خبرگزاری جبهه ملی ایران
  • خانه
  • تماس با ما
  • عضویت
  • سایت های ملی
  • آرشیو سایت پیشین

پیام شب یلدا/ عباس امیرانتظام

۰۱ دی ۱۳۹۲ بخش ویژه, بیانیه ها دیدگاه

وطن به خاک تو سوگند و سخت سوگندی ***اسیر عشق تو حاشا هراسد از بندی
amirentezam
هم میهنان ارجمندم، فرارسیدن کهن جشن و آئین یلدا را به شما خجسته باد و شاد باش می‌گویم. یلدا، میلاد خورشید مهر افروز و پر فروغ است، که شبان دیجور را روشنایی و گرما، زندگانی و امید می‌بخشد. در فرهنگ پر بار نیاکان نیک اندیش ما در حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی، یلدا نمادی گردید، تا به باشندگان این دیار نور بخشد، که شبانه‌های ستم پیشگی و نادانی، هرچند دیرپا، اما نامانا هستند، ایزد مهر و پیمان بر اهریمن دروغ و ناراستی چیره می‌گردد و امید و تلاش کوشندگان روشنایی جوی به بار می‌نشیند.
یلدای سال 92، همزمان با آغاز سی و پنجمین سال از دوران محکومیت حبس ابدم می‌باشد. محکومیتی که در چنین روزهایی در سال 1358 به ناروا بر من تحمیل گردید و موجب شد تا بیست و هفت سال را بی وقفه در زندان بگذرانم و پس از آن به مرخصی استعلاجی فرستاده شدم، بدون آن که درخواست اعاده‌ی دادرسی‌ام پاسخی گرفته باشد.
در این مدت کوشیدم تا به وظیفه‌ی ملی‌ام، در مسیری دیگر که فراهم بود عمل کنم و آن آگاهی بخشی به هموطنان بود. چه زمانی که در نهضت مقاومت ملی بودم، چه زمانی که همراه مهندس مهدی بازرگان گام بر‌می‌داشتم، چه برهه‌ای که به عنوان یک دولت‌مرد در کابینه‌ای که پس از انقلاب 57 تشکیل شده بود ایفای نقش کردم، و چه برهه‌ای طولانی که در زندان در برابر انواع فشارهای روانی و جسمانی مقاومت می‌ورزیدم، کوشش‌هایم همه در یک مسیر معنا می‌یافت و آن تلاش برای منافع ملی، آزادی و استقرار حاکمیت قانونی مردم‌سالارانه و نفی تبعیض و بی عدالتی در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود. در مدتی که به منظور مداوای بیماری‌های متعدد و صعب العلاج ناشی از دوران حبس، خارج از زندان به سر می‌بردم نیز همین مسیر را با آگاهی بخشی و ارائه تحلیل های سیاسی – اجتماعی پیرامون بحران‌های آسیب‌زای تاریخ معاصر ایران به ویژه پس از انقلاب 57، پیمودم، که محصولش کتاب‌ها و نوشتارهایی است که شماری از آن‌ها در اختیار هموطنانم می‌باشد.
بیماری‌های جسمانی ناشی از سال‌های زندان که پیگیری‌های درمان آنها تا به امروز ادامه دارد، هیچگاه خللی در تصمیم و اراده‌ام، در راهی که آگاهانه انتخاب کردم، پدید نیاورده است. هرچند کالبد دردمندم را رنجور و خسته ساخته، اما خداوند را سپاسگزارم، که به پیمان با ملت و میهنم دل‌استوار و وفادار مانده‌ام و توش و توان خود را در زندگانی وقف آنان ساخته ام.
بازداشت دوباره در سال 77 پس از مصاحبه‌ای رسانه‌ای و افشاگری از شمه‌ای از آنچه در زندان‌های دوران اسداله لاجوردی از نزدیک تجربه کرده بودم، رخ داد و مدتی بعد نیز همسرم دستگیر شد و پس از مدتی آزاد گردید، اما تا به امروز هیچ دادگاهی برای رسیدگی به این بازداشت‌ها و محاکمه‌ای قانونی و اجازه دفاع به گونه‌ای علنی با حضور وکیل تشکیل نگردیده است.
در این دوران که بر من گذشت، شاهد ناگواری‌های بسیاری در میهنم بودم. از جنگ تحمیلی و دفاع میهن‌پرستی هشت ساله در برابر متجاوزان، که پاک‌ترین فرزندان این مرز و بوم را به شهادت رساند، تا زندان و اعدام‌هایی که در دهه شصت برای مخالفان و منتقدان سیاسی و اجتماعی و دگر اندیشانی که برخی از آنان اگر هم از مرگ رهیدند از بسیاری مواهب زندگانی محروم گردیدند. پس از آن نیز تحول‌های آرام و در مواردی رو به رشد را شاهد بودم، که با سر کار آمدن دولتی واپسگرا، دستاوردهایش مورد تهدید قرار گرفت و دوباره عزم ملی ایرانیان برای تغییر در سیاست های داخلی و خارجی بروز یافت. نکته‌ی شگرف اینجاست که امروزه دولت منتخب ملت – البته در انتخاباتی که شرایط یک انتخابات دموکراتیک را نداشت، ولی ملت ایران هوشمندانه به برنامه‌هایی که با آشتی ملی، باز شدن فضای سیاسی – فرهنگی، نقد پوپولیسم دولت پیشین و صلح طلبی در فضای بین‌المللی همسو بود رای دادند – مورد حمایت همه جانبه‌ی حاکمان است. دولتی که مذاکره با آمریکا، پیمودن روش‌های دیپلماتیک و صلح جویانه، آشتی با دنیا، پرهیز از شعارگرایی و تنش افزایی در روابط بین‌الملل، جزو برنامه‌هایش می‌باشد، شاهدیم که چگونه این برنامه‌ها به عنوان اعتدال و تدبیر مورد تشویق و حمایت است.
اما به یاد داشته باشیم، که در 1357، دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان به پیروی از منش سیاسی ملی‌گرایانه‌ی دکتر محمد مصدق، استقلال طلبی را در بیگانه هراسی و دشمن آفرینی در فضای بین‌المللی نمی‌دید، بلکه حفظ منافع ملی را در گرو سیاستی مدبرانه می‌جست که مواضع ایران را در عرصه جهانی تحکیم بخشد و حقوق ایران را در فضایی مسالمت آمیز و با روندی حقوقی پیگیری نماید. چه اجرای مفاد قراردهایی که با کشورهای مختلف از جمله ایالات متحده آمریکا مطرح بود، آزادسازی حساب‌های مسدود، استرداد اموال، وصول طلب‌های ناشی از وام‌های داده شده به برخی کشورها و… همه و همه در راستای احیای حقوق ایران و منافع ملی‌اش بود، که تنها در فضایی تنش زدوده و گفت و شنودی دیپلماتیک و پیگیری از طریق ساز و کارهای حقوق بین‌الملل امکان پذیر بود و من این افتخار را داشتم که در کنار و با نظارت مهندس بازرگان، در این راستا به مذاکره با دولت‌های مختلف بپردازم و گام‌هایی بردارم. دریغا پیش از آنکه این تلاش‌ها را به ثمر برسانیم، به تهمتی ناروا، به ویژه برای انسانی ملی‌گرا، گرفتار شدم و بدون آنکه روند قضایی عادلانه‌ای به این تهمت در چهارچوبی حقوقی رسیدگی کند، به ناروا به حبس ابد غیر قابل تغییر محکوم و گرفتار گردیدم، که تا به امروز این بی اخلاقی تاریخی نه تنها زندگانی فردی من، که مصالح ملی را دچار لطمه‌های جبران ناپذیری ساخته است. باری، این روزگار گذشت، اما امروزه خرسندم، آن چه را که سی و پنج سال پیش خِرد‌ورزانه و آشتی جویانه گفتیم و نشنیدند، به جبر روزگار امروز دنبال می‌کنند، هرچند بهای سنگین آن را مُلک و ملت پرداخته‌اند، ولی امید هست، که نسل جوان، آینده‌سازان این میهن، با فراست و درایت و نیز با تلاش و دانش‌ورزی و آگاهی یافتن و آگاهی سازی و همچنین با حساسیت اجتماعی، مانع از باز تولید چنین چرخه‌های فاجعه باری در کشورمان گردند. ایدون بادا.
عباس امیرانتظام
28 آذرماه 1392
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
درد دل بانو الهه میزانی (امیرانتظام) در آغاز سی و پنجمین سالگرد محکومیت همسر ایشان عباس امیرانتظام

چهارشنبه ۰۴ دي ۱۳۹۲

درد دلی با همه عزیزانی که حمایت‌شان در طول این دوران سخت،
پیمودن راه را بر من آسان‌تر گردانده و همچنین با آنانی که شاید
تمایل به شنیدن قِصّه‌ی غصه‌هایم داشته باشند.

با سپاس از خدایی که نا باورانه تنفس در هوا و فضایی که متعلق به آنم و در میان هموطنان حق شناس و بزرگواری که همواره پشتیبان و حامی اینجانب و همسرم بوده‌اند، را همچنان برایم میسر گردانیده است، تحمل سی و پنجمین سال از دوره محکومیتی که در واپسین روزهای سال 1358 به ناروا بر همسرم تحمیل گردید را آغاز می نمایم. بیان احساسم را در این برهه از زمان تا حدی دشوار می یابم زیرا که در واقع مجموعه‌ای از حس‌های درهم و متضادی هستند که احساس نهایی قابل لمس را پدید آورده‌اند: حس سربلندی اما آسیب دیدگی، دل شکستگی اما همواره عاشقی امیدوار، نامطمئن از میزان پایداری جسمانی همسرم اما دلی سرشار از آرزو برای آینده و امید به قطعیت روشن شدن حقیقت، و…

امروز، همسرم سی و چهار سال سخت و پر مشقت را با غرور و سربلندی پشت سر می گذارد. شکرگزار به درگاه خدایی هستم که تا به امروز ذلت، خواری، و سرافکندگی را بر وی و بر من روا نداشته است.

سالهای نفس گیری را پشت سر گذاشته‌ایم و این واقعیت تلخی است که حتی غیر دوست نیز هرگز نمی‌تواند منکر آن شود: سالهای هیستریک پایانی دهه پنجاه با هیجانات افسارگسیخته‌ای که به همراه داشت و در پی آن سالهای تمام نشدنی تیره و غم بار دهه شصت که یک شمه‌ی تراژیک آن دیدن جوانان رعنا و عزیزمان بود که مانند برگهای پاییزی در جبهه های دفاع از میهن پرپر شده و مظلومانه قربانی یک جنگ تمام عیار تحمیلی و صد البته جنون‌آمیز گردیدند. و یا آنهایی که در عنفوان جوانی و سراپا شور و احساس قدم در راهی گذارده بودند که اکنون بایستی تاوان عقاید‌شان را می‌دادند. و اما دهه هفتاد با پشت سر گذاردن صدها هزار شهید و مصدوم و معلول جنگی، و هزاران کشته راه عقیده آغاز گردید که از همان اوایل نشانه‌هایی از عقلانیت، مروت، و سازندگی بیشتر را به همراه داشت. کور سوی امیدی از دور دست‌ها چشمک زنان دهه هفتاد را وارد نیمه خود کرد که تلاطم‌های مهار شده‌ای را در بر داشت. این آرامش نسبی برای همسرم هم موقعیتی را فراهم نمود تا وی هم تغییری را تجربه نماید: او که تا آن زمان هفده سال را بی وقفه در زندان گذرانده و سالیان دراز محروم از لمس کردن حتی یک روز در آن سوی دیوارهای بلند و خوفناک زندانهای اوین، قزل حصار، و… بود، در شرایطی قرار گرفت که منجر به نوعی اخراج اجباری از زندان به مدت دو سال گردید و در آغاز آذر ماه 1375 او را به گونه ای از مرخصی اعزام نمودند که باز هم اجباراً بازگشتی به دنبال نداشت. سردرگم، فراگیری و تمرین چگونه زیستن در خارج از زندان را آغاز نمود. حس خاصی تا مدتها رهایش نمی‌کرد: نه آزاد بود و نه اسیر، بلکه بلاتکلیف. زیرا مسئولین قضایی و امنیتی وقت برآن شده بودند که با بهره‌گیری از هرگونه رأفت و حس بخشندگی، فرصت ادامه تحمل کیفر را اینبار در خانه خودش برای او میسر نمایند!

تفاوت های به وجود آمده بین تقریباً سه دهه به واقع چشمگیر و در برخی موارد حیرت آور بود. بنابراین مدتی طول کشید که خود را در شرایط جدید بیابد. البته این آزادی مشروط، تعلیقی، یا هر نامی که بر آن نهیم، را آسان به دست نیاورده بود. مدتها تلاش کرده بود که یک تنه و با نیرو گرفتن از حس خوشایند بی‌گناهی و آرامش وجدان، صدای فریاد‌های خاموش خود را از درون فضای مخوف و طاقت فرسای زندانها از طریق قلم، پیام و اعلام جرم علیه تمام کسانی که بدون داشتن هرگونه دلیل و مدرک محکمه پسند و قابل توجیهی سرنوشتش را اینگونه ظالمانه رقم زده بودند به گوش عدالتخانه تاریخ برساند. شاید گوش‌هایی تصمیم گرفته بودند بخشی از اصوات رها شده در بی‌نهایتِ او را به درون خود راه دهند! علت هرچه بود نتیجه نامطلوب نبود زیرا جسم رنجور و تا حدی درد کشیده‌اش که در مقایسه با وخامت حال و وضعیت پیچیده فعلی‌اش قابل قیاس نمی‌باشد، در شرایطی قرار گرفت که می‌توانست آلام و آسیب‌های جبران ناپذیر وارده را تا حدی تحت کنترل پزشکان قرار دهد.

اما این وضعیت نیز دیری نپایید زیرا به دلیل انجام مصاحبه‌ای جنجال برانگیز با یکی از رسانه‌های خارجی پس از ترور آقای اسداله لاجوردی که با استناد به تجربیات و مشاهدات و سالها حضورش در زندان بود و هیچیک از مطالب بیان شده ناشی از غرض ورزی شخصی نبود، در پی شکایت خانواده ایشان به دادگاه احضار و در هفدهم شهریور 1377 از همانجا به زندان اوین برگردانده شد. البته پس از اخذ وثیقه از اینجانب، ظاهراً حکم آزادی موقت همسرم صادر شد و زمانی که با در دست داشتن حکم آزادی موقت برای ترخیص او به زندان مراجعه نمودم، در آنجا به من گفته شد که اصلاً موضوع چیز دیگری است و او برای ادامه تحمل کیفر اولیه به زندان برگردانده شده و فقط به هنگام فرا رسیدن ابدیت، همسرم می تواند از زندان آزاد شود!

روزی نو از روزگاری کهنه بدینسان آغاز گردید. پیرو این بازداشت مجدد، دو جلسه محاکمه تشکیل شد که خود یک ماجرای تراژیک-کمدی است زیرا این محاکمات بدون حضور همسرم، وکلاء ، و خود من و به طور غیر علنی تشکیل گردید و حکم صادره که صد البته در کفه ترازوی عدالت قرار داده شد بدون حضور متهم و وکلایش و… به وی ابلاغ گردید! این در حالی بود که علت عدم حضور وی را در جلسه محاکمه، مجهول المکان بودن او اعلام نموده بودند! عجبا که چه روزها و چه حوادثی که بر همسرم و من گذشت و چه صحنه‌ها و سناریو‌هایی که شاهد اجرای‌شان بودیم.

باری آن دوره نیز با سختی های خاص خود گذشت ولی در کل نمی‌توان انکار نمود که در مقایسه با دهه شصت و اوایل دهه هفتاد شرایط به نحو قابل قبول‌تری متحول گردیده بود و این موضوع را فقط افرادی چون او که سالهای زیادی را در زندان گذرانده بودند می‌توانستند مورد ارزیابی قرار دهند زیرا که زندان به هر شکلش برای هر تازه واردی بسان یک کابوس هولناک می‌ماند که خاطره‌اش تا ابد ماندگار است گو اینکه در کنار خوف، فوایدی را نیز در راستای آموختن و پخته شدن و شناختی هرچه بیشتر و بهتر اقشار جامه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم برای فرد در بند ارمغان می‌آورد که یکی از بارز ترین آنها ارج نهادن بر موهبت آزادی و آزادانه زیستن و پی بردن به ارزش واقعی آن است، البته نه به هر قیمتی!

و اما آن دوران نیز همچنان با آرامشی درونی و روحی تزکیه شده تر از قبل برای او آغاز گردید. لکن در این دوره بر مشکلات جسمانی‌اش روز به روز افزوده می‌شد زیرا هر عارضه جدیدی منشعب از بیماری و عارضه‌ای دیگر بود، چرا که هیچ‌یک از مشکلات جسمانی او از ابتدا فرصت درمان اساسی نیافته بودند. نهایتاً پس از گذراندن بیش از سه سال و نیم و صرفاً به دلیل وخامت وضعیت جسمانی‌اش، مسئولین ذیربط به مخاطره آمیز بودن این شرایط پی برده و با استناد به گواهی پزشکان سازمان پزشکی قانونی کشور که به دفعات همسرم را تحت معاینات مختلف قرار داده بودند، حکم مرخصی استعلاجی برای او صادر گردید، زیرا بیماری‌ها را اغلب غیر قابل علاج تشخیص دادند.
هم اکنون نیز همسرم در مرخصی استعلاجی است و تا کنون این مرخصی با توجه به گزارشات پزشکی در زمانهای مختلف تمدید شده است.

من هرگز از راه طولانی و دشواری که تاکنون پا به پای همسرم پیموده‌ام، پشیمان نبوده و گله‌ای از روزگار ندارم. برعکس، خداوند را شکر گزارم که هنوز به رغم تمام رنج‌ها و مشقت‌های رفته بر من، هنوز هستم و از هر لحظه بودن، تجربه‌ها به دست می‌آورم. نه‌تنها به عنوان یک همسر، بلکه به عنوان یک انسان، این تکلیف را بر خود واجب می‌دانم که تا آخرین توان، از او که سی و چهار سال از بسیاری حقوق فردی و آزادی‌های تضمین شده اجتماعی‌اش محروم بوده، که شاید سنگین‌ترین آنها محرومیت از دیدار سه فرزندش می‌باشد، حمایت کنم و تلاش کنم تا وی به حقوق از دست رفته خود برسد و امیدوار باشم که روزی دادگاه اعاده حیثیت برای او تشکیل گردد.

روزگار بازی ها دارد و گاهی هر یک از ما را در برابر “عجب” ها قرار می‌دهد. من نیز چون دیگرانی که در حوضچه اکنون زندگی شناورند گاهی در عجب قرار می‌گیرم و دو حس خوش و ناخوش را توأم تجربه می‌کنم. در حال حاضر این دوگانگی احساسی به طور کامل در ذهن من پدید آمده است: حس خوشم ناشی از رویدادهای اخیر عرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورمان است که می‌بینم بالاخره جامعه خسته به جا مانده از دهه‌ها تجربه‌های تلخ و تنش‌های طاقت فرسا، اکنون می‌رود تا به آرامش نسبی برسد و پشت خمیده از فشارهای اقتصادی، اجتماعی، بین‌المللی آن آرام و آرام، راست می‌گردد تا دوباره جایگاه واقعی و شایسته خود در میان جوامع بین‌المللی را باز یابد. بدون شک دلیل دیگر این حس خوش ناشی از ذهن و دل امیدوارم به آینده‌ای روشن است که به خاطر آن تلاش می‌کنم تا دوام و بقای همسرم را آنقدر میسر گردانم که روزی با سربلندی و افتخار و با اثبات بی‌گناهی خود، اعاده حیثیت نموده و در راه سربلندی کشور و جامعه آخرین دِین خود را نسبت به آنها ادا نماید.

اما حس نا خوشایندم برخاسته از مشاهده حوادثی است که حداقل در مورد اینجانب می‌تواند بزرگترین پارادوکس را در ذهنیت تاریخی یک ملت را ایجاد نماید: سی و چهار سال قبل همسرم که سالها با عشق و آرزوی خدمت به وطن با پیروی از پدران معنوی‌اش یعنی دکتر مصدق و مهندس بازرگان، مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری با موفقیت پشت سر نهاده تا بتواند با مشارکت در حرکت‌های ملیِ درونِ جامعه به این آرزو جامه عمل بپوشاند، بالاخره در بزرگترین تحول تاریخی کشورمان در موقعیتی قرار می‌گیرد که بتواند از طریق همکاری خالصانه با اولین دولت غیر شاهنشاهی در تاریخ ایران زمین، که نوپا و آسیب پذیر، لکن مصمم و صادق، آمده بود تا به ریاست انسانی به واقع مخلص و با تقوا چون مهندس بازرگان، فردای بهتری را برای ملت ایران رقم بزند، عاشقانه خدمت به وطن را در کنار این بزرگ مرد تمام و کمال آغاز نماید. هدفش سربلندی ایران بود و بس و در این راستا بی وقفه تلاش می‌کرد که هرگز نگذارد کوچکترین حقی از ملت ایران ضایع شود و با اجرای تمامی مفاد قرارداد‌هایی که با کشورهای مختلف از جمله ایالات متحده داشتیم، منافع ملی کشورمان را حفظ نماید.

تلاش در پیشگیری از هرگونه ماهیگیری در آب گل آلود آن زمان، آزادسازی حساب‌های بلوکه شده کشور، استرداد اموال و وصول طلب‌های ناشی از وام‌های داده شده و هر اقدام قانونی دیگر که می‌توانست ایران را مستقل و قوی گردانیده و از وارد آمدن هرگونه ضربه به حیثیت ملی، فرهنگی و… جلوگیری نماید در رأس سیاست‌های بین‌المللی دولت موقت قرار داشت. او نیز که عهده‌دار سمت‌های مختلف بود و به دلیل اعتمادی که مهندس بازرگان به وی و نیات صادقانه‌اش داشت، در بسیاری از امور در کنار ایشان و تحت نظارت انجام وظیفه می‌نمود، و در این راستا به مذاکره با دولت‌های مختلف می‌پرداخت. ولی نتیجه این تلاش‌ها چه تلخ و ناگوار بود: همسرم که با امید و انرژی غیر قابل توصیف، بی وقفه مشغول خدمت بود ناگهان متهم به ارتکاب زشت‌‍‌ترین و نابخشودنی‌ترین گناه از نظر یک انسان ملی گرا شد: جاسوسی برای بیگانه. به متعاقب آن به ناصواب ترین روشها محاکمه و نهایتاً بدون آنکه ارتکاب این جرم ننگ آور اثبات گردد، محکوم شناخته شد و برای ابد راهی زندان گردید. زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی او چنان به ناگاه دچار طوفان شد که با ریزش بنای آمال و آرزوهایش اگر کمی دچار ضعف می‌شد بدون شک فوراً به زندگی‌اش پایان می‌داد. ولی آفریدگار چنان قدرت و اعتماد به نفسی در وی ایجاد نمود که با خود عهد کرد تا اثبات بی گناهی‌ از پای ننشیند.

چقدر شنیدن شعارهایی همچون مرگ بر امیرانتظام، و امیرانتظام باید اعدام گردد، برایش عذاب آور بود، آنهم از سوی کسانی که بعدها چرخش روزگار نشان داد که چه بودند و چه شدند، در حالی که امیرانتظام همچنان استوار و مصمم ایستاده بوده و هست تا شاهد چگونگی گذشت سی و چهار سالی باشد که اکنونش باز تضاد دیگری را رقم زده است. سرنوشت چنین بود که او همچنان باشد تا ببیند چگونه اقدامی که سی و چهار سال قبل یک ضد ارزش مطلق قلمداد می‌شد اکنون یک ارزش تمام عیار است.

با ستایش می‌نگرم که چگونه دولت مرد وقت ماکه مورد احترام و عنایت اکثریت مردم بوده و منتخب آنهاست، از سوی طرفدارانش برای تمام تلاشهای به حق و درستی که در جهت نجات کشور و مردم از ورطه نابودی و رهایی از تنگناهای موجود، مورد حمایت و اقبال قرار می‌گیرد. دولت‌مردی که منافع ملی را در آشتی با دنیا می‌بیند و در این راستا از توطئه‌های داخلی و فرافکنی‌ها دلسرد و نومید نمی‌شود. مگر نه اینکه همسرم به خاطر همین باورها خائن شناخته شد؟ ولی بعدها این اقدامات ارزشمند تلقی شده و مجریان آنها در پای پلکان هواپیما مورد تشویق و حمایت قرار گرفته و از آنها سپاسگزاری به عمل می‌آید؟! شاید در چنان برخورد‌هایی با مرحوم بازرگان و امیرانتظام حکمتی نهفته بود و در چنین رفتاری با رئیس جمهور محترم و وزیر محترم خارجه حکمتی دیگر؟! تاریخ باید قضاوت کند که خواهد کرد. تا باشیم و ببینیم چرخش این فلک را…

الهه میزانی(امیرانتظام)
28 آذر 1

← گستره نفوذ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران: مروری بر سیاستهای راهبردی گذشته – کورش زعیم
فوتبالیستهای لیگ ایران پول شام و نهار ندارند →

دیدگاه “پیام شب یلدا/ عباس امیرانتظام”

  1. حمید گفت:
    10/02/1392 در 10:16 ق.ظ

    با درود
    این بار هم “عباس امیر انتظام” به بهانه فرا رسیدن«شب یلدا» با مخلوط کردن یک قسمت راست
    و سه قسمت دروغ سعی در حق بجانب بودن تفکر “مذهبی با روکش ملی” خود را دارد .
    هدف اصلی ایشان عبارت است از توجیه خطای فاجعه بار خود و معبودش«مهدی بازرگان» و
    هم باورانشان در بر سرکار اوردن رژیم اسلامی و توجیه چرائی عدم همکاری با «شاپور بختیار»
    و شرکت در کودتا بر علیه دولت او که ماحصلش فجایع ۳۴سال بوده است یعنی«اعدام جنگ و فقر»
    عباس امیر انتظام ادعای عجیبی را مطرح می کند بدین مضمون:
    “در این مدت کوشیدم تا به وظیفه‌ی ملی‌ام، در مسیری دیگر که فراهم بود عمل کنم و آن آگاهی بخشی
    به هموطنان بود. چه زمانی که در نهضت مقاومت ملی بودم، چه زمانی که همراه مهندس مهدی بازرگان
    گام بر‌می‌داشتم، چه برهه‌ای که به عنوان یک دولت‌مرد در کابینه‌ای که پس از انقلاب ۵۷ تشکیل شده بود
    ایفای نقش کردم،-”
    چه خوب می شد که جناب “عباس امیر انتظام” گزارش گونه ای از فعالیت های خود در دوران شاه خائن
    دزد و نوکر امریکا که می خواست جزایر را به مبلغ ناچیزی بفروشد بدهند تا ما بیشتر با فعالیت های
    انقلابی ایشان قبل از بثمر رسیدن مصیبت اسلامی اشنا بشویم!! سند ادعای ایشان را در زیر می اورم.
    •××”عباس امیر انتظام معاون نخست وزیر( روزنامه ی اطلاعات ۱۷ اسفند ۱۳۵۷) :
    می خواستند جزیره کیش را ٨٠٠ میلیون تومان بفروشند! *××
    بنا به گفته خودتان در قبل از انقلاب”دیلماج بازرگان و ملا اردبیلی و …….. و باقی اراذل و اوباشی که
    در اینده تبدیل به بزرگ عمامه داران شدند بودید. ببخشید یک موقع یادتان نرود اشاره ای هم به تولد
    ناگهانی تشکیلات حقوق بشرساخت “ویلیام سالیوان” اخرین سفیر امریکا در ایران بفرمایید البته زحمت
    خودتان در ترجمه و حق مهدی بازرگان را هم گوش زد بفرمایید که این چند نسلی که فنا شدند شناخت
    بهتری داشته باشند از کسانی که در ساخت بهشت اسلامی دست اندر کار بوده اند.
    امیر انتظام در اسمان ریسمان کردن انچنان عجله دارد که یادش می رود مرادش بازرگان ادامه جنگ
    بعد از ازادی خرمشهر را خیانت امیز دانسته و در این رابطه نهضت هم اعلامیه داده است و همچنین پسر
    بازرگان ماه گذشته در صدای امریکا گفت مهدی بازرگان با سفیر ایران در عراق به جماران رفت و پیام
    صدام را به خمینی منتقل کردند که یا مداخله در عراق را متوقف کنید یا منتظر جنگ باشید و خمینی گفته
    بود اهمیت ندهید.حال “عباس امیر انتظام”چرا مخالفت خمینی بعد از بازپس گیری خرمشهر و تعهد پرداخت
    غرامت از طرف عربها را به عمد فراموش کرده و ادامه جنگ بمدت شش سال دیگر را “دفاع مقدس” نام
    گزاری میکند؟ چند خط پایین تر جواب این چرب زبانی را در میابیم ٬ ” امیر انتظام” می خواهد شرکت
    خود و همفکرانش را در خیمه شب بازی جناحهای مختلف ملایان را توجیح کند انجا که می گوید:
    *×” پس از آن نیز تحول‌های آرام و در مواردی رو به رشد را شاهد بودم، که با سر کار آمدن دولتی
    واپسگرا، دستاوردهایش مورد تهدید قرار گرفت و دوباره عزم ملی ایرانیان برای تغییر در سیاست های
    داخلی و خارجی بروز یافت. نکته‌ی شگرف اینجاست که امروزه دولت منتخب ملت – البته در انتخاباتی
    که شرایط یک انتخابات دموکراتیک را نداشت، ولی ملت ایران هوشمندانه به برنامه‌هایی که با آشتی ملی،
    باز شدن فضای سیاسی – فرهنگی، نقد پوپولیسم دولت پیشین و صلح طلبی در فضای بین‌المللی همسو بود
    رای دادند*×× فرمایشات گهربار ایشان مرا بیاد جوکی انداخت بدین قرار:
    شخصی با عجله از خیابان رد می شد دوستش گفت کجا با این عجله؟طرف گفت دارم میرم ختم.
    دوستش گفت حاجی تو خودت ختم روزگاری دیگه ختم چرا می ری؟
    در تایید سخنان ایشان در مورد بهتر شدن اوضاع منهم به * پنج تفاوت کلیدی دوران احمدی نژاد ودوران
    روحانی! اشاره کوتاهی می کنم.
    * پنج تفاوت کلیدی دوران احمدی نژاد ودوران روحانی!
    دوران احمدی نژاد: فساد مالی گسترده – دوران روحانی : فساد مالی گسترده
    دوران احمدی نژاد: دلار حوالی ۳۰۰۰ تومان- دوران روحانی : دلار حوالی ۳۰۰۰ تومان
    دوران احمدی نژاد: اعدامهای شتاب زده – دوران روحانی :اعدامهای شتابزده
    دوران احمدی نژاد: هوای تهران آلوده- دوران روحانی : هوای تهران آلوده
    دوران احمدی نژاد: نرخ بالای تورم و بیکاری – دوران روحانی : نرخ بالای تورم وبیکاری
    فکر کنم دیدار بعدی با ایشان در بهمن ماه خواهد بود و ایشان ما را با ثمرات «اسلام رحمانی»
    که نصیب ملت شده اشناتر می فرمایند.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

تبدیل شادی قهرمانی پرسپولیس به اعتراض علیه نظام

صفحات دیگر

  • اخبار ایران
  • اسناد جبهه ملی
  • اقتصاد
  • بخش ویژه
  • برنامه تلوزیونی
  • بیانیه ها
  • دانش‌آموختگان
  • زنان
  • زندانیان سیاسی
  • فرهنگ و هنر
  • کارگران
  • کلاب هاوس
  • کوروش زعیم
  • گفتگو
  • مقالات
  • نشریات
  • هرمیداس باوند
  • ورزش

نوشته‌های تازه

  • مذاکره برای بقا یا صلح پایدار؟
  • سیرک مذاکره غیرمستقیم خامنه ای
  • اولویت: حمله به تاسیسات اتمی ایران
  • اولویت: نوروز پیروز ،همبستگی بی نظیر نوروزی ایرانیان در سال سرنوشت
  • افزایش وحشتناک اعدام‌ها در سال ۱۴۰۳

آخرین دیدگاه‌ها

  • پارسا در درگذشت آرش رحمانی عضو برجسته جبهه ملی ایران
  • احمد فرامرزی در اولویت/برنامه تلوزیونی خبرگزاری جبهه ملی ایران
  • سیاوش رستگار در بیانیه خبرگزاری جبهه ملی ایران
  • آیدین بهگام در رضا پهلوی … مردهزارچهره …” جمال درودی
  • حسین عصییانی در جمهوری در چنبره تجزیه؟/بیژن مهر

گفتگو با استاد ادیب برومند

این گفتگو در تاریخ 18 فوریه 2011 با رییس شورای مرکزی جبهه ملی ایران در تهران انجام گرفته است. جبهه ملی ایران در آمریکا و اروپا که از سال 2004 تمام نظرات و بیانیه های جبهه ملی ایران را در تارنماهای زیر منتشر کرده اند بار دیگر به آگاهی میرسانند که هیچگونه ارتباطی با تشکیلات تهران نداشته و تنها در انعکاس سیاست های جبهه ملی ایران ونظرات شخصیت های ملی در ایران تلاش دارند.

,www.jebhe.info, ,www.jebhemelli.info
خبرگزاری جبهه ملی ایران