آبا راه و روش مبارزه با رژیم جمهوری ایران ، فقط با خنثی کردن دوستان و همکاران جبهه ملی به نتیجه مورد نظر شان خواهد رسید!؟ و آیا تا این زمان با اینگونه عملکرد، آقای مهر آسا به چه نتیجه مثبت و بدرد بخوری برای جلو گیری و تضعیف رژیم آغشته بخون بیگناهان برداشته اند!؟
مقاله آقای مهر آسا در آخر آمده است
×××××××××××××××××××××××××××××××××××
سر دبیر محترم سابت جبهه ملی آمریکا
یکساعت قبل ایمیلم را باز کردم و برخوردم به این نوشته از آقایی در ایران
این ایمیل را یکی از دوستان بسیار عزیز و قدیمی من که سالها در نیروی دریایی با هم به خدمت در خرمشهر با شرایط بسیار سخت آن زمان خدمت می کردیم برای من فرستاده است. بلافاصله پس از خواندن این ایمیل بیاد نوشته آقای مهر آسا که چند روز قبل آقای داور پناه برای من ارسال فرموده بودند، افتادم! در این نوشته، نویسنده بجای ارائه طرحی بمنظور همبستکی و نزدیکی بیشتر مبارزان داخل و خارج کشور، چون روال گذشته ( منظورم سی و اندی سال که بیشتر از دو سوم از عمر فعال من و آقای مهر آسا است) پرداخته بودند به ذکر مطالبی که مشابه آنرا در طول این سالهای خود تبیعیدی هر روز از خود ایشان واز دبگرانی چون ایشان شنیده بودم و جز ذکر مصیبت و کوبیدن همرزمان جبهه ملی خود آنهم بدون ارائه سند ومدرکی، مطلب بدرد خور و جالبی را مطرح نکرده اند. من از ایشان و آقای دکتر داور پناه تقاضا می کنم ، نامه ارسالی از ایران را مطالعه فرموده و سپس اعلام فرمایند آبا راه و روش مبارزه با رژیم جمهوری ایران ، فقط با خنثی کردن دوستان و همکاران جبهه ملی به نتیجه مورد نظر شان خواهد رسید!؟ و آیا تا این زمان با اینگونه عملکرد، آقای مهر آسا به چه نتیجه مثبت و بدرد بخوری برای جلو گیری و تضعیف رژیم آغشته بخون بیگناهان برداشته اند!؟
آقای مهر آسا لطفاً حقیقت را بیان فرمایید، ” زیر چتر شما چند نفر قرار گرفته اند!؟”
ارادتمند
هوشنگ آریان پور
August 2, 2013
××××××××××××××××××××××××××÷
برسد به دست اپوزوسیون
نامه از ایران
علیرضا مستعار
اپوزیسیون سلام،
این نامه را از ایران برایت مینویسم اما چون نشانی ات را درست نمیدانم ناچار شدم اینطور بنویسم و بفرستم و امید داشته باشم دست به دست به دستت برسد.
اپوزوسیون! من و تو شاید صد در صد یکی نیستم و شاید با هم اختلاف های کوچک یا حتی بزرگ داریم چون من میخواهم چیزی را درست کنم و تو معمولا میگویی این چیز درست شدنی نیست. این اختلافمان من و تو را از هم متفاوت میکند ولی نمیدانم چرا باید جدایمان کند و آنقدر جدایمان کند که حتی تحمل حرف های همدیگر را نداشته باشیم. البته اینجا در ایران، تلویزیون میگوید ما باید با هم دشمن باشیم و هم دیگر را تحمل نکنیم و من او را میفهمم ولی راستش را بخواهی تو را نمیفهمم که چرا حرف تلویزیون اینها را عمل میکنی!
اپوزوسیون، از تو چه پنهان، من از انقلاب خوشم نمی آید. اصلا ازش میترسم دروغ چرا؟ البته من مثل تو دکترای علوم سیاسی و اقتصاد و جامعه شناسی و مردم شناسی ندارم و در حیاط “سوربون” و “پرینستون” و “هاروارد”، من را راه هم نمیدهند چه برسد که مثل تو آنجا درس بدهم، ولی میتوانم فکر کنم و یکی از فکر هایی که میکنم هم همین است که انقلاب دردی از ما دوا نمیتواند بکند چون مشکلی که ما داریم، ریشه دار است و مزمن. بعد از آن انقلاب کذایی هم، باز خواهیم داشتش. من از بی قانونی و هرج و مرج همانقدر بیزارم که از دیکتاتوری و تک صدایی. انقلاب را دوست ندارم چون هیچ تضمینی به بعدش نیست، چون قمار سنگینی است، چون به هزینه های سنگینی که روی دستمان میگذارد نمی ارزد.
اپوزوسیون، باور کن که من اگر نه بیشتر از تو، به اندازه ی تو معنای سکولاریسم و لائیسیته و لیبرال دموکراسی و توتالیتریسم و فاشیسم مذهبی را میفهمم و میتوانم بینشان انتخاب کنم. این ها را چقدر تو توضیح میدهی همیشه.
باور کن من اگر نه بیشتر از تو، به اندازه ی تو از زندانی شدن آدم های سیاسی اذیت میشوم و کفرم در می آید. از تو چه پنهان خودم یکی دوبار زندانی شده ام و توی زندان نمیدانی چه خبرها که نبود.هم میفهمم. باور کن من نه تنها معنای اعتقاد و التزام به ولایت فقیه را میدانم بلکه آن را از صبح که بیدار میشوم تا خود شب در زندگی ام لمس میکنم و حس میکنم. اپوزوسیون! من دارم التزام به ولایت فقیه را زندگی میکنم و تو لا اقل از این بابت از من خوش شانس تری که میشناسی اش اما مجبور نیستی زندگی اش کنی.
باور کن من هم سیکل خنده دار و معیوب رهبر، شورای نگهبان، مجلس خبرگان را میبینم و میفهمم. انتخابات فیلتر شده را
اپوزوسیون، اگر تو جان دادن ندا و سهراب و کیانوش را از یو تیوب دیدی و از فیس بوک خواندی و کفرت گرفت و بغض کردی، اینجا خونشان روی سر و صورت من پاشید وقتی کشته شدند.
البته من از تو ممنونم که کمک میکنی تا آنهایی که هنوز این چیز ها را درست نمیدانند و درست نمیفهمند، چشمهایشان باز تر شود ولی تو مدتی است که انگار فقط برای آن عده که نیاز به شنیدن این چیز ها دارند حرف میزنی و مقاله و کتاب مینویسی.
به قول فلانی “از کرامات شیخ ما این است، شیره را خورد و گفت شیرین است! جان برادر! به قول بچه های تهران، مگر شاخ غول را شکسته ای که فهمیده ای اینجا دیکتاتوری حاکم است یا آزادی نیست یا فلانی بد است و بهمانی بدتر است. برای فهمیدن این ها که لازم نیست “پی اچ دی ” داشته باشی. حکایت بعضی از ما ها با تو، حکایت آن کودکی است که شب ها از مادرش میخواهد باز همان قصه ای را که پنجاه بار برایش گفته از نو بگوید و هر بار گوش میدهد و خیال بازی میکند و گه گاه برای بار پنجاه و یکم در جایی از قصه غافلگیر میشود حتی. دست آخر هم به خواب میرود تا فردا و بار پنجاه و دوم.
میبینی اپوزوسیون؟ چیزهایی را که تو میدانی من هم میدانم ولی تو انگار غیر از این ها چیز دیگری نداری که بگویی یا شاید داری ولی نمیخواهی بگویی. حالا که داری میخوانی بگذار کمی من برای تو بگویم.
اپوزوسیون! من مشکل اصلی ما را در عادت شوم بی تفاوتی و بی انگیزگی میدانم. گاهی فکر میکنم آنقدر از بدی و دیو سیرتی این سیستم در گوشمان گفته اند که باورمان شده زندگی یعنی همین. گوش دادن به قصه ی بدی اینها. انگار باورمان شده زندگی یعنی اینکه بدانیم این سیستم به هزار و یک دلیل که تو میگویی غلط است و این یک حقیقت ثابت است. آنقدر در گوشمان گفته اند که اینها همه شان سر تا پا یک کرباسند و سگ زردند و شغالند و برادر شغال و چه و چه که امید به هیچ تغییری در دلمان جوانه نزند. این وضع، مرا یاد جمله ی آبراهام لینکلن می اندازد آنجا که میگوید: “به همه اعتماد کردن خطرناک و به هیچ کس اعتماد نکردن از آن هم خطرناک تر است.”
اپوزوسیون! مشکل ما، که این زندگی خاکستری تیره را ثانیه ثانیه روی دوشمان از صبح به شب و از شب به صبح میرسانیم، قبل از اینکه سیاسی باشد اجتماعی است. سیاست غلط و سیستم غلط با بیرحمی تمام، اجتماع ما را خراب کرده، ما را به همسایه های دیوار به دیوار خودمان بی اعتماد کرده. عمدا هم کرده تا نتوانیم همدیگر را پیدا کنیم و با هم فکر کنیم و با هم حرکت کنیم. من دکتر نیستم ولی میگویم حالا هم اگر قرار است چیزی عوض شود اول من و همسایه ام باید هم را پیدا کنیم، هم را بشناسیم، به هم اعتماد کنیم و یک لبخند ساده رد و بدل کنیم تا شاید بتوانیم با هم فکر کنیم و با هم تصمیم بگیریم و با هم راه بیافتیم.
اپوزوسیون! من در این وضع و حال که هستم، هر چتری که رنگی از انسانیت و بویی از فرهنگ و مدنیت و لمسی پنهانی و نیم بند از آزادی داشته باشد را بر سر میگیرم و همسایه ام را هم دعوت میکنم. زیر چتر کوچکمان از این باران خون، ساعتی پناه میگیریم و با هم حرف زدن و تحمل را تمرین میکنیم و به هم لبخند میزنیم شاید بتوانیم باز به هم اعتماد کنیم و همسایه های دیگر را خبر کنیم تا با هم کوچه های محله را بگردیم و شاید چتری بزرگتر پیدا کنیم و همسایه های بیشتری را خبر کنیم.
اپوزوسیون بگو! بگو که ساده لوحم! بگو که این چتر و آن چتر ندارد. بگو که دارم در زمین آنها بازی میکنم و من میگویم شاید تو راست میگویی و درست میبینی ولی چیزی را که انگار نمیبینی این است که لا اقل ما داریم تمرین با هم بودن میکنیم. تو داری چکار میکنی؟ اینرا که گفتم باز تو داستان زشتی ها و سیاهکاری های نظام را برای بار پنجاه و دوم تعریف میکنی.
اصرار هر شب تو بر صرف گفتن آن قصه ی تکراری سگ زرد و شغال، اعتماد را از بین میبرد و “ما” را “من” میکند. “من” های پر شمار متکثری که یاد گرفته اند به همه شک کنند، با خیال ایده آلی دوردست عشق بازی کنند و سیگارشان را با سیگار روشن کنند و آنقدر بشنوند و بشنوند که چشمهاشان سنگین شود و چراغ را خاموش کنند و به خواب بروند تا فردا شب که باز تو از سر قصه ات را میگویی.
اپوزوسیون! اگر تو درد را میبینی و تحلیل میکنی، من خود دردم. من دلم برای همسایه ام، همشهری ام تنگ شده. دلم میخواهد وقتی از کنار غریبه ای در آن سوی شهرم رد میشوم با هم لبخندی رد و بدل کنیم و از لبخندمان اعتماد بسازیم و از اعتمادمان حرکتی. تو هم اگر میتوانی کمک کن ما “من” های از هم گریزان تمرین “ما” بودن کنیم وگر نه با داستانهای سگ زرد و شغال که هر شب میگویی و ناتمام میگذاری اعتماد را میکشی و ما را من میکنی و آب به آسیاب اویی میریزی که در خیالت با او میجنگی و هزار بار شکستش داده ای.
اپوزوسیون! به قول روسو “یک حقیقت را میشود دوست نداشت ولی نمیشود انکار کرد” و جمهوری اسلامی یک حقیقت است. حقیقتی تلخ. چه من و تو خوشمان بیاید چه نیاید. قصه ی تازه ای اگر داری بگو که این طفل، دیگر از خواب شب هم خسته است.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
خبرگزاری جبهه ملی ایران با پوزش از استادادیب برومند وآقای زعیم و دیگر اعضای جبهه ملی ایران مقاله اهانت آمیز دکتر مهر آسا را تنها به خاطر خبررسانی دقیق و منصفانه درج میکند.این مقاله به غیر از وبلاگ شخصی آقای داورپناه”احترام آزادی” در سایت های به اصطلاح ملیون و ایران لیبرال که هیچ تعهدی به قوانین روزنامه نگاری نداشته و همیشه یکجانبه به قضایا مینگرند درج شده است
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
“به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی”!!!!!!
دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۲ ه.ش.
آقای زعیم بازهم دسته گل برآب داد!
مهستان جبهه ملی ایران، یا قبرستان جبهه؟؟!
محمد علی مهرآسا
نوشته ای از سوی یکی از دوستان صمیمی ام که عضو جبهه ملی ایران در امریکا است، از راه ای – میل، به دستم رسیده است که به ظاهر از سوی جبهه ملی ایران در تهران صادر شده و در دو متن جداگانه است. هر دو متن با وجود تفاوت مطلب امضای چهار نفر از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی را در زیر خود دارد.
این چهار نفر عبارتند از آقایان ادیب برومند ـ داوود هرمیداس باوند ـ علی رشیدی و کورش زعیم.
نوشته ای از سوی یکی از دوستان صمیمی ام که عضو جبهه ملی ایران در آمریکا است، از راه ای میل به دستم رسیده است که به ظاهر از سوی جبهه ملی ایران در تهران صادر شده و در دو متن جداگانه است. هر دو متن با وجود تفاوت مطلب، امضای چهار نفر از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی را در زیر خود دارد. این چهار نفر عبارتند از آقایان ادیب برومند، داود هرمیداس باوند، علی رشیدی و کوروش زعیم. در این متنها که معلوم است با شتاب تهیه و امضا شده است، موضوعی را بیان کرده و به آگاهی ما رسانده اند که سبب ایجاد شگفتی است؛ به آن اندازه که ممکن است بر روی سرمان چغندر هم بِروید!
ترسم از این است که این دوست گرامی که برایم خیلی محترم و عزیز است، این یاوه گویی ها را باور کرده باشد و تصور کند در جبهه ملی ایران چنین اتفاقی افتاده است!
در متن نخست که از زبان آقای ادیب برومند است، ولی انشای کسی دیگر، سه سوار سرنوشت، پیرمرد را وادار کرده اند که چنین موضوعی نامجمل و غیر قابل قبول را اعلام موجودیّت کند و آبروی چندین دهه خود را ملعبۀ دست کسانی سازد که چند سال است تصور قدرت طلبی، بدجوری گریبانشان را گرفته است. متن نخست که حتّا معلوم است کسانی دیگر نوشته و از زبان و قلم ادیب برومند منتشر کرده اند، و تصحیح شده اش توسط آقای ادیب نیز ضمیمه شده است، چنین می آغازد:
«من به عنوان رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران، خوشوقتم که پس از 64 سال که از بنیانگذاری این سازمان مردمی و ملی می گذرد، تحول بزرگی را در سامانه سازمانی جبهه ملی ایران اعلام نمایم.»
بعد می فرماید:
«طبق مصوبه هیئت رهبری جبهه ملی ایران، یک شورایعالی مشورتی به نام شورایِ مهستانِ جبهه ملی ایران ایجاد شده است. شورای مهستان جبهه ملی ایران که از امروز {به} طور موقت تشکیل و فعال می شود، در نخستین نشست کنگره چهار سالانه جبهه ملی ایران در آبان 1392، یا هر گاه با توجه به شرایط سیاسی و امنیتی امکان تشکیل آن فراهم آید، برای گنجاندن در اساسنامه در مجمع فعالان جبهه ملی ایران{به} رای گذاشته خواهد شد.»
سپس می نویسد:
«اعضای شورای مهستان، که هیئت رهبری مرا به ریاست موقت آن تعیین کرده اند، شخصیت های برجسته و با تجربه و خردمند جبهه ملی ایران، از جمله همه اعضای پیشین شورای مرکزی که اکنون عضو شورا نیستند و برخی اعضای برجسته و پیشکسوت شورای مرکزی کنونی، بنا به دعوت، عضویت خواهند یافت. وظیفه شورای مهستان، بازنگری و بررسی مجدد همه مصوبه های شورای مرکزی و تایید یا ردّ آنها می باشد. شورای مهستان همچنین خود می تواند مبتکر مصوباتی باشد که برای تایید به شورای مرکزی ارائه شود.»
و سرانجام پاراگراف آخر:
«به این ترتیب، جبهه ملی ایران نه تنها دارای یک دیده بان دلسوز برای حفظ حیثیت سیاسی جبهه ملی ایران متشکل از اعضای پیشکسوت می شود، شورای مرکزی جبهه ملی ایران هم فرصت می یابد تا با پذیرش اعضای منتخب جوانتر، از دانش نوین و توانمندی های آنان بهره مند شود و نسل آینده رهبران جبهه ملی را پرورش داده، با دانش و خرد و توانمندی بیشتر به ملت بزرگ ایران خدمت نماید.»
رییس هیئت رهبری و رییس موقت شورای مهستان جبهه ملی ایران-ادیب برومند
29 اردیبهشت 1392
و درضمن امضای آقایان هرمیداس باوند، علی رشیدیان و کوروش زعیم نیز در پای این نوشته است.
***
نخست توجه فرمایید، تاریخ نوشته، 29 اردیبهشت ماه است، ولی روز 30 تیرماه پخش می شود. (درست دو ماه بعد) این به ما نشان می دهد که در زمان نوشتن این متون، شورای عالی جلوی انتشار آنها را گرفته، ولی دو ماه بعد آقای زعیم وقت را غنیمت دانسته و به انتشار آنها اقدام فرموده است. دوم این که نوشتۀ نخست، متنی مربوط به متکلم وحدة است و آقای ادیب برومند می نویسد: «من به عنوان رئیس هیئت رهبری…» اما سه نخود دیگر نیز خود را در آش انداخته اند و اصلا به مغزشان خطور نکرده است که این اطلاعیه ای همگانی نیست و یک نوشتۀ خصوصی است و امضای آنان در پای نوشته، یک بی قانونی و خلافکاری محض است! آیا چنین کسانی اصلا حق دارند رهبر جبهه ملی ایران باشند؟ همچنین آقای ادیب برومند که سنی بالای 85 دارد و سابقه ای بسیار طولانی در جبهه ملی را پشت سر گذاشته است، به چه دلیل اجازه داده است دیگران نوشتار شخصی او را امضا کنند؟ گیرم آن سه نفر یا ناآگاهند و یا هفت خط، و خواسته اند ادیب را ادب کنند. چرا آقای ادیب به این نقص و نقصان در این نوشتار پی نبرده است؟
سوم اینکه، انشای متن که بسیار سُست و ابتدایی است، نشان می دهد از آنِ ادیب برومند نیست و کس و کسانی دیگر آن را نوشته اند و آقای ادیب با دستخط خود چند جا را تصحیح کرده و آن را امضا کرده است. با وجود این، هنوز انشای متن ناقص است و من دو دفعه واژه “به” را به متن افزوده ام و آنها را در آکولاد گذاشته ام.
چهارم، این کارِ سه سوار سرنوشت، یک بدعت زشت و غیر مألوف در درون احزاب و تشکلها است و شورای مهستان چیزی در ردیف شورای نگهبان آخوندهاست. این نوبرانه را آقای زعیم سالهاست در مغز خویش پروریده تا به زعم خود، دیگرانی را که رقیب خویش تصور می کند، از جبهه بِراند و یا حذف کند.
از همه مسخره تر در این کودتای سه نفره، شرایط اشخاصی است که عضو مهستان حضرات می شوند. من آن شرایط را که در متن و نامه دوم نوشته شده است، عینا می آورم:
شورای مشورتی مهستان
جبهه ملی ایران
پیرو مذاکرات هیئت رهبری در طی شهریور و مهر 1390، با ریاست شورای مرکزی جبهه ملی ایران و موافقت ایشان، پیشنهاد کورش زعیم مبنی بر تشکیل یک شورایعالی مشورتی به نام «شورای مهستان جبهه ملی ایران» که یک بار هم در تاریخ 2 مهر 1388 برای طرح در شورا، ارائه و در جلسه شورا هم خوانده شده بود، موافقت برای تشکیل موقت آن و طرح در نشست شورای مرکزی به عنوان متمّم، به اساسنامۀ جبهه ملی ایران حاصل شد.
شورای مهستان جبهه ملی ایران، که به طور موقت و آزمایشی تا تصویب آن برای افزودن به اساسنامه آینده جبهه ملی ایران، نه تنها بزرگان و پیشکسوتان مبارزه سیاسی در جبهه ملی را گرامی خواهد داشت، بلکه به آنان اجازه نظارت عالی بر همه مصوبات شورای مرکزی را خواهد داد و شرایط را برای پذیرش نسلهای میانسال و جوان که جبهه ملی ایران طی دو دهه گذشته از نیرو، استعداد، دانش و هوشمندی آنان غافل و بی بهره بوده است، در شورای مرکزی فراهم خواهد ساخت.
متن پیشنهاد
ماده 1: یک شورایعالی مشورتی به نام “شورای مهستان جبهه ملی ایران” تشکیل می شود که مقامی بالاتر از شورای مرکزی داشته و دارای حق بررسی همه مصوبات شورای مرکزی خواهد بود.
ماده 2: شورای مهستان، هر ماه دستکم یک بار نشست خواهد داشت، صورتجلسات شورای مرکزی را مطالعه و در مورد مسیر سیاسی بحث ها و ماهیّت مصوبات شورای مرکزی، دیدگاه مشورتی خود را اعلام خواهد نمود. شورای مهستان خود حق دارد موارد یا پیشنهادی را برای تصمیم گیری به شورای مرکزی ارجاع دهد.
ماده 3: همه مصوبات شورای مرکزی جبهه ملی ایران برای تایید، به شورای مهستان ارجاع می شود. مهستان حق دارد در مدت تعیین شده توسط شورای مرکزی، آنرا تایید، اصلاح یا رد کند. در صورت عدم تایید، مصوبه شورا باید دوباره مطرح و به تصویب دو سوم نشست بعدی اعضای شورای مرکزی برسد.
ماده 4: تعداد اعضای شورای مهستان، محدودیت نخواهد داشت و کسانی حق عضویت در شورای مهستان را دارند که یکی از شرایط زیر را دارا باشند:
آ- همه اعضای پیشین زنده شورای مرکزی جبهه ملی ایران که در شورای کنونی حضور نداشته باشند.
ب- هر عضو شورای مرکزی کنونی جبهه ملی ایران که از 80 سال به بالا سن داشته باشد.
ج- هر عضو شورای مرکزی کنونیِ بالایِ 70 سال می تواند داوطلبانه نامزد عضویت مهستان شود. پذیرش و انتقال عضو داوطلب از شورای مرکزی به شورای مهستان، با رای اکثریت اعضای حاضر در جلسه شورای مهستان خواهد بود.
د- هر نماینده صاحب رای در پلنوم یا کنگره های جبهه ملی ایران که 70 سال داشته، می تواند خود را نامزد شورای مهستان کند و در صورت انتخاب با رای اکثریت، مستقیما عضو شورای مهستان شود.
ه- عضویت در شورای مهستان، مادام العمر خواهد بود؛ مگر با کناره گیری داوطلبانه.
***
خوب خوانندۀ گرامی، شما کار و تصمیم این سه نفر یکّه تاز را همسان و همسو با تاسیس شورای نگهبان قانون اساسی در حکومت فقیهان ایران نیافته اید؟ آقایان رشیدی، هرمیداس و زعیم که بی شبهه، خود با این اختراع، هر سه نفرشان در راس مهستان برای مادام العمر جا خوش خواهند کرد، هم عنان با کسانی که در نخستین مجلس خبرگان اسلامی آش شورای نگهبان را برای ملت ایران پُختند، برآورد نمی کنید؟ در شهریور و مهر ماه سال 1390 خورشیدی در شورای مرکزی جبهه ملی، حرف و حدیثی رفته است و چیزهایی از سوی همان حضرات مطرح شده و از دستور جلسه بیرون رفته است. اما اکنون این سه نفر، کهنه قبا را بیرون کشیده و بر تن خود آویزان کرده و با ای میل به سراسر جهان فرستاده اند تا چه بشود؟ به گمان من در این میان، تنها آبروی آقای ادیب برومند به خطر افتاده است؛ وگرنه از این دود و دم، غذایی درست نمی شود و خوراکی به وجود نمی آید.
آقای زعیم!
این اقدام اگر مربوط به تصمیم هیئت رهبری و یا شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود، می بایست توسط هیئت اجرایی جبهه، پخش می شد و به دست ما می رسید و نه توسط حضرتعالی. این کار دستپخت شماست و ادیب برومند بیچاره را نیز در یک تنگنا وادار به امضا کرده اید. ولی نمی دانید چه اندازه آش تلخ و زهرآگین است! و من چه اندازه برای ادیب برومند احساس بیچارگی می کنم… آیا بهتر نیست و نبود که از آقای آخوند جنتی نیز دعوت فرمایید که در این چیزستان شما عضو شود و شرایط سنی مصوبه شما از هر لحاظ برآورده شود؟
حضرت!
این دیگر نامش مهستان نیست؛ باید آن را قبرستان نامید. اگر اندکی تخفیف قائل شویم، می توان نامش را اتاق انتظارِ مرگ گذاشت! آری، زمانی که افرادی بالای هشتاد سال مهستان را شکوفه باران خواهند کرد، اتاق انتظار مرگ است!
شما تا کِی می خواهید کارهای خلاف اصول و ناشایست انجام دهید؟
دکتر محمد علی مهرآسا، کالیفرنیا
21/7/2013
تیمسار آریان پور من اصلاً چتری ندارم، چون ارتشی نیستم!
من آقای سرتیپ آریان پور را ندیده ام و ارادتی خدمتشان ندارم. چون ارادت از ملاقات می خیزد. به همین طریق ایشان نیز مرا ملاقات نفرموده و از من چیزی جز نوشته هایم ندیده است. اما می بینم که در نوشتاری که به «سردبیر محترم سایت جبهه ملی در امریکا» نوشته است، مرا به زیر نقدی غیر منصفانه کشیده؛ و بی جهت و بی دلیل وارد معرکه ای شده است که به ایشان هیچ ربطی ندارد. آن هم موضوعی است که برای نابودی جبهه ملی کنونی در ایران زمینه سازی شده بود که خوشبختانه اعضای شورای مرکزی خطر را دریافتند و با مصاحبه ی آقای دکتر موسویان رئیس هیئت اجرائی، موضوع منتفی شد و به خیر گذشت.
من اگر تیمسار را نمی شناسم نه تقصیر من است و نه مشکل ایشان. زیرا تیمسار سرتیپ آریان پور به فرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به مقام تیمساری رسیده و به طور یقین از خدمتگزاران آن زمان میهن بوده است که جای تحسین و ستایش دارد. در غیر این صورت می بایست همانند زنده یاد دکتر احمد مدنی دادگاهی می شد و دو درجه را هم از دست می داد.
برعکس، من آن زمان مخالف استبداد پادشاهی محمد رضا شاه بودم و کار دولتی نیز نداشتم.
به هرحال اینها مربوط به خود تیمسار است و به من ربطی ندارد. آنچه که به من مربوط می شود این است که تیمسار چرا مرا نوازش فرموده اند و تیتر زده اند:
«آقای مهرآسا لطفاً حقیقت را بیان فرمائید؛ چند نفر زیر چطر شما قرار دارند؟»
تیمسار من که رئیس فوج و دسته و گروهان و گردان و هنگ و تیپ نبوده ام تا کسی را به زیر چتر در آورم و داشته باشم. من یک فرد تنها و منفرد و عضو جبهه ملی ایرانم؛ و اصولاً چتری ندارم؛ آنگونه که به هنگام هوای بارانی ترجیح می دهم در خانه بمانم و بیرون نروم؛ زیرا قدرت خریدن چتر را ندارم!
شما با این گفتار شیرین خواسته اید به من نیش و طعنه بزنید که چه بشود؟ من بر این گمانم که شما و هماندیشان شما عاشق دلخسته ی یکی از اعضای به زور مانده در شورای مرکزی جبهه ملی ایران اید و چه پر حرارات وکالت دفاع از او را به عهده گرفته اید.
تیمسار!
اکنون شما بفرمائید، چه اندازه از جبهه ملی ایران آگاهید و تا چه حد آن معشوق خودخواه، تکرو و خلافکار را می شناسید؟ آن کس که چنین مورد پرستش و دفاع شماست، سالهاست که می کوشد، در رأس جبهه قرار گیرد؛ و یا دستکم به عنوان معاون آقای ادیب برومند معرفی شود. به این سبب هرچند هنگام بساطی می گستراند و تک خالی به زعم خود بر زمین می زند به این امید که ما نیّتش را درک نکنیم و او به هدف برسد!
تیمسار شما را چه شده است که به من بند کرده اید؟ من نوشته ام را برای شما نفرستاده ام. این کار توسط کسی انجام شده که آدرس اینترنتی شما را در مجموعه اش دارد و خواسته و نخواسته نوشته من همراه دیگران به دید حضرتعالی نیز رسیده است. تیمسار من با زیاده خواهی ها و بی شرمی هائی که یکی از اعضای شورای جبهه ملی در ایران هرچند وقت از خود بروز می دهد مخالفم؛ و به همان دلیل که در نوشتارم آورده ام، جبهه ملی را از خویشتن خویش بیشتر دوست می دارم. به این علت و دلیل هر بار که می بینم آن معشوق شما که وکیل مدافعش شده اید کجروی می کند و در صدد زیان رساندن به جبهه ملی ایران است، در برابرش می ایستم و منظورش را می نمایانم. اتفاقاً چون سخن و نیّتم درست است، نوشتار و تذکرم مورد پذیرش اکثریّت شورای مرکزی در ایران واقع می شود و همه در می یابند که کلام راستین و عاری از غرض، خریدار دارد.
من هنگامی که می بینم برای درهم شکستن جبهه ملی ایران خواب دیده اند، هدف را در می یابم و آن را باز کرده به اگاهی اعضا و هواداران جبهه ملی ایران می رسانم. این همان چیزی است که شما فرموده اید یعنی ارائه ی طرحی برای همبستگی. بله تیمسار وقتی نیّت حضرات آن بوده است که در جبهه ملی انشعاب به وجود آورند، من موضوع را رو کرده و شفاف نشان داده ام. اگر تیمسار متوجه موضوع نیستند، گناه از من نیست. مشکل از خودتان است که به دقت و از روی بی طرفی مطلب را نمی خوانید.
اکنون تیمسار شما بفرمائید دلیل این سخنان چیست و منظورتان از تعداد به زیر چتر، چه افاضه ای است؟