در سال های اخیر، خامنه ای موفق شد ریاست جمهور را با وجود آنکه جایگاه مهمی در دستگاه دولتی دارد و در مشکلات بزرگ سیاسی درگیر است، خوار و ذلیل کند. عوامل دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد.
بخش ۵
چه کسی در ایران تصمیم می گیرد؟
این یک سوال بسیار دشواری است. اگر شما بخواهید نظر سه تن از کارشناسان ایران را در این باره بدانید، احتمال اینکه سه پاسخ متفاوت بشنوید، زیاد است. در آغاز باید گفت که کشف فرایند تصمیم در ایران بسیار پیچیده و سخت است. سپس، قدرت در بین عامل های زیادی پخش شده است. رژیم ایران به مجمع الجزایری با مکان های تصمیم گیری گوناگون میماند که برخی از آنها با نفوذ تر از دیگرانند و سر در آوردن از روابط دشوار آنها کار حضرت فیل است. بدیهی است که علی خامنه ای، “مقام رهبری”، حرف اول و آخر را در کشور می زند. این پایه و اساس نظام است. او با تمام قدرت با نیروهای دیگر، به ویژه با ملی گرایان در افتاده است. پست ریاست جمهوری که امروزه در دست احمدی نژاد است، در واقع به معنای نخست وزیر رهبر می باشد.
در سال های اخیر، خامنه ای موفق شد ریاست جمهور را با وجود آنکه جایگاه مهمی در دستگاه دولتی دارد و در مشکلات بزرگ سیاسی درگیر است، خوار و ذلیل کند. عوامل دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد. باید پاسداران (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) را که همه قدرت سیاسی، نظامی و از این ببعد اقتصادی را نیز قبضه کرده است، پس از رهبر و رئیس جمهور، در ردیف طبقه بندی قدرت جای داد. سپس، جای مجلس را در ردیف های آخر باید دید. شورای نگهبان (به جز رهبر آن، رفسنجانی) ( رفسنجانی عضو شورای نگهبان نیست و رئیس تشخیص مصلحت نظام است ـ مترجم) نیز به نوبه خود مطیع رهبر است. ارتش دیگر نفوذ چندانی ندارد و تجهیزات آن زیر نظر سپاه است. پاسداران انحصارات سرمایه گذاری های نظامی، به ویژه کنترل برنامه موشک های بالستیک ایران را در دست دارند. نقاط مهم دیگر قدرت که بیشتر غیر رسمی هستند، شامل تعداد بسیاری از رهبران مذهبی و بازاریان می باشند. طبقه متوسط بازاریان دارای تأثیر قابل توجهی در نتایج انتخابات هستند.
روابط بین همه این افراد و سازمان ها بسیار پیچیده است. به عنوان مثال، استقلال عمل پاسداران تا کجاست؟ نقش آنان در برنامه هسته ای ایران چیست؟ در واقع با اطمینان میتوان گفت که دارای نقشی کاملا تار و گنگ اند. چگونه میتوان با کشوری که این همه فرایندهای گوناگون تصمیم گیری دارد و نمیتوان فهمید که قدرت اصلی در دست چه کسی است، مذاکره کرد؟ مثلا، در گفتگوهای آژانس بین المللی انرژی اتمی، تا چه حد میتوان به توافق با نماینده ایران تکیه کرد؟ آیا او واقعاً از سوی رئیس جمهور ایران مورد پشتیبانی است؟ تنها به ذکر یک مثال در این باره بسنده می کنیم، ایران متعهد به تصویب پروتکل الحاقی آژانس بین المللی انرژی اتمی شده بود و بالاخره هم به قول خود عمل نکرد. چه کسی این تصمیم را در ایران گرفت؟ این شرایط تا حد زیادی مذاکرات بین المللی با این کشور را پیچیده می سازد. در نهایت، این سئوال پیش میآید که آیا رژیم دارای ثبات است؟ اگر برخی از کارشناسان به این پرسش پاسخ مثبت می دهند، برخی دیگر ایران را به غولی با پاهایی از خاک رس تشبیه می کنند که دیر یا زود، در ماه ها و سال های آینده، محتوم به ادامه راه مصر، لیبی و تونس می باشد. سؤال دیگری که وجود دارد، آن است که آیا رژیم جدیدی که روی کار خواهد آمد، در زمینه هسته ای همین سیاست کنونی را دنبال خواهد کرد؟ هر چند که اعتراضات پنهانی نا همه گیری وجود دارد، اما خط کنونی، چه در محافل سیاسی و چه اجتماعی، از پشتیبانی نسبتاً گسترده ای برخوردار است. بی برو برگرد، ایرانی ها بمب میخواهند و دیگر هیچ. از دید آنان، داشتن بمب یک حق ابتدایی است. علاوه بر این، اساس و پایه وضعیت هم چنان دست نخورده می ماند: ناراحتی از اینکه ایران جزء کشورهای ابر قدرت نیست، با ایالات متحده و اسرائیل در کشمکش است و زخم هایی که از گذشته دارد و غیره.
در تئوری، تغییر رژیم می تواند همراه با رها کردن برنامه سلاح های هسته ای باشد، اما هیچ چیز قطعی نیست. همان طوری که در برگه های آتی خواهیم نوشت، امروز، تنها امضای یک پیمان عدم تهاجم با آمریکا میتواند به ایران فرصت دهد تا از برنامه نظامی هسته ای، سربلند بیرون بیاید.
روزی که ایران بمب خواهد داشت
با انجام آزمایش های هسته ای در سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۹۸، هند و پاکستان به سایر نقاط جهان فهماندند که آنها به تکنولوژی سلاح های هسته ای دست یافته اند. آزمایش های هسته ای روشن ترین راه برای پخش این پیام هستند. زلزله شناسان کشورهای دیگر می توانند میزان نیروی انفجاری را اندازهگیری کرده و پس از آن تایید کنند که کشور مورد نظر واقعا بمب دارد یا نه. اگر روزی ایران دست به آزمایش هسته ای بزند، بی گمان بزرگترین خبر سال و حتی دهه خواهد بود. عواقب سیاسی آن چه خواهد بود؟ اجازه دهید تا ما برای لحظهای، به طور تخیلی ـ سیاسی به این مسأله نگاه کنیم. ایالات متحده یک سیلی جدیدی را دریافت خواهد کرد. ببر کاغذی ایران پشت ابر قدرت آمریکا را در برابر چشم همگان به خاک خواهد مالید. همه سیاست های ایالات متحده برای جلوگیری از دسترسی ایران به بمب کارگر نبوده و تیرش به سنگ خواهد خورد. برعکس، موقعیت قدرت های بزرگ تازهای مانند هند و برزیل تقویت خواهد شود. متحدان ایالات متحده در خلیج پارس، مانند عربستان سعودی و دیگر کشورها را ترس برخواهد داشت. ایران یک کشور بسیار بزرگ و علاوه بر این، تنها کشور شیعه منطقه خواهد بود که با اسرائیل، دوتایی دارای سلاح های هسته ای هستند. به احتمال زیاد عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج پارس از معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای بیرون خواهند آمد و آنها هم از هیچ تلاشی برای به دست آوردن بمب کوتاهی نخواهند کرد. عربستان سعودی تا زمانی که نتواند چتر هسته ای متعلق به خود را برپا کند، حداقل، سلاح های هسته ای پاکستان را در خاک این کشور نصب خواهد کرد.
مصر و ترکیه نیز دست به اقداماتی خواهند زد و به گزینه سلاح های هسته ای روی خواهند آورد. به عبارتی دیگر، یک مسابقه تسلیحاتی هسته ای در بی ثبات ترین منطقه جهان به وجود خواهد آمد. هیچ کس قادر به متوقف کردن آن نخواهد شد. همه این کشورها گزینه نظامی هسته ای را انتخاب خواهند کرد. “امنیت مقدم بر همه چیز”.
آن ها همچنین می توانند مسایل متعدد گذشته خود را که گاهی چندین دهه وجود دارند، دوباره زنده کنند: فرانسه و بریتانیا زرادخانه هسته ای خود را دارند و بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی می توانند در زیر چتر هسته ای ایالات متحده پناه بگیرند، در حالی که روسیه واقعا یک تهدید نظامی برای این کشورها نیست. ” چرا ما همسایگان ایران، خود را برای برتری هسته ای به این کشور که تهدیدی واقعی برای ما است، سازمان دهی و آماده نکنیم ؟ ” به احتمال زیاد، این تغییرات نیز منجر به ایجاد سدهایی در سر راه پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای خواهند شد. اگر همه این کشورها، دیگر این پیمان را رعایت نکنند یا آن را لغو نمایند، چرا کشوری مانند میانمار، به عنوان مثال، باید همچنان به خودش زحمت داده و به پیمان نامه احترام بگذارد؟
در واقع، معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای کاستی های اساسی دارد که من در بالا توضیح داده ام، اما بدون آن، جهان باز هم کمتر از وضعیت کنونی، امن خواهد بود.
به طور خلاصه: یک آزمایش هسته ای ایران نسبت به آزمایش های هسته ای توسط هند، پاکستان و
حملات۱۱ سپتامبر، پیامدهای سیاسی به مراتب وخیم تری خواهد داشت. امیدوار باشیم که هر گز آن
روز نیاید. ما در سطور زیرین از چگونگی شیوههای گریز از سناریوی مصیبت بار و عقوبت هایی همسان با روز قیامت که به نظر می رسد چشم انداز این راه است، سخن خواهیم گفت. اول احتمال حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران را مورد بحث قرار خواهیم داد.
بخش ۶
حمله نظامی به ایران؟
در سال های اخیر، رسانهها به طور منظم از یک حمله نظامی احتمالی به تاسیسات هسته ای ایران از سوی اسرائیل یا ایالات متحده یا توسط این دو کشور با هم، سخن گفته اند. برخی از اسناد محرمانه منتشر شده توسط ویکی لیکس نشان داد که عربستان سعودی و پادشاهی
بحرین از فشار آوردن به ایالات متحده برای راه اندازی یک حمله نظامی به ایران هیچ ابایی ندارند. بنا به نوشته ای در نیویورک تایمز، در ژانویه ۲۰۰۹، اسرائیل قصد تدارک یک حمله نظامی را داشت. اسرائیل که فکر میکرد استفاده از انتخابات آمریکا و انتخاب اوباما به ریاست جمهوری و روزهای اولیه مستقر شدن او در کاخ سفید، بهترین موقعیت برای حملات پیشگیرانه به ایران است، با وتو جورج بوش روبرو شد. این حمله میتوانست سه سال برنامه سلاح های هسته ای ایران را به تعویق بیاندازد. داوری در باره شایعه یا حقیقی بودن این حرف بسیار دشوار است. آنچه که توجه ها را خیلی به خود جلب می کرد، نظرات کارشناسان امور دفاعی بود که در کلیت خودش منفی بود. هیچ یک از آن ها نمیتوانستند با دل و جرات ادعا کنند که چنین حمله نظامی موفق می شود.
اما دیگر کسی وجود ندارد تا با اطمینان بگوید که یک حمله نظامی به برنامه هسته ای نظامی ایران خواهد توانست آن را متوقف کند. این موضوع را با دقت بیشتر از نزدیک بررسی کنیم.
اول باید مشکلات فنی را در نظر گرفت. تعداد پایگاه های هسته ای بیشتر از ده تا است و آن ها در ۱۵۰۰ کیلومتری اسرائیل واقع شده اند. بعضی از آن ها در اعماق زمین و در زیر خاک ساخته شده اند و با چندین متر از بتن محافظت می شوند. به عنوان مثال، نابود کردن این نوع پایگاه ها خیلی دشوار تر از خراب کردن راکتور «اوزیراک» است. بمب های معروف سنگر شکن GBU-28 که اسرائیل دارد، می توانند تا شش متر در بتن نفوذ کند. اسرائیل یکی از مدرن ترین و مجهزترین نیروهای هوایی جهان و هم چنین موشک های فوق مدرن را دارد. با این حال، چنین یورشی به یک جنگ واقعی نظامی و فنی دامن خواهد زد. از آن گذشته، احتمالا پایگاه های مخفی دیگری نیز وجود دارند. علاوه بر این، پایگاه ها توسط سیستم های دفاعی زمین به هوا محافظت می شوند که تلفات سنگینی را به نیروی هوایی اسرائیل وارد خواهند کرد. آخر کلام اینکه گرچه زیاد مهم نیست، ولی اسرائیل باید یک راه هوایی برای بمباران کردن ایران پیدا کند. ترکیه درهای خود را بسته است. فقط عراق یا عربستان سعودی می ماند. اما هیچ یک از این دو، به طور رسمی تمایلی به عبور اسرائیل از آسمان خود ندارند. به طور خلاصه، اسرائیل مطمئن نیست که ارتش این کشور بتواند به تنهایی دست به چنین کاری بزند. حتی با کمک آمریکا، نمی تواند برخی از پایگاه های هسته ای را نابود کند.
علاوه بر این، حملات اسرائیل و / یا ایالات متحده به پایگاه های هسته ای ایران می توانند عواقب ناگواری داشته باشند. بدیهی است که ایران با پرتاب موشک هایی به سوی اسرائیل و / یا به روی تأسیسات نظامی ایالات متحده در خلیج پارس با شدت زیادی واکنش نشان خواهد داد. در پی این حملات تعداد قربانیان بسیار زیاد خواهد شد و تاسیسات صنعتی اسرائیل به طور جدی آسیب خواهند دید. همچنین ایران تلاش خواهد کرد تا تنگه هرمز را ببندد که نزدیک به۲۰٪ نفت جهان از آنجا می گذرد. در این صورت ایالات متحده تمام امکانات نظامی خود را در حد وسیعی برای جلوگیری از بسته شدن تنگه و بازگشایی آن به کار خواهد برد، اما قطعا این عملیات نظامی در تنگه هرمز موجب انفجار قیمت نفت خواهد شد. ایران خواهد توانست متحدان عراقی خود را که شیعه اند و اکثریت را در عراق تشکیل می دهند، تحریک به کودتا کند. تازه، از اقداماتی که ممکن است جنبش شیعیان مبارز، ضد غربیهای افراطی، حزب الله یا جنبش مقاومت اسلامی حماس، علیه اسرائیل یا شهروندان یهودی در سراسر جهان انجام دهند، هیچ سخنی به میان نمی آوریم. اقلیت شیعه در عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج پارس می توانند کاری کنند که نامشان به روی زبانها بیافتد. و بالاخره، تصویر ایالات متحده که در حال حاضر در بسیاری از کشورهای جهان منفی است، می تواند بدتر از آنچه که هست، شود. ده ها میلیون از مسلمانان سراسر جهان تحت تاثیر چنین حمله ای قرار گرفته و خواهند گفت که غرب اساسا سیاست ناعادلانه ای را در پیش گرفته است که آنان قربانیانش هستند، حتی که اگر برخی از مسلمانان، هم چنان از ایرانیان و شیعیان دل خوشی ندارند. همچنین باید از خود پرسید که تأثیر عواقب چنین حمله ای بر روی معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای و آژانس بین المللی انرژی اتمی چه خواهد بود؟ یقینا ایران خواهد گفت که هر گونه مذاکره ای با آژانس بین المللی انرژی اتمی بیهوده است و ممکن است مانند کره شمالی، هم امضای خود در پای معاهده را پس بگیرد و هم از عضویت آژانس بین المللی انرژی اتمی در آید. در صورت تحقق این فرضیه، هیچ نظارت بین المللی بر روی فعالیت های هسته ای ایران وجود نخواهد داشت. علاوه بر این، حملات نظامی علیه ایران می توانند سبب تقویت رژیم شوند. در واقع، مخالفان رژیم این حملات را نه به عنوان علیه رژیم، بلکه در برابر کل کشور در نظر خواهند گرفت و این نبرد، رژیم آخوندی را قویتر خواهد کرد.
در سال های اخیر، بسیاری از سیاستمداران اسرائیلی و آمریکایی گزینه های نظامی را در اظهارات خود ذکر کرده اند. با اطمینان کامل میتوان گفت که امکان پی بردن به اینکه آیا آنان به آنچه که میگویند، می اندیشند یا حرفهایشان تنها برای زیر فشار قرار دادن ایران یا وادار کردن کشورهای دیگری مانند چین و روسیه برای گرفتن مواضع سخت تر علیه ایران است، وجود ندارد. حتی ارتش اسرائیل در ژوئن ۲۰۰۸ مانور نظامی بزرگی را در این رابطه انجام داد. بیش از یک صد هواپیما در آن شرکت کردند. مانور در یک فاصله کم و بیش ۱۴۰۰ کیلومتری که تقریبا برابر با فاصله اسرائیل از تاسیسات هسته ای نطنز است، انجام شد. در اینجا نیز، باز هم، همان سوال مطرح می شود: آیا یک مانور واقعی بود یا تهدید؟ یا هر دو؟
به اصل موضوع برگردیم: آیا یک حمله نظامی به ایران، به برنامه هسته ای نظامی آن پایان خواهد داد؟ البرادعی در سال ۲۰۰۵ در مصاحبه با مجله هفتگی اشپیگل آلمانی در این باره به طور قاطعانه میگوید: « فکر نمی کنم که راه نظامی بتواند دستاوردی داشته باشد. حمله، در بهترین حالت، می تواند عملیات گسترش سلاح های هسته ای را کند کند. اما نخواهد توانست از سرعت دستیابی ایران به چنین سلاحی جلوگیری کند.» مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا،
در سال ۲۰۱۰ در یک نشست پنتاگون گفت: ” هیچ حمله ای کارساز نخواهد بود “. رابرت گیتس،
در دوران وزارت دفاعی خویش، در سال ۲۰۰۹ گفت که حمله نظامی به پایگاه های هسته ای ایران می تواند برنامه هسته ای ایران را برای حدود سه سال به تاخیر بیاندازد. در اسرائیل هم بسیاری
از کسانی که نقش اصلی تصمیم گیری در این باره را دارند، معتقد نیستند که حمله نظامی به ایران سودی داشته باشد. مایر دایان که رهبری موساد را به مدت هشت سال در دست داشت، در ماه مه سال ۲۰۱۱، چند ماه پس از بازنشستگی، در این باره چنین گفت: ” این ایده ابلهانه است… واکنش منطقه ای که اسرائیل پس از چنین حمله ای با آن مواجه خواهد شد، مدیریتش غیر ممکن است. ”
نگاهی به کشور همسایه، عراق بیاندازیم و چگونگی اتفاقات آن را تجزیه و تحلیل کنیم. حمله نظامی اسرائیل به راکتور هسته ای صدام حسین در سال ۱۹۸۱، آن را متوقف نکرد. کاملاً برعکس، صدام بلافاصله پس از آن راه خود را برای بمب اتمی، با شتاب بیشتری و به طور مخفیانه تری از سر گرفت. ساختمانها به طور خاصی طراحی شده بودند تا جاسوسان و ماهواره ها را گول بزنند.
به عنوان مثال مشخص، ساختمانی نه تنها برای تهیه تجهیزات تاسیسات هسته ای بود بلکه در آن چارچوب در و پنجره هم ساخته می شد. یک نیروگاه برق به طور آگاهانه و با برنامه قبلی در ۱۵ کیلومتری سایت هسته ای ساخته شده بود و کابل برق آنجا به پایگاه هسته ای از زیر زمین برده شده بود.
حمله نظامی به ایران تنها میتواند آنچه را که بسیاری از ایرانیان، از مسئولین سیاسی گرفته تا مردم عادی، به طور یکسان در آن هم نظرند، اثبات کند:
اسرائیل تهدید بزرگی برای آنان و کشورشان است و از کمک غرب برخوردار است. بنابراین ایران باید امنیت خود را تضمین کند و تنها یک راه برای انجام این کار وجود دارد و آن هم داشتن زرادخانه هسته ای خود می باشد. به عبارت دیگر، روزی که اسرائیل تاسیسات هسته ای ایران را بمباران کند، ما در یک روز تاریخی در زمینه گسترش سلاح های هسته ای و سیاست های بین المللی زندگی خواهیم کرد. آن روز، جهان به سوی درگیری منطقه ای غیر قابل پیش بینی و غیرقابل کنترل کشیده خواهد شد و به احتمال قوی، به گسترش سریع سلاح های هسته ای، به تهدیدات بیشتر، امنیت کمتر و خطرات بیشتر استفاده از بمب اتمی در جاهایی از جهان دامن زده خواهد شد.
ایران و اسرائیل،
چگونه می توان از این گردونه مارپیچی رها شد؟
من در باره نوشتن این فصل از کتاب تردید داشتم. نه به خاطر آن که از هدف اصلی ما نسبتا دور است، بلکه به این دلیل که نوشتن در مورد اسرائیل و خاور میانه بدون بد فهمی و مرتکب اشتباه شدن، بدون شکست در یک بحث و جدل بی سر و ته یا زجر کشیدن از خشم و غضب انواع طبقات گوناگون سیاسی، به طور وحشتناک دشوار است. دهانت را هنوز باز نکرده و حرفی در این باره نزده، فوری مارک را می چسبانند و بنا به اقتضای زمان و مکان، برچسب ضد صهیونیستی یا دوست صهیونیستی میخوری. هر کس که در نوشته ای- ادبی – دو واژه در باره قربانیان فلسطینی یا اسرائیلی بنویسد، در یکی از دو اردوگاه مذکور قرار داده خواهد شد. آن کسی که به یکی از طرفین دل بسوزاند و علاقهای نشان دهد، باید پاسخگوی تمام کارهای گذشته آن و ادامهاش باشد. اما پس از آن، خود سانسوری ما را به جای چندان دوری نخواهد برد.
پس از گذشت شصت سال جست و خیز و بالا پایین کردنها در خاور میانه، کاملاً وقت آن است که خطر کرده و از کوره راههای بی نتیجه و چارچوب های نادرست موجود بیرون بیائیم. گزینش درست ما، همانا گام گذاشتن در این راه است.
ادامه دارد
آخرین دیدگاهها