقتضاء می کند که روابط نزدیکی با آنها داشته باشیم.
سوم اینکه، به دلایل جغرافیایی، این جمهوری ها وابستگی ترابری و ارتباطاتی زیادی به ایران دارند. به این معنی که ایران تنها کشور در همسایگی آنهاست که میتواند و باید در تمام سال از راه زمین و دریا آنها را با همه جهان پیوند بدهد. بنابراین، ایران در این جمهوری ها دارای حقوق و منافع اقتصادی، فرهنگی و استراتژیک است که هیچ یک از کشورهای منطقه (بجز شاید روسیه) نمی تواند آنها را انکار کند یا مشابه آن را ادعا نماید.
ارزیابی سیاست و عملکرد جمهوری اسلامی از آغاز کار سقوط شوروی و کمونیسم نشان می دهد که درک درست و ژرفی از رویدادها و پیامد رفتارشان وجود نداشته است. به همین دلیل تا یکی دو ماه اخیر (یعنی تا اوایل ۱۳۷۱) ظاهرٱ آمادگی ذهنی و سیاسی برای ابتکار عمل و عدم تردید بنظر نمی رسید و سیاست خارجی جمهوری اسلامی مانند قایق کوچکی بدون پارو روی امواج رویدادها سرگردان بود.
پس از فروپاشی شوروی [2] ، جمهوری های قفقاز و آسیای مرکزی آذربایجان اعلام استقلال از شوروی را اعلام کردند، در لنکران و باکو پرچم ایران را به اهتزاز درآوردند و هم میهنان ما در آن سوی ارس برای رسیدن به مادر-میهن از ارس گذشتند و به دروازه های مرزی هجوم آوردند. واکنش ما چه بود؟ ما مرز را بروی آنان بستیم و آنانی را که از مرز گذشته بودند با زور و قندان تفنگ و غیره پس راندیم و همه آن ایرانیان جدا افتاده از میهن را آزرده کردیم.
وزیر خارجه ما در راه مسکو اعلام استقلال جمهوری باکو از شوروی را در آذرماه مردود اعلام کرد، ولی مجلس (دوما)ی شوروی چند روز بعد آن را برسمیت شناخت! در پی آن در بهمن ماه جمهوری اسلامی آن را برسمیت شناخت. این نشانه ای از نابخردی های آن دوران بسیار حساس و تاریخی است. آموزش و پرورش در برابر درخواست آنها برای تامین کتاب درسی دببستانی فارسی، برایشان کامیون ها پر از قران به زبان عربی فرستاد. همین کار را با افغانستان و تاجیکستان هم کردند، که خوشبختانه سفیر ایران در تاجیکستان کامیون ها را پس فرستاد و خود کتابهای فارسی فراهم کرد.
مقاماتی از باکو که از نوشته ها و دیدگاههای من آگاهی داشتند نزد من آمدند و از رفتار جمهوری اسلامی گله کردند و اینکه در برابر هر تلاش برای نزدیکی به مام میهن جمهوری اسلامی منفی عمل کرده است. خواستند ما دستکم اسکناس جدید آنها را بزبان فارسی و روسی در اینجا چاپ کنیم. من پیام را به بانک مرکزی رساندم که به نشانی برادری و دوستی اسکناس آنها را رایگان چاپ کنند تا شاید تا حدودی تلافی بی خردی ها (که البته من نام آن را خیانت به کشور نهاده بودم) بشود. بانک مرکزی چنان قیمتی از آنها خواسته بود که آنها رفتند در لندن با قیمتی بسیار کمتر اسکناس خود را چاپ کردند.
از نظر بسیاری از ناظران و علاقمندان به مسائل منطقه، بطورکلی سیاست نزدیک شدن به همه این جمهوری های آزاد شده مرددانه، دیر و کم بوده است. یک مادر نسبت به بازیافتن جگرگوشه گمشده خود چنین عمل نمیکند. ولی هنگام وقوع قضییه قره باغ، سیاست ایران بلوغ خود را نمایش داد و هوشمندانه کوشید بین اعضای خانواده خود را آشتی دهد، هر چند ک دخالت ها و تبلیغات عوامل بیگانه اجازه توفیق سریع و قاطع را به ایران نداد. حکومت ایران آنقدر تعلل کرد تا خاندان فاسد و ضد ایرانی علیف ها روی کار آمدند و تلاش زیادی را برای تغییر چهره جمهوری باکو و تاریخسازی ساختگی کردند.
نگرانی من همیشه این بود که با ادامه توجه ویژه به شیعیان این مناطق که در اقلیت هستند بجای ایرنی تباران که در اکثریت هستند، نه تنها ایران به صورت یک نفوذ تک بعدی نگر جلوه کند، که شیعیان آن مناطق را نیز منزوی و زیر فشار اکثریت سنی قرار دهد و زندگانی آنان را به مخاطره بیاندازد. حال آنکه، یک رفتار برابرانه و بدون تفکیک مذهبی، شیعیان را مغرور به بلوغ سیاست ایران، و آنان را برخوردار از شرایط مساوی با دیگران می نمود.
آنچه من در سال ۱۳۷۰ پیشنهاد کرده بودم، این بود که ایران بایستی یک بازار مشترک با این جمهوری ها تشکیل دهد و به این وسیله آغوش خود را برای منافع مشترک به آنها باز کند. ایجاد یک بازار مشترک مهمترین گامی است که رشته های فرهنگی، تاریخی و اقتصادی گذشته را دوباره پیوند می دهد. اعضای این بازار مشترک ایران، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قرقیزستان می بودند. همچنین افغانستان پس از پایان جنگ نیز خواهد توانست به این بازار بپیوندد. افغانستان در آن زمان گرفتار طالبان و جنگ بود. شرایط بازار مشترک پیشنهادی من به شرح زیر بود:
1- داد و ستد و انتقال کالا بدون عوارض گمرکی.
2- آزادی استفاده از راههای ترانزیت زمینی، دریایی و هوایی و بندرها.
3- قابل تبدیل بودن پول های رایج جمهوری ها با ریال ایران.
4- آزادی حق مالکیت املاک و اموال، و ثبت و مالکیت شرکتها.
5- حقوق برابر در دادگستری.
6- آزادی رفت و آمد مردم میان جمهوری ها بدون نیاز به روادید .
چنین پیمانی نه تنها بازار بزرگی را به روی تولیدات ایران باز میکرد و تحولی در پیشرفت صنعتی و اقتصادی ایجاد می نمود، بلکه همبستگی و اشتراک منافع ژرفی که از آن برمی خواست، ضامن بقاء و رشد پیوندهای فرهنگی و اقتصادی در گستره تاریخی ایران زمین می بود و شالوده یک قطب قدرتمند اقتصادی را می ریخت.
البته در این معادلات نمیتوانستیم ونمی باید که نقش ترکیه را ندیده بگیریم. ما با ترکیه نیز همبستگی های ژرف فرهنگی و تاریخی داریم و هر دو باید خود را جزوی از گستره فرهنگی و تاریخی منطقه بدانیم. ترکیه همیشه پل پیوند و آمیزش فرهنگ کهن ایران با فرهنگ یونان، روم باستان و اروپا، و نیز نماد فرهنگ اسلامی بوده است و این نقش می تواند سازنده باشد. ولی ترکیه هنوز جایگاه دلخواه خود را نیافته است؛ از یک سو خود را متعلق به جامعه اروپا می داند و، از سوی دیگر، با تعصب روی گسترش زبان ترکی می کوشد تا محور مرکزی ترک زبانان قلمداد شود، و از این زاویه شبح عظمت امپراتوری عثمانی را بازسازی نماید. به همین دلیل گرایش نژادی ترکیه و وجود دیکتاتوری های بازمانده از شوروی کمونیست، ما شاهد مسایل و اختلافات زیادی در جمهوری های تازه استقلال یافته خواهیم بود و گروه های اقلیت رادیکال ترک-ملتی در این جمهوری ها به وجود خواهند آمد و ثبات و آرامش را بهم خواهند ریخت. این چیزی بود که من در آن تاریخ گفتم.
اگر ترکیه خود را عضوی از یک خانواده بزرگ بداند، همانگونه که کشورهای اروپایی پس از قرنها جنگ و خونریزی اکنون رقابت های ناسالم و آزمندی های ارضی را کنار گذاشته و خود را از اعضای خانواده اروپا می شمارند، این منطقه نیز می تواند با چنین روحیه ای، به کمک اعضای ارشد خود، از درگیری های توان فرسا و زیانبار جلوگیری کند و با سرعت به سازندگی و پیشرفت و رفاه اقتصادی بپردازد. در غیر اینصورت، با روندی که اکنون مشاهده می شود، ما شاهد جنگهای طولانی در این جمهوری ها، به ویژه در قفقاز خواهیم بود و دشمنی های ژرفی در این ناحیه ظهور خواهد کرد.
در آن سال من گفتم که، مگر اینکه ایران در سیاست خارجی خود نسبت به جمهوری های قفقاز مرتکب اشتباه شود، و یا مسیر یکسان نگری کنونی خود را برای حمایت از گروه خاصی عوض کند، نفوذ سیاسی ترکیه در آذربایجان فقط محدود به اقلیت کوچکی که به پان ترکیسم دل بسته اند محدود خواهد بود. ولی از دیدگاه اقتصادی، ترکیه در حال گسترش نفوذ خود با سرمایه گذاری های گسترده در صنایع و خدمات کلیدی آذربایجان است و در این زمینه از ایران پیشی گرفته است؛ آنهم به این دلیل که ایران در گستره خانه خودش مانند میهمان عمل می کند.
اظهارات آقای دمیرل درباره قره باغ در آن سال نشانگر روحیه نظامی گری و عدم تعادل سیاست خارجی ترکیه در قفقاز بود. تهدید آقای دمیرل مبنی بر اینکه اجازه تصرف نظامی قره باغ را نخواهد داد، افزون بر جنبه توهین آمیز آن نسبت به ایران، یک اشتباه سیاسی و تاکتیکی بود. ترکیه به جای درخواست آتش بس و ابراز همکاری با ایران برای کسب وجهه به عنوان پشتیبان ترک زبانان، به موضع گیری نظامی پرداخت و دوباره خود را در برابر ارمنستان قرار داد.
نفوذ ترکیه در قفقاز می تواند مثبت باشد و در جهت پیشرفت منطقه عمل کند؛ یا می تواند سرچشمه دوگانگی و عدم ثبات سیاسی و درگیری های موضعی مرزی باشد. ولی آنچه حاکم بر سیاست منطقه باید باشد، عملکرد هوشمندانه و خردمندانه دولت ایران است. ایران باید ستون ثبات و آرامش و یگانگی باشد، و به عنوان پشتیبان قدرتمند نیروهای پیشرو، دموکرات و اصلاح طلب تلقی گردد.
من گفته بودم که یکی از مسایل منطقه درگیری جمهوری اسلامی و امریکاست. این نگرانی امریکا از نفوذ جمهوری اسلامی در این جمهوری ها بود که باعث پشتیبانی آنها از مقاصد ترکیه شد. اگر امریکا مشوق ترکیه در خنثی سازی نفوذ ایران در قفقاز شد، یکی دیگر از اشتباه های بزرگ استراتژیک بود که امریکا مرتکب شده بود. زیرا تشویق پان ترکیسم و دامن زدن به اختلاف میان باکو و ایروان جامعه بزرگ و با نفوذ ارمنی در امریکا را جریحه دار می کرد، جمهوری باکو را در دورانی طولانی از عدم ثبات فرو خواهد برد، روابط پیچیده ایران و امریکا را دشوارتر و تیره تر خواهد ساخت و بالاخره قفقاز را تبدیل به یک میدان بزرگ جنگ خواهد کرد که حتی امریکا از عهده کنترل آن بر نخواهد آمد.
در مورد نخجوان هم که تهدید ترکیه در آن زمان جنبه نظامی داشت، من در آن سال گفتم که این تهدید مردم نخجوان را که همه ایرانی هستند در مورد مقاصد ترکیه نگران کرده است. ایران تهدید هیچ کشوری را، چه ارمنستان و چه ترکیه نسبت به نخجوان نباید تحمل کند، و باید شرایطی برای دفاع از نخجوان به وجود آید که ترکیه هرگز جرات تکرار چنین اشتباهی را نداشته باشد.
-0-
[1] http://kouroshzaim.org/DetailsData.asp?IDdata=244 گستره نفوذ معنوی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران ماهنامه کهکشان، خرداد ۱۳۷۱، مه ۱۹۹۲،
[2] کورش زعیم، “امپراطوری شوروی به کجا می رود؟” ۱۳۶۰، نشر رواق؛ همچنین پاورقی روزنامه میزان در ۱۳۵۸ و ۵۹، که در آن بر خلاف تحلیل بسیاری اندیشمندان زمان، از جمله گزارش های سازمان های سیا و کا.گ.ب. که بعدها منتشر شد، فروپاشی را در حدود ۱۰ تا ۱۲سال پیش بینی کرده بودم. نگا: ماهنامه کهکشان، “نگونساری نظام کمونیسم، آبان ۱۳۷۰، اکتبر ۱۹۹۱، http://kouroshzaim.org/DetailsData.asp?IDdata=242
توانگری بخیل را پسری رنجور بود، نیک خواهان گفتندش مصلحت آنست که ختم قرآنی کنی از بهر
وی یا “بذل قربانی”. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت مصحف مهجور اولیتر است که گله دور.
صاحب دلی بشنید و گفت ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در میان جان
به دیناری چو خر در گل بمانند – ور الحمدی بخواهی صد بخوانند
با درود
با خواندن حکایت بالا بی اختیار بیاد وضعیت فلاکت بار کشور و مطرح کردن ادعاهای بی ربط از
طرف مدعیان هستیم. یکنفر نیست این جماعتی که خود را بخواب زده را بانگ برزند که دروغ تا
کجا و تا به کی؟ این صحبتها و طرحها بدرد مردم و کشوری می خورد ازاد و اباد و مسئولیت پذیر.
طرح شما یاداور مثل”کل اگر حکیم بودی٬ سر خود دوا بکردی” است.
سخنانم را با نقل حکایتی دیگر از گلستان سعدی بپایان می برم.
دست بر هم زند طبیب ظریف – چون حرف بیند اوفتاد حریف
خانه از پاى بند ویران است – خواجه در بند نقش ایوان است
پیرمردی ز نزع مینالید – پیر زن صندلش همیمالید
چون مخبط شد اعتدال مزاج – نه عزیمت اثر کند نه علاج