درنگی بر نقدهای آقای کاتوزیان در نشریۀ اندیشۀ پویا
بررسی نقدهای آقای احمد زیدآبادی دربارۀ دکتر مصدق و نهضت ملی
~~~~~~~~~~~~~~~
آقای کاتوزیان مقالهای در نقد عملکرد دکتر مصدق به زبان انگلیسی نوشته که ترجمۀ آن در نشریۀ اندیشۀ پویا ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ آمده و نکات اصلی نقد به این شرح است:
اگر دکتر مصدق پیشنهاد بانک جهانی بابت میانجیگری نفت را میپذیرفت کودتا رخ نمیداد.
اگر دکتر مصدق پیشنهاد نفتی آخر انگلیس و آمریکا را میپذیرفت کودتا رخ نمیداد.
دکتر مصدق با انحلال مجلس موجب قانونی شدن کودتا گردید.
و البته در این روند هم در تلاش است علت این اقدامات دکتر مصدق را ترس وی از تبلیغات حزب توده و از دست دادن محبوبیت مردمیاش ذکر کند. این موارد مصداق تکرار مکررات هستند و پاسخشان بارها و بارها در منابع مختلف و از جمله کتاب «نقدها و رویکردها دربارۀ دکتر مصدق و دولت ملی» به قلم نگارندۀ همین سطور آمده است. اما به طور خلاصه باز پاسخ داده میشوند.
پیشنهاد بانک جهانی
بابت پیشنهاد بانک جهانی آقای کاتوزیان طوری وانمود میکند که گوئی آن یک پیشنهاد موقت و سازنده بابت رفع مشکلات اقتصادی و سیاسی ایران در کوتاه مدت و به تبع امکان مبارزۀ بهتر با انگلیس بود که در نهایت هم به پیروزی ایران بر انگلیس منجر میشد. چه در غیر این صورت آن پیشنهاد موقت فاقد معنی است. ایشان ارجاعات تأئید آمیز و مبهمی هم به کتاب جدید آقای «نیکلا گرجستانی» با عنوان «فراتر از زمانه» میدهد که در ۲۰۲۱م(۱۴۰۰خ) به زبان انگلیسی منتشر شده است. آقای گرجستانی از مدیران ارشد بانک جهانی در مقطع ملی شدن نفت ایران بوده و کتاب مذکور را بر مبنای اسناد محرمانۀ منتشر شدۀ اخیر بانک جهانی نگاشته است.
حال جالب است آنچه در این کتاب بر مبنای اسناد محرمانۀ بانک جهانی آمده دقیقاً منطبق بر مسائلی است که دکتر مصدق در هنگام دریافت پیشنهاد بانک جهانی حدس زده و اعلام کرده بود. آن پیشنهاد بر مبنای ۲ اصل:
بازگشت انگلیس به صنایع نفت ایران
عدم پذیرش ملی شدن نفت توسط بانک جهانی(ادارۀ نفت از طرف هم ایران و هم انگلیس)
بود. به این ترتیب نه تنها انگلیس را مجدداً مستقر میکرد که حتی امضای چنان قراردادی به منزلۀ آن بود که ایران با امضای آن سند عملاً ملی شدن نفت که توسط انگلیس قبول شده بود را هم منتفی کند. این مورد هم تبعات حقوقی به دنبال داشت. مصدق آن زمان اعلام کرد که بانک از روی خیرخواهی به میدان نیامده بلکه به دنبال اغفال دولت ایران و اخذ سند به نفع شرکت نفت انگلیس است. در سالهای بعد هم برخی اسناد منتشر شد که نشان میداد اصلاً مسئولان بانک جهانی با هماهنگی انگلیس وارد میدان شده و شرکت نفت هم از آنان خواسته بود هیچ توافقی بدون بازگشت کارکنان انگلیس انجام ندهند. حتی برخی از آنان به صراحت اعلام میکردند پافشاری بر این روند پرده از مقاصد پنهانی انگلیس برمیدارد.(نقدها و رویکردها… ، صص۱۲۲-۱۲۵)
این نکات با انتشار اسناد محرمانۀ بانک جهانی در کتاب آقای گرجستانی هم عیناً ذکر شده است. قضاوت بابت اینکه این نوع استفادۀ آقای کاتوزیان از کتاب مذکور مصداق چیست و میزان صداقت ایشان را فعلاً به عهدۀ خوانندگان میگذاریم تا در انتهای مطلب به روند مشابه ایشان اشاره کنیم. فقط باید گفت خود آقای گرجستانی هم در مقالهای به تاریخ ۲۰/۰۶/۱۴۰۲ با عنوان «رمزگشائی از پیشنهاد بانک جهانی به مصدق» که در نشریۀ دنیای اقتصاد منتشر شده به صراحت مطالب آقای کاتوزیان مبنی بر مثبت بودن پیشنهاد بانک جهانی و ارجاع به کتابش را نفی کرده است. بخشی از مقالۀ وی چنین است:
“من در کتابم به استناد مدارک رسمی بانک جهانی(بانک)، آمریکا و انگلیس نشان دادهام تا چه حد بانک که ادعای میانجیگری به عنوان یک نهاد بینالملل بی طرف میکرد، در واقع به سخنگوی منافع انگلیس تبدیل شده بود. علاوه بر این، پیشنهادی را که بانک به مصدق ارائه کرد چیزی بیش از یک اسب تروا نبود که زیر لوگوی بانک، شرکت سابق نفت ایران و انگلیس را به ایران باز میگرداند تا «کنترل عملیات» نفت در دست انگلیس باقی بماند.”
و در ادامه هم به موارد تعهدات مدیران ارشد بانک به انگلیس اشاره میکند.
اما گذشته از تمام این نکات، بهترین پاسخ توسط تاریخ به این مباحث داده شده است. تاریخ نشان داد که انگلیس تا مدتها بعد از آن پیشنهاد موقت هم نه تنها از کل استخراج نفت ایران چشم پوشی کرد که از هر راهی برای سقوط دولت مصدق تلاش کرد. پس این فرضیه که انگلیس حاضر میشد فرصتی برای بهبود اوضاع اقتصادی فرصتی به دولت ملی ایران بدهد خود به خود مردود است. اگر پیشنهاد بانک جهانی هم به ضرر انگلیس بود که محال بود آن را بپذیرد.
پیشنهاد آخر آمریکا و انگلیس
پیشنهاد نفتی آخر آمریکا و انگلیس هم که در کتاب نقدها و رویکردها صفحات ۹۵ به بعد بررسی شده و خلاصۀ مطلب به این شرح است که آمریکا و انگلیس در نهایت به ظاهر ملی شدن نفت را پذیرفته اما اعلام کردند اختلاف طرفین باید به دادگاه بینالمللی ارجاع شده و ایران خسارت به انگلیس بدهد. خسارت در آن مقطع طبق قوانین بینالمللی و حتی قوانین داخلی انگلیس چیزی بیش از خسارت اموال و تجهیزات نبود که دکتر مصدق همواره آن را پذیرفت. حتی اعلام کرد به استناد بهترین قانون بینالمللی یا داخلی ملی شدن صنایع به نفع انگلیس حاضر است خسارت را پرداخت کند. اما انگلیس خواهان آن بود که بابت منافع نفت ملی شده در سالهای بعد هم خسارت موسوم به عدم النفع داده شود. این مورد هم بسیار نامعقول و خلاف قانونی ملی شدن نفت و عملاً به منزلۀ پرداخت منافع نفتی به انگلیس بود که ملی شده بود. طبیعتاً پذیرش آن موجب انگ خیانت از هر سو و تبلیغات گستردۀ منفی علیه دولت ملی بود.
اما حیرت آور آن است که مصدق در این باره هم به سان ۵۰-۵۰ شدن درآمد نفت انعطاف نشان داده و از انگلیس خواست مبلغ خسارت مورد ادعایش را مشخص کند تا با تخمین میزان فشار وارده بر ایران در نهایت اختلاف به دیوان ارجاع گردد. ولی انگلیس که قصد هیچ نوع سازشی نداشت از اعلام مبلغ مورد ادعایش خودداری میکرد! چون همانگونه که بعداً مشخص شد قصد داشت ادعای چنان مبلغ سنگینی بنماید که عملاً کل اثرات اقتصادی ملی شدن نفت را منتفی کند. مصدق در اواخر حتی پیشنهاد کرد انگلیس برای تعداد سال مشخصی ۲۵% درآمد نفت ایران به عنوان خسارت بردارد که به این ترتیب هرچه بیشتر هم نفت استخراج کند پول بیشتری ببرد. از آن گذشته آمریکا در مقاطعی پیشنهاد ۵۰۰ میلیون دلار خسارت ایران را در نظر داشت که در آخرین پیشنهادها مبلغ ۸۰۰ میلیون دلار یعنی ۶۰% بیشتر هم مورد موافقت مصدق قرار گرفته بود. به این ترتیب بدیهی است دکتر مصدق نه تنها ۵۰-۵۰ شدن منافع نفت که پرداخت خسارت خلاف ملی شدن نفت را هم قبول کرد تا شاید استقلال و دموکراسی در ایران تأمین گردد. به این لحاظ قاطعانه باید گفت مصدق در بحث انعطاف در منافع نفتی حجت را در برابر تاریخ تمام کرد. لذا عدم حل مسألۀ نفت فقط به دلیل زورگوئی بیش از حد انگلیس بود که از ابتدا قصد داشت به هر طریق مانع موفقیت ایران برای احیای استقلال و آزادی گردد.
انحلال مجلس و حق عزل
آقای کاتوزیان بارها هم حق عزل نخست وزیر توسط شاه در غیاب مجلس را مطرح کرده که فاقد هر نوع استناد قانونی است. اصل ۶۴ متمم قانون مشروطه در این موارد بسیار صریح است و آورده:
“وزرا نمیتوانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان بنمایند.”
و اصل ۴۵ متمم قانون مشروطه هم آورده:
“کلیۀ قوانین و دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجرا میشود که بامضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان و دستخط، همان وزیر است.”
بگذریم که اصلاً مجلس تا ۲۵ مرداد و وقوع کودتای اول منحل نشد و نمایندگان مستعفی در مجلس بودند. اگر هم انحلال مجلس با رفراندوم صحیح بوده که همان رفراندوم رأی به بقای دولت ملی بود که شاه طبق قانون حق نداشت خلاف نظر اکثریت کشور عمل کند. باز بگذریم که آن مجلس چقدر نمایندگان خریداری شده توسط انگلیس و آمریکا داشت.
همچنین در نهایت نکته آن است که در آن مقطع توطئههای عظیم غرب و دربار و… یقیناً منجر به سقوط دولت ملی میشد که استبداد ۲۵ سالۀ بعد از کودتا بیانگر آن است. پس در هر حال اقدام دکتر مصدق به منزلۀ اعلام حقانیت نهضت ملی در تاریخ بود گرچه در سرانجام کار اثری نداشت.
ادعای بیماری دکتر مصدق و عدم توان نخست وزیری او
فراز آخر مطالب آقای کاتوزیان در مقالۀ مذکور در اندیشۀ پویا این ادعا است که دکتر مصدق طبق مکاتباتش در بخارا شمارۀ ۷۴ بهمن ۱۳۸۷ بیماری اعصاب و روان داشته و تحت نظر دکتر میرسپاسی بوده است. جدای از اینکه بیماری اعصاب و روان هم به سان سایر بیماریهای عادی بوده و استفاده از آن به عنوان نقطه ضعف شایسته نیست، در همان منبع آمده که اولاً نامههای مذکور متعلق به دوران بعد از کودتا و تبعید دکتر مصدق در احمدآباد بودند.(ص۲۱۷) دوم در نامههای مذکور به شکل کلی به بیماری اعصاب جامعۀ ایران اشاره شده چنانکه آمده: «خواهانم که چیز مهمی نباشد و همه به درد اعصاب گرفتاریم»(ص۲۲۰) و در مورد بعدی آمده: «من هرچه فکر میکنم شما مرضی ندارید. بحمدالله سلامت و همه چیز شما خوب است. تصور میکنم قدری عصبانی شدهاید، یعنی مرضی که خود من در همه عمر دارم»(ص۲۲۵) اما هیچ مطلبی که خود او تحت درمان دکتر میرسپاسی بوده وجود ندارد. آنچه از مطالب دست کم به ذهن این نگارنده میرسد آن است که وی بیشتر تلاش داشته تسلی خاطر به مخاطبش آقای نوروزی داده و او را به سمت دکتر اعصاب هدایت کند. چنانکه اشاره میکند یک طبیب اعصاب در تهران هست و اگر مجال پیدا کند باید همگی ما را معالجه کند و همه مریض هستیم و… ولی هرگز نگفته خود او تحت درمان دکتر میرسپاسی بوده است. در صورتی اگر چنان بود با آن لحن دوستانه و تلاش سوق دادن مخاطب به سمت دکتر اعصاب باید درمان خودش را هم ذکر میکرد. از این گذشته در سایر مکاتبات و منابع هم چنین چیزی مشاهده نمیشود و حتی دستگاه شاه و جمهوری اسلامی هم با تمام تلاشها برای یافتن نقطه ضعف از دکتر مصدق و مثلاً مانورهای مکرر روی اینکه وی روی تختخواب بوده و… هم هنوز چنین چیزی مطرح نکردهاند. البته بود و نبود این نکته اهمیتی ندارد که به آن پرداخته گردد و فقط از جنبۀ کلی و بدون مدرک بودن ادعای آقای کاتوزیان به آن اشاره شد.
در انتها هم نظر شخصی خود مبنی بر لزوم حل مشکل نفت را بیان کرده که پاسخش بالاتر داده شد. همچنین بحث عدم توان نخست وزیری توسط دکتر مصدق را مطرح کرده که با توجه به موفقیتهای دولت ملی در مراجع جهانی شورای امنیت سازمان ملل متحد، دیوان لاهه، دادگاه کشورهای ایتالیا و ژاپن و شکستن تحریم نفتی و شروع صادرات نفت با فروش نفت به این کشورها، پیاده کردن اقتصاد بدون نفت با تراز بازرگانی مثبت، پیاده کردن نمونۀ عینی دموکراسی و آزادی در عین امنیت و… ، و به خصوص مقایسۀ نخست وزیری دکتر مصدق با سایر نخست وزیران ایران، قضاوت بابت آن به عهدۀ خوانندگان محترم است.
درنگی بر صداقت آقای کاتوزیان در تاریخ نگاری و به خصوص در مطالب به زبان انگلیسی
در بررسی صداقت آقای همایون کاتوزیان در تاریخ نگاری خوب است اشاره گردد که وی سالها با شدت در مقالات و کتبش تبلیغ میکرد که سه نفر دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر و خلیل ملکی قبل از رفراندوم انحلال مجلس نزد دکتر مصدق رفته و با رفراندوم مخالت کردند. چون با پاسخ منفی دکتر مصدق روبرو شدند خلیل ملکی با تندی برخاسته و گفته آقای دکتر مصدق این راه به جهنم است اما ما تا جهنم هم پشت سر شما خواهیم آمد. به این ترتیب عملاً مصدق را مقصر رفتن به سمت کودتا و شکست معرفی میکرد. جدای اینکه امروزه اسناد منتشر شدۀ سازمان سیا بیانگر توطئههای وسیع به خصوص از طریق مجلس برای براندازی دولت مصدق است، آن جلسه و سخنان اولاً در هیچ جا از سوی خلیل ملکی ذکر نشده و در کتاب خاطرات ملکی به کوشش کاتوزیان هم به نقل از دکتر سنجابی نقل شده و خود آقای کاتوزیان اشاره کرده از روایت ملکی بابت آن بی اطلاع است.(ص۱۰۳) در حالی که خلیل ملکی تا سالها بعد از کودتا هم زنده بود. از این گذشته شرح چنان جلسهای در خاطرات دکتر سنجابی هم نیامده است. حتی دکتر سنجابی در خاطراتش ضمن تأکید بر مخالفت با رفراندوم انحلال مجلس(خاطرات دکتر سنجابی چاپ داخل، ص۱۵۱) اما در نهایت به پیشنهاد خود به مصدق اشاره میکند که در نامهای به شاه اعلام کند حالا که ملت رأی خود را داده فرمان انتخابات جدید مجلس را صادر کند که وقتی این فرمان را بدهد تأئید انحلال مجلس است. این هم مورد موافقت و استقبال دکتر مصدق قرار گرفته بود.(ص۲۰۷) اما آقای کاتوزیان به هیچ یک از این موارد هرگز اعتنائی نکرد. تا فیلمی از شهید داریوش فروهر منتشر شد که اولاً قاطعانه آن جلسه را تکذیب میکرد. بلکه به عکس تأکید میکرد اتفاقاً رفراندوم کار درستی بوده است. فروهر حتی تأکید میکرد زمانی که آقای همایون کاتوزیان از ایران رفته در سنین جوانی بوده که کسی چون دکتر سنجابی سفرۀ دل خود را نزد او باز نمیکرده است.
به این ترتیب تا اینجای ماجرا غیر واقعی بودن آن اظهارات مشخص است. اگر ماجرا تا اینجا هم به شکلی قابل توجیه باشد اما عجیب آن است که جناب کاتوزیان بعد از این مورد نه تنها مطلبش را اصلاح نکرده که در منبع دیگری به انگلیسی بابت ادعای جلسۀ مذکور به جای اسم فروهر اسم دکتر صدیقی را گذاشته است. در صورتی دکتر صدیقی هم هرگز چنین مطلبی نگفته است.(رجوع شود به مقالۀ «دکتر منصور بیات زاده: درباره اعتراض داریوش فروهر به دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان» مندرج در سایت ملیون ایران و سایر مقالات شادروان بیات زاده بابت صداقت آقای کاتوزیان در نوشتههایش) حال اگر آقای کاتوزیان اشتباه کرده بود که قاعدتاً باید صریح و روشن این مسائل را تکذیب و به اشتباهش اعتراف میکرد. اما با قرار دادن این نکات در کنار سایر مطالب وی از جمله موارد مقالات شادروان دکتر بیات زاده و نوع ارجاعاتش به کتاب آقای گرجستانی، قضاوت بابت میزان صداقت ایشان را به عهدۀ خوانندگان محترم میگذاریم.
خلاصۀ سخن:
نقدهای اخیر آقای کاتوزیان در مقاله به زبان انگلیسی همگی تکراری هستند:
پیشنهاد بانک جهانی که فقط توطئه بود و اسناد به قدر کافی بابت آن منتشر شده و کتاب جدید آقای گرجستانی هم مؤید همین نکته است.
پیشنهاد آخر آمریکا و انگلیس از جهت خسارت عدم النفع خلاف ملی شدن نفت و حتی ممکن بود از نظر اقتصادی فاجعه به بار بیاورد. اما دکتر مصدق به شرط مشخص بودن مبلغ خسارت حاضر به اقدام روی آن بود. یا حتی حاضر بود برای مدت مشخصی بخشی از درآمد ایران را به انگلیس بدهد. اما انگلیس قصد سازش نداشت.
شاه در هیچ حالتی حق عزل نخست وزیر را نداشت ولو در غیاب مجلس که اصول ۴۵ و ۶۴ قانون مشروطه بابت آن گویا است. توطئههای غرب و دربار برای سقوط دولت ملی هم خیلی وسیعتر از بحث مجلس و مشابه آن بود کما اینکه ۲۵ سال استبداد در ایران ایجاد کرد. اما رفراندوم دکتر مصدق دست کم در تاریخ ثبت شد.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
2
منتقدان دکتر مصدق: بررسی نقدهای آقای احمد زیدآبادی دربارۀ دکتر مصدق و نهضت ملی
حمیدرضا مسیبیان
جمعه, 7ام مهر, 1402
آقای «احمد زیدآبادی» در کانال تلگرامی خود(@ahmadzeidabad) و برخی نشریات منتسب به طیف مدعی اصلاح طلبی به سان «هم میهن» نقدهائی متوجه دکتر مصدق و نهضت ملی کرده که در این مجال تلاش میکنیم کل نقدها را دسته بندی و به شکل خلاصه پاسخ دهیم. البته جملگی این موارد تکراری بوده و بارها قبلاً بحث شدهاند. نگارندۀ این سطور هم کل این موارد را در کتاب «نقدها و رویکردها به دکتر مصدق و نهضت ملی به همراه برخی خصوصیات مصدق» و مقالۀ «قوامالسلطنه؛ از بحران آذربایجان تا قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱» در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ بررسی کرده است. از این جهت در هنگام ارجاع به این منابع فقط اسم مقالۀ «قوام» یا اسم کتاب «نقدها…» و شمارۀ صفحه آورده خواهد شد. منابع اصلی هم در آنها موجود است. نقدها و پاسخشان هم در هر مورد با شماره تقدیم میگردد. حال ابتدا به نقدها میپردازیم.
نقد اصلی آقای زیدآبادی بابت عدم سازش دکتر مصدق با قوامالسطنه در تیر ۱۳۳۱
اصلیترین نقد آقای زیدآبادی به دکتر مصدق به ماجرای قوامالسلطنه و قیام ۳۰ تیر باز میگردد. مثلاً در نشریۀ هم میهن(با ادعای اصلاح طلبی) به تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ آقای زیدآبادی با عنوان نویسنده و مشاور مطلبی با عنوان «سهم مصدق از کودتای ۲۸ مرداد» نگاشته و ادعای دیدگاه تازه بابت دکتر مصدق و نهضت ملی مطرح کرده که محتوای اصلی آن به شکل خلاصه چنین است:
قاعدتاً دکتر مصدق با مصالحه با قوامالسلطنه یا معرفی جایگزین معتدل به سان اللهیار صالح قادر به جلوگیری از کودتا بود که در نتیجه آزادی و تکثر و تنوع سیاسی کشور باقی میماند. لذا وی هم سهمی در کودتای ۲۸ مرداد دارد.
ایشان مشابه این دیدگاه را در مطالب دیگری در کانال با عنوان «پیروزی گذرای ۳۰ تیر» و «۳۰ تیر و داستان مصدق و قوام» هم آورده است که مضمون کلی آنها همان بهتر بودن ماندن قوام در قدرت برای حفظ برخی آزادیهای جامعه است. اشاره هم به این دارد که ترس از مصدق سبب شده بود دربار و خارجیها به نخست وزیری قوام تن دهند. یا در مطلب دیگری با عنوان «دولت و جامعه» هم نوشته که نیروی سیاسی عاقل و فهیم نباید جامعه را به سمتی سوق دهد که موجب بن بست و استفاده از زور شود که در جائی هم اشاره به دولت دکتر مصدق با همین نقد داشته و ادعا دارد که اگر با قوام سازش میشد از این جهت بهتر بود.
سایر نقدهای آقای زیدآبادی به دکتر مصدق و نهضت ملی
علاوه بر محور فوق چند نکتۀ دیگر هم وجود دارد که به شکل موردی و جسته گریخته توسط ایشان مطرح شده که عبارت هستند از:
در نشریۀ هم میهن ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ مطلبی آورده که دکتر مصدق با تجربیات فراوان در مجلس ۱۴ طرح ملی شدن نفت را تأئید نکرد. اما بعداً از هیجان مردم برای ملی شدن نفت به شوق آمده و به موانع آن فکر نکرده بود. به دلیل هیجان خود هم دید واقع بینانه به ملی شدن نفت با توجه به تحولات جهانی نداشت. در نتیجه بعد از رد شدن آخرین پیشنهاد رسمی مشترک آمریکا و انگلیس به حدی دچار مشکل شد که حتی در کابینهاش هم جلسات دچار تنش شد و مشکل شده و عملاً به بن بست رسید. در کل در انتهای کار او دیگر قادر به ملی کردن نفت نبود و باید مطمئن میشد دورۀ دیپلماسی به پایان رسیده و غرب به دنبال سقوط دولت او است. به نحوی که به قول مهندس بازرگان کودتای ۲۸ مرداد به داد آبروی دولت مصدق رسید!
در همان نشریۀ هم میهن ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ باز مطلبی آورده که کودتا فقط برکناری دولت ملی نبود بلکه مناسبات داخلی ایران را به هم زده و تنوع و تکثر سیاسی و به بیان دیگر مقداری فضای آزاد را که بعد از جنگ جهانی دوم ایجاد شده بود را هم نابود کرد. دکتر مصدق هم به این توجه نداشت و فقط به فکر نفت بود از این جهت ضرر به کشور زده شد که مصدق هم در آن سهیم بود.
در کانال مطلب دیگری دارد مبنی بر اینکه پذیرش نخست وزیری از طرف او در اواخر سال ۱۳۲۹ به اهداف بلند مدت او کمکی نکرد. اگر دکتر مصدق خارج از دولت مانده و اهداف اصلاحی را دنبال میکرد موفق تر بود. کودتا هم رخ نداده و عواقب شوم آن ایجاد نمیشد.
همچنین در کانال مطالبی بابت شهید دکتر فاطمی با عنوان «فاطمی در کشاکش اصلاح و انقلاب» نوشته که در بخش دوم آن نقدهائی متوجه نهضت ملی کرده با این مضمون که آمریکا فقط تا جائی مدافع ملی شدن نفت بود که منافعش را تهدید نکند و بعداً خطر ملی شدن نفت برای منافع نفتی آمریکا هم وجود داشت. چون سران نهضت ملی فرمولی از ملی شدن را در نظر داشتند که منافع آمریکا را تهدید میکرد. منظور آقای زیدآبادی از این نکات هم احتمالاً بحث ۵۰-۵۰ شدن منافع نفت در آن مقطع است که در مطالب دیگری هم آورده است.
باز در همان مطلب بخش ۲ مربوط به دکتر فاطمی ایشان مدعی شده که مصدق و یارانش به لحاظ روانی و پیشینۀ سیاسی آمادگی لازم برای پیمودن مسیر ملی شدن نفت را تا انتهای آن نداشتند.
علاوه بر اینها ایشان در نشریۀ هم میهن ۱۵ آبان ۱۴۰۱ مصاحبهای با آقای دکتر حسین موسویان دربارۀ کارنامۀ جبهۀ ملی دارد که به طور کلی برخی مباحث و پرسشها مطرح شده و گرچه توسط آقای دکتر موسویان پاسخ داده شده اما از جهت تکمیل بودن کل نقدهای مطرح شدۀ آقای زیدآبادی، در اینجا هم به طور مختصر پاسخ داده میشود. نقدها به شرح زیر است:
نقدی که به جبهه ملی هست آن است که در افکار مرحوم دکتر مصدق متوقف شده است و از آن نتوانسته فراتر بیاید و افق جدید بگشاید.
رویکرد ملیون به اقتصاد و عدالت اجتماعی در حال حاضر چیست و چه تغییری با روش دکتر مصدق کرده است؟
دکتر مصدق مجلس هفدهم را با رفراندوم منحل کرد پس این طور نبود که خودش را به بحث آزادی احزاب چنان مقید کرده باشد که در جائی بتوانند لطمه بزند.
انتقاد از نحوۀ رفراندوم انحلال مجلس توسط دکتر مصدق
دکتر مصدق قصد ملی کردن کامل نفت را داشت در صورتی در آن زمان بیش از ۵۰-۵۰ شدن امکان نداشت. آیا بهتر نبود مصدق وقتی آن را نشدنی دید کنار میرفت؟
جایگزینی قوامالسلطنه به جای دکتر مصدق شاید بهتر بود. ایستادگی مصدق نتیجۀ خاصی نداد.(این در بند ۱ نقدها آمده و اینجا دیگر پاسخ داده نخواهد شد.)
به این ترتیب کل نقدهای مطرح شدۀ آقای زیدآبادی بابت دکتر مصدق و نهضت ملی در ۱۱ ردیف فوق قابل دسته بندی هستند که تلاش میکنیم هر مورد را در ردیف متناسبش پاسخ دهیم.
پاسخ مورد به مورد نقدها
بابت روی کار آمدن دولت قوامالسلطنه در تیر ۱۳۳۱ خود آقای زیدآبادی به درستی تأکید میکند که آن نتیجۀ مدتها هماهنگی آمریکا و انگلیس بوده است. پس روشن است که موفقیت دولت قوام به منزلۀ موفقیت انگلیس و حتی آمریکا و در نتیجه قرارداد نامناسب نفتی بود و آنان فقط از کسی حمایت میکردند که مهرۀ خودشان باشد و تا آنجا که بتوانند سود ببرند. کما اینکه قوام در گذشته هم هرگز از منافع نفتی ایران در برابر انگلیس دفاع نکرده و نه در مردم و نه دربار هم محبوبیتی نداشت و باید مهرۀ بیگانگان میشد. علاوه بر آن به گواه تاریخ و اسناد منتشر شده هدف اصلی انگلیس ادامۀ سلطه در ایران بود که برای سایر کشورها الگو نگردد.(نقدها… ص۱۰۴) بدیهی است در آن صورت نه استقلال و نه آزادی برای کشور باقی نمانده و صدای مخالفان باید قطع میشد که روند ظالمانۀ غرب ادامه یابد. قوام هم از ابتدای روی کار آمدن اعلامیۀ تندی خطاب به مخالفان صادر و آنان را به شدت تهدید به سرکوب کرد که همان هم بسیار به ضرر او تمام شد. اما یقیناً همان اعلامیه نشانگر رویکرد او بوده و اگر قدرت او تثبیت میشد در سرکوب مخالفان تردید نمیکرد.
علاوه بر این سوابق و عملکرد قوام به خوبی گویا بود او نیز دنبال دیکتاتوری و سرکوب خواهد رفت. کما اینکه بعد از شهریور ۱۳۲۰ و ایجاد اندکی آزادی در کشور انتخابات مجلس چهاردهم تا حدی آزاد برگزار شد اما بعد دولت قوام روی کار آمده و اولاً مانع تمدید مجلس چهاردهم شده و عملاً باعث تعطیلی آن و فقدان مجلس در کشور شد. برای این منظور حتی نمایندگان را توسط اوباش تهدید کردند.(رجوع شود مقالۀ قوامالسلطنه به نقل از خاطرات سیاسی قوامالسلطنه، غلامحسین میرزاصالح) از آن بسیار بدتر دولت قوام انتخابات مجلس پانزدهم را با کمال تقلب برگزار کرد و حزب دموکرات متعلق به او در اکثر کشور برنده شد. تا جائی که دکتر مصدق نمایندۀ اول تهران و عملاً نمایندۀ اول کل کشور در مجالس چهاردهم و شانزدهم هم به آن مجلس راه نیافت.(مقالۀ قوامالسلطنه) به این ترتیب او یکی از بدترین خیانتها به انتخابات آزاد مجلس در ایران را نموده و دولت او گرچه با حمایت دربار اما اولین دولت پیشرو تقلب در انتخابات مجلس و تعطیلی عملی مشروطه بعد از شهریور ۱۳۲۰ بود. حال چنین فردی اگر به قدرت میرسید خلاف گذشته عمل میکرد؟ تازه این جدای آن بحث است که اصولاً نخست وزیری قوام با همان مجلس فرمایشی هفدهم هم غیر قانونی بود چون برای رسمیت جلسه بایستی دو سوم نمایندگان در جلسه حضور پیدا کرده و بعد رأی اعتماد میدادند که بابت قوام چنان نشد(روزنامۀ اطلاعات ۲۸/۰۴/۱۳۳۱- ص۴) یا همان دولت قوام قاتلان کسروی را بدون قانون آزاد کرد و قوام در ماجرای فرقۀ دموکرات آذربایجان خواهان دو درجه ترفیع افسران فراری پیوسته به فرقه دموکرات آذربایجان بود(که شاه هم به شدت مخالفت کرد) و موارد مشابه دیگر قانون شکنی دیگر قوامالسلطنه این برادر وثوق الدوله عاقد قرارداد ۱۹۱۹ وجود دارد که بحث التزام وی به قانون مشروطه و آزادی را منتفی خواهد کرد.
از همۀ این موارد گذشته نکتۀ اصلی آن است که روند اجتماعی حاصل اتفاقات نبوده بلکه فرآیندهائی هستند که در مجموع توسط ارکان قدرت شکل داده میشوند. لذا اتفاقات موردی مسیر دراز مدت را تغییر نداده بلکه نهایتاً فقط مقداری عقب و جلو خواهد کرد. مثلاً اگر کودتای ۲۸ مرداد نبود کودتای ۳۱ مرداد یا ۵ شهریور یا… به مرور باعث سقوط دولت دکتر مصدق و ایجاد استعمار و استبداد بود. کما اینکه بعد از آن ۲۵ سال استبداد و استعمار بر ایران حاکم شد. در آن مقطع هم آمریکا به دنبال دخالت بیشتر و سلطه در ایران و شاه هم دنبال دیکتاتوری بود. ارتش هم تحت نفوذ استعمار و وابسته به شاه بوده و جناح روحانیت و نیروهای مذهبی هم تضادی با شاه نداشته و عملاً اکثراً تابع شاه بودند. در نتیجه کشور با قدرت گرفتن آمریکا و دربار به همان مسیری میافتاد که ۲۵ سال تا انقلاب درگیر آن بود زیرا آن قدرت قادر بود کشور را تحت سلطه بگیرد. به طور مشابه انقلاب بهمن ۵۷ هم اگر با کودتا متوقف میشد یا رهبر انقلاب ترور میشد یا… باز بعد مدتی سر برآورده و حرکت مردم شاهنشاهی را تمام میکرد. پس قاطعانه میتوان گفت جدای اینکه قوامالسلطنه فردی ضد آزادی مردم و به دنبال بیگانگان بود، به فرض که مقداری هم آزادی ایجاد میکرد خب بعد بساطش توسط دربار با یک حتی شبه کودتا و برکناری برچیده و باز همان استبداد و استعمار مشابه ۲۵ سال قبل از انقلاب ایجاد میشد. نهایتاً ممکن بود قدرت استعمار انگلیس در ایران به نسبت آمریکا تا مدتی بیش از دوران بعد از کودتا شود. لذا چنین مباحثی فاقد مبنای منطقی است.
به این ترتیب در خلاصۀ سخن مشخص است قوام از گذشته هم ضد آزادی و مشروطه بوده و بعد از شهریور ۱۳۲۰ دنبال تقلب در برگزاری انتخابات و عملاً بی اثر کردن مجلس بود. در بحث نفت هم که از اول با هماهنگی انگلیس عمل کرد و به تبع در صورت قدرت گرفتن هم دست به سرکوب زده و تابع انگلیس میشد. در نهایت هم با توجه به روند ابرقدرتها و شرایط اجتماعی داخل ایران و دربار و ارتش، روالی مشابه بعد از ۲۸ مرداد باز در کشور ایجاد میشد ولیکن ممکن بود در ابتدای کار مثلاً قدرت سلطۀ انگلیس در ایران مقداری بیشتر باشد. به این لحاظ در حالت کلی دولت قوام هیچ سودی برای کشور نداشت در صورتی دولت ملی در دور دوم به موفقیتهای ارزنده دست یافت و الگوئی هم برای آینده ایجاد کرد.
بابت عدم دید منطقی دکتر مصدق و دولتش به ملی شدن نفت و عدم توان ملی کردن نفت که دیدگاه مطرح شده کاملاً اشتباه است. جدای از مشخص شدن توان ایرانیان برای راه اندازی صنایع نفت و پیروزیهای بینالمللی ایران در شورای امنیت و دادگاه لاهه و بعد تلاش فروش نفت و پیروزی حقوقی ایران در دادگاه کشورهای ایتالیا و ژاپن، در نهایت فروش نفت به کشورهای ایتالیا و ژاپن از اسفند ۱۳۳۱ به قدر کافی گویا است که ایران توانست نفت را ملی و صادرات آن را آغاز کند.(نقدها… صص۱۳۶-۱۴۸) از قضا آمریکا وقتی حاضر به پذیرش کودتا شد که دیگر بن بست صادرات نفت ایران شکسته شده بود کما اینکه در همان اسفند ۱۳۳۱ دولت آیزنهاور با کودتا موافقت کرد.(نقدها… ص۴۵۶) آن هم کودتائی که ننگ آن به حدی بود که هنوز هم برای غرب تبعات دارد. به این جهت اگر مصدق در ملی کردن نفت موفق نمیشد آمریکا هرگز زیر بار چنان کودتای ننگینی نمیرفت. از این جنبه باید گفت اتفاقا دولت ملی کاملاً موفق به ملی کردن نفت شد. اما اینکه غرب به دنبال سقوط دولت او بود که چیز جدیدی نبود و انگلیس از ابتدای کار دنبال برکناری دولت مصدق بود. اینکه غرب هم دنبال سقوط دولت ملی بود که دلیل بر تسلیم دکتر مصدق نمیشد و مشخص نیست اصلاً منظور آقای زیدآبادی چیست؟ آیا به صرف اینکه غرب به دنبال برکناری دولت ملی بود باید دکتر مصدق هم تسلیم میشد. از این گذشته شواهد روشنی وجود داشت که اگر شاه تسلیم کودتاچیان نمیشد و به تبع کودتا امکان پذیر نبود، غرب در بحث نفت با یک مبنای متعارف با ایران سازش میکرد که پیشنهادهای آخرین روزها از طریق آقای «راس» از انگلیس و «لوی» از آمریکا نمود بارز آن بود اما مذاکرات در اثنای امید غرب به موفقیت کودتا به ناگهان به شکل مرموزی قطع شدند.(نقدها… صص -۱۴۹-۱۵۲) در هر حال دکتر مصدق امید قطعی به حل مشکل نفت ظرف نهایتاً ۳ ماه داشت(نقدها… ص۱۵۳) اما کودتا مانع آن شد زیرا غرب توانست به شرایط اولاً استعماری و بعد اقتصادی بهتری دست یابد و همین نکته را دکتر مصدق بارها تأکید کرده است. (نقدها… ص۱۵۴) بابت سخنان مرحوم بازرگان که کودتا به داد دولت ملی رسید هم که نگارنده منبعی برای آن ندیده اما اگر هم گفته شده باشد اشتباه محض است. چون مسائل تاریخی و خاطرات دکتر مصدق تا ۱۰ سال بعد از کودتا بسیار روشن است. بابت تنش در کابینۀ دکتر مصدق در آن حد اغراق آمیز هم باز مطلبی بدون منبع است اما از آن سو موفقیت اقتصاد بدون نفت دولت ملی با تراز بازرگانی مثبت و موفقیت در فروش نفت بسیار گویا است که امید زیادی در دولت وجود داشت. دکتر مصدق هم در خاطراتش نوشته که اگر فکر میکرد دولتش موفق نبود بهترین بهانه همان دستخط عزل و عدم مقابله با کودتای ۲۵ مرداد بود که به تبع گناه همه مسائل هم گردن شاه میافتاد.(خاطرات دکتر مصدق، ص۲۷۰) ولیکن دکتر مصدق کاملاً امیدوار به پیروزی بود گرچه بعد از کودتای شاه در مجموع از ضعف امکانات در ارتش به درستی بسیار نگران بود. به همین دلیل هم بعد از کودتای اول در فاصلۀ ۲۵-۲۸ مرداد اقدام انقلابی نکرد.(نامههای دکتر مصدق، ص۳۰۳)
بابت بر هم ریخته شدن مناسبات داخلی در اثر کودتا و عدم توجه دکتر مصدق به آن و اینکه دکتر مصدق فقط به دنبال نفت بوده هم مطلب کاملاً اشتباه است. اصولاً تشکیل جبهۀ ملی در ابتدا و قبل از ملی شدن نفت و برای احیای قانون مشروطه بود و دولت دکتر مصدق هم با دو هدف ملی کردن نفت و اصلاح قانون انتخابات پا به میدان گذاشت.(نقدها… ص۶۰۱) اما نکتۀ اصلی آنجا است که تا استقلال ایران تأمین نمیشد و بساط سلطۀ انگلیس جمع نمیشد به تبع ایجاد آزادی در داخل ناممکن بود. آیا آقای زیادآبادی در این تصور است که ممکن بود بساط قدرت استعماری شرکت نفت پابرجا باشد و بعد آزادی در داخل ایجاد گردد؟ بدیهی است آزادی بدون استقلال ناممکن است. این نکته در بخش قبل و تبعات دولت قوامالسلطنه و قبل از دولت ملی بهتر بررسی شده است
بابت اینکه عدم پذیرش نخست وزیری توسط دکتر مصدق به اهداف ملی کمک بیشتری میکرد که بسیار عجیب است. فرضاً دولت مصدق نبود خب بعد از مدتی بساط استبداد و استعمار و روند مشابه بعد کودتا بود و این چه کمکی به ایران میکرد؟ در صورتی دولت دکتر مصدق دست کم یک نمونۀ دموکراسی ارزشمند و موفق ایرانی با افتخاراتی به سان موفقیتهای دولت ملی در مراجع جهانی شورای امنیت سازمان ملل متحد، دیوان لاهه، دادگاه کشورهای ایتالیا و ژاپن و شکستن تحریم نفتی و شروع صادرات نفت با فروش نفت به این کشورها، اقتصاد بدون نفت، تراز مثبت بازرگانی خارجی، احیای کامل استقلال با ملی شدن نفت و شیلات و…، پیاده کردن نمونۀ عینی دموکراسی و آزادی در عین امنیت مناسب کشور و اقدامات ارزشمند اصلاحی دیگر ارائه کرد که الگوئی برای آزادی خواهان شد. مقایسۀ دستاوردهای دولت ملی با سایر نخستوزیران هم بی نیاز از بحث است. حال باید پرسید آیا ایجاد دیکتاتوری بدون وجود این دولت خوب بود؟
دربارۀ دکتر فاطمی طوری وانمود شده گوئی وی کلاً یک شخصیت انقلاب و مخالف شاه بوده و باعث تندروی دولت ملی بوده است. در اینکه دکتر فاطمی یک جان فدای به تمام معنا برای نهضت ملی بود که شکی نیست. اما نه او و نه هیچ یک از یاران دکتر مصدق تا ۲۵ مرداد اصلاً اقدامی علیه شاه انجام نداده و بحث جمهوری مطرح نشده بود. دکتر فاطمی حتی نشان درجه ۱ همایون از محمدرضا شاه دریافت کرده و از همه مهمتر آنکه وی بعد از ۲۵ مرداد در سرمقاله باختر امروز(ص۲) به صراحت نوشته بود که گرچه هرگز به شاه خوشبین نبوده اما هرگز فکر نمیکرده شاه تا این اندازه حقیر باشد که دست به کودتا علیه نهضت ملی بزند. لازم به ذکر است اگر شاه وارد عمل کودتا نمیشد عملاً محال بود بود کودتا به نتیجه برسد. چون در آن حالت بخش زیادی از ارتش تابع دکتر مصدق بود کما اینکه توطئههای زیاد و در نهایت کودتای ۲۵ مرداد توسط دولت خنثی شد و مردم هم که مدافع دولت بودند. دکتر مصدق هم بابت عدم خیانت شاه قولی از او گرفته بود(محمد مصدق در محکمۀ نظامی، ص ۲۵) با این تفاسیر بحث انقلابی گری دکتر فاطمی تا ۲۵ مرداد اصلاً مصداق و اثر خاصی ندارد که قابل بحث باشد. بابت سیاست آمریکا در ملی شدن نفت هم صحیح است که آمریکا مدافع ۵۰-۵۰ شدن نفت بود. اما دکتر مصدق هم از همان ابتدای سفر به آمریکا از روی ناچاری با این واقعیت کنار آمد و پیشنهاد مشترک ایران و آمریکا به نام پیشنهاد مصدق-مکگی تهیه و برای انگلیس ارسال شد که بعداً هم این روال ادامه داشت.(نقدها… ص۸۷ به بعد) اما هدف اصلی انگلیس در ایران نه بحث نفت که بحث سلطه بود تا دیگر کشورهای ضعیف هم خواهان استقلال نگردند. هدف دکتر مصدق هم تلاش برای استقلال بود که الگوی بسیار کشورهای خاورمیانه شد. از این جهت مصدق راهی جز ایستادگی نداشت.
بابت عدم آمادگی روانی دکتر مصدق و یارانش برای ادامۀ راه بهترین پاسخ همان مقاومت اینان در برابر کودتای ۲۵ مرداد و حتی آخرین تلاشها به شکل قانونی در فاصلۀ ۲۵-۲۸ مرداد است. اگر نه همانگونه که در خاطرات دکتر مصدق ذکر شده بهترین بهانه عدم مقاومت در برابر کودتای ۲۵ مرداد بود. در صورتی دکتر مصدق در اواخر شب ۲۴ مرداد شخصاً پیگیر انتقال تانکهای گارد سلطنتی به جای دیگر و آمدن تانک برای حفاظت خانۀ خودش و حتی گرفتن تعهد مسئولیت هر اتفاق از ریاحی و… و در نهایت خنثی کردن کودتا شد.(نقدها… ص۳۳۹) یا اگر دکتر فاطمی آمادگی روانی پیمودن راه را نداشت چرا بعد از ۲۵ مرداد تا ۲۸ مرداد قاطعانه بر آرمان خود ایستاد؟ به واقع اگر آقای زیدآبادی همانگونه که قبلاً نوشته مینوشت دولت ملی توان مقابله نداشت باز قابل بحث بود اما اینکه روان اینان را با توجه به آن عملکرد قاطع قضاوت کند اصلاً منطقی نیست.
بابت نقد باقی ماندن ملیون در افکار مصدق باید گفت که تفکر اصلی راه مصدق یک تفکر کاملاً کلی بر مبنای ۱)استقلال و ۲)آزادی است که تبلور آن امروزه در خواست جمهوری دموکراتیک و همان شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» است و کلاً هم هنوز ایران به آزادی نرسیده است. اگر دیدگاهی بهتر و پیشرفتهتر از این اصول برای کشورهای استبدادی در دنیای امروز هست که ملیون به آن بی توجه هستند که معرفی گردد. ضمن اینکه باید اشاره کرد که ملیون در کارهای حقوق بشری هم پیشرو هستند کما اینکه اولین فعالیت حقوق بشری و خبررسانی بعد از انقلاب و عمدتاً بعد از پایان جنگ توسط شهیدان فروهرها پایه گذاری شد.
دربارۀ عدالت اجتماعی و به طور کلی اقتصاد که ملیون نمیتوانند رویکرد واحدی داشته باشند زیرا ملیون اهداف کلی استقلال و آزادی دارند. از این رو گرایشات مختلف در ملیون وجود دارد که مردم در فردای آزادی انتخاب کنند. اما یقیناً گرایش سوسیال دموکراسی از گرایشهای قدرتمند در ملیون است.
بحث انحلال مجلس ۱۷ با رفراندوم مشخص نیست چه ربطی به آزادی احزاب دارد. اما به طور کلی دکتر مصدق درخواست انتخابات مجدد مجلس داشت که رویکردی پذیرفته شده در اکثر دموکراسیهای جهان و به منزلۀ جدیدترین نظرسنجی از مردم و عین آزادی است. به خصوص با آن مجلس که امروزه مشخص شده چقدر نمایندگان خریداری شده داشته است.(نقدها… س۲۰۳ + اسناد سیا)
بابت رفراندوم دکتر مصدق هم که انتقادات جداگانه در کتاب نقدها… پاسخ داده شده اما دست کم این است که اصولاً مجلس تا ۲۵ مرداد هم منحل نشد و دکتر مصدق فقط خواهان برگزاری انتخابات مجدد بود. نمایندگان غیر مستعفی هم در مجلس مانده بودند. ضمن اینکه مردم ۵/۱ برابر پرجمعیتترین انتخاباتهای گذشته در رفراندوم مصدق شرکت و بیش از ۹۹% رأی به دولت ملی دادند.(نقدها… صص۱۸۰ به بعد) همچنین در نهایت نکته آن است که در آن مقطع توطئههای عظیم غرب و دربار و… یقیناً منجر به سقوط دولت ملی میشد که استبداد ۲۵ سالۀ بعد از کودتا بیانگر آن است. پس در هر حال اقدام دکتر مصدق به منزلۀ اعلام حقانیت نهضت ملی در تاریخ بود گرچه در سرانجام کار اثری نداشت.
بابت۵۰-۵۰ شدن درآمد نفت که دکتر مصدق گرچه در ابتدا خواهان ملی شدن کامل نفت بود اما از همان اولین مذاکره در آمریکا آن را نشدنی و مورد مخالفت آمریکا دیده و روی ۵۰-۵۰ به شرط تأمین استقلال ایران توافق کرد. ولی انگلیس به چیزی کمتر از ادامۀ استعمار رضایت نمیداد.(نقدها… صص۱۰۰ به بعد)
خلاصۀ بحث
به این ترتیب روشن است که عملاً هر ۱۱ محور نقد که در مراحل مختلف توسط آقای زیدآبادی مطرح شده فقط تکرار مطالب تاریخی است که غلط بودن آنها در گذشته بارها بحث شده است. محورهای اصلی مباحث هم مبتنی بر مثلاً نوعی رویکرد سازش جویانه در دو بخش کلی:
امکان آزادی بیشتر جامعه در صورت عدم روی کار آمدن دولت ملی
رویکرد اقتصادی آمریکا به ملی شدن نفت
است که هر دو نیز کاملاً اشتباه هستند. کما اینکه قبل از دولت ملی و در دولت قوامالسلطنه کشور به سمت استبداد و شرایط مشابه کودتا در حرکت بود زیرا رویکرد غرب و بعد دربار در آن مسیر بود. چنانکه بعد از دولت مصدق هم ۲۵ سال ایران را تحت سلطه گرفتند. اما دولت ملی در این میان یک فرصت طلائی و یک الگوی تاریخی ایجاد کرد و به تبع اثر مثبتی در حرکت استقلال و آزادی کشور داشت. بابت رویکرد اقتصادی آمریکا به ملی شدن نفت هم که دولت ملی نرمش کامل طبق عرف جهانی ۵۰-۵۰ داشت ولی درآمد نفت هم برای ایران و هم انگلیس عملاً هدف ثانویه بود. هدف اصلی انگلیس سرکوب نهضت ملی ایران برای عدم الگو شدن ایران برای سایر کشورهای تحت سلطه بود که طبیعتاً مصدق هرگز قادر به سازش با آن نبود.
خاتمۀ سخن
در اینجا اشاره به این نکته لازم است که اتخاذ چنین مواضعی از سوی آقای زیدآبادی که در گذشته به فعالیت در راه مصدق مفتخر بوده و هنوز هم به طور مشخص احترام خاصی برای دکتر مصدق قائل است، بسیار عجیب است. تا جائی که ایشان در کمال حیرت بابت وضعیت روان بزرگان ملیون هم با کمال قطعیت و نه با حدس و گمان قضاوت میکند(نقد ۶) که غیر منطقی بودن آن بی نیاز از بحث است.
به نظر نگارنده هم روند جدید ایشان به دلیل همگرائی زیاد با افراد مدعی طیف اصلاح طلبی است که در تلاش هستند با روشی زیرکانه راه مصدق را تخطئه و مردم را به سازش طلبی تحریک کنند. چون ملیون در تضاد با مدعیان دروغین اصلاح طلبی بوده و انتخابات فرمایشی را تحریم میکنند. این روند هم روی نزدیکان اینان و به تبع کسی چون آقای زیدآبادی اثر خواهد گذاشت. امید که ایشان با صداقتی که در گذشته داشته اشتباهات کنونی را تصحیح کنند. بدیهی است در غیر این صورت هم کماکان راه هر نقد و بحث باز است. چنانکه بیش از ۷۰ سال است که مخالفان دکتر مصدق و نهضت ملی اعم از آمریکا و انگلیس و سلطنت طلبان و بخش عمدۀ روحانیون، کوشیدهاند دکتر مصدق را تخطئه کنند. اما آنچه مشاهده میگردد افزایش اعتبار بیش از پیش دکتر مصدق و افزایش ابراز شرمساری و اعلام اشتباه آمریکا و انگلیس و انتشار اسناد و منابع مربوط به کودتا است. حتی دشمنانی به سان سلطنت طلبان و روحانیون هم هر از گاهی از ناچاری از دکتر مصدق ستایش میکنند. از این رو به نظر میرسد ورود به چنین اقداماتی دست کم شایسته افراد صادق و وطن دوست نباشد. ولی در هر حال راه هر نوع بحث و نقد باز است کما اینکه دشمنان راه مصدق همواره در این تلاش هستند و ملیون هم همواره با آغوش باز از نقدها استقبال کرده و آمادۀ پاسخ دادن هستند.
حمیدرضا مسیبیان([email protected]) – (نام کاربری تلگرام: Hamosaieb)
کرمانشاه – مهر ۱۴۰۲
آخرین دیدگاهها