یادی از دکتر احمد مدنی دوست و همقطار گرامی من
در تاریخ 23 بهمن 1384 برابر با یازدهم فوریه 2006 دکتر احمد مدنی رخت از میان ما بربست.
اولین بار من در تاریخ مرداد ماه 1328 با احمد مدنی، جوانی که در همان زمان سال اول دانشکده حقوق دانشگاه تهران را با نمرات ممتاز طی کرده بود در دفتر نیروی دریایی ایران که درمحلی در ستادارتش آن زمان که سپهبد حاجعلی رزم آرا در راس آن قرار داشت، ملاقات کردم.
سوابق تاریخی بیان می کنند که نیروهای نظامی انگلیس در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور1320به بندر شاهپور و خرمشهر بدون اعلام قبلی ، تجاوز کرده و با کشتن بالغ بر 600 تن افسر درجه دار و ناوی، نیروی دریایی جوان ایران را با غرق چند ناو و در اختیار گرفتن باقیمانده ناوگان نیروی دریایی ایران، آنرا منحل کرده و کلیه پرسنل دریایی باقیمانده را از جنوب ایران به تهران اعزام نمودند، بالاخره در سال 1326 پس از پایان جنگ مقامات انگلیسی اجازه دادند نیروی دریایی شکست خورده ایران دوباره در همان پایگاه دریایی خرمشهرتاسیس گردد! و در مقابل پرسنلی که نامردانه کشته بودند و ناوهایی که غرق کرده بودند چند ناو قدیمی به ایران واگذار کرده و تعدادی از ایرانیان را در رشته دریایی در مراکز آموزشی خود در انگلستان آموزش بدهند و بدینوسیله بخشی از خساراتی را که در سوم شهریور به ایران وارد کرده بودند ظاهراً جبران کنند!؟
به این علت نیروی دریایی طی درج آگهی در روزنامه های آنروز کشور خواستار 30 نفر جوان داوطلب که دوره شش ساله دبیرستان را طی کرده بودند برای اعزام به انگلستان و طی دوره های تحصیلی دریایی جهت تکمیل کادر افسری گردید.
در آن دوران ملت ایران نه تنهااطلاعی ازوجود نیروی دریایی نداشت، بلکه اکثر مردم بعلت تسلیم بدون قید و شرط ارتش ایران در مقابل نیروهای متجاوز انگلیسی و روسی که در کمتر از چند ساعت خود را تسلیم دشمن خارجی کرده بودند احترامی برای چنین ارتش بی لیاقتی قائل نبودند. لذا برای جمع آوری 30 دانشجوی داوطلب با مشکلات فراوانی روبرو شدند! بالاخره توانستند 30 دانشجو که کمترین وجه تشابهی با یکدیگر نداشته و سن آنها بین 19 الی 28 سال بود، بدون کنکورو حتی بررسی سوابق تحصیلی و خانوادگی و اخلاقی و طرز تفکر سیاسی، و از همه جالبتر اکثر آنها در طول عمرشان حتی دریایی را ندیده بودند! آنها را از گوشه و کنار کشور جمع آوری و برای معرفی این نخبگان! آنها را در شهریور ماه همان سال بحضور شاه جوان در کاخ سعد آباد برده و معرفی کرده و چند روز بعد آنها را همراه با ناخدا دومی بنام صدرالدین شیبانی که در دوران رضا شاه در ایتالیا تحصیل دریایی کرده بود به انگلستان اعزام کردند.
احمد مدنی از همان زمان برای من که یکی از جوانترین دانشجویان بودم بعنوان فردی ممتاز که با سایرین از هر لحاظ دارای اختلافات بی شماری بود مورد توجه قرار گرفت ومن او را بعنوان یک جوان قابل اعتماد و دوست داشتنی شناختم . و این دوستی و اعتمادبین ما دو نفربرای بالغ بر56 سال یعنی تا سال 1384 که او از میان ما رفت ادامه یافت.نا گفته نماند که هر دو ما نه به سیگار ، مشروب ،قمار و دیگر اعتیادات مضر آلوده نشدیم و تا حد زیادی از نظر اخلاقی شبیه یکدیگر بودیم .
در آن زمان در دانشکده دریایی پرسنل انگلیسی و دانشجویان
انگلیسی که با ما سر و کار داشتند مادانشجویان ایرانی را مشابه هندیها برآورد کرده و انتظار داشتند که ما آنها را “صاحب”خطاب کرده و خودمان را در سطح نوکرانشان قلمداد کنیم! وصدالبته برای مدنی و من این گونه طرز تفکر انگلیسی ها نسبت به ایرانیان نمی توانست مورد قبول قرار گیرد، لذا سعی می کردیم تا حد امکان در رفتار و کردارفرهنگی خود که می توانست از دید انگلیسی ها نقاط ضعفی رابرای ما ایجاد کندتغییراتی بدهیم.
به این علت ، احمد مدنی سعی می کرد خطاکاریهای فرهنگی سایر دانش جویان را نیز جبران کند. لذا در شبها که همگی خواب بودند به داخل محوطه دستشوئی ها و توالتها میرفت و آنجا را تا حد امکان تمیز می کرد که روز بعد خدمه ای که برای نظافت میرفتند خرابکاریهای ما را مشاهده نکنندو آشغالهایی را که در عرض روز برابر روش جاری فرهنگیمان اینجا و آنجا پرتاب کرده بودیم جمع آوری میکرد و حتی جورابهای کثیفی را که باز هم چون گذشته هفته ها بپا میکردیم و بوی گندش همه جارا فرا می گرفت جمع آوری وبرایشان میشست که روز بعد جوراب تمیز بپا کنند.
دوستان اینها حقایقی هستند که نمی توان منکرش شد و یکی از دلایلی است که هنگامیکه مستشاران آمریکا وارد ایران شدند، ایران موظف گردید که مبلغی بعنوان حق توحش به پرسنل آمریکایی در هر ماه بپردازد. و ضمنا چون خارجیان قوانین دادگستری مارا که خالی از عدالت اجتماعی یکسان بود قبول نداشتند ، و در نتیجه به کشورایران تحمیل کردند که اگریکی از افراد خارجی مرتکب خطایی گردید، نباید او را در دادگستری ایران محاکمه نمود بلکه باید بکشور خودش اعزام و در آنجا محاکمه شود.اسم اینراکاپیتولاسیون گذارده بودند. (کاپیتولاسیون . حقی که به اتباع خارجیان در مملکتی دهند مبنی بر اینکه در محاکم خود آن مملکت محاکمه نشوند، بلکه در محاکم مربوط به دولت خود محاکمه گردند.)
بهر حال احمد مدنی همه اینکار ها را انجام میداد که برداشت مقامات انگلیسی نسبت به دانشجویان ایران در حد “صاحب و نوکری” ( ارباب و رعیتی) نباشد.
حدود یکسال من و احمد مشغول گذراندن دوره مقدماتی دریایی بودیم و پس از پایان آن دانشجویان را به دو گروه تقسیم کردند. ناوبران و مهندسین. منهدسین به دانشکده های مهندسی دریایی و ناوبران برای گذراندن دوره های ناوبری اعزام گردیدند. مدنی رسته ناوبری و من رسته مهندسی را انتخاب نمودیم.لذا مدتی از همدیگر دور ماندیم، ولی درهنگام تعطیلات اکثر دانشجویان سعی می کردند در لندن جمع شده و تعطیلات را در کنار هم بر گزار کنیم.دانشجویان ناوبری پس از گذشت سه سال به ایران مراجعت نمودند و مهندسین پس از 4 الی 5 سال به ایران باز گشتند. البته برابر قوانین ارتش ایران پس از 3 سال همه دانشجویان دریایی که باقی مانده بودند به درجه ناوبان دومی که همان ستوان دوم است مفتخر شدند. ولی در این زمان تعداد 30 دانشجو به 19 نفر تقلیل یافته بود . یعنی یازده نفر از دانشجویان فراری شده و در انگلیس باقی مانده و به ایران باز نگشتند ویا از نیروی دریایی استعفا دادند. احمد مدنی همراه بقیه ناوبران به ایران باز گشت و در پایگاه دریایی خرمشهر مشغول بکار شدند.
در وقایع 28 مرداد 1332 و برکناری دکتر مصدق و دولت ملی او ، در خرمشهر واقعه ناگواری رخ داد. چند درجه دار تصمیم گرفتند در روز 25 مرداد 1332 ناو ببر را منفجر کنند. در هنگامی که می خواستند با انفجار انبار مهمات به این کار دست بزنند آتش به لباس یکی از درجه داران سرایت کرده و فریاد او بلند شد. با بلند شدن فریاد او، سایرین از گوشه و کناررسیده و آتش را خاموش کردند. والبته سه نفر درجه داران را دستگیر و مراتب به ستاد ارتش که رئیس اش سپهبد باتمانقلیچ بود گزارش گردید. برمبنای دستور او دادگاهی سریعاً تشکیل و چون احمد مدنی یکسال دوره حقوق را طی کرده بود و فرد دیگری که از علم حقوق سر رشته ای داشته باشد در پایگاه دریایی خرمشهر وجود نداشت لذا ناوبان دوم احمد مدنی را وکیل تسخیری آن سه تن درجه دار تعیین نمودند. مدنی برمبنای وظیفه اش از هر سه درجه دار دفاع کرده وعلت این عمل خلاف آنها را بگردن مقامات بالا دست که در طول زمان توجهی به نیازمندیهای رفاهی آنها نکرده بودند انداخت. البته هر سه درجه دار در همان روز تیرباران شدند و بدستور سپهبد باتمانقلیج احمد مدنی نیز به جزیره هنگام تحت عنوان سرپرست گروه ناویان تبعید گردید!
( یک درجه دار و 8 ناوی وظیفه). مدتی حدود یکسال مدنی در حال تبعید در جزیره هنگام بود. مدنی در جزیره هنگام نیز دست از خدمت به هم نوعان خود بر نداشت و همه روزه به بومیان محلی و ناویان بیسواد درس فارسی داده و ضمنا نسبت به تعمیر ساختمانها قدیمی که انگلیسی ها در جنگ اول جهانی که پایگاه دریایی خود را در خلیج فارس د ر جزیره هنگام بنا نموده بودند با کمک بومیان محلی و ناویان وظیفه تعمیر وضمناً آب انبارهایی که آب باران را در آن ذخیره نموده و در عرض سال بمصرف میرساندند نیز دوباره احیا نمود. پس از گذشت یکسال احمد مدنی را به بندر عباس پایگاه درجه دو نیروی دریایی منتقل نمودند . مدنی تا سال 1340 باز هم بگونه تبعید در بندر عباس باقی ماند و هرماه دو نفر درجه دار ضد اطلاعات وظیفه داشتند که در باره ناوسروان مدنی گزارشی به اداره دوم بدهند که مدنی دست از پا خطا نکرده است!؟
در سال 1340 دریابان فرج الله رسایی فرمانده نیروی دریایی شد و چون او آگاه بود که مدنی خطایی مرتکب نشده و وظیفه اش را در مورد درجه دارانی که خیال داشتند ناو ببر را آتش بزنند انجام داده بود. لذا دستورداد که مدنی از بندر عباس به تهران آمده و چون سایر افسران برای طی دوره عالی دریایی و فرماندهی و ستاد و غیره به دانشگاه های داخل و خارج کشور نیز روانه گردد. ضمناً احمد مدنی از فرصت استفاده کرده و برای ادامه تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه تهران بپردازد. چند سال بعد، مدنی موفق گردیدمدرک دکترای خود را در رشته حقوق سیاسی در یافت کند.
در سال 1348 احمد مدنی در جزود افسران جوان ترفیع بگیر موفق گردید که با دریافت دو درجه از ناخدا دومی به دریاداری موقت ارتقاء درجه گیرد و شخصا نیز درخواست نمود فرمانده پایگاه دریایی بندر عباس گردد تا چون گذشته بخدمت خود در بندر عباس ادامه دهد. .. او در سال 1350 بعلت فساد استاندار بندر عباس ( آقای پیروز) که بکمک رئیس گمرکات، فرمانده ژاندارمری و رئیس ساواک بندر عباس مشغول کار های خلافی از جمله ورود کالای قاچاق و ارسالش با هواپیمای مسافری هما تحت عنوان محموله های ساواک،به تهران و جلوگیری از تصرف زمینهای دولتی و مردم بوسیله باند سپهبد ایادی و ارتشبد خاتمی فرمانده نیروی هوایی وسرکار علیه بانوفریده دیبا مادر شهبانو فرح و خانم سپهبد هاشمی نژاد ودیگران .و البته همه این بزرگ مردان و زنان علیه او دست بیکی کرده و تقاضای محاکمه نظامی اورا تحت عنوان بی احترامی بمقام شاهنشاه آریا مهر کردند. برای رسیدگی بخلافکاریهای مدنی کمیسیون پنجنفره فرماندهان که شامل ( رئیس ستاد بزرگ، فرماندهان سه نیرو و رئیس دادرسی ارتش) می گردید اورا محاکمه و با دلایلی که احمد مدنی ارایه کرد و دفاع تیمسار جم رئیس ستاد بزرگ و دریابد رسایی فرمانده نیروی دریایی نتوانستند مدنی را محکوم کنند. در آن تاریخ احمد مدنی در خواست نمود که به او اجازه داده شود که بکار فرهنگی یعنی استادی در دانشگاهی که در همان زمان در بلوچستان تاسیس شده بود در امور دریایی بپردازد ولی رندان مانع آن شده و برمبنای اظهارات شاه آنرا منوط به آن کردند که مدنی از خدمت خارج شده و به درجه ناخدا دومی خود باز گردد و سپس بعنوان سویل در دانشگاه بلوچستان تدریس کند. به بخشنامه محرمانه صادره بتاریخ 21/2/1350 توجه می کنیم:
بفهرست گیرندگان:
موقعیکه بنا به تقاضای یکی از امراء نیروی دریایی شاهنشاهی استدعای انتقال مشارالیه به یکی از مراکز فرهنگی شاهنشاهی از شرفعرض پیشگاه مبارک ملوکانه گذشت فرمان جهانمطاع ملوکانه چنین شرفصدور یافت:
” ما این افسران را بدرجه موقت دریاداری مفتخر کردیم که در نیروی دریایی خدمت نمایند و بهر عنوانیکه این افسران درخارج از آن بکار گمارده شوند بایستی با همان درجه ثابت معمولی خود ادامه خدمت دهند.
مراتب جهت آگاهی به کلیه امراأ نیروی دریایی شاهنشاهی ابلاغ می گردد.
با دریافت این فرمان احمد مدنی چون خدمت صادقانه را در محیط فاسد بندر عباس تقریباً غیر ممکن میدانست لذا ترجیح داد از خیر درجه موقت گذشته و به خدمات فرهنگی بدون برخورداری از درجه دریاداری موقت بپردازد. مدنی لذا از نیروی دریایی باز نشسته گردید و به خدمت مورد علاقه خود که همان تدریس در دانشگاهی که در عقب مانده ترین نقاط ایران تاسیس شده بود پرداخت غافل از آنکه نفوذ نامردانی چون سپهبد ایادی که احمد مدنی بالغ بر 30 کیلومتر مربع زمینهای دولتی که او بنام خود ضبط کرده بود از حلقوم او خارج کرده بود و ساواکیهایی که مدنی پای روی دمشان گذارده و مانع چپاولشان شده بود و ارتشبد خاتمی که برای ایجاد پایگاه هوایی در بندر عباس خیال داشت میلیونها تومان در هنگام خرید زمین بجیب خود بریزد و مدنی با واگذاری زمین مورد نیاز نیروی هوایی از زمینهایی که از حلقوم زمینخوارانی چون سپهبد ایادی در بندر عباس خارج کرده بود،مانع این چپاول گردید و همچنین مانع خلافکاریهای مدیر کل گمرکات بندر عباس و استاندار و دیگر دولتمردان شده بود، باعث گردید که ساواک بعناوین مختلف مانع تدریس احمد مدنی در آن مناطقی که هیچ استادی بخاطر شرائط جوی وبدی آب و هوا و کمبود امکانات رفاهی حاضر بتدریس در آن محل نبود، گردیده و احمد مدنی بگونه یک فرد خانه بدوش از این نقطه به آن نقطه میرفت و در چندین دانشکده شروع به تدرس میکرد ولی همه آنها موقتی بود و ساواک پرویزثابتی نمی گذاشت مدنی به خدمتش به مردم کشورش ادامه دهد.
احمد مدنی چون خدمت به وطنش را در ارجهیت یکم قرار داده بود، لذا برخلاف سایر افسران همدوره خود که در سنین جوانی ازدواج کردند، او تا سن چهل سالگی ازدواج نکرد .
یکی دو سال بعد که من بعنوان فرمانده پایگاه بندر عباس انتخاب و مشغول بکار شدم ، پی بردم که برای اهالی بندر عباس خاصه طبقه تهی دست دکتر احمد مدنی یک فرد استثنایی و از خود گذشته و به صورت سمبل نمره یکم دیده می شود و به هر کجا میرفتم از سجای اخلاقی و خدمات بی شمار او به بندر عباس و حومه صحبت می کردند.سالها یکی پس از دیگری سپری گردید تا
در تاریخ 9 دی ماه 1357 دکتر شاپور بختیار به نخست وزیری منصوب گردید . روز بعد ایشان از دکتر احمد مدنی درخواست نمود که پست وزارت کشور را بپذیرد ولی دکتر مدنی از پذیرش آن عذر خواست.
37 روز بعد دکتر شاپور بختیار با وقوع انقلاب مجبور بفرار گردیده و در سفارت فرانسه پناهنده و سپس با پاسپورت یک دیپلانت فرانسوی از ایران خارج گردید.
پس از به ثمر رسیدن انقلاب ظاهراً مردمی و انتخاب آقای بازرگان به سمت نخست وزیری کشور، دکتر احمد مدنی به سمت وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی گمارده شد.
همه سعی و کوشش دکتر مدنی در این سمت در مرحله اول جلوگیری از هم پاشیدگی سه نیروی نظامی و برقراری نظم و امنیت در کشور و حفظ مرزهای زمینی ، هوایی و دریایی ایران و جلوگیری و ممانعت ازقتل و عام سران نظامی رژیم شاهنشاهی بود. به خاطر این هدف وی سه بار به قم رفته و با آیت الله خمینی ملاقات و در خواست عفو عمومی را کرد. متاسفانه در هر سه بار آیت الله خمینی از دادن جواب مثبت خودداری و قتل و عام سران نظامی ایران ادامه یافت. مدتی بعد تعدادی از امرا و افسران ارشد نیروی دریایی زندانی شده و حجت الاسلام خلخالی حاکم شرع تهران برنامه کشتار آنها را در سر می پروراند. پس از آنکه مدنی از این موضوع مطلع گردید سریعاً توسط داماد آیت الله خمینی، حجت الاسلام اشراقی با خمینی تماس گرفته و خواستار آزادی بدون قید و شرط این افسران شد. بلافاصله با آقای بازرگان نیز ملاقات کرده و تهدید کرد که اگر افسران نیروی دریایی آزاد نشوند فوراً استعفا خواهد داد. خوشبختانه تهدید دکتر مدنی موثر واقع شد و همه افسران زندانی شده آزاد گردیدند. ( سه نفر از آن امرا در حال حاضر در آمریکا بسر می برند)
پس از حدود سه ماه که دکتر مدنی در سمت وزیر دفاع مشغول بود ، چون مشاهده نمود که انقلاب مردمی از مسیر اصلی خود خارج شده و روز بروز در مسیر انحرافی که به سوی اسلامی شدن مطلق می رود روانه است. به این جهت با اعتراض به این انحراف 180 درجه ای از سمت خود استعفا داد.
آقای بازرگان با ناراحتی استعفای او را پذیرفت به شرط آنکه سمت استانداری خوزستان را قبول کند. لازم به ذکر است که در آن زمان به تحریک خارجیان و عوامل صدام حسین و بعضی از کشورهای غربی ، گروهی مزدور و وطن فروش را به نام ” خلق مسلمان عرب” وادار به شورش و آتش زدن و تخریب لوله های نفتی و ترور بعضی از مقامات محلی کرده بودند. دامنه این شورش روز بروز توسعه بیشتری پیدا می کرد و استاندار سابق خوزستان قادر به جلوگیری از آن نبود.
دکتر مدنی این مسئولیت را به عهده گرفت و به سرعت عازم خوزستان گردید. در همین ایام هانی ال حسن عضو برجسته جنبش فتح و نماینده یاسر عرفات رهبر فلسطینی ها که به ایران آمده بود، عازم سفر خوزستان شده و در اجتماعی در خرمشهر صحبت از خلق عرب مسلمان و ذکر کلمه ” عربستان” بجای ” خوزستان” کرد و بکار بردن همین کلمات ناموزون باعث تشویق وتحریک بیشترشورشیان مزدورشد. دکتر مدنی سریعاً عذر نماینده یاسر عرفات را از ادامه اقامت در خوزستان خواست و او را به طرف تهران روانه کرد. به علت همین اقدام فلسطینی ها و تحریک مزدوران جدایی طلب خوزستان رابطه حسنه ای که بین رژیم ایران و فلسطینی ها برقرار شده بود از آن تاریخ روبه سردی گرایید.
چندی بعد دراوائل خرداد ماه 1358 مقادیر زیادی اسلحه از طریق کنسول عراق در خرمشهر بین افراد شورشی تقسیم شد. شورشیان با پشتیبانی آیت الله شبیر خاقانی یکی از روحانیون سرشناس خرمشهرو تعدادی از تجار خرمشهری که در پس پرده از این شورشیان پشتیبانی می کردند شورش های چندی را در آبادان و خرمشهر براه انداختند.
در روز 9/ 3/ 1358 دامنه این شورش ها با انفجار چندین مغازه و آتش زدن چند اتومبیل گسترش یافت. دکتر مدنی خود را سریعاً از اهواز به خرمشهر رساند و به افراد کاماندو نیروی دریایی دستور داد که خود را برای مقابله با شورشیان مزدور آماده کنند. شورشیان در این هنگام به سالن شهرداری نفوذ کرده و آنرا به تصرف خود در آورده و ضمناً فرماندار و تعدادی از اعضای انجمن شهر را به صورت گروگان دراختیارکرفته بودند.
کاماندو های نیروی دریایی پس از دادن اخطار مکرر به شورشیان جهت تسلیم سلاح خود و آزاد کردن گروگانها و متفرق شدن . چون شورشیان توجهی به اخطار آنها نکردند اجباراً با استفاده از سلاح خود به سوی شورشیان حمله برده و پس از زدو خورد ی که چندین ساعت به طول انجامید موفق شدند اکثر شورشیان را خلع سلاح کرده و دستگیر نمایند. پس از تحقیق از شورشیان و حصول اطمینان از دخالت آیت الله شیخ محمد طاهر آل شبیردر این شورشها. دکتر مدنی دستور داد که شبیر خاقانی و همسرش و پسر خردسالش را دستگیر و به اهواز ببرند . در اهواز دکتر مدنی در یکی از اطاقهای استانداری وسایل پذیرایی شبیر خاقانی و همراهان را فراهم کرده و تلفنی به اطلاع آیت الله خمینی رساند که: ” قائله خرمشهر به پایان رسید. عاملین اصلی از جمله آیت الله خاقانی در اهواز بازداشت است و تعدادی از تجارشناخته شده که در ایجاد این شورش دست داشته اند فرار را بر قرار ترجیح داده اند.”
آیت الله خمینی از دکتر مدنی خواست که شبیر خاقانی را به تهران اعزام دارد.
به این ترتیب و با ابتکار و تصمیم گیری سریع و قاطعانه دکتر مدنی، شورشی که می توانست منجر به جدائی خوزستان از ایران گردد به سرعت خاموش گردید. شبیر خاقانی تا هنگام مرگ نتوانست اجازه بازگشت به خوزستان را بدست آورد.
دکتر مدنی تا اوائل سال 1359 در پست استانداری خوزستان باقی ماند. در آن زمان چون دکتر مدنی خود را کاندیدای رئیس جمهوری کرده بود و سایر کاندیدها هیچکدام در مشاغل دولتی خدمت نمی کردند. لذا دکتر مدنی نیز از شغل دولتی خود استعفا داد تا از لحاظ مزایای اجتماعی همطراز سایر کاندیدها گردد.
با وجود آنکه دکتر مدنی از پشتیبانی اکثریت جوانان تحصیل کرده برخوردار بود، ولی چون آیت الله خمینی، چند روز قبل از انتخابات کاندیدای مورد نظر خود یعنی آقای ابوالحسن بنی صدر را اعلام کرده بود، بنابراین پر واضح است که درشرایط انقلابی آن روز کشور و اعتقاد اکثریت ملت ایران به آیت الله خمینی ، کسی جز آقای بنی صدر نمی توانست از داخل صندوقهای رای خارج شود.
چندی بعد که انتخابات مجلس در جریان بود، مردم کرمان خواستارشدند که دکتر احمد مدنی خود را از استان کرمان کاندیدای دوره اول مجلس شورای جمهوری اسلامی ایران کند. با وجود آنکه در اوائل دکتر مدنی زیر بار خواسته مردم کرمان نرفت، ولی با اصرار آنها بالاخره قبول کرد و فرم مربوطه را پر نمود.
مخالفین تازه به دوران رسیده و بر مسند قدرت قرارگرفته، در تهران و کرمان، سریعاً دست به کار شده وعلیه مدنی شروع به سم پاشی کردند. هر گونه تهمتی که خود به آن مبتلا بودند ، به دکتر مدنی نسبت دادند. در آخر نیز یکی از آیت الله های کرمان اعلام کرد: ” هرکس به احمد مدنی رای بدهد، زنش به او حرام خواهد بود! ولی با وجود همه تهدید ها و نسبت های جور واجوری که به او دادند، دکتر مدنی با اکثریت قاطعی بر سایر کاندید ها پیشی گرفت و رسماً به عنوان نماینده اول کرمان عازم مجلس شورای اسلامی گردید.
دکتر مدنی در دو جلسه مجلس نیز شرکت نمود. ولی پی برد که از این امام زاده معجزه ای را نمی توان انتظار داشت! چون اکثر اشخاصی که به مجلس راه یافته بودند نماینده رای آزاد مردم حوزه های انتخاباتی خود نبودند! بلکه وابستگان و جیره خواران رژیم اسلامی بودند. پر واضح بود که اینگونه نمایندگان به نمایندگی او رای اعتماد نخواهند داد. به این علت دکتر مدنی قبل از آنکه به آن مرحله برسد، پیش قدم شد و شخصاً خود را از آن منجلاب بیرون کشید.
پس از انتخابات ، و اختلاف شدیدی که در یکسال و نیم گذشته مابین روحانیون و دکتر مدنی بوجود آمده بود. خاصه دشمنی حجت الاسلام خلخالی که به خون دکتر مدنی تشنه بود. اجباراً دکتر مدنی خود را پنهان کرد . ضمن اینکه از طریق روزنامه های آن زمان چندین بار اعلام کرده بود که حاضراست به گونه یکنفره با هر تعداد از معممین در یک مناظره تلویزیونی شرکت کرده و با آنها در مورد اسلام به بحث بپردازد.
در شهریور ماه 1359 با ترتیبی که دکتر شاپور بختیار داد دکتر مدنی موفق گردید از کشور خارج شده و برای حدود دو سال در آلمان و پس از آن در فرانسه اقامت کند.
در سال 1382 در دوران ریاست جمهوری رانالد رگان دولت آمریکا تصمیم گرفت که از سران مخالف رژیم جمهوری ایران که در اروپا به سر می بردند دعوت کرده و از آنها خواسته شود که مشترکاً با هم ائتلاف نموده و یک نفر را از بین خود به عنوان سخنگو انتخاب و به صورت گروهی مبارزه را علیه جمهوری اسلامی شروع کنند. این مخالفین شامل افراد زیر بود:
دکتر شاپور بختیار، ارتشبد بهرام آریانا، ارتشبد غلامعلی اویسی، دکتر علی امینی و دکتر احمد مدنی. و این در حالی بود که هر پنج نفر آنها در آن تاریخ از کمکهای مالی آمریکا به منظور مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی به طریقی برخوردار شده بودند.
تنها دو نفری که آمادگی خود را برای این ائتلاف ابراز کردند عبارت بودند از: ارتشبد غلامعلی اویسی و دکتر علی امینی. سه نفر دیگر به دلایلی حاضر به ائتلاف نشدند. دکتر بختیار خود را نخست وزیر قانونی ایران می دانست و خواستار بود که سایرین بایستی به ایشان پیوسته و رهبری وی را قبول کنند.
ارتشبد آریانا صحبت از ارتشهای آماده خود در مرزهای ایران می کرد، که همگی منتظر فرمان او هستند که حملات را به داخل ایران شروع کنند.
دکتر مدنی اظهار می کرد که سه نفر از این اشخاص سلطنت طلب بوده و نفر چهارم نیز خود را منتخب شاه می داند. به این علت می گفت من که قلباً جمهوری خواه هستم در میان این چهار نفر، جرات اظهار وجود نخواهم داشت. دکتر مدنی پیشنهاد کرد که بهتر است یک نماینده از جانب سلطنت طلب ها و یک نماینده از جانب جمهوریخواهان انتخاب شود، و سپس از بین این دونفر یکی به عنوان سخنگو برگزیده شود. البته چون دولت امریکا نتوانست ائتلاف مورد نظر خود را به ثمر رساند، سریعاً کمک مالی به سازمان دکتر مدنی را قطع نمود و از زور ناچاری دکتر امینی را برگزید. مدتی بالغ بر چهار سال دکتر امینی و یاران وی از جمله دکتر شاهین فاطمی ظاهراً در پاریس مشغول مبارزه با جمهوری اسلامی بودند و لی درحقیقت از کمک های مالی دولت آمریکا بهره برداری کرده و آنرا به مصرف می رساندند.
البته از این ائتلاف نتیجه ای حاصل نشد. دکتر امینی و یاران را برکنار کرده و دکتر منوچهر گنجی و همراهان را به کرسی نشاندند. از آنهم نتیجه ای گرفته نشد!؟
چون در فرانسه ماموران رژیم جمهوری دوبار تصمیم به ترور او را کردند ولی موفق نشدند. لذا دولت فرانسه به دکتر مدنی اخطار کرد که اگر انتظار دارد مامورین پلیس فرانسه از لحاظ امنیتی از او پشتیبانی کنند، لازم است که او فعالیت های خود را محدود کرده و قبل از خروج از محل اقامت خود مراتب را به اطلاع پلیس فرانسه برساند. چون اینگونه شرایط با افکار دکتر مدنی هماهنگی نداشت لذا درخواست اقامت در آمریکا را کرد. و توانست باتفاق خانواده خود در ایالت کالورادو در شهر کوچکی مقیم گردد.
دکتر مدنی در سال های گذشته بعنوان یک فرد سیاسی و مبارز مشغول فعالیت بود.اعلامیه های فراوانی در این مدت ربع قرن به مقامات دولتی ایران از جمله آیت الله خمینی و حجت الاسلام رفسنجانی و خاتمی ، سازمان ملل و سران کشورهای جهان و غیره نوشت.
چند سال قبل از طرف جبهه ملی خارج کشور به عنوان دبیر کل آن سازمان برگزیده شد. وی به اتفاق سایر همکاران جبهه ملی اش فعالیت هایی را برای ایجاد یک نوع همگامی با سایر گروده های ملی شروع کرد، و تا حدی نیز در این امر مهم به نتایج مثبتی رسیدند.
دکتر مدنی یکی از هواداران معتقد و سرسخت زنده یاد دکتر محمد مصدق بود و نه تنها در حرف بلکه در عمل سعی می کرد مسیر استثنایی او را در همه امور مربوط به خودش دنبال کند. ضمناً به دوستانش توصیه می کرد، با حرف زدن کشور ما اصلاح نخواهد شد بلکه این اعمال مثبت ماست که کشور را در مسیر درست قرار خواهد داد.
دکتر مدنی در دوران عمر 77 ساله خود یک مسلمان واقعی بود . در مدتی که در انگلستان تحصیل می کردیم و من با او هم اطاق بودم ، در حالی که هیچوقت نماز او ترک نشد ولی از نماز خواندن در مقابل دیگران خودداری می کرد . هر سال در ایام ماه رمضان بدون سحری و افطاری روزه می گرفت.
دکتر مدنی هیچگونه آلودگی و اعتیادی نداشت. نه سیگار کشید و نه مشروب خورد و نه قمار کرد، و نه دروغ گفت، و نه در تمام عمرش مالک یک قطعه زمین و یا خانه ای بود. تنها مالکیت او زمینی به مساحت دو متر در یک متر که به او تعلق خواهد داشت. در بالغ بر 56 سالی که او را می شناختم عصبانیتش را چون سایرین ندیدم. در هر شرایطی خونسردی خود را حفظ می کرد. با مردم مهربان بود و بدون تامل و ترس حقایق را به مافوق های خود بیان می کرد.
از دکتر مدنی تالیفات فراوانی باقی مانده است مهمترین آنها کتابی است به نام “خلیج فارس نویسان”.
اگر دکتر مدنی وزیر دفاع و فرمانده نیروی دریایی نبود، به طور حتم و یقین ده ها نفر از امرا و افسران ارشد نیروی دریایی که در حال حاضر در قید حیات هستند، بوسیله دژخیمان رژیم جان خود را از دست داده بودند.
وجود دکتر مدنی در سمت فرماندهی نیروی دریایی و مانع شدن از هم پاشیدگی آن، باعث شد که درهمان چند ماهه اول شروع جنگ تحمیلی، و یکه تازی ناوچه های موشک انداز نیروی دریایی عراق که منجر به غرق چند فروند از کشتی های نفتکش ایران و وارد شدن خسارات فراوانی به بنادر و سکوهای شناور نفتی ایران گردیده بود. نیروی دریایی ایران تصمیم به انتقام از تازیان متجاوز گرفت و ناوهای نیروی دریایی با کمک جنگنده های نیروی هوایی موفق شدند در یک روز 13 فروند ناوچه عراقی را غرق کرده و برای همیشه مانع تجاوز بیشتر آنها گردیدند.
دکتر مدنی دیر ازدواج کرد . همسرفداکاراش خانم مریم مدنی ( فروغ تبریزی) و ثمره این ازدواج دو دختر زیبا به نامهای فیروزه و آزاده وسه نوه نازنین است.
دکتر احمد مدنی در حدود ساعت چهار بعد از ظهر روز یکشنبه 12 فوریه 2006 میلادی برابر با 30 دقیقه پس از نیمه شب روز 23 بهمن 1384 شمسی دیده از جهان فروبست
روحش شاد و نام نیک اش همیشه در خاطره ها باقی خواهد ماند.
این ضایعه دردناک و فقدان این شخصیت پر ارزش ملی را مجددا به ملت ایران و به خانواده گرامی آن شادروان و هم رزمانش صمیمانه تسلیت می گویم.
امیر هوشنگ آریان پور
ویرجینیا – بهمن ماه 1393
جناب اریان پور ممنون از یادواره شما اما با کمال تاسف قسمت هایی از فرمایشات جنابعالی ناقص میباشد .متاسفانه برای تماس با شما ودادن اطلاعات کامل وفردی ویا مسیری را نمی شناسم .اگر مایل بودید ادرسی ویا تلفنی را اعلام کنید که با شما تماس بگیرم .کمترین چیزی که به ان اشاره نکردید این بود که برنامه خلق عرب از پیش برنامه ریزی شده بود وان این بود که خرمشهر. شلمچه . شادگان از ایران جدا شود وفلسطینیها در انجا اسکان داده شوند بنام فلسطین ازاد (در طول زمانی کمتر از یک ساعت تمام تابلوهای داخل شهر به فلسطین ازاد تغییر کرد) که اگر ان ابر مرد وگروه فداییان او که از تکاوران نیروی دریایی وخود جوش تشکیل شده بود که ان هم داستانی جداگانه دارد نبودند نقشه شوم کسانی که انرا طراحی کرده بودند به نتیجه میرسید .دلیل طرد ومورد غظب قرار گرفتن ان زنده یاد هم از ایجا شروع شد ووووووووووووووووووووو