آیا سرنوشت ایران در دست مردی است که در روی کار آوردن آیت الله خامنه ای , قتلهای زنجیره ای و پادگانی کردن اقتصاد کشور نقش اصلی را داشته است ؟.ظاهرا دولت فخیمه چنین میپندارد.
JMI News
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
BBC
ناظران میگویند…
واپسین تصمیم؛ هاشمی کیش و مات می کند؟
آرش موسوی
تحلیگر سیاسی
به روز شده: 16:56 گرينويچ – 14 ژوئيه 2013 – 23 تیر 1392
بازیگران عمده صحنه سیاست ایران کدامین استراتژی را در فردای پیروزی شگفت آور حسن روحانی اتخاذ می نمایند؟ چنین استراتژی و تاکتیک ها حول کدامین محور شکل می گیرند؟ در این میان نقش هاشمی رفسنجانی را چگونه می توان ارزیابی کرد؟
پیروزی شگفت آور شیخ دیپلمات در انتخابات اخیر ایران بسیاری از پیش بینی های رایج را بر هم زد. پیش بینی هایی همچون تقلب در نتایج از سوی نظام، تحریم گسترده انتخابات از سوی عموم مردم، ترجمان شرکت مردم در انتخابات به مثابه رای به نظام و … .
این گونه بود که در زمانه ای که بسیاری، فضای سنگین نومیدی و جو چهار ساله امنیتی را در نتیجه انتخابات تعیین کننده می دانستند، موج حمایت از آقایان خاتمی و هاشمی، آقای روحانی را پاستور نشین کرد.
سخنوری مدبرانه آقای روحانی، همچون “من سرهنگ نیستم، من حقوقدانم” و یا “خوب است سانتریفوژهای اتمی بچرخد به شرطی که کشور و زندگی مردم هم بچرخد”، در کنار حمایت قاطعانه محمد خاتمی توده های منفعل و آرای خاکستری را به رای دادن به مذاکره کننده پیشین هسته ای ترغیب کرد.
با این حال، حفظ اتحاد استراتژیک با سیاستمدار تمام نشدنی سه دهه اخیر ایران بود که اصلاح طلبان را به پشتیباتی قاطع از روحانی فرا خواند؛ اتحاد با اکبر هاشمی رفسنجانی.
او اگرچه به مدت ۴ سال تجسم نهایی “نخبه بی بصیرت” و “راس فتنه” تلقی شد، اما بار دیگر توانست هوش سیاسی خودش را به رخ رقبای خود بکشد.
“استراتژی هسته ای آیت الله خامنه ای و سیاست های پوپولیستی محمود احمدی نژاد در کنار یکدیگر به ترکیبی از تحریم های های شدید از سوی غرب و بحران بی سابقه اقتصادی منجر شده بود.”
در این میان، استراتژی هسته ای آیت الله خامنه ای و سیاست های پوپولیستی محمود احمدی نژاد به ترکیبی از تحریم های های شدید از سوی غرب و بحران بی سابقه اقتصادی منجر شده بود.
وضعیتی که از سوی دیگر به بازسازیِ چهره آقای هاشمی یاری رساند و صدایش را به ندای تغییر طلبان گره زد. بدین سان، پویایی پیش بینی ناپذیرِ سیاست ایرانی بار دیگر بازگشت “مرد بحرانها” را رقم زد.
آقای هاشمی ۷۸ ساله خود را به بهانه سالخوردگی و کبر سن در برابر تصمیم قاطعانه “نظام” رد صلاحیت شده یافت؛ تصمیمی که برخاسته از اراده “نظام” بود در تغییر انتخابات ریاست جمهوری از صحنه رقابت “با نظام” به رقابت “در نظام”.
علیرغم چنین نیتی از سوی “نظام”، ورود و خروج رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از صحنه انتخابات تمام طرح های اصولگرایان برای قبضه مجدد نهاد ریاست جمهوری را نابود و راه را برای پیروزی یک طرفه روحانی هموار کرد.
نخست آن که تصمیم او در پیوستن به کارزار انتخابات، نامزدهای اصول گرا را به اتخاذ زبانی نه در راستای تغییر که تثبیت سیاست های جاری و هماهنگ با “نظام” سوق داد.
نگاه آنان بر این گمان استوار بود که یگانه راه کسب رای سرنوشت ساز “نظام” نه از مسیرِ تاکید بر برنامه خود و اصلاح نواقص سیاست های حاکم که از راهِ نقد ویرانگر هاشمی می گذرد.
“ورود و خروج رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از صحنه انتخابات تمام طرح های اصولگرایان برای قبضه مجدد نهاد ریاست جمهوری را نابود و راه را برای پیروزی یک طرفه روحانی هموار کرد.”
به بیان دگر، پای گزاردن آقای هاشمی به صحنه انتخابات، او را که نماد تغییر بود، و یا انگاشته می شد، آماج نقد بی رحمانه اصولگریان کرد؛ مسابقه تندروی در میان اصول گرایان آغاز شده بود.
هم از این رو بود که محمدباقر قالیباف، شهردار تهران و تنها نامزد اصول گرای برخوردار از آرای بالقوه، را در دام استراتژی مرگبارِ هجوم زبانی به آقای هاشمی گرفتار کرد.
و این خود فرصتی منحصر به فرد را برای آقای روحانی مهیا ساخت که با زبان اصلاح گرایی و تغییر بر موج نارضایتی توده ها سوار شود.
دستاورد مهمتر اما بی اعتبار کردن رد صلاحیت نامزد دولت، اسفندیار رحیم مشایی، بود؛ هدفی بزرگ برای برای هاشمی بود تا نو رسیدگان انقلابی نما را به کناری زند، ولو با حذف ظاهری وی از صحنه سیاست ایرانی.
رد صلاحیت آقای هاشمی، “حذف” آقای مشایی را تحت الشعاع قرار داد؛ امری که در نهایت سکوت آقای احمدی نژاد را در پی داشت.
علیرغم دستیابی به اهداف مذکور، پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری اما نه پایان ماموریت او که تنها نخستین گامش خواهد بود در ایجاد تغییرات بنیادین در نظام.
در واقع، آنچه که آقای هاشمی را برای حضور مستقیم، از راه ثبت نام در انتخابات، و پس از آن غیر مستقیم، با حمایت تمام قد از یار دیرینش، در صحنه شطرنج انتخابات متقاعد کرد نه حل و فصل بحران های بین المللی و اقتصادی بود و نه خودشیفتگی و میل سیری ناپذیرش به قدرت، آنگونه که منتقدینش گمان می کنند.
ورود مخاطره آمیز او به ساحت انتخابات در یک نکته نهفته بود: کنترلِ موثر فرایند “جانشینی” در نظام جمهوری اسلامی.
مسئله جانشینی آقای خامنه ای تا پیش از انتخابات ۸۴ و نامه اعتراض آمیز مهدی کروبی در پسِ هزارتوی دخمه های قدرت در جمهوری اسلامی نهان بود.
خیزش جنبش سبز این مسئله را بیش از پیش در کانون فضای عمومی مطرح کرد.
در گرماگرم تظاهرات، این مجتبی، فرزند دوم رهبری، بود که آماج شعارهای سبزها و متهم به سرکوب آنان شد.
“دستاورد مهمتر اما بی اعتبار کردن رد صلاحیت نامزد دولت، اسفندیار رحیم مشایی، بود؛ هدفی بزرگ برای برای هاشمی تا نو رسیدگان انقلابی نما را به کناری زند، ولو با حذف ظاهری وی از صحنه سیاست ایرانی. ”
گذشته از آن که چه شخصی در راس نظام قرار می گیرد، مهم تر اما این نکته است که نهاد ولایت فقیه، تحت رهبری آقای خامنه ای، به صورتی بی سابقه توانمند شده است.
ازین رو، هر گونه تغییر بنیادین در خط سیر نظام تنها از راه تاثیر گذاری بر عمودِ خیمه نظام محتمل است. در چنین فضایی است که فرایند جانشینی معنا می یابد.
کوتاه آن که، بسیاری از تصمیم گیری های کلان نظام و مسائل سیاسی – اقتصادی – امنیتی را تنها می توان در پرتو فرایند جانشینی رهبر تفسیر کرد.
چنین اهمیتی است که که جان کلامِ سخنان آقای احمدی نژاد در برابر حامیانش، “صبر! صبر! به زودی وضعیت دگرگون خواهد شد”، معنا می یابد: جایگزینی کامل نسل نخست نخبگان انقلابی.
در زمانه ای که بسیاری از نخبگانِ عمدتا روحانیِ رده نخستِ جمهوری اسلامی خود را در آستانه دهه هشتم و نهم عمر می بینند، احمدی نژاد و تیم او در ۴۰ و ۵۰ سالگی خود قرار دارند.
آنان از پول، شبکه و همچنین توانایی برای بسیج توده های عمدتا حاشیه نشین برخوردار بودند. با توجه به سن آقای خامنه ای، به نظر می رسید که دولتی ها از فرصتی بی نظیر برای کسب توان رهبرسازی برخوردار باشند. هاشمی اما به صحنه آمد تا تاثیرِ دولتی های به زعم او “انقلابی نما” را خنثی سازد.
هم از این روست که استراتژی نهایی آقای هاشمی را باید در کنترلِ فرایند جانشینی دید. تحقق این استراتژی اما نیازمند عواملی تسهیل کننده (Facilitating Factors) در تغییر توازن قدرت است.
“استراتژی نهایی هاشمی را باید در کنترلِ فرایند جانشینی دید. تحقق این استراتژی اما نیازمند عواملی تسهیل کننده (Facilitating Factors) در تغییر توازن قدرت است.”
یکی از این عواملِ سرنوشت ساز نامه ای است که در کوران رقابت های انتخاباتی کتر دیده شد: نامه زهرا مصطفوی به آقای خامنه ای.
در هنگامه بهت عمومی برخاسته از رد صلاحیت آقای هاشمی، خانم مصطفوی، دختر آیت الله خمینی، خواستار بازنگری در تصمیم شورای نگهبان از سوی رهبری شد:
“همان روزی که تأئید امام بر رهبری حضرتعالی را از زبان ایشان شنیدم و همواره آن نظریه را در مواقع لازم بیان کرده ام تأئید صلاحیت برادر آقای هاشمی را هم شنیدم زیرا امام بعد از نام جنابعالی نام ایشان را هم ذکر کردند. خوشبختانه و به حق حضرتعالی مورد رأی خبرگان قرار گرفتید ، لذا لزومی نمیدیدم تا ذکری در این مورد از ایشان به میان آورم. اما متاسفانه امروز که می بینم شورای نگهبان دست به رد صلاحیت ایشان برای ریاست جمهوری زده است، خواهرانه تذکر می دهم که این کار هیچ معنایی جز فاصله انداختن بین دو یار امام و بی توجهی به شوق و اقبالی که مردم کوچه و خیابان به نظام و انتخابات پیدا کرده است ندارد.”
اهمیت چنین نامه تاریخی را نه می توان در حمایت دختر آقای خمینی از آقای هاشمی جست و نه در انتقاد ضمنیش از تصمیم آقای خامنه ای. بلکه این برای نخستین بار بود که پرده از نگاهِ آقای خمینی به آقای هاشمی به مثابه نامزدِ بالقوه رهبری برداشت.
به بیانی دگر، نامه مذکور حاوی پیامی بود تاثیر گذار بر فرایند “جانشینی”: ایجاد آلترناتیو در برابر “نظام”. این بدین معنی است که در آینده “محرک” در حال حاضرِ پنهان سیاست ایرانی، فرایند “جانشینی”، بیش از پیش آشکار خواهد شد.
نکته آن که در انتخابات اخیر، چنین آلترناتیو قدرتمندی پایگاه سیاسی – اجتماعیِ به نسبت گسترده خود را در جامعه به رخِ “نظام” کشید.
“در این برهه زمانی آقای هاشمی را یارای به چالش کشیدن اراده “یکتای” نظام نیست. هم از این رو، نبردی فرسایشی و گام به گام را دنبال می کند، آنگونه که در هشت سال اخیر اتخاذ کرده بود. ”
مقبولیتِ آقای هاشمی که در کنار محبوبیت آقای خاتمی نقشی بسزا در پیروزی آقای روحانی داشت، اما خود برخاسته از تاکید پیاپی گفتاری – کرداریِ او بود بر حق و جایگاه مردم در تاسیس حکومت و روند حکومت داری.
هم از این رو بود که او منبع غایی قدرت را نه در زورِ برهنه (Brute Force) که در اراده و خواستِ مردم (populace) می دید. کوتاه آنکه، دستیابی و “نقد کردن” چنین سرمایه نمادین – سیاسی در بزنگاهی تاریخی (Historical Juncture)، در حمایت تمام قد از آقای روحانی، تنها با تکیه بر این نگاه قابل تحقق بود.
بی تردید، در این برهه زمانی آقای هاشمی را یارای به چالش کشیدن اراده “یکتای” نظام نیست. هم از این رو، نبردی فرسایشی و گام به گام را دنبال می کند، آنگونه که در هشت سال اخیر اتخاذ کرده بود. بدین سان، عصر پسا- احمدی نژادی را می باید در برخورد زورِ برهنه و اراده مردم دید.
و چه بسا که برای رفع بحران “نظام”، مرد “بحران های نظام” به واپسین قمار زندگی سیاسی اش بیندیشد و سرانجام “احمد قوام” را نیک بنگرد که علیرغم دخالت تحسین برانگیزش در آزادسازی آذربایجان، با تصمیمی اشتباه در سی تیر۳۱، آوار شماتت را بر سر خویش خراب شده یافت.
از این رو، آخرین تصمیم او در راستای اراده و خواست مردم در فرایند جانشینی خواهد بود.
بدین گونه است که سرنوشت جمهوری اسلامی را می باید گره خورده در آخرین فصل از حیات سیاسی “مردی برای تمامی فصول” یافت؛ اکبر هاشمی رفسنجانی.
واپسین فصلِ حیات سیاسی اش به تازگی آغاز گشته است.
آخرین دیدگاهها