این بخش خبری به ترتیب دریافت بروز میشود
در این سیاه ترین برهه های تاریخ مان، باز هم روز ملی شدن نفت و آیین نوروز را گرامی می داریم
سر فرانسیس شپرد، سفیر انگلیس در تهران در سال ۱۳۲۹، دریافته بود، که جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق و پشتیبانی فراکسیون جبهه ی ملی ایران در مجلس شورای ملی، با تطمیع مالی فروکش نخواهد کرد و به وزارت خارجه ی بریتانیا سازش را پیشنهاد داد. ولی این وزارتخانه در دهم اسفندماه ۱۳۲۹ پاسخ داد: «هیچ گونه سازشی در مورد ملی کردن نفت بدون در خطر انداختن صنایع نفت امکان پذیر نخواهد بود.» و هر سازشی را مشروط به غیر قانونی دانستن ملی کردن نفت ساخت. سپهبد رزم آرا نخست وزیر نیز ملی کردن نفت را غیر ممکن خواند. در همان ایام هربرت موریسون وزیر خارجه ی بریتانیا گردید. در نخستین گزارش خود نوشت:« ما مشغول بررسی هرگونه اقدام احتمالی هستیم…بدون آن که عملیات نظامی و دریایی حمایتی را از نظر دور بداریم.» شپرد در ادامه ی اقدامات خود و پیروی از سیاست موریسون، به وزارت خارجه تلگراف زد، که حتی اگر حسین علا، نخست وزیر پس از رزم آرا نظر موافقت داشته باشد، هیچ قراردادی بدون مسلم دانستن اصل ملی شدن نفت مقدور نخواهد بود. موریسون در حاشیه ی گزارش او نوشت:«اعزام یک فروند ناو جنگی مفید خواهد بود. با عقب نشینی موافق نیستم.»
در ۲۳ اسفند، سفارت انگلیس یادداشت اعتراض آمیزی به دولت ایران فرستاد. اما روز بعد به یمن تلاش دکتر محمد مصدق و پشتیبانی فراکسیون جبهه ی ملی ایران طرح ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی به اتفاق آرا تصویب و ۲۹ اسفند از سوی مجلس سنا نهایی شد و شور و شعفی ملی در سراسر کشور طنین افکن شد. هر چند توطئه ی انگلستان برای اغتشاش در جنوب ایران و بستر سازی مداخله ی نظامی صورت گرفت، اما همبستگی ملی و مدیریت بحران دکتر مصدق و یارانش باعث شد، این دستاورد ملی تصویب شود و مصدق با تصویب قانون نه ماده ای اجرای ملی شدن نفت پس از استعفای حسین علا به نخست وزیری رسید و در پایان خرداد ۱۳۳۰ خلع ید را اجرایی ساخت. این دستاورد نقطه ی عطفی در تاریخ ایران شد، که سرمایه ای ملی را به ملت ایران بازگرداند. نکته ی مهم آن است، که در چنان شرایطی بحرانی و با وجود کارشکنی های داخلی و خارجی این کار به نتیجه رسید و مثمر ثمرات بسیاری شد. دریغا که پس از قریب هفت دهه از آن تاریخ با وجود چنین منبع ارزنده ای، ملت ایران در بحران اقتصادی شدیدی روزگار سپری می کند و شماری از قدرتمدارانش در سطوح مختلف، این ثروت ملی را به یغما می برند. نداشتن مشروعیت مردمی، نا باوری به آزادی و اعتقاد به قیمومیت خود، باعث آن شده است، که ناشایستگان به قدرت رسند و چپاول کنند و توان تدبیر در امورکشورداری و مذاکره ی با جهان را نداشته باشند و جایگاه ایران را در جهان متزلزل سازند و حاکمیت در نمایش انتخابات واپسینش عدم مشروعیت مردمی اش را ثابت کرد و با سوء مدیریت در بحران کرونا نشان داد، که جز نگاهبانی قدرتش هیچ دغدغه ای ملی ندارد.
اکنون در حالی به سال نو گام می گذاریم، که ملت ایران داغدار شهیدان جنبش آبان ماه، ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و در گذشتگان سوء مدیریت کرونا است. جبهه ی ملی ایران با اعلام همدردی با خانواده های سوگوار این حوادث، آرزو می کند که با پشتیبانی ملت و تلاش متخصصان و همراه شدن نهادهای مسوول، بحران کرونا با آسیب کمتری بگذرد و حاکمیت با توجه به انتخاباتی که رفراندومی ملی برای تعیین عدم مشروعیت حاکمیت بود، شرایط تشکیل مجلس موسسان برای تغییرساختار حکومت را فراهم سازد. تا کشور قبل از درگیر شدن در مصائب بسیار سنگین تر به سامان برسد.
بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۸
تهران – شورای مرکزی جبهه ملی ایران
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
توئیت دکتر حسین موسویان رئیس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایران به مناسبت ۲۹ اسفند
–
٢٩ اسفند سالروز ملى شدن نفت به دست مصدق بزرگ است. و با همه مصائبى كه اكنون گريبان وطن را گرفته ، روز ملى شدن نفت فراموش شدنى نيست . راهى كه مصدق به ملت ايران نشان داد، تنها راهيست كه ميتواند كشتى طوفان زده ى ميهن را به ساحل امن رهنمون شود راه آزادى ، استقلال و استقرار حاكميت ملى
54
12:46 PM – Mar 19, 2020 · Islamic Republic of Iran
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جنبش ملی شدن صنعت نفت چه دستاوردی داشت؟ کورش زعیم
پنجشنبه 19 مارس 2020 | لینک کوتاه شده :
http://www.jebhemelli.info/?p=12261
روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، روز استقلال سیاسی و اقتصادی ایران بود. استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی جدایی ناپذیرند. دهه ها بود که دولت های ایران توان اعمال سیاست مستقل اقتصادی نداشتند. سیاست اقتصادی کشور با سیاست خارجی درآمیخته بود و در جایی که برنامه اقتصادی کشور با منافع دو کشور قدرتمند جهان که در نزدیکی ایران مستقر بودند رویارو میشد، دولتمردان بایستی که عقب نشینی و منافع اقتصادی کشور را فدای بقای حکومت خودشان می کردند. قراردادهای زیانبار در راستای تامین منافع استراتژیک و اقتصادی کشورهای بیگانه قدرتمند در منطقه به ما تحمیل می شد. سیاست خارجی ایران بر پایه «موازنه مثبت» بود، یعنی به هر دو ابرقدرت خارجی امتیاز داده می شد تا هر کدام برای حفظ منافع خودشان هم شده، کشور را در برابر دیگری حفاظت کند. بهمین دلیل، خواستهایی که از سوی انگلستان یا روسیه می رسید، حتا اگر به زیان منافع ملت ایران بود، کمابیش پذیرفته می شد. سیاست موازنه مثبت، همراه با بی لیاقتی و فساد دستگاه حکومتی و بی توجهی به منافع ملی، باعث افزایش چشمگیر نفوذ این دو ابر قدرت و حتا دخالت مستقیم آنها در امور داخلی کشور شده بود.
برای بیش از یک سده، ایران صحنه رقابت انگلستان و روسیه شده بود و دولتهای ایران هیچ تصمیم مستقلی نمی توانستند بگیرند. ایران در اثر بی لیاقتی و فساد و بی اعتنایی حکومتها به منافع ملی، چنان ناتوان و فقیر و درمانده شده بود که اگر دو کشور قدرتمند رویاروی یکدیگر نبودند، اشغال و مستعمره کردن ایران کار یک روز بود. در جنگ جهانی یکم (۱۸-۱۹۱۴) انگلستان به بهانه جلوگیری از پیشروی ارتش عثمانی، در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۸ خورشیدی)، ایران را اشغال کرد. در طی سه سال و نیم که ایران در اشغال نظامی انگلستان بود، تحقیرآمیزترین رفتار را با ما روا داشتند. گرانی مواد غذایی به علت جنگ جهانی، خرید گسترده غله و فراورده های کشاورزی و مواد خوراکی ایران توسط دولت انگلستان برای ارتش خود، خودداری انگلستان از وارد کردن غله از هندوستان و میانرودان، جلوگیری از ورود کمکهای غذایی امریکا به ایران و خودداری از پرداخت بهای نفت ایران، باعث شد که یکی از بزرگترین فاجعه های انسانی، که میتوان آن را بزرگترین نسل کشی سده بیستم خواند، در ایران رخ دهد. نبودن غله و مواد خوراکی برای مردم، نبودن پول و اعتبار کافی برای واردات آنها و گرانی ناشی از جنگ، قحطی بزرگ و بی سابقه ای را در ایران بوجود آورد که در مدت دو سال بین ۹ تا ۱۰ میلیون تن از جمعیت بیست میلیونی ایران از گرسنگی و بیماری تلف شدند. با وجود اینکه کشور ما را اشغاگران آسیب فراوان زدند و تخریب کردند و بیشترین تلفات و ضایعات هر کشور دیگر در جنگ را تحمل کردیم، به علت حقیر و ذلیل بودن دولت ایران در آن روزها و سیاست بین المللی برای سرپوش گذاشتن بر این فاجعه بی سابقه، حتی به عنوان یک مظلوم یا قربانی هم شناخته نشدیم، هیچکس به یاری ما نیامد و هیچ کشوری به ما غرامتی هم نپرداخت.
سپس، همچنانکه آغاز به خودشناسی کرده بودیم و گامهای اولیه را برمی داشتیم، جنگ دوم جهانی (۴۵-۱۹۳۹) در گرفت. انگلستان تمامی نفت مصرفی نیروی دریایی خود را بر خلاف پیمان فی مابین به رایگان از ایران تامین میکرد. هزینه کارمندان انگلیسی شرکت نفت را هم از حساب ایران کسر میکرد، ایران هیچ کنترلی نسبت به اینکه چقدر نفت از چاههای ما برداشت می شود نداشت و هیچ گزارشی هم از اینکه چه مقدار نفت در اسکله تحویل نفتکش ها میشود به ایران نمی دادند. در حالیکه کارمندان انگلیسی در شهرک پیشرفته و مدرن آبادان با کولر و باغچه و خیابانهای آسفالته و وسیله نقلیه برای رفت و آمد زندگی میکردند، کارگران ایرانی در زاغه های حلبی در خیابانهای خاکی زندگی میکردند و پیاده سر کار می رفتند. در روزهای بارانی، یعنی نیمی از سال، تا مچ پاهایشان در گل فرو میرفت. کارگران و خانواده هایشان برای خنک شدن در هوای ۵۰ درجه تابستان در خمره های آب می نشستند. حمله تحقیرآمیز متفقین به ایران در سال ۱۳۲۰، بی اجازه و بی اعتناء به دولت وقت، همه و همه نشانه آن بود که ما لگد شده زیر پای قدرتمندان بودیم، هیچ اختیاری از خود نداشتیم و حس حقارت ملی حاکی از اینکه ما هیچ هستیم، تمام وجود ما را فراگرفته بود: که هنوز هم در اخلاق سیاسی بسیاری از ما تاثیرگذار است.
در تمام این مدت، مردم ایران با این توهم زندگی می کردند که سیاست ایران را باید بیگانگان تعیین کنند، سیاستمداران ایران را بیگانگان برای حفظ منافع خود می گمارند و خود ملت هیچ نقشی در سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی کشور ندارد. نماد همه این مسائل روحی، اقتصادی و سیاسی، صنعت نفت بود که به عنوان بزرگترین صنعت و فعالیت اقتصادی کشور تامین کننده بخش عمده ای از بودجه کشور بود. قرارداد نفت ایران و انگلستان ادامه زنجیره امتیازدهی به بیگانگان بود بی اینکه منافع چندانی برای اقتصاد کشور، رشد صنعتی، اشتغال و رفاه داشته باشد. منابع ما را می بردند، شرایط شراکت را به ما تحمیل میکردند، در شراکت خود با ما تقلب میکردند، و با دخالت در امور داخلی کشور ما را تحمیق نیز میکردند. همه اینها را مصدق و جبهه ملی ایران سد راه پیشرفت کشور می دید. درآمد ما از نفت آنقدر ناچیز بود که فقط اقتصاد ما را معتاد به خود میکرد بی اینکه تاثیری در رشد صنعتی، تولید ملی و اشتغال داشته باشد. رفتار دولت انگلستان در ایران و نسبت به ایرانیان آنقدر تحقیرآمیز بود که اراده ملی و روحیه استقلال طلبی ملت ما را درهم شکسته بود.
مصدق از این ذهنیت حقارت آمیز و تسلیم در برابر اراده بیگانگان بخوبی آگاه بود و میدانست که برای ایجاد تحول در کشور، نخست باید اعتماد به نفس ملی و تاریخی مردم را باز گرداند و به آنان ثابت کند که میتوان حاکم بر سرنوشت خود بود. برای این کار می بایستی که با قدرتمندترین و بانفوذترین کشوری که عامل ایجاد این عقده حقارت شده بود رویارو شود و آن را شکست بدهد. از اینرو، مصدق برای حفظ منافع ایران، سیاست خارجی «موازنه منفی» را پیش گرفت، یعنی به هیچ کشوری امتیاز نمی دهیم، خود سیاست خود را تعیین و خود بر منابع خود مدیریت می کنیم. یک ماده بسیار مهم قانون ملی شدن این بود که اکتشاف، استخراج و بهره برداری و فروش نفت در سراسر ایران با خود ما باشد، یعنی هیچ کشوری نمیتواند ادعایی یا امتیازی داشته باشد.
مصدق میخواست ذهنیت دولتمداران و ملت را که همه سیاست های ایران، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی، توسط بیگانگان انجام میگیرد، بشکند. نهضت ملی کردن صنعت نفت، فقط کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع نفت کشور نبود، بلکه زمینه را برای استقلال اقتصادی و سیاسی کشور فراهم می نمود. در دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت، مصدق برای نخستین بار در تاریخ، کشور را دارای یک دولت ملی و مردمی کرد. او همچنین با ملی کردن صنعت نفت و شکست دادن یک ابرقدرت مدعی، به مردم نشان داد که میتوانند به رای خود و اراده خود اعتماد داشته باشند.
در زمینه اقتصاد، مصدق سنگ بنای یک اقتصاد وابسته به تولید صنعتی و کشاورزی و صادرات را گذاشت و ثابت کرد که بی درآمد نفت، وقتی کشور از همه جهت تحریم شده بود و نفت ایران مشتری نداشت، هم میشود کشور را بخوبی اداره کرد. اگر همین بی اهمیت شدن درآمد نفت برای هزینه های جاری، و تکیه بر تولید داخلی، ادامه می یافت و از درآمد نفت فقط برای سرمایه گذاری، نه هزینه های جاری، استفاده می شد، کشور ما اکنون شاید یکی از پنج قدرت اقتصادی جهان می بود. این صدها میلیارد دلار درآمد نفت که ما اکنون به آن می نازیم، ولی آن را به بدترین وجهی غارت و تلف کرده ایم، دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاستهای خردمندانه مصدق و دولت اوست. اگر این نزدیک دو هزار میلیارد دلار بدست آمده در دوران چهار دهه جمهوری سلامی بجای دزدی، اتلاف یا فرار به کشورهای بیگانه، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور میشد، ما اکنون در کجای نقشه میبودیم؟ ولی همان قدرتهایی که ۶۸ سال پیش ما را از دموکراسی نوپایمان و آزادیهای مدنی و بشری محروم نمودند، چهل سال پیش شرایطی بسیار بدتر و ویرانی اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی و بین المللی را بر ما تحمیل کردند. آیا ما بیدار شده ایم که آن ایرانی باشیم که باید باشیم؟
۲۹ اسپند ۱۳۹۸
!
آخرین دیدگاهها