بیاد ریچارد فرآی دانشمند و پژوهنده ایراندوست
در گذر تاریخ، اندیشمندان، فیلسوفان، تاریخ نویسان و شاعران جایگاه و نقش ویژه در ارتقاء فرهنگ و تمدن جامعه های خود داشته اند، و برخی از آنها در شناخت و شناسایی و شناساندن فرهنگ و تمدن جامعه های دیگر اثرگذار بوده و از این راه با کسب شهرت جهانی، خدماتی نیز به توسعه تمدن بشری نموده اند. نام ونشان برخی از جامعه ها آنچنان با شهرت و اعتبار اندیشمندان آن جامعه درآمیخته که جاودانگی نام و شهرت اندیشمندان استمراربخش وجود ذهنی، فرهنگی و سیاسی آن جامعه شده است.
چنانکه می دانیم جامعه یونان پس از آنکه منضم به امپراتوری روم شد، در طول دوهزار سال بعنوان بخشی از امپراتوریهای روم، بیزانس و عثمانی از داشتن استقلال سیاسی محروم بود؛ ولی آثار فیلسوفان یونان چون هراکلیت، اپیکور، دیموکریت، سقراط ، ارسطو، افلاطون، رواقیون و سروده های اساطیری و حماسی هومر و غیره آنچنان استمرار و سیالت جاودانه داشت که همواره در اذهان مردم وقت دنیا، یونان همچنان بعنوان یک جامعه فرهنگی و سیاسی مستقل و پویا جای داشت. همچنین از آنجایی که تاریخ نویسان و رویدادنگاران یونان چون هرودوت، گزنفون و غیره در رابطه با شناخت و شناسایی و معرفی فرهنگ و تمدن ایران دوران مادها و هخامنشیان نقش ویژه داشتند، این ذهنیت نیز تا حدودی برای مردم ایران نسبت به بقای نسبی جامعه یونان وجود داشته است. افزون بر آن، فیلسوفان سده های میانه ایران چون فارابی، پور سینا و غیره نیز که تحت تاثیر مکتب های فکری ارسطو و افلاطون بودند، بیش از پیش به ادامه این ذهنیت کمک نموده بود.
از سوی دیگر سده ها اطلاعات بسیار ناچیز و در واقع بیخبری مردم ایران از ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دوران امپراتوری 471 ساله اشکانی و رخدادهای این طولانی ترین سلسله در تاریخ 2700 ساله ایران که بسبب سیاستهای مخرب مهاجمان بیگانه مانند سوزاندن و نابود کردن کتابخانه ها از یک سو و دشمنی های ارزشی سلسله بعدی نسبت به سلسله پیشین همه و همه زمینه ساز این بی خبری تاریخی شده بود. ولی آنچه ما را به کلیات ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و رخدادهای دوران اشکانی از جمله تعاملات، جنگها و تبادلات ارزشی مانند گسترش کیش مهرگرایی به غرب و فراتر از آن همزیستی فرهنگی، تساهل و سازگاری نژادی و آزادی مذهبی در آن دوران آگاه ساخت، همانا از طریق آثار مورخان و رویدادنگاران رومی چون تاسیوس، پلینی، مارسلینوس، پلیبیوس، پروکوپیوس و غیره بوده است. از آنجایی که ایران و روم در در ستیز پی در پی با یکدیگر بودند، بی شک ارزیابی های مورخان مزبور عاری از تعصبات و تحریفها و دشمنی ها نبوده است. ولی از آنجایی که روشنگر بخش قابل توجهی از تاریکی های تاریخ ما بوده اند باید بدان ارج نهاد.
گذشته از روشنگری پژوهشگران و تاریخ نویسان یونانی و رومی درباره ساختارها و رخدادهای سلسله های ایرانی عصر باستان چون مادها، هخامنشیان و اشکانیان، نه تنها بسیاری از ابهامات موجود در رابطه با این عصر برطرف گردید، بلکه ما از کیستی و چیستی خو و، جایگاه و نقش ایران در توسعه تمدن بشری این عصر آگاه شدیم. در سده های نوزدهم و بیستم، درپرتو پژوهش ها و کاوشگری های باستان شناسان و پژوهشگران ، از جمله کشف راز کتیبه های تخت جمشید، کعبه زرتشت، نقش رستم، بیستون، منشور کورش و غیره، آگاهیها و روشنگریهای بیشتری درباره فرهنگ و تمدن ایران باستان و سده های میانه صورت گرفت. در همین راستا، در نیمه نخست سده نوزدهم در پی پژوهشهای دو دانشمند بنام “سر هنری راولینسون” و”کنت دو گوبینو” افق نوینی گشوده شد. سر هنری راولینسون موفق به کشف راز کتیبه بیستون و آگاهیهای تکمیلی بیشتر درباره امپراتوری ساسانی گردید. کنت دو گوبینو بر پایه بررسی های تطبیقی درباره اشتراک ریشه زبانی اقوام، پی به یگانگی نژادی آنها در گذشته برد. بویژه، اقوام وابسته به نژاد آریا در کانون ارزیابی ویژه و همه جانبه قرار گرفت، از جمله جایگاه نخستینی آریاییان، علل کوچ و خروج آنها به سوی غرب و جنوب فلات ایران، و جنوب خاوری شبه قاره هند، و بعنوان نخستین قوم تک-سوار در پرتو تحرک و سرعت تهاجم موفق به کسب پیروزیهایی نسبت به سکنه بومی این مناطق از جمله فلات ایران شدند. از سویی نگرش برتری نژاد آریا مستتر در نظریه دو گوبینو زمینه ساز پیدایش مکتب رمانتیسم در اروپا شد که تجلی آن در نظرات واگز، توماس کارلایل، استوارت چمبرلین، رودلف استاکر و نیچه، پدیدار گردید. گو اینکه راولینسون و دو گوبینو هردو بعنوان دو دیپلمات اعزامی، یکی از سوی انگلستان و دیگری از سوی فرانسه در دربار ایران ناصری انجام وظیفه می کردند، بی شک حضور آن دو در زمان گسترش حضور استعماری غرب در آسیا از جمله ایران، اگرها و گفتنی هایی را در پی داشت. ولی آنچه که موجب شهرت جهانی آن دو شد نه به اعتبار شغل دیپلماتیک آن دو، بلکه به سبب خدمات آنان به دانش بشری بود؛ و از آنجایی که دیدگاههای آنان با تاریخ و فرهنگ ایران و خاستگاه اولیه مردم ایران در پیوند بود، داشت می بایست با دید مثبت تلقی شود. فراتر از آن، در اواخر نیمه دوم سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، موج جدیدی از باستان شناسان، پژوهشگران و اندیشمندان علاقمند به پژوهش و بررسی های نوین درباره تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، و در عین حال گستره هرچه بیشتر تمدن بشری، فعالیتهای بس سودمندی را از راه دور و نزدیک در پیش گرفتند. در این رابطه خدمات و زحمات باستان شناسان و پژوهشگرانی چون گودار، پوپ، گریشمن، شمیت، اومستد، هرتسفلد، نولدکه، زیهنر، هنینگ، گیدو کوویچ، بارتولد، دیاکونف و، فراتر از همه، ریچارد فرآی را چگونه می توان نادیده گرفت.
فرآی ایران پژوه و ایران دوستی بود درپی پژوهش و کاوشگری درباره مبانی فرهنگ و تمدن ایران، و فراتر از آن در حوزه تمدن ایرانی در معنی و مفهوم گستره تاریخی و جغرافیایی آن. و بهمین جهت او کتاب پژوهشی “میراث ایران” یا به نوشته خود او “میراث یکی از تمدنهای بزرگ جهان” را تقدیم به ایرانیان، افغانها، تاجیکها و اوزت ها می نماید. بی شک در این رابطه خدمات ارزشمندی نیز به تمدن بشری نموده است.
باید نیک دانسته شود که فرآی و دیگر ایران شناسان، گو اینکه برخاسته از دنیای غرب، مردم دنیایی که بعنوان وارثان فرهنگ و تمدن یونان و روم و پیشروان تمدن جدید برای خود ارج، ارزش و جایگاه خلاقه به ویژه رسالت قیمومت مآبانه نسبت به دیگر مردم جهان قائل هستند. ولی همین فرای ها و دیگر پژوهشگران بودند که با بیطرفی و صداقت، تمام اصول مندرج در منشور حقوق بشر کورش را با تأکید بر قدمت تاریخی آن به جهانیان معرفی نمودند. همچنین با صراحت اعلام داشتند که در زمانیکه نظام برده داری بعنوان امری رایج در جوامع وقت، از جمله یونان و روم، ساری و جاری بوده و حتی مذاهب آنها نیز اساس سامانه برده داری را پذیرفته بودند، در جامعه طبقاتی ایران هخامنشی، اشکانی و ساسانی طبقه ای بنام بردگان گزارش نشده است. بالاخره در دورانی که از اسیران و بردگان برای ساختن اهرام، باغهای معلق، دیوارچین، احداث شاهراهها و پاروزنان به زنجیر بسته کشتی ها استفاده می شد، در اسناد مکشوفه راجع به ساخت و ساز تخت جمشید، مقررات تنظیم شده درباره رده بندی کارگران مرد و زن و میزان حقوق و دستمزد آنها و از جمله پیش بینی تسهیلاتی برای زنان بچه دار و پرداخت به زنان باردار در دوران استراحت، در نظر گرفته شده بود. باری پژوهشگران و باستان شناسان در کمال درستی و رعایت امانت داری واقعیت های امپراتوریهای ایران هخامنشی، اشکانی و ساسانی را با تمام زنهارها و نویدها به آگاهی جهانیان رسانیدند. با توجه به خدمات ارزنده این پژوهشگران به دانش و گستره تمدن بشری، از جمله “آرتور پوپ”، هنرمند، آرشیتکت و باستان شناس مشهور بسبب پژوهشهای جامع و گسترده اش درباره هنر و معماری ایران و تألیفات ارزنده اش در این باره، ملت ایران به پاس خدماتش به بازشناسی و بازنمایی هنر ایرانی، برآن شدند چنانکه خواست خود او بود، پس از پایان زیست سرافرازش در شهر دلخواهش اصفهان، در کنار زاینده رود به خاک سپرده شود. اینک شاگرد ارزنده این استاد و هنرمند بزرگ، ریچارد فرآی، استاد سرشناس تاریخ و صاحبنظر درباره تاریخ ایران باستان و تاریخ جوامع واقع در حوزه تمدن ایرانی و همچنین خاور نزدیک و میانه که چند سالی به پژوهش و کاوش درباره فرهنگ و تمدن ایران پرداخته بود و در این رهگذر دلبستگی ویژه ای به ایران و مردم ایران پیدا کرد. مطالعات و پژوهشهای او آنچنان در ژرفای تار و پود فرهنگ و تمدن گذشته ایران تنیده شده بود که تبلوری از جوهر سیال تمدن گذشته ایران را در خود احساس می نمود. بی شک این احساس زاییده سالها زحمت همراه با علاقه در رابطه با موضوع مورد پژوهش است. بویژه وقتی پژوهشگر بعنوان صاحب نظر شناخته شده ، تفسیرهای کاملا” جدیدی از موضوع مورد پژوهش ارائه دهد که پذیرش استادان مربوطه را در پی داشته باشد، به نوعی خود را شریک و ذیربط در فرآیند رویدادهای مورد پژوهش می داند و نوعی احساس وابستگی به سرزمین مربوطه چون وطن دوم در او پدیدار می شود و برآن می شود آینده اش در جاییکه او در بازشناخت و بازتعریفش نقش داشته رقم زده شود. بهمین جهت خواهان آن شده که پس از بدرود حیات در جوار استادش پروفسور پوپ، در کنار زاینده رود بخاک سپرده شود، که با استقبال برخی از دولتمردان فرهنگ دوست روبرو شد.
ولی دریغا کسانی که وابسته به فرهنگ تک بعدی، خودکفا، تکلیف گرا و تعبد گرا هستند، و از سویی در رابطه با انتخابات آینده نزدیک، گرایش به شعارهای اصول گرایانه را ضروری می دانند، در مقام مخالفت با خاکسپاری این انسان فرزانه برآمده اند. بی شک این رویداد را به چیزی جز سرافکندگی فرهنگی نمی توان تعبیر کرد. انتظار داریم که دولتمردان با در نظر گرفتن پیآمدهای ناخوشایند اینگونه برخوردها، اعتبار فرهنگی و خرداندیشی جامعه تاریخی ایران را پاس بدارند. باشد که دانش پروری و نیک اندیشی رهنما و رهنمون همه ما باشد.
داود هرمیداس باوند
عضو هیئت رهبری و سخنگوی جبهه ملی ایران
تهران- 31 فروردین ماه 1393 خورشیدی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ریچارد فرای, پلی دیگر از کرانههای شرقی تا منطقههای غربی تاریخ
حکمتالله ملاصالحی
(دانشیار گروه باستانشناسی دانشگاه تهران و سردبیر مجله باستانشناسی)
ریچارد فرای فقید یک چهره علمی و شخصیت فرهنگی و ایرانشناس با شهرت جهانی بود. وسعت دانش و دانایی و حجم سنگین و فراوان آثار ایشان را در معرفی تاریخ و فرهنگ و هنر ایران میتوان در ترازوی نقد و تحلیل نهاد و دربارهاش داوری کرد، لیکن ناخوانده و با باد دماغ نخوت و کبریت تعصب نه میتوان آن همه میراثِ علمی و فکری و فرهنگی را در تنور جهل افکند و در آتش تعصب و تمسخر سوزاند و نه آنکه میتوان برای همیشه انکارش کرد. ممکن است دهان و سر قیفِ سیاست برای بلعیدن دانش و دیانت و اخلاق و معنویت گشاده باشد، لیکن برای فرو بردنشان گلویش تنگ است و دستگاه گوارش ذهن و اندیشهاش سخت ناتوان از هضم. اتفاقاً این همه فحش و فریاد برای این است که لقمههای سنگینی که بر گلویش فشار آورده و دستگاه گوارشش را مختل کرده فاش نشود!
انتظار میرفت مدیریت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نیز، به جای پرسهزدن کنار این مهمانسرا و مسافرخانه و هتل و متل و چرتکهزدن و شمارش مسافران نوروزی و اطلاق گردشگر به هر مسافر و ابنسبیلی، با احساس مسؤولیت بیشتری به میدان میآمد و با همت هرچه بیشتر شانه به شانه نهادهای دیگر تلاش میکرد تا ایرانشناس بنام و فقید روزگار ما در کرانه زایندهرود به خاک سپرده شوند. نظر قاطبه باستانشناسان ایران را نیز -که مراد ما هم «انجمن» و هم «جامعه» باستانشناسان میهن ماست- میستاییم که طی نامهای از ریاست محترم جمهوری درخواست نمودهاند به وصیتنامه ایرانشناس برجسته آقای ریچارد نلسون فرای جامه عمل پوشانده شود و ایشان در کرانه زایندهرود به خاک سپرده شوند. جای امیدواریست که نظر قاطبه صاحبان اندیشه و دانش و فرهنگ میهن ما نیز چنین است.
پیشنهاد ما به آن جماعت اندک که افقهای دور را نمیبینند و مصلحت و منزلت کشور را نمیفهمند و حفظ جاه و صلاح و رفاه شخصی و خاندانی خویش را بر مصالح و منافع یک ملّت مقدم میدارند این است که دست از عناد با هر آنچه صلاح و فلاح و رفاه و منزلت مُلک و ملّت ما در آن است بشویند و با ستونهای پنجم نقابدار فعالِ پشت صحنه که وحدت و انسجام و اعتبار و اقتدار ملّی ما را نشانه گرفتهاند همسو نشوند. از تکفیریان و سلفیان آدمخوارِ شعلهور در جهنمِ جنایت و قساوت و تعصب و جهل و جمود که نه دین دارند، نه اخلاق، نه اندکبهرهای از سیاست، نه اندکتوشهای از دانش و دانایی، نه جانشان آراسته به کرامت انسانیست، و نه وجدانشان بیدار به شرافت و شرافتمندانگی درس عبرت بیاموزیم و نگذاریم فکر باطل و ادبیات تهی از اخلاق و ادبشان در ذهن و فکر ما رخنه کند و بر زبان ما جاری شود. از حوادث روزگار درس عبرت بیاموزیم و از چشم اندیشه و خرد و حکمت واقعیتها را ببینیم و با ترازوی عدل و مراعاتِ انصاف دربارهشان داوری کنیم.
iran nameh
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تعرض نزدیکان نماینده اصفهان به آرامگاه ایرانشناس آمریکایی + عکس
ندای سبز آزادی: پس از تذکر نماینده اصفهان برای جلوگیری از دفن ریچارد فرای ایرانشناس آمریکایی عده ای نزدیکان این نماینده اقدام به تعرض به آرامگاه آرتور پوپ و همسرش که در ایران دفن شده کردند.
افراد نزدیک به نماینده اصفهان اقدام به نوشتن شعارهای مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر منافق» و «بنای آمریکایی تخریب باید گردد» بر روی آرامگاه این ایرانشناس آمریکایی کردند.
احمد سالک نماینده اصفهان در صحن علنی مجلس گفته بود: بنده شب گذشته حضوری با آقای روحانی صحبت کردم. از آقای رئیس جمهور و وزیر کشور درخواست میکنم که هرچه سریعتر جلوی ورود جنازه پلید ریچار فرای جاسوس سازمان سیای امریکا برای دفن در اصفهان در کنار قبر استاد سارقش آرتور پوپ در جوار رودخانه زاینده رود گرفته شود و به نمایندگان اعلام میکنم که زاینده رود به رودخانه مرده رود تبدیل شده است.
صفحه فیس بوکی نگارخانه سپاهان با انتشار عکس شعار نویسی بر روی آرامگاه آرتور پوپ این جمله او را منتشر کرده که گفته است «با عزم و شوق به ایران آمدم تا به زیارت سرزمین رویاهایم، ایران، بروم.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
‘وقتی از ایرانی بودن شرمنده شدم’
bbc
تورج دریایی ,پژوهشگر تاریخ
مخالفت با خاکسپاری ریچارد فرای در اصفهان
در یازدهم سپتامبر سال ۱۹۹۷ میلادی نامهای از ریچارد فرای به دستم رسید. فرای نوشته بود در صدد تشکیل پانلی است درباره دوران عبور از دوران ساسانی به دوران اسلامی در دومین کنفرانس ایرانشناسی در شهر مریلند و امیدوار است که من نیز با او همراه شوم.
در آن زمان من به عنوان استاد موقت در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا مشغول به تدریس تاریخ جهان باستان بودم و هنوز دکترایم را به اتمام نرسانده بودم.
به خودم گفتم این همان ریچارد فرای ایراندوست است که لقبش را از مرحوم دهخدا به خاطر عشقش به ایران گرفته است؟ همان فرایی که کتابش تحت عنوان میراث ایران تاریخ پیش از اسلام یکی از تمدنهای بزرگ جهان (۱۹۶۳) را چندین بار خواندهام و در زمانی که به وطنم، در آمریکا بیلطفی میشد٬ این کتاب و نویسندهاش سینه سپر بلا میکرد و از ایران و تمدن و مردمش دفاع میکرد؟ همان فرایی که کتابش را به دوستان “ایرانی: افغان ها و بلوچها و کردها و پارسها و تاجیکها” تقدیم کرده بود؟
“این همان فرایی بود که در کتاب عصر طلایی ایران٬ در زمانی که اعراب میلیون ها دلار خرج می کردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگران را کمرنگ کنند٬ با این کتاب اهمیت ایرانیان را برای شکلگیری تمدن اسلامی و زبان فارسی برای تمدن آسیا را گوشزد کرد.”
پس از آشنایی با او فهمیدم که فرای، ایراندوستی است استثنایی که حتی یک دانشجوی بی نام و نشان دکترا را، فقط بخاطر عشقش و تلاشش به ایرانشناسی، تشویق و کمک میکند.
من فقط یکی از صدها دانشجو و هزاران هزار ایرانی بودم که فرای با آنها این چنین کرده بود.
این همان فرایی بود که در زمانی که رشته “آسیای میانه” باب شده بود و دیگر نامی از خراسان بزرگ وجود نداشت و فرهنگ آنرا روسها به طوری که میخواستند تقسیم و جابجا کرده بودند٬ و اساتید غربی که گاهی نان را به نرخ روز میخورند٬ در کتابهایشان ذکری از حضور ایرانیان در آنجا نمی کردند، درباره خراسان [کتاب] نوشت.
همان “آسیای میانهای” که به خاطر روابط سیاسی میان وطنم و غرب٬ حتی نام ایران یا فرهنگش در آن خطه داشت محو میشد. فرای کتاب میراث آسیای میانه: قبل از آمدن ترکان را نوشت و به عموم نشان داد که ایرانیان از کجا آمدهاند و در ادوار تاریخ باستان و قرون وسطی این منطقه چه اهمیتی برای ایرانیان و فرهنگ ایرانی داشته است.
فرای در این کتابش برای ما و مردم جهان رابطه ایران و ایرانی و “بوی جوی مولیان آید همی٬ یاد یار مهربان آید همی” را دوباره زنده کرد.
این همان فرایی بود که در کتاب عصر طلایی ایران٬ در زمانی که اعراب میلیون ها دلار خرج میکردند که تمدن اسلامی را کاملا عربی نشان دهند و حضور دیگران را کمرنگ کنند٬ اهمیت ایرانیان برای شکلگیری تمدن اسلامی و اهمیت زبان فارسی برای تمدن آسیا را گوشزد کرد.
“دیروز اشک ریختم و از ایرانی بودن خودم خجل شدم. فردا که در تلویزیون ها نشان دهند که مردم ما چه بر سر مزار مردگان می آورند و حتی به آنها هم رحم ندارند٬ چگونه برای هزارمین بار نطق کنیم که ایران فرهنگی دارد زیبا٬ فرهنگی دارد پویا و مردمی دارد صلح جو؟”
این همان فرایی بود که در بیوگرافیاش به نام ایران بزرگ٬ پیشگفتار را چنین آغاز کرده است: “عظمت ایران همیشه فرهنگ آن بوده است.”
پس از کنفرانس، فرای را بیشتر دیدم. با او سفر کردم و به دانشگاه خودم چندین بار دعوتش کردم. او همان فرای ایراندوستی بود که از نوشتههایش مشخص بود؛ با دیدنش اطمینان یافتم.
اما دیروز از دیدن آنچه مردمانی نابخرد بر سر مقبره آرتور پوپ و فیلیس آکرمن در اصفهان کردهاند اشک در چشمانم جمع شد. این مکانی بود که سالها پیش ریچارد فرای ایراندوست وصیت کرده بود آنجا خاک شود٬ خاکی که او درباه اش حدود شش دهه کتاب و مقاله نوشته بود.
زمانی که مطبوعات و تلویزیونهای آمریکایی و خارجی صحنه یک سری تندرو و شعار مرگ را به عنوان “ایران” و “ایرانیان” به جهان جلوه میدادند٬ فرای در حال نوشتن و مصاحبه کردن بود و میگفت که ایران فرهنگی دارد غنی٬ مردمی دارد دوست داشتنی٬ باغهایی دارد با صفا و فرهنگی دارد پر عظمت که از جیحون تا فرات را در بر میگیرد.
یک بار از ایران و ایرانی بد نگفت و در جواب به همه تلاشهای او و دلسوزیاش برای ایران و ایرانشناسی٬ جوابش را این چنین دادند. من مطمئنم آنهایی که این بیآبرویی را کردهاند نه میفهمند و نه برایشان مهم است. اما من خجالت میکشم. من شرمنده هستم. من مقصرم.
دیروز اشک ریختم و از ایرانی بودن خودم خجل شدم. به دوستم که در دانشگاهی در همین حوالی استاد ایرانشناسی است گفتم: ما چه میکنیم؟ برای که داریم این چیزها را مینویسم و کنفرانس میدهیم؟
فردا که در تلویزیونها نشان دهند که مردم ما چه بر سر مزار مردگان میآورند و حتی به آنها هم رحم نمیکنند٬ چگونه برای هزارمین بار نطق کنیم که ایران فرهنگی دارد زیبا٬ فرهنگی دارد پویا و مردمی دارد صلح جو؟ برای که بنویسم و برای چه بنویسم که ایران چه تاریخی داشته؟ برای چه مصاحبه کنیم و چه بگوییم درباره ایران و ایرانی؟
آخرین دیدگاهها