اگر هزار سال دیگر هم بیاید، حتا وقتی دیگر زنده نباشم، در هر تیر برای تومی میرم. تازگی تو برایم همیشگی است. فراموشی تو برایم ممکن نیست.
و می دانم روزی، آنچه شایسته توست رخ می دهد. خیابان چیست؟ روزی؛ کشوری به نام تو شناخته خواهد شد. عباس امیرانتظام. در خاطره جمعی ملتی بزرگ، اسم تو جاودانه می شود. برای گرامی داشت سال های نفس گیر زندان، روزهای کند و سرد سلول های انفرادی و پاهای برهنه ای که سرمای زمین سیاه و دیوارهای سیمانی زندان های ترسناک را تاب آورد و درونی که بزرگ بود و دردناک ترین شکنجه های روحی را از قلب فراخش عبور داد. چگونه توانستی بخشایشی چنین شکوهمند را در جانت پذیرا شوی و بگویی می بخشی، گرچه فراموش شدنی نباشد. چگونه خانه ات به روی بازجویانت حتا گشوده بود. با لبخند، با احترام. آن همه شجاعت از کجا می آمد؟ آن همه پایمردی. مقاومت در سال هایی چنان دراز و دیرگذر، از کدام فکر، از کدام ذهن اندیشه ورز نشات گرفته بود؟ من زنده ترین شاهد تو برای به زانو درآوردن تمام مخالفانت بوده ام. تو با رعایت تمام ارزش های اخلاقی و در نهایت رفتاری انسانی، کسانی را وادار به عذرخواهی و احترام به خود کرده ای که شرورانه ترین رفتارها را با تو داشته اند. چه کسی می گوید تو مرده ای؟ مرده آن است که نامش به نکویی نبرند. و مگر نه آن بود که در بدرقه ات کسانی از تمام گرایش های فکری آمده بودند؟ و مگر نه آن که در بدرقه ات چشم هایی به اشک نشست که در بودنت تو را نادیده گرفته بودند؟
تو هست ترین سفرکرده جهانی که نفسم گره به وجود و احساس ساحت توست.
سفرت به خیر شب بوی همیشه عاشق
خانه ات آباد ایران دوست نازنین
آخرین دیدگاهها