نیرو یا بتونی که پایه های انهدام ناپذیر کشور ما برآن استوار هست
علی ضرابی
شما هم بعضی اوقات با خود اندیشیده اید که چرا ایران ما با اینکه بدبختانه به جهت موقعیت جغرافیایی دروضع جغرافیایی بدی قرارگرفته و همیشه زیرشطه هجوم اقوام سلطه جو قرار داشته و نیروهای مهاجم برای تسلط بر دیگر کشورها، ایران اولین طعمه آنها بوده و سلطه جویانی امثال اعراب و مغول ها برای دستیابی به دیگرکشورها می بایست اول ایران را که سر راه آنها قرار داشته به تصرف در آوردند و از آنجا هجوم خود را به دیگر کشورها ادامه داده و خواسته و امیال خود را در جهانگیری بسط دهند و قاعدتاً کشور ما بیشترین صدمات را زیر سم ستوران مهاجمین متحمل میشده ولی در انتها با تحمل آن مصائب پیروز و سربلند بپا خواسته و با افتخار تمدن و فرهنگ خویش را پاسداری و آنرا به سایر ملل منتقل نموده است در هجوم اعراب بدوی که برای توسعه دین جدیدی یورش خود را با زیر مهمیز گذاردن و ویران کردن کشور ما آغاز کردند. و با ستم و اجبار و قتل و غارت ایرانیان را وادار به قبول اجباری دین جدید نمودند و سپس تاخت و تاز خود را متوجه دیگر کشورها کردند و کشورهای دیگر را به دین و آیین خویش در آوردند و درآن هجوم کشورهای خاورمیانه و تقریباً همه آفریقا و بخشی از اروپا را زیر قدرت و دین اسلام درآوردند و پس ازتصرف آن کشورها نه تنها دین خود بلکه زبان عربی را نیز در آنجا رایج ساختند و کشورهای مغلوب به جز قبول دین و فرهنگ، دیگر روش های عربی را نیز به اجبار قبول نمودند و تا هم اکنون که هزار و پانصدسال از آن واقعه می گذرد هنوز مردم سوریه و لبنان و مصر و عراق (یعنی بخش جداشده از ایران) و قاره آفریقا به زبان عربی صحبت می کنند.
و ترکیه نیز تا چندی قبل که زیرنظر دولت عثمانی که نام خلیفه سوم اسلام عثمان برآن خودنمایی میکرد، اما در ده های اخیر با قیام افسری لایق به نام کمال که ترکها او را اتاتورک یعنی پدر مردم ترک می خوانند تا حدودی آن کشور را که عمیقاً تحت تسلط و فرهنگ عرب بود، تا حدودی عرب زادیی کرد. درهرحال کشورهایی را که اعراب زیرقدرت خویش درآوردند فرهنگ و زبان خویش را ازیاد بردند به گونه ای که گذشته خود را حتی به تاریخ هم پیوند نزدند وهم اکنون اگر ازجوان مصری یا لبنانی یا سودانی سوال شود که شما چه گذشته ای داشته اید می گوید همان گذشته ای که دیگر ملل عرب داشتند! خوشبختانه چنین نفوذی را اسلام در کشور ما نتوانست پیاده کند مردم ایرانی همیشه ایرانی ماندند و زبان و فرهنگ خویش را می پرستند و اگر به جهات آن بپردازیم می بینم با اینکه اقوام زیادی در آن سکونت دارند مجموع آنها تشکیل دهنده ملت ایران هستند و ملت ایران هست که پاسدار فرهنگ و تمدن ارزشمند این ملت دیرپا را حراست کرده و می کند اگر ما می بینیم که با بی خردی بعضی از شاهان میهن فروش ایران، مثل قاجارها قسمتی از کشور ما را فروخته اند و یا بخشی از کشورما زیر قدرت روس ها و یا انگلیس ها قرار گرفتند ولی ساکنین آن بلاد یا کشورها هیچگاه زبان و فرهنگ مادری خود را از یاد نبرده بلکه همیشه در ترویج آن کوشا بودند.
در افغانستان مردم هیچ زبانی به جز فارسی را نمیدانند.در تاجیکستان و ازبکستان و دیگر کشورهای جداشده از ایران که هفتاد سال در چنگال روسیه شوروی بودند با اینکه اجباراً نامه نگاری های اداری خود را به زبان روسی باید مینوشتند ولی همیشه به فارسی یعنی زبان مادری صحبت میکردند و میکنند.
این پیوستگی را ما از پیوند اقوام خود بدست آورده ایم و ما وصله به ملتی نشده ایم بلکه ما خود ملت هستیم. ملت ایران یعنی خود ما. ما ضمن اینکه برای همه اقوام ایرانی اعم از کرد، ترکمن، بلوچ، تیموری، آذربایجانی و دیگر اقوام ایرانی احترام قائل هستیم ولی درک آنرا داریم که همه اقوام ایرانی زیر خیمه زیبای ملت قرار دارند ما اگر به شناسنامه و یا پاسپورت یک کرد و یا یک آذربایجانی نگاه کنیم جایی برای تعیین قومیت او نیست ولی خیلی روشن ملیت او را نشان میدهد که ایرانی هست. ملت ایران زمانیکه زیرستم و نیزه عرب قرار گرفت راهی جز به ظاهرقبول دین آنها را نداشت اما هوش و درایت ایرانی خیلی زود برای این زهر، پادزهری پیدا کرد و آن بنایی به نام مذهب شعیه بود یعنی ملت ایران از اسلام عربی یک اسلام ایرانی مطابق ذوق خود ساخت اسلامی که خلفای دین اسلام را قبول ندارد و به آنها طبق آئین مذهب شیعه ایرانی هرنوع توهینی را روا میدارد حتی در روز قتل عمر خلیفه دوم که به وسیله یک ایرانی به نام ابولولو به قتل رسید جشن میگیرند و در بعضی از دهات ایران تندیس پارچه ای او را ملوث کرده و آتش میزنند و همچنین در مذهب شیعه تمام اعمال مذهبی با دین اسلام تفاوت دارد. مثلاً نماز و وضو و اذان و قبله و دیگر اعمال مسلمانان عرب هیچ گونه همخوانی با آنچه شیعیان انجام میدهند ندارد.
میشود گفت و هم قبول کرد که شیعه به دلائلی که قبلاً ذکر شد خصمی براسلام هست بخصوص در زمان ما یعنی بعداز انقلاب اسلامی که علمای شیعه معتقدند امام شیعیان جانشین امامان قبلی که ابتدای آن از امام علی شروع میشده و رهبر ایران جانشین برحق او و فرزند امام علی، امام حسین که داماد یزگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی است که در حمله عرب به ایران کشته شد و امامان بعداز امام حسین نوادگان شهربانو دختر یزدگرد به حساب می آیند.
و ناسیونالیزم ایران آنرا قبول دارد و تا حدودی بغض ایرانیان را که فرهنگ آنها به وسیله اعراب مضمحل گردید را الیتام میدهد. اعراب درحمله بر ایران اموال مردم را به غارت بردند و به مال و ناموس ایرانیان رحم نکردند و فرهنگ ایرانی را که عظیم ترین فرهنگ بشری بود به نابودی کشاندند کتابخانه های ایران را که مخزن فرهنگ ایران آن روزگار بود به آتش کشیدند و معتقد بودند هیچ فرهنگی بالاتر از فرهنگ قرآن نیست و به جز قرآن کتب دیگر کتب ذاله هستند و باید معدوم شوند و این عملی بود که اعراب نسبت به فرهنگ دیگر کشورها هم مبذول داشتند پس ازیورشی که به فرهنگ ایران وارد آمد و ایرانیان را به فقر فرهنگی دچار نمود. مردم ایران تنها چاره را به استفاده از الفبای عربی دانسته و کتب ومکاتبات فارسی را با الفبای عربی مینوشتند.
ولی از آنجا که این الفبا جوابگوی واژه های پارسی نبود برای اینکه غنای لازم را در زبان فارسی پیدا کند پژوهشگران فرهنگ فارسی در ایام حکومت یعقوب لیث ابتکاری به خرج داده و چهار حرف پ – چ- ژ- گ را به الفبای وارداتی افزوده و الفبای سی دو حرفی پارسی را ابداع نمودند که فقر الفبای عربی را پوشانده و نوشتن فارسی با گفتار محاوره ای مردم همخوانی پیدا کرد و مردم به راحتی می توانستند زبان پهلوی را با حروف ابداعی جدید بنویسند و بعداز آن بود که بزرگترین حماسه سرای جهان فردوسی طوسی کتاب عظیم منحصر به فرد شاهنامه را به نحوی که هیچ واژه عربی در آن مصرف نکرده بود بوجود آورد و شعرا بزرگی چون عنصری و انوری و ناصرخسرو و صدها نویسنده و شاعر دیگر و البته ارکان بزرگ شعرادب ایران- فردوسی – مولانا- سعدی- حافظ- در شعر و ادب جهان پا به عرصه وجود گذاردند و توشه ای ازعلم و ادب ما پارسی زبانان را بوجود آوردند.
خلفای اسلامی حاکمانی را از سوی خود درهمه کشورهایی که زیر سلطه اعراب درآمده بودند میگماردند و این حاکمان مؤظف بودند خراج یا مالیات اجباری را از مردم گرفته و به بغداد نزد خلیفه ارسال دارند. این امر در مورد ایران هم برقرار بود ولی ایرانی ها حاکمان عرب را قبول نداشتند به همین جهت خلیفه حاکمان ایران را از خود ایرانیان انتخاب میکرد و این حاکمان جسته گریخته علیه خلیفه در نبرد بودند که شاخص ترین آنها یعقوب لیث بود.
بعداز یعقوب دیگر ایران خود را زیریوق اعراب نمیدانست و درزمان سامانیان پادشاهان سامانی نام خلیفه را از مراسم مذهبی نیز خارج نموده و پادشاهان ساسانی سکه به نام پادشاه ایران زدند و البته همیشه کشمکش ها بین ایران و خلیفه گری بغداد بود تا اینکه در ایام حکومت هلاکوخان که امور کشور به دست با کفایت خواجه نصرالدین طوسی بود وی با کشتن خلیفه بغداد موجب پایان یافتن حکومت خلفای عباسی شد. ایرانیان پایان دادن به وضع خلفا را یک وظیفه ملی میدانستند وگرنه لشکرکشی به عراق را یک کشورگشایی نباید به حساب آورد اصولاً ایرانیان هیچگاه در تاریخ کشوری را مورد تهاجم و خونریزی قرار نداده اند گرچه مدائن پایتخت ایران بود حتی در زمان هخامنشیان پیدایش امپراطوری هخامنشیان هم با کشورگشایی به معنای جنگ و خونریزی نبوده در آن زمان آزادی و دموکراسی موجود در ایران را مردم دیگر بلاد می شنیدند و آرزوی زندگی در ایران را داشتند و کوروش تقریباً به یاری خود مردم به فتح آن بلاد می پرداخت و در واقع او موجب نجات مردم از دست حاکمان ظالم آن (ساتروب) ها می گشت و دلیل آن سنگ ….. تخت جمشید و منشور و دیگر نوشته های سفالینی هست که بدست آمده و یا نوشته های مورخین یونانی مثل هردوت و گزینفون را میتوان دلیل بر دموکراسی و منش والای کوروش و دیگر شاهان هخامنشی دانست , پادشاهان هخامنشی فرمانروایانی دادخواه بودند. نمونه آن نجات مردم بابل که پادشاه قهار آنها ازملت به جای نوکر و کارگر بدون حقوق بهره گیری میکرد. هنوز یهودیان دنیا سپاسگذار آزادی خود از چنگال دژخیم بابلان به وسیله کوروش کبیر هستند.
این است مایه و جهت پایدار ماندن کشور ایران و ملت پویای آن.
آخرین دیدگاهها