روز آموزگار و حقوق فرهنگیان در ایران آینده
از: کورش زعیم
پیشینه تشکل معلمان و پیدایش روز معلم
تاریخ روز معلم در ایران، بر میگردد به ۱۸ بهمن ۱۳۳۹، که “باشگاه مهرگان” کانون صنفی معلمان به ریاست با محمد درخشش، قطعنامهای صادر کرد که: “معلمین میگویند حقوق یک دبیر لیسانسه کمتر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کمتر از حقوق یک راننده دولتی و به مراتب کمتر از یک راننده تاکسی است. یک لیسانسه در وزارت فرهنگ ماهی ۴۰۰ تومان میگیرد، ولی لیسانسه دیگر با همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر ۲۵۰۰ تومان دریافت میکند”.
در پی آن قطعنامه که با استقبال فرهنگیان کشور روبرو شد، جعفر شریف امامی، نخست وزیر وقت، لایحهای را به نام “اِشِل حقوق جدید فرهنگیان” به مجلس برد. ولی این لایحه را آموزگران پاسخی مناسب به درخواستهایشان ندانستند، و باشگاه مهرگان فراخوان یک اعتصاب اعتراضی را برای روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳٤٠، داد. آموزگران در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ دبستانها و دبیرستانها را تعطیل کردند و برای اعتراض در میدان بهارستان گرد آمدند. پاسبانان شهربانی برای پراکنده کردن مردم با ماشینهای آبپاش به جمعیت یورش بردند. از آنجا که صف اول اعتراض کنندگان را زنان تشکیل میدادند و خیس شدن پیراهن هایشان تننما شده بود، گروهی از مردان تلاش کردند که جهت شیلنگهای آبپاش را منحرف کنند. میان آنان و ماموران درگیری رخ داد که منجر به کاربرد تیرهای هوایی و باتون شد. در این هنگام سرگرد ناصر شهرستانی، رییس کلانتری بهارستان، تیراندازی مستقیم کرد که به پیشانی یک دبیر جوان به نام ابوالحسن خانعلی خورد. سه تن هم بوسیله سرنیزه زخمی شدند.
در خاکسپاری دکتر ابوالحسن خانعلی، یکسد فرهنگی جنازه را گِرد گرفتند تا به دست رژیم نیافتد. در گردهمایی آیین شبِ هفت خانعلی، فرهنگیان حاضر روز دوازدهم اردیبهشت را “روز معلم” نامیدند. پس از این ماجرا، علی امینی، نخست وزیر وقت، با درخشش دیدار کرد و افزون بر پذیرش همه خواستهای آموزگاران، محمد درخشش را به وزارت فرهنگ گماشت و سرگرد شهرستانی را برکنار و تسلیم دادگستری کرد. اگر در جمهوری اسلامی روی میداد، خانعلی را متهم به اقدام علیه امنیت ملی میکردند و سرگرد شهرستانی را سرهنگ.
پس از انقلاب، در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ که آیتالله مرتضی مطهری به دست گروه فُرقان کشته شد، روحانیت نامگزاری روز معلم را به مناسبت شهادت مطهری اعلام و همان روز ۱۲ اردیبهشت را به نام مطهری روز معلم خواندند. (تا مبارزه فرهنگیان کشور برای حقوق خود را در تاریخ پنهان سازند و آن را یک حرکت فرهنگی جمهوری اسلامی جلوه دهند.)
خواستههای فرهنگیان
فرهنگیان، به ویژه آموزگران کودکستانها، دبستانها و دبیرستانها، مهمترین شخصیتهای فرهنگی هر کشور هستند، زیرا که زیربنای آینده کشور را میسازند. خواستههای فرهنگیان ما که بیش از چهار دهه از رژیم اسلامی خواری کشیده اند و جزوی از طبقه زیر متوسط بشمار میآیند و با کژ رفتاری و بیاعتنایی نظام جمهوری اسلامی روبرو بودهاند، تنها افزایش حقوق نیست. نیازها و خواستههای ابراز شده فرهنگیان را، آمیخته با خواستههایی که باید داشته باشند، و گهگاه با اعتراضات خیابانی ابراز میکنند، ما در جبهه ملی ایران همه آنها را تایید و پشتیبانی کرده و میکنیم:
یک: حقوق یک آموزگر (معلم)، به ویژه آنان که کودکان دبستانی ما را آموزش میدهند نباید از میانگین درآمد شهروندان کشور کمتر باشد. آموزگارانی که کودکان دبستانی ما را آموزش میدهند مهمترین نقش را در پرورش فرهنگی، اجتماعی و دانشی شهروندان کشور دارند و باید از میان آموزگران (معلمان) نخبه گزینش شوند و درآمدی درخور نقش مهم ملی خود داشته باشند. این “درآمد درخور” بایستی بالاتر از میانگین درآمد سرانه
1
ملی باشد نه کمتر یا پایینتر.
دو: افزایش حقوق آموزگران و فرهنگیان باید به تناسب نرخ تورم بانک مرکزی، در سطح زندگی بالاتر از متوسط و متناسب با یک زندگی آسوده و شایسته مهمترین قشر جامعه که مسئول آینده سازی کشور است باشد. در حالیکه بودجه برخی وزارتخانهها و بویژه سازمانهای تبلیغاتی مذهبی بخش عمدهای از بودجه سالانه کشور را تصرف کرده و هر سال بطور نجومی افزایش مییابند، (و مسئولان آنها را کلان ثروتمند کرده)، بودجه آموزش و پرورش کمتر از نرخ تورم بانک مرکزی افزایش یافته و نشان میدهد که نظام جمهوری اسلامی برای ترویج خرافات و حدیث و روایتهای تکراری غیرعلمی و اثبات نشده بیشتر از پرورش کودکان آیندهساز ما و دانشهای کاربردی فرزندان این سرزمین ارزش قائل است.
سه: رتبه بندی شغلی بر پایه نه تنها درجه دانش آموختگی و شمار مقالههای منتشر شده، که نیز بر پایه سالهای تجربه در تدریس، ارزیابی کیفیت تدریس، نوآوری و پرورش بهترین دانش آموزان باشد.
چهار: بانک فرهنگیان باید بر همان پایه پیش از انقلاب که همپای بانکهای تخصصی دیگر مانند کشاورزی و صنعتومعدن و رهنی بنیانگذاری شده بودند فعالیت کند؛ هرچند که اکنون همه این بانکها تنها به نزولخواری و اختلاس و نابود کردن اقتصاد کشور مشغولند و به هدف اصلی وجود خود بیاعتنا هستند.
پنج: آزادی فعالیت صنفی، سازماندهی و گردهمایی و داشتن نشریه برای یک جامعه پویا و پیشرو ضروری است. آزادسازی همه کنشگران فرهنگی که در زندان هستند و توجه به خواستهای آنان، بیتوجه به باورها و مواضع اجتماعی و حرفهای آنان، ضروریترین گام برای فعال کردن این معدن گرانبهای دانش و ثروت برای کشور و آینده مردم ماست.
شش: اجرای بند ۵ ماده ٦۸ قانون مدیریت خدمات کشوری: “علاوه بر پرداختهای موضوع ماده ٦۵ و تبصرههای آن، و ماده ٦٦ که حقوق ثابت تلقی میگردد، پرداختهای فوق العاده به شرح زیر به کارمندان قابل پرداخت باشد. بند ۵: فوق العاده شغل برای مشاغل تخصصی، متناسب سطح تخصص و مهارتها، پیچیدگی وظایف و مسئولیتها و شرایط بازار کار با پیشنهاد سازمان و تصویب هیئت وزیران برای مشاغل تا سطح کاردانی حداکثر ۷٠٠ امتیار، برای سطح کارشناسی حداکثر ۱۵٠٠ امتیاز و برای مشاغل بالاتر حداکثر ۲٠٠٠ امتیاز تعیین میگردد. این فوقالعاده با رعایت تبصره این ماده قابل پرداخت است.”
هفت: برابری کامل حقوق و مزایای زن و مرد، و مرخصی با حقوق دستکم 90 روز پیش از زایمان و 90 روز پس از زایمان برای شیردهی با حقوق. در صورت تاخیر در زایمان مدت زمان تاخیر به مرخصی افزوده میشود، ولی زایمان زودهنگام تاثیری در مدت مرخصی نباید داشته باشد.
هشت: تضمین امنیت شغلی و آزادی بیان اندیشه برای فرهنگیان، خودداری نهادهای امنیتی از اتهام زنیهای عقیدتی و سیاسی و عدم جرم انگاری وابستگی به جریانهای حقوق بشری یا سیاسی خارج از حاکمیت و احترام به اندیشه و باورهای فرهنگیان باید قانون باشد. حفاظت از دانش آموزان در برابر آسیبهای اجتماعی و ایجاد روشهای نوین برای جلوگیری از انحراف اخلاقی دانش آموزان و گرایش به اعتیاد و خشونت در مدارس کشور بایستی اعمال گردد.
نُه: بهبود و روزآمد سازی کتابهای درسی که از سال ۵۷ سیر نزولی کیفی داشته و دانش آموزان مجبورند بجای شناخت میهن و تاریخ و فرهنگ کشور خود، به مطالب غیر علمی یا اثبات نشده و روایتی مذهبی تاریخ گذشته و اکثراً خُرافی را بیاموزند تا دانشهای روز. تامین آخرین ابزار و وسایل آموزش دانشهای پایه و نوین برای دانش آموزان و ایجاد شرایط تحریک کنجکاوی و توانمندیهای دانش آموزان در آفرینندگی، نوآوری و نواندیشی مورد نیاز جامعه و کشور.
ده: اجرای اصل ۳۰ قانون اساسی، مبنی بر آموزش رایگان برای همه فرزندان میهن نه تنها تا پایان دبیرستان که تا پایان دانشگاه باید رایگان باشد. همچنین باید از طبقاتی کردن مدارس و خصوصی سازی آنها پرهیز کرد و به بهبود و ارتقای کیفیت آموزشی و تربیتی در مدارس کشور پرداخت.
2
یازده: لغو ممنوعیت درس خواندن اقلیتهای دینی و عقیدتی در مدرسههایی که از انقلاب به بعد در انحصار دانش آموزان شیعه درآمده است؛ در راستای ترویج حس هممیهنی، برادری و برابری، و جلوگیری از خودبیگانه انگاری بخش عمدهای از مردم ایران که مورد تبعیض مذهبی هستند.
دوازده: آموزش رایگان همه کودکان باشنده کشور، چه شهروند و چه پناهنده یا میهمان، در همه مدارس بیتوجه به کشور تابعیت، مذهب و اقامت دائم یا موقت و بدون هرگونه تبعیض.
حقوق و مزایای فرهنگیان
فرهنگ قشری و فرقهای و خرافاتی که پس از انقلاب با کتابسوزیها و ورود یک صنف جدید به مدرسهها برای کنترل و غیرعلمی کردن آموزش، صنف “معلم” را به پایینترین درجه سلسله مراتب اجتماعی فروافکند. کتابسوزیها، که ۱۴۰۰ سال بود رخ نداده بود، تعطیل کردن دانشگاهها به بهانه انقلاب فرهنگی، حذف تاریخ و جغرافیای کهن ایران و جایگزینی آن با تاریخ و جغرافیای یک کشور بیگانه توام با دروغ و خرافات، ممنوعیت تدریس و ممنوعیت موسیقی، خوانندگی زنان و نمایش سازهای موسیقی و بطور کلی شادی و زیبایی، اخراج استادان فرهیخته و دانشمند و جانشین کردن آنان با دست پروردههای قشری و کم سواد و خرافاتپروز، و دهها منفیکاری دیگر که سطح علمی دبستانها و دبیرستانها و دانشگاههای ما را که از بهترینها در جهان بودند به عقب افتاده ترین فروافکنده همراه با فرار میلیونها تن از بهترین و نخبهترین مغزهای ما از جوان تا پیر، ما را با یک فاجعه فرهنگی بزرگ تاریخی روبرو کرده است.
در سالهای آغازین انقلاب ۵۷، فرهنگیان فرهیخته ما مزاحم قِشریگری و خرافه پردازی نظام اسلامی تلقی شدند. قرار شد وظیفه آنان را “نهضت سوادآموزی” توسط روحانیت انجام دهند. عملکرد نهضت سوادآموزی در طی دههها نه تنها تحمیل هزینهای کلان بر کشور بود که تنها سواد ابتدایی مذهبی توام با خرافات را آموختند و مدرکهای بیپایه صادر کردند؛ ولی دست اندر کاران نهضت ابرثروتمند شدند. “نهضت!” سوادآموزی چیزی از شمار بیسوادان کشور نکاست که افزود، بطوری که ما اکنون بیش از ده میلیون بیسواد مطلق در کشور داریم. من در سالهای آغاز نهضت سوادآموزی مقاله ای نوشتم که “باید مغولان را به ایران باز گردانیم”. زیرا آنها در طی چند سال از بیسوادی مطلق، جمعیت خود را به ۱٠٠% باسواد رسانده بودند، ولی تلاش ما برای بیسواد نگه داشتن جمعیت توسط روحانیت حکومتی و بسیار موقیتآمیز بوده است!
بودجه تدوین و تصویب شده برای آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی همیشه در حداقل و بسیار کمتر از بودجهای بوده که ضرورت داشته است. این نشانگر آنست که دولتهای جمهوری اسلامی، آموزش و پرورش را یک هزینه مصرفی و “بازنگشتنی” یعنی زیان آور فرض میکنند. اینگونه اندیشه نشانگر بیسوادی، نادانی، و ناتوانی در آینده نگری سیاستگزاران جمهوری اسلامی بوده است. این آقایان “ناهوشمند” هزینه نحومی و حیرت آور ترویج خرافات و قشریگری را با ۱۹ ردیف بودجههای کلان و سرسام آور برای انواع سازمانهای اغلب صوری یا تک نفره مذهبی به بودجه تحمیل میکنند. رژیم حتی پروژه بینتیجه ساخت نیروگاه هستهای زیانبار را با دهها میلیار دلار هزینه هرز رفته، سودآورتر از دانش آموزی میداند، چون میتوانند با چرتکه سود شخصی خود را از آاینگون پروژهها محاسبه کنند؛ ولی عقلشان نمیرسد که آموزش کودکان و جوانان گرانبهاترین سرمایه یک کشور است و هیچ فعالیت اقتصادی، و حتا همه فعالیتهای اقتصادی در یک کشور، به پای ثروتی که آموزش و پرورش به وجود میآورد نمیرسند. کنث گالبریث، اقتصاددان لیبرال فقید امریکا، که من کتاب “طبیعت فقر تودهای” او را با اجازه و پیشگفتار خودش ترجمه کردهام، میگوید: “هیچ جامعه تحصیل کردهای فقیر نیست و هیچ جامعه بیسوادی ثروتمند نیست.”
ما پس از بیش از چهار دهه غفلت و کژراهه در آموزش و پرورش، بايد با پرورش نسلي آفریننده، نوآور، نوانديش و با حس مسئولیت ملی و اجتماعی بپرورانیم، و از ادامه دگردیس کردن جوانانمان به نسلي چاپلوس، خرافاتی و مقلد بپرهیزیم. یادگیری جوانان ما باید با دانش و تکنولوژی روز و واقعیات زندگی در جهان امروز پیوند مستقیم داشته باشد. پیروی کورکورانه و تقدیس هر چه در گذشته بوده، چه واقعی و چه روایاتی یا خرافاتی، را جانشین آنچه واقعی و آیندهساز است نکنیم. آنان که با اندیشههای کهنه عقیدتی، باورنکردنی و اثبات نشدنی خود کودکان ما را شستشوی مغزی میدهند، باید بدانند که در جهان انفجار ارتباطات و اطلاعات فقط وقت کودکان ما را تلف و کشور را در همراهی کاروان پیشرفت و تمدن آینده کُند
3
میکنند و عقب نگه میدارند، هرچند که هرگز نمیتوانند آن را باز بدارند.فرهنگیان کشور ما، شاغل یا بازنشسته، در زیر خط فقر، که امروزه پانزده میلیون تومان ارزیابی میشود، زندگی میکنند که شایسته این سودآورترین شهروندان کشور نیست. تولید ناکارآمد آموزش مذهب-پایه به همه فعالیتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور آسیب میرساند و آنها را هم ناکارآمد میکند. این نشانگر آنست که آیندهنگری مدیریت این کشور در چه سطح عقلانیت و ضریب هوشمندی صورت میگیرد و چه آفتی برای آینده کشور بوده و هست.
در ایران حدود ۱۴ میلیون دانش آموز و حدود ۹۰۰ هزار تن آموزگار و دبیر داریم. دستمزد این آموزگران (آموزگاران دبستان و دبیران دبیرستان) در سال 99، با وجود افزایش 65% از سال 98، چیزی بین دو میلیون و نیم تا میانگین پنج میلیون تومان شد؛ در جاییکه درآمد سرانه کشور ۱۱ هزار دلار بود. امروز حقوق فرهنگیان بر پایه 8 میلیون تومان است با احتمال افزایش 45 تا 95% بر پایه رتبه. این در حالیست گخ خط فقر چیزی بین 18 تا 20 میلیون تومان است. خدمات بیمه درمانی فرهنگیان هم در حدی نیست که نیازهای خانوادههای آنان را برآورده کند. با وجود این مبالغ اندک برای فرهنگیان، ماهها از پرداخت حقوقشان خودداری میکنند، صندوق بازنشستگی و بیمه آنان را غارت میکنند و اعتراض کنندگان را به اتهام “تبلیغ علیه نظام” به زندان میافکنند!
کورش زعیم
هموند شورای مرکزی جبهه ملی ایران – سامان ششم
تهران- ۱۲ اردیبهشت 1402خ
آخرین دیدگاهها