حدود ده صبح آقای اویسی به من خبر دادند که ماموران امنیتی به خانه آقای زعیم رفته و دستگیرشان کرده اند ، پرونده شعبه پانزده انقلای ایشان را من پیگیری میکردم که پس از صدورحکم نخستین با اعتراض به تجدیدنظررفت که هنوز حکم قطعی برایم نیآمده است ، بعداز ظهر خودشان از اوین تماس گرفتند و گفتند که پیش از این دارای حکم تعلیقی بوده اند که مدتش تمام شده بود ، به گمانم احکام تعلیقی اورا به تعزیری تبدیل کرده اند تا بتوانند به این بهانه درزندان نگهشان دارند ، شوربختانه چون من بازنشسته شده ام دیگر نمیتوانم بعنوان وکیل پرونده را دنبال کنم زیرا این پرونده جدیدی است که برایش تدارک دیده اند ، چنین تصور میکنم که دوسه سالی زندانی بدهند .
مهندس کورش زعیم از چهره های ملی خوشنام است که جز سرافرازی ایران چیزی در دل نمی پرورد ، نه در پی مال اندوزی ونه در پی جاه و مقام است او در خانواده ای چشم به جهان گشوده که بزرگی را در منش بزرگ میداند نه جیبهای پُرپول ، با خانواده ایشان از زمانی که برادر بزرگم دکتر پورفاضل با سیامک زعیم برادر کوچک ترآقای زعیم در دبیرستان البرز همکلاسی بودند می شناسم وبا اندیشه والای این خانواده از نزدیک آشنا هستم ، محاکمه او یعنی محاکمه یک میهن دوستی که تنها جرمش پدافند از منافع ملی و دلسوزی برای بیراهه رفتن دولتهای پس از انقلاب است که این کشوررا از فراز به نشیب کشیده اند ، یعنی محاکمه یک ملت که زیر یوغ حجر نمی رود وبرای خود اندیشه ای مستقل دارد ، یعنی زندانی کردن آزادی بیان و اندیشه وکردار انسانهایی که کشورشان را دوست میدارند وهمه وجود شان را در راهش فدا میکنند ، زندانی کردن کورش زعیم یعنی بریدن زبان ، یعنی شکستن قلم ، یعنی به بند کشیدن انسانهای آزاده دارای اندیشه , او مردی بزرگ و گرامی است وگناهی جز ایران دوستی و دشمن ستیزی ندارد ، دشمنان دوست نما و دوستان گاهی نه یکرنگ که از پشت خنجر میزنندودلش را می خراشانند ولی اوبا سکوت پرمعنایش خیزابه ها را از سر میگذراند ولی با خروش کسانی که می شناسندش روبرو میشوند و زبان درکام میکشند تا باز در فرصتی دیگر آزارش دهند ، از کسانی که اورا زندانی کردند چشم امیدی بیش ازاین نمی رود ولی از دوستان چه ؟ آیا با راهش و اندیشه اش پس از این همه سال که در یک جاده گام برداشته ورانده اند نا آشنایند؟ آیا امروز بیش از هرزمان دیگر به دستهای گره خوده زنجیروار بهم نیاز نداریم ؟ آیا ما همان کسانی نیستیم که کشورمان رادراین سی و هشت سال با دستانی بهم که در پیرامونش دیوار کشیدیم تاچون شمعی که در رهگذر باد افتاده بوداستوار ماند وخاموش نشود؟
این مرز وبوم به انسانهایی نیازمنداست که از فرهنگ پربارو شاروندی دیرینه اش نگهبانی کند تا آنچه مانده است به تاراج نرود واین مهم جز با همدلی و همزبانی دوستدارانش ممکن نیست ، از نیاکانمان به یاد داریم که گفته اند زندگی بدون دوست تهی است این پیمانه را پر نگهداریم وبا رشکهای بی دلیل وانگیزه های نابجا سبب ساز خرسندی دشمن نشویم ، تا پشت به پشت یکدیگر ندهیم این ویرانکده ساخته نمیشود ، بیاد مان باشد که دشمن تک تک را نشانه میگیرد ولی دوستان یکرنگ و همدل چونان همان دسته ترکه ای هستند که پیر جهاندیده به فرزندانش داد وگفت ترکه ها را یک یک از هم جداکنید و به بینید چگونه آسان می شکنند ولی چون درهم تنیده ویک دسته شدند شکستن شان سخت وگاه ناممکن است ، ایران در این ناگواریهایی که براوبارشده است فرزندانی دلیر ونیک اندیش میخواهد تا از گردابی که درافتاده بیرون آید واین کار سترگ نیز جز با دستهای بهم پیوست انجانم نمی گیرد ، زمانی که خزان میرسد از گلزار نشانی نمیماند وباید که نشان گل رااز گلاب گرفت ، ایرانمان نیزاکنون بسان همان گلزاری ست که تندباد خزان درهم شکسته وفرسوده اش کرده است و نیازمند یاری ست تا باز نفسی گیرد و برخیزد وهمان درخت تناور گذشته شود که ریشه در خاک می ساید و میرویاند تا در شاخسارش بیآساییم ، بیایید نگذاریم ریشه هایمان را بخشکانند ، که ایران همان سرو بلند سبز روزگاران است که فرزندانش آبیاری میکنند
به گفته خواجه شیراز: سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضلالت برود
گیتی پورفاضل
آخرین دیدگاهها