روایتهایی از خانوادههای بیماران درگیر با کرونا در سیستانو بلوچستان و ساجده عربسخی
پنجشنبه 15 جولای 2021 | لینک کوتاه شده :
http://www.jebhemelli.info/?p=13887
وضعیت تعجببرانگیز کرونا در یکی از محرومترین استانهای ایران/ وضعیت کرونا در سیستان و بلوچستان چگونه قرمز نشده است؟ | اعتمادآنلاین
سیستانو بلوچستان تلخ ترین دوران کروناییاش را طی میکند، خانوادههای بسیاری درگیر بیماری عزیزانشان هستند و گاهی در بهت، وخامت ناگهانی حال و سپس مرگ آنها را میبینند. اتفاق ناگوارتر، مرگ همزمان چند عضو از یک خانواده است. مسئولان علوم پزشکی و وزارت بهداشت عکس و فیلم از تخت های خالی بیمارستانها منتشر میکنند اما مردم در بیمارستانها دغدغه جان بیمارشان را دارند. اینجا سه روایت از سه خانواده دارای بیمار کرونایی را میخوانیم. خانوادههای بسیاری در روزهای قبل با شرایط مشابه در بیمارستانها مواجهه شدهاند
روایت دختری از ایرانشهر:
اینجا هتل پنج ستاره نیست
مجبوریم بمانیم
یک هفته است که من و مادرم به کرونا مبتلا شدهایم. من چند روزی در بیمارستان خاتمالانبیا ایرانشهر، درکنار مادرم بستری بودم، بعد از سه روز مرخص شدم، داروهایم نیز قطع شد، با یکی از آشنایان پزشکم در شهری دیگر صحبت کردم، به من گفت دارو را زود قطع کردهاند. اما حال مادرم آنقدر بد است که وضعیت خودم را فراموش کردهام. مادرم یک هفته بستری بود و ما چشم انتظار، تا شاید پزشکی برای ویزیت مادرم بیاید.
چند روز بعد از بستری او، مسئولان بیمارستان به اتاقها آمدند و گفتند همراهان بیماران از اتاقها خارج شوند، قرار است گروه فیلمبرداری بیاید. مادرم بیقراری میکرد و نمیخواست من بروم، اما همه را مجبور کردند خارج شوند. حدود سه ساعت و نیم بیرون منتظر ماندیم. وقتی برگشتم مادرم گریه می کرد و عصبی شده بود، میگفت: «چرا تنهایم گذاشتی.»
برای همین امروز صبح هم که گفتند از وزارتخانه برای بازدید میآیند و همراهان باید بیرون بروند کوتاه نیامدم. پافشاری کردم در کنار مادرم میمانم. دو نگهبان با سرپرستار برای بیرون کردن من آمدند. نگهبانان گفتند:«حیف که زن هستی!» سرپرستار هم رفتار بدی داشت. تا اینکه یکی دیگر از کادر درمان برای آرام کردن من آمد و خواهش کرد از آنجا بروم. باز هم نرفتم، در نهایت راضی شدند بمانم. لباس مخصوصی آوردند که بپوشم و گفتند اگر از تو سوالی پرسیدند، فقط از کادر درمان تشکر کن
گفتم چرا تشکر کنم؟ یک هفته است که مادرم اینجا بستری است و یک بار هم پزشک بالای سرش نیامده، چرا باید از شما تشکر کنم. گفتند پزشک همین الان برای ویزیت مادرت میآید. پزشک آمد فورا گفت مادرت میتواند مرخص شود. گفتم بدون دستگاه، اکسیژنش به هشتاد میرسد، چطور مرخص میکنید؟ گفت: «در خانه استراحت کند خوب می شود.» آنقدر حالم بد شد که نمی دانستم چه باید بکنم. بدترین لحظه زندگیام بود، مادرم بدون دستگاه به سختی نفس میکشید. بیمارستان برای تامین کپسول اکسیژن کمکی نکرد.
التماس می کردم اجازه بدهید اکسیژن ساز خانگی پیدا کنم، بعد می رویم، اما مدام میگفتند، باید تخت را خالی کنید. به هزار جا زنگ زدم تا توانستم به سختی یک کپسول اکسیژن پیدا کنم و بعد با کمک یک خیر، دستگاه اکسیژن ساز خانگی از کرمان برایمان فرستادند. بیمار کنار مادرم هم مرخص کردند. با خودم فکر میکنم ما با توجه به اینکه وضعیت مالی نسبتا خوبی داریم به سختی کپسول اکسیژن پیدا کردیم، این مردمی که به جایی دسترسی ندارند، چه باید بکنند. در هنگام خروج از بیمارستان، خلوتی و ساکتی اتاقها و راهروها، به نسبت روز قبل کاملا مشهود بود.
اکنون مادرم در خانه بستری است. او مبتلا به دیابت است و من ماندهام در شهری که مدام برق قطع می شود چطور از او مراقبت کنم و اگر قند خونش بالا برود، چه کنم. عصبانی هستم و میخواهم به جایی شکایت کنم، اما باید مراقب وضعیت مادرم باشم. فرصتی برای این کارها نیست. دو سه روز قبل پرستارها به من گفتند تا اکسیژن خونش بالا نیاید اینجا تحت نظر میماند، اما امروز با این اکسیژن پایین به راحتی مرخص شد. پزشک حتی نگفت درخانه از کپسول اکسیژن استفاده کنید، در حالی که مادرم بدون دستگاه به سختی نفس میکشد. احساس میکنم تحقیر شدیم، با وضعیت بدی ما را از بیمارستان مرخص کردند. به مادرم فشار زیادی وارد شد. امروز یکی از بدترین روزهای زندگیام بود، امیدوارم این کابوسها را بتوانم روزی فراموش کنم. وقتی برای کمی بیشتر ماندن در بیمارستان از آنها خواهش میکردم گفتم:« اینجا هتل پنج ستاره نیست که نخواهیم ترکش کنیم، مجبوریم بمانیم.»
روایت برادری از فنوج:
از تهران که می آیید، با مردم صحبت کنید
از فنوج بیمار بدحالمان را به بیمارستان خاتم ایرانشهر رساندیم. در محلی که در بدو ورود به بیمارستان، بیماران را ویزیت میکردند فقط یک پزشک بود و علاوه بر ما ۱۲ بیمار دیگر، در راهروها هم بیماران نشسته بودند. پزشک عمومی گفت: «مریض شما بدحال است و باید متخصص معاینهاش کند.» اما در زمانی که ما در بیمارستان بودیم، پزشک متخصصی پیدا نکردیم. ظاهرا همان موقع از وزارتخانه برای بازدید آمده بودند، برادرم رفت و با مسئولان بیمارستان صحبت کرد، گفت چرا بازدیدکنندگان را به قسمتهای شلوغ نمی آورند تا مشکلات مردم را ببینند، مریض من باید بستری شود اما کسی پاسخگو نیست. گفتند:«بیمارشان را بستری کنید.» برادرم در جواب گفته بود:«ما فقط برای کار خودمان نیامدیم این همه آدم سرگردان هستند به شرایط همه رسیدگی کنید.
همان ویزیت اولیه را هم مردم به سختی انجام میدهند، همراهانشان هم در این شرایط بیمار میشوند.» سه چهار روز پیش یکی از اقوام جوان ما هم بر اثر کرونا فوت کرد، اما میگویند بیماران به خانه بروند و فقط دارو دریافت کنند. بعضیها در خانه فوت میکنند. به کارمندان بیمارستان که اعتراض میکردیم میگفتند، ما نمیتوانیم حرفی از کمبودها بزنیم، برایمان مشکل ایجاد میشود. به مسئولان بگویید با مردم صحبت کنند نه مسئولان بیمارستان. حرف همراهان بیماران را بشنوند. به چند همراه بیمار گفته بودند، اگر از شما چیزی پرسیدند تشکر کنید.
روایت خواهری از زاهدان:
تخت خالی نداشتند، برادر جوانم جان داد
برادرم را به اورژانس بیمارستان بوعلی بردیم، حالش خوب نبود و به سختی نفس میکشید، اکسیژن خونش را کنترل کردند و گفتند ۸۵ است اما به خانه بروید و خودتان از او مراقبت کنید. برادرم جوان بود اما به شدت بیحال شده بود و نفستنگی داشت، آنقدر بی حال بود که نمیتوانست راه برود. از ریههایش هم اسکن نگرفتند. البته به بیماران برای سه چهار روز بعد نوبت اسکن ریه میدادند.
در خانه حالش هر روز بدتر میشد، سه روز بعد سه بار با سه شماره متفاوت با اورژانس تماس گرفتیم، تا بیایند وضعیتش را کنترل کنند، گفتند ما فقط برای اعزام بیمار به بیمارستان به خانه میآییم و خدمات دیگری در منزل نداریم. دوباره به بیمارستان بوعلی رفتیم متاسفانه تخت خالی در آی سی یو نداشتند. من با رییس بیمارستان صحبت کردم، گفت: «دستگاهی نداریم مگر آنکه یکی از بیماران از دنیا برود تا تخت خالی شود و دستگاهها را به بیمار شما وصل کنیم.» با یک بیمارستان دیگر هماهنگ کردیم، از آشنایان شنیده بودیم تخت و دستگاه خالی دارد، تماس گرفتیم گفتند، اولویت با بیماران خودمان است، فردا صبح تماس بگیرید اگر تخت خالی مانده بود، بیمار شما را بستری میکنیم.
متاسفانه به برادرم تجهیزات تنفسی ندادند، گفتند از جای دیگری هم نمیتوانید پیدا کنید. اما ما توانستیم با کمک یکی از آشنایان تجهیزات را از بیمارستان خاتم الانبیا زاهدان بگیریم. ولی دیر شده بود و دستگاه هم جواب نداد. در آی سی یو تخت خالی نداشتند، دستگاه ونیتلاتوری هم که برایش آوردند به گفته خودشان خراب بود، تلاشهای ما هم فایدهای نداشت. برادرم به سادگی از دست رفت. ما ناراحتیم، چون احساس میکنیم برای جانش هیچ تلاشی نکردند. اگر همان روز در اورژانس بستری میشد، اگر اینقدر راحت بیمارمان را به خانه نمیفرستادند، اینطور جان نمیداد. من با پزشک متخصص صحبت کردم، گفت برادر شما میتوانست نجات پیدا کند، اگر به موقع بستری میشد. به پزشک گفتم ما به موقع آمدیم، آنها بستری نکردند. خانوادهها برای نجات عزیزانشان التماس میکنند، اما انگار جان دادن و مرگ برای پرسنل بیمارستان هم عادی شده است.
بیمار ما سه روز پس از اینکه در بیمارستان بوعلی گفتند: «لازم نیست بستری شود»، فوت کرد. وقتی مسئولان میگویند، تخت خالی داریم، داغ ما تازه میشود، اگر تجهیزات و تخت دارید چرا برادر من را در آی سی بستری نکردند. سه نفر هم اتاقی برادرم هم در آن شب جان خودشان را از دست دادند. بعضی از آنها شرایطشان از برادر من بهتر بود، اما آنجا دوام نیاوردند و از دنیا رفتند.
زهرا روستا خبرنگار پیام ما
گزارش میدانی امتداد از بیمارستانی در زاهدان؛ کرونا؛ بختکی که به جانِ سیستان و بلوچستان افتاده
?کرونا هم مانند دیگر غولهای عظیم مصیبت مثل بختک در سیستان و بلوچستان خیمه زده و به مردم این استان بیش از پیش آسیب میرساند. دیگر بیآبیهای سهمگین و سفرههای کوچکشده کنار رفته و حالا دغدغه اصلی مردم مبارزه با کوید ۱۹ بر سر جانهاست. به بیمارستان صحرایی احسان در زاهدان آمدیم تا صدای مردم و کادر درمان را بشنویم. هرچند خسته و عصبانی اما جنگنده با مرگ.
?دکتر سیدصادق میری، رییس بیمارستان صحرایی احسان زاهدان به خبرنگار امتداد میگوید:
?تجهیزاتی به استان اعزام شد که یکی از آنها، این دسترنج بومی خودمان در کشور است. این مرکز با ظرفیت ۲۸ تخت خواب، یک درمانگاه، دو بخش بستری و یک کریدور در محل بیمارستان علیبنابیطالب با همکاری خوبی که دانشگاه علوم پزشکی زاهدان رقم زد، ظرف ۴ روز احداث شد و به شکل جدی آغاز به کار کرد.
?ما دیروز توانستیم برای ۱۱۱ بیمار به صورت سرپایی داروی رمدیسیور تزریق کنیم. عموم این افراد از جمله بیماران سرپایی هستند که برای حدود ۲ ساعت بستری شده و پس از دریافت داروی دمدیسیور، ترخیص و به منزل منتقل میشوند.
?تمام هم و غم ما در این مدت، مردم سیستان و بلوچستان و بحران به وجود آمده، بوده است. همه تلاش کردند و باید دست تک تک افراد را از نهادهای دولتی، حاکمیتی، مردم، جهادی، سمنها و خیریهها را بوسید که همه پای کار آمدند و یک نمونه واقعی اتحاد را در سیستان و بلوچستان دیدیم. به دور از اینکه فرد، شیعه، سنی، بلوچ یا زابلی باشد، همه و همه تحت یک لوا برای خدمت به مردم آمدند تا جان یکدیگر را حفظ کنند.
?این، یک تجلی زیبا در سیستان و بلوچستان بود که شاید به ندرت در نقاط حساس کشور دیده شده است. همان مردمی که در جنگ برای ناموس، آب و خاک خود به صحنه آمده و از کشور دفاع کردند، امروز هم در صحنه حاضر شدند.
?من، امیدوارم که این بحران هم، مثل همه بحرانهایی که در کشور به وجود آمده با تلاش و همدلی همه بگذرد. باید سعی کنیم تا صبر خود را بالا ببریم. اگر من به عنوان کادر درمان، خسته هستم باید خود را جای مریضی بگذارم که زجر میکشد و خانواده او از لحاظ روحی در فشار هستند. اگر مریض یا خانواده مریض هستم نیز باید خود را جای کادر درمانی بگذارم که شبانه روز دوندگی کرده و از زندگی، شب و روز و خانواده خود گذشته است. همین امروز ساعت پنج و نیم عصر به زور به همکارانم گفتم که نهار بخورند.
?انشالله که همه ما به سلامت از این بحران هم عبور کنیم. آرزوی غفران الهی برای کسانی که از میان ما رفتند دارم و آرزوی سلامتی برای کسانی که مریض هستند. به همه توصیه میکنم که به پروتکلهای بهداشتی توجه کرده و از خانه بیرون نیایند تا این بحران نیز به زودی حل شود.
?نارضایتیها اما از تصمیمگیریهای کلان و تناقض اخبار با عملکرد فراوان است. گفته میشود بیماران کرونایی ناچارند در همین بستر آلوده همراه داشته باشند و پرداخت هزینههای درمان در توان همه بیماران نیست.
?قضاوتی در کار نیست. از یک سو مردم عزیزانشان را جلوی چشمان خود از دست میدهند و از سوی دیگر کادر درمان کمتعداد و دستبسته خدمت میکند. و ما در خوشبینانهترین حالت فقط میتوانیم امیدوار باشیم همین تعاملهای کوتاه پزشکان و بیماران کمی از بار روانی سنگین شده بر مردم را کم کند. به قول کنایه ی یک همراه بیمار ما فقط خودمان را داریم و تمام.
آخرین دیدگاهها