مصاحبه مجله فردوسی امروز(عسل پهلوان) با کورش زعیم
عسل پهلوان: پیش از تغیر رژیم چه تصوری از انقلاب داشتید؟
کورش زعیم: در سال پیش از انقلاب تصور میرفت که جبهه ملی ایران، که پیشتاز راهپیمایی های انقلابی بود، مسئول تشکیل دولت آینده باشد. در نخستین راهپیمایی بیش از یک میلیون تن از اعضاء و هواداران مصدق و جبهه ملی ایران برای ادای احترام به آرامگاه دکتر محمد مصدق عازم احمدآباد شدند. از روحانیت که بعدها ادعای انقلابی بودن کرد خبری نبود بجز آنان که عضو شورای مرکزی جبهه ملی بودند.
هنگامی که آیت الله خمینی به پاریس نقل مکان داده شدند، ایشان در سخنان رسانه ای خود وعده دموکراسی و عدم دخالت روحانیت در اداره کشور و انتخابات آزاد را دادند.در بازگشت به ایران سوای قولهای بردن نفت به سفره مردم و آب و برق رایگان، باز نوید آزادی انتخابات را دادند و نوید بازگشت روحانیت را به حوزه ها. مردم به آینده امیدوار شدند. حکومت آخوندی که شادروان کسروی آنرا پیش بینی کرده بود رخ نخواهد داد.
بسیاری از مردم این سخنان را باور کردند، بویژه وقتی انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی برای همه گروههای سیاسی آزاد اعلام شد. همه حزب ها دعوت به شرکت شدند. گروههای مسلح مخالف رژیم گذشته همه تصمیم به زمین گذاشتن اسلحه و شرکت در انتخابات برای ورود به روند سیاسی کشور گرفتند. جبهه ملی هم فهرست انتخاباتی خود را اعلام کرد. کسانی که دکتر کریم سنجابی، دبیر کل جبهه ملی ایران، را برای تسلیم شدن در برابر آیت الله خمینی سرزنش میکردند، سکوت و انتظار را پیشه کردند. مگر انتخابات آزاد همان نبود که همه می خواستند؟ ولی من با وجود اینکه توسط جبهه ملی ایران و یک سازمان وابسته به جبهه ملی به رهبری دکتر غلامحسین صدیقی نامزد انتخابات مجلس شده بودم، نوشته دیگری را روی دیوار می خواندم. سرانجام در مصاحبه ای با روزنامه پرفروش بامداد انصراف خود را از نامزدی مجلس اعلام کردم.
آنچه براستی روی داد تبدیل انتخابات مجلس یکم به یک رویداد فرقه ای بود. همه نامزدهای مستقل ناوابسته به روحانیت سیاسی را سرکوب و با ترفندهای گوناگون از جمله تهدید و کتک از شرکت در انتخابات بازداشتند. دو سه تن هم که با فشار رای هوادارانشان وارد مجلس شدند، استوارنامه شان را در مجلس رد کردند!
در سال ۶۰، با یک تهمت واهی نامربوط به خط مشی جبهه ملی، آنرا تعطیل و ساختمان اداری آنرا تصاحب کردند و شماری از رهبران و فعالان اصلی جبهه ملی را بازداشت و زندانی کردند. موج دوم دستگیری و زندانی کردن اعضای موثر جبهه ملی در سال ۶۱ رخ داد که من هم در میان آنان بودم. ممنوعیت ها و دستگیری ها و زندان ها برای اعضای فعال جبهه ملی در دهه های بعدی هم به وفور انجام گرفت. بنابراین، بدبینی من به آنچه در آغاز انقلاب اعلام میشد، با رفتار خشن ضد آزادی و ضد حقوق بشری جمهوری اسلامی به اثبات رسید.
تردیدی ندارم که اگر جبهه ملی در راس حکومت انقلاب می بود آن جنگ خانمانسوز غیرضروری هشت ساله که عامل فشار بیشتر روی مردم شد هم رخ نمی داد، یا دستکم فریب بیگانگان را برای ادامه آن پس از بازپس گیری خرمشهر نمی خوردیم.
چهار دهه است که نظام مذهبی نمای جمهوری اسلامی بجای اینکه تلاش کند خود را با خواست مردم هماهنگ و رفتار خود را تعدیل نماید، کوشش کرده با خشونت، رعب و وحشت مردم را هماهنگ با خود سازد. قشر هوشمند و کارآمد و خردمند جامعه با جمهوری اسلامی نیست، بهمین دلیل نظام پس از چهار دهه هنوز برای حل کوچکترین مسائل کشور در همه زمینه ها ناتوان است، و ملت همیشه شاد و امیدوار ایران امروزه طبق پژوهشهای جهانی افسرده ترین و خشمگین ترین ملت جهان است.
عسل پهلوان: به اعتقادات مذهبی چقدر شما ایمان داشتید آیا مذهب را لازم برای امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه میدانید؟
کورش زعیم: مردم ما هزاران سال است که نگاهشان به آسمان بوده و نخستین مردمی بوده ایم که به تک خدایی باور داشته ایم و او را دانایی و توانایی کل بشمار می آورده ایم. اگر ما محدوده فرهنگ ایرانی را به مرزهای سیاسی کنونی بسنده نکنیم، می توان گفت که همه دین های آسمانی و یکتایی از گستره فرهنگ ایرانی برخاسته و زیر تاثیر فرهنگ ایرانی بوده اند.
برخلاف خدایان متعدد فرهنگ یونانی و رومی که چهره و خوی انسانی ولی با توانمندیهای فراانسانی بوده اند، و نمادهای خشم و کینه و جنگ و شهوت و قدرت بشمار میرفته اند، ما در کنار خداوند یکتا فرشته هایی داشته ایم که نماد خرد، زیبایی، عشق، فراوانی و آب بوده اند. آیین مهر ایرانی و تثلیث آهورا مزدا، آناهیتای باکرۀ نماد آب و زیبایی و عشق، و مادر ایزد مهر، آیین مسیحیت را شکل داد. هفت پله تکامل در آیین مهر از کلاغ (خبرچین) و سرباز آغاز و به پاپا در پله هفتم منتهی میشود. این آیین اکنون در سلسله مراتب آیین مسیحیت رعایت می شود و پاپا (ایتالیایی) یا پاپ (فرانسوی) همان پاپای ماست که جامه سپید و کلاه بوغی پاپای آیین مهر را میپوشد، همینطور سلسله مراتب کاردینال ها و اسقف ها و غیره.
تورات یا کتاب عهد عتیق آیین یهودیت تنها ایران را بزرگ و کورش را منجی قوم یهود می شمارد. دین بودا هم از ایران سرچشمه گرفته است. هنگامی که گئومات (یا بردیای دروغین که جای داریوش نشسته بود) و دانشمندی بزرگ و بسیار محبوب ملت ایران بود را داریوش بجای اعدام از ایران به هندوستان تبعید کرد، در آنجا پایه گذار آیین بودا شد. آیین زرتشت ایرانی هنوز یک دین مردم گرا، حقوق بشری و ترویج کننده نیکی و راستی و درستی است که به نام خداوند بخشاینده مهربان (بسم الله الرحمن الرحیم) روزی پنج بار نماز می گذارند.
فراموش نکنیم که اسلام را یک موبد موبدان دانشمند ایرانی و پیرو آیین مانی و مزدک و یک فرمانده توانای ارتش ایران به نام روزبه کازرونی (سلمان فارسی) بود که به ایران آورد. خونریزی و خرابی که با حمله جنگجویان عرب با آموزش و راه گشایی سلمان بر ایران وارد آوردند، تفاوت چندانی با دیگر دین های سامی این منطقه نداشت. جاشوا برای مسلط کردن دین یهود بر کنعان چنان جنایت و خونریزی و خرابی به بار آورد که در تاریخ بینظیر بود. در اروپا هم جهادگران مسیحیت صدها سال به جنگ و خونریزی و آدم سوزی و خرابی برای تسلط دینشان پرداختند.
دین ها همیشه پس از درگذشت پیامبران به گسترش سرزمینی می پرداختند. خود پیامبران هرگز در حمله به سرزمین های دیگر دست نداشته اند. این مدعیان دین بودند که دست به کشورگشایی و ایجاد حکومت دین سیاسی و اجبار مردم به پیروی میزدند. مدعیان دین هیچگاه از عظمت حضور و جازبه پیامبران خود برخوردار نبودند، و برای اجبار مردم به اطاعت یا بیعت، همیشه دست به خشونت و قتل عام و ایجاد رعب و وحشت می زدند. ما در ایران هم همیشه گرفتار این مسئله بوده و هستیم.
در مورد خودم باید بگویم که من هم مانند همه ایرانیان در یک جامعه دینی زاده و پروده شده ام و به دین و مذهب خود که بخشی از فرهنگ جدا نشدنی ایرانی است مانند میهنم افتخار می کنم. من برای دیگر شهروندان ایران هم این آزادی را قائل هستم که همین احساس را نسبت به باورهای خود داشته باشند و همزمان شهروند کامل ایران بدون هیچگونه محدودیت یا تفاوت باشند. من با ترویج دروغ و خرافات در مذهب شیعه و دین اسلام توسط برخی واعظان بکلی مخالف و آنرا توهین به دین میدانم و دیدگاه خود را در دو سه مقاله عرضه کرده ام. دین ما گفته که خدا نخست “عقل” را آفریده و سپس آدم را، و اینکه تعلیم و تعلم مهمتر از عبادت است. این آموزه ها چراغ راه من است. نوجوان که بودم، یک روز آیت الله کاشانی که با مصدق به خانه عموی پدرم می آمد به من گفت، “بیسوات بیا زیر بغلم را بگیر از پله پایین بروم!” در مسیر پله ها موردی مذهبی را که برایم ناپذیرفتنی بود از او پرسیدم، و او به سادگی گفت: “به عقلت مراجعه کن!”
مذهب راستین در یک جامعه باید راه راستی و درستی را ترسیم کند. مذهب به مردم قوت قلب میدهد تا از شکست ها ناامید نشوند، از ناملایمتی ها سرخورده نگردند و از دروغ و فساد پرهیز کنند. برای حفظ و تقویت این روحیه، روحانیان باید نگهبانان راستی و درستی و نیکی باشند، نه مروج خرافات.
ولی ورود مذهب به حکومت نمی تواند بجز زیانبار باشد. زیرا حکومتگران در راه اجرای طرحهای سیاسی و راهبردی خود گاهی بنا به مصلحت کشور مجبور به کاربرد دروغ و فریب می شوند. یک روحانی در حکومت نمی تواند آلوده به دروغ و فریب نشود، و آنگاه دیگر او یک روحانی نیست؛ و اگر آلوده نشود برخی طرح های مهم سیاسی و راهبردی خنثی می شوند.
از سوی دیگر، روحانیان تنها با کتاب آسمانی و سپس بوسیله روایت ها و حدیث های امثال خودشان در گذشته آموزش می بینند؛ بنابراین، ورود آنان به تخصص های مدیریتی و فنی بجز فاجعه به بار نمی آورد، که ما چهار دهه است شاهد چنین روندی بوده ایم. ما ایرانیان از دوران ساسانیان تا کنون این دشواری بحران زا را پیوسته تجربه کرده ایم.
عسل پهلوان: برای آینده چی فکر میکنید؟
کورش زعیم: آینده ایران آن روشنی را که انتظار داریم ندارد، دستکم در میان مدت. هنوز در ایران نسل انقلاب حکومت میکند و هیچ کشوری که در گذشته انقلاب کرده نسل انقلاب برای مردمش صلح و رفاه و پیشرفت و خوشبختی نیاورده است. برای مثال انقلاب فرانسه برای ده ماه ارازل و اوباش در بیشتر شهرها با پیروی از روبسپیر اقدام به کشتارهای دست جمعی سرمایه داران، کارخانه داران و بطور کلی طبقه مرفه و کارآفرین پرداختند و کشور را از لحاظ امنیت شهروندان و اقتصاد ملی دچار فروپاشی کردند. چهار سال طول کشید تا روبسپیر و همدستانش همه اعدام شدند و دوران وحشت پایان یافت. انقلاب فرانسه برای چه رخ داد: بالارفتن بهای نان و مواد خوراکی، افزایش بیماری ها، نبود بازرگانی داخلی، موانع گمرکی، سیستم اقتصادی بی کفایت، سیستم مالیاتی ناتوان، فشار کلیسای کاتولیک که بزرگتری ملاک کشور بود بر مردم، استبداد حکومتی، امتیازها و رانت های اشرافیان، خشم کشاورزان از ستم، خشم حقوق بگیران، خشم مردم بر امتیازات روحانیان.
در روسیه برای هفتاد سال انقلاب یا دستکم ادبیات و دستاویز آن ادامه داشت. پس از کشتارها و زندانی های چند میلیونی دهه های آغازین، کشور بدست سرکرده های انقلاب و عوامل آنها اداره میشد. سران انقلاب در اداره کشور بیسواد و بی لیاقت بودند، مردم در فقر باقی ماندند، و امنیت شخصی و خانوادگی از بین رفت. تنها سران حزب کمونیست که دست در بودجه کشور داشتند از درآمد بالا و زندگی مرفه برخوردار بودند. تنها پیشرفت صنعتی روسیه در تولید جنگ افزار بود. اقتصاد روسیه چنان از انقلاب آسیب دید که هنوز پس از یک سده دارای حتی یک برند جهانی تولید صنعتی نیست؛ البته بجز تیربار کلاشنیکف. تولیدشان موشک فضاپیما و تانک و موشک انداز کاتیوشا و جت جنگی است که هیچکدام ارتباطی با صنعت واقتصاد مردمی ندارد. امروز هم که دولت پوتین میکوشد کشور را وارد اقتصاد جهانی کند، مافیاهای اقتصادی و امنیتی مانع راه هستند.
در انقلاب چین که در ۱۹۴۹ تثبیت یافت، برای ۳۰ سال مردم برده حزب کمونیست با رهبران نادان و بیسواد بودند. حتی پوشش زنان و مردان را حزب کمونیست تعیین می کرد. نادانی و بی لیاقتی بر چین حاکم شده بود. مائو برای اجرای طرح “جهش بزرگ به پیش” با هدف پیشرفت صنعتی و کشاورزی کشور، تمامی زمینهای کشاورزی چین را مصادره و تبدیل به ۲۶ مزرعه اشتراکی نمود. سپس برای ایجاد درآمد ملی تمامی فرآورده های کشاورزی را به اروپای خاوری صادر کرد، بطوریکه چین را قحطی فراگرفت و در طی چهار سال ۳۸ میلیون چینی از گرسنگی مُردند. خوراکی را که برای مردم تهیه کرده بودند از مدفوع ساخته شده بود و مردم بجای آن از برگ درختان و کود گیاهی تغذیه میکردند و گاهی به آدمخواری میپرداختند. این در حالی بود که چین بزرگترین اهداکننده کمکهای مالی در جهان تلقی می شد! مائو برای دفاع از طرح های ابلهانه خود در مسکو گفته بود که برای مرگ ۳۰۰ میلیون (از ۷۰۰ میلیون جمعیت) آماده اند.
تولید صنعتی آنقدر عقب افتاده و فقر چنان گسترده و ژرف بود که در زمان مُنجی چین، دنگ شیاو پینگ، که من نخستین باردر دهه ۱۹۸۰ برای مشاوره به آنجا دعوت شدم و شاهد آن بودم، حیرت کردم. دنگ که پس از مرگ مائو رهبر چین شده بود، نخست همسر مائو سرکرده مافیای اقتصادی و امنیتی کشور و سه تن همدستان او را اعدام کرد. آنگاه با کمک گرفتن از متخصصان و سرمایه گذاری غرب، بویژه امریکا، کشور خود را کمتر از ربع قرن به ابرقدرت اقتصادی جهان تبدیل نمود.
انقلاب کوبا را هم همینجور میتوان مثال زد، که پس از پنجاه سال اسارت مردم کوبا در فقر و انزوا و عقب افتادگی اقتصادی و محرومیت اجتماعی، سرانجام برادر خردمند دیکتاتور انقلابی کمونیستی کوبا، رائول کاسترو، تلاش میکند کشور را به جامعه جهانی بازگرداند. البته تغییر رژیم کوبا را نمیتوان انقلاب مردمی خواند، چون تغییر رژیم در یک جنگ چریکی چند ساله رخ داد که تظاهرات مردمی در آن نقشی نداشت.
در انقلاب ایران مردم نقش مهمی داشتند، ولی دشواریهای ناشی از انقلاب ایران از انقلابهای دیگر زیاد متفاوت نیست. بنابراین برونرفت از دشواریهای ناشی از مدیریت ناشیانه دولتهای پس از انقلاب هم از دیگر کشورهای انقلابی زیاد متفاوت نخواهد بود. تلاشهای مثبتی که دولت کنونی در دهه چهارم انقلاب با چنگ و دندان برای رهایی کشور از انزوا و محاصره اقتصادی انجام میدهد، با توجه به وجود مافیاهای قدرتمند پنهان در فضای اقتصادی-امنیتی کشور ناممکن خواهد بود.
اکنون بیش از بیست درصد اقتصاد کشور در دست مردم نیست و بیشتر این بیست درصد شمار کمی تولید صنعتی و بقیه کارگاههای کوچک پیشه وری و کشاورزی روستایی هستند. اقتصاد کشور در دست سه گروه نظامی، مذهبی و دولتی است که بعلت قدرت و نفوذشان نه قابل بازرسی هستند، نه حسابرسی و نه اینکه مالیات می دهند؛ و بدتر از همه با بی لیاقتی و فقدان تخصص مدیریت میشوند. بنابراین، تا اداره اقتصاد کشور برپایه دانش و تجربه جهانی مدیریت نشود، و تا شرکتهای بی شمار زیر مالکیت دولت، نهادهای نظامی و مذهبی به مالکیت خصوصی در نیایند، اقتصاد کشور پویا و جهانی نخواهد شد. حال هرچه بخواهیم شعار بدهیم و طرحهای دهان پرکن به مردم عرضه کنیم و برای ساخت چند کیلومتر راه و راه آهن که وظیفه عادی هر دولتی است روبان پاره کنیم.
از سوی دیگر، تا حزبها و سازمانهای سیاسی و مدنی آزادی سازماندهی و فعالیت نداشته باشند، و تا انتخابات کشور آزاد از دخالت و اعمال نفوذ سلیقه ای نهادهای ناپاسخگو نشود، ما به شایسته سالاری و مردم سالاری و در نتیجه نجات کشور از بن بست اقتصادی و سیاست بین المللی را نخواهیم رسید.
عسل پهلوان: چرا جمهوری اسلامی موفق به انجام هیچ یک از وعده های خود نشد؟
کورش زعیم: نمی دانم منظور شما از “هیچ یک” چیست و اینکه منظورتان از “وعده های جمهوری اسلامی” وعده های آغاز انقلاب است یا دولتها به تفکیک؛ زیرا، بجز شعارهای کلی و کلیشه ای، هر دولت قولهای مربوط به خودش را داده است.
قولهای صدر انقلاب، دموکراسی و عدم دخالت روحانیان در کشورداری بود. که نه تنها دموکراسی به معنای کلاسیک آن را هنوز ندیده ایم، همه انتخابات بشدت توسط حاکمیت روحانی و شبه نظامی کنترل شده است. وعده عقب نشینی روحانیان به حوزه های علمیه هم کاملا بر عکس قول رهبر انقلاب رخ داد و بسیاری از نابسامانی ها و کژروی ها و دشواریهای اقتصادی و اجتماعی به همین دلیل است که صنفی که می بایستی اصلاح کننده و پشتوانه اخلاقی جامعه باشد خود جزوی از علت شده است.
هرچند دولتهای جمهوری اسلامی قولهایی با حسن نیت می دادند، ولی بعلت بی تجربگی، کم سوادی و بویژه گرفتار بودن در چنبره شعارهای انقلابی که بیش از تاریخ مصرفشان تداوم داده شده نتوانسته اند به هدفهای وعده داده خود برسند.
دولت های سوم و چهارم گرفتار جنگ تحمیلی بودند و با وجود بی تجربگی و تحت تاثیر تبلیغات کمونیستی بودن، اقتصاد جنگ را بد مدیریت نکردند. دولت پنجم و ششم (هاشمی) قول سازندگی و پیشرفت اقتصادی را داد، ولی برای رسیدن به این هدف دو اشتباه بزرگ کرد: یکی وارد کردن سپاه و شبه نظامیان به اقتصاد همراه با امتیازات ویژه که بخش خصوصی از آنها محروم بود؛ و دیگری سرکوب سازمانهای سیاسی و مدنی مستقل و ملی که بهترین سرچشمه اندیشه و تجربه در کشور را مسدود کرد. شبه نظامیان بی دانش و تجربه اقتصادی و اجرایی سوار بر رانت ها و امتیازات انحصاری بخش عمده ای از اقتصاد را در کنترل خود گرفتند و اکنون تبدیل به یک دولت در دولت شده اند.
دولت هفتم و هشتم (خاتمی)، براستی برای اصلاحات آمد، با گفتمان فرهنگهای خود احترامی برای جمهوری اسلامی در سطح بین المللی کسب کرد، ولی مراکز قدرت مذهبی و نظامی او را تحمل نکردند و با کارشکنی و تهدیدهای خود او را ناکام گذاشتند.
دولت نهم و دهم (احمدی نژاد)، شاهکار ناکارآمدی و نماد فساد مالی در جمهوری اسلامی بود. هر چه را که دولتهای پیشین با توانمندی اندکشان کوشیده بودند ببافند پنبه کرد. با منحل کردن همه سیستم های کنترلی، حسابرسی، بازرسی مالی و بازدارندگی، غارتگری درآمدها و خزانه ملی به هر نوع و شکل و فرم آغاز شد و چنان بحران های بین المللی را کلید زد که کشور را از دیدگاه اقتصادی و نیز امنیتی و بین المللی به ورطه سقوط کشاند چنانکه تنها یک معجزه مدیریتی و شرایط ویژه بین المللی میتواند کشور را در طی دو دهه آینده به ساحل نجات برساند.
دولت کنونی (یازدهم و دوازدهم) یا هنوز به ژرفای فاجعه پی نبرده یا نمیخواهد با افشای واقعیت باعث درگیریهای خطرناک درون نظام شود و مردم را بکلی ناامید کند، یا اینکه منتظر یک معجزه است. شاید بهمین دلیل است که دولت کنونی شعار خود را تدبیر و امید تعیین کرده، زیرا پی برده که سطح ناامیدی و افسردگی ملت ایران در پایین ترین سطح ممکن است و تنها با تدبیر سیاسی و جلوگیری از فساد ساختاری، و شعارها و نویدهای امیدوار کننده می توان ملت را آرام و منتظر نگهداشت، و یک پیشرفت تدریجی لاک پشت وار را به نمایش گذاشت.
عسل پهلوان: تا چه حد به نقش زنان در جامعه اعتقاد دارید؟
کورش زعیم: این امر کاری به اعتقاد ندارد. زنان نیمی از جامعه هستند و باید نیمی از مسئولیت مدیریت جامعه را در دست داشته باشند. آنان که به بهانه های گوناگون سد راه پیشرفت زنان میشوند مردان حقیری هستند که خود را در مقام رقابت با زنان نمی بینند. اگر به گفتار و کردار مردان مخالف با مشارکت زنان توجه کنید، بیسوادی و بی لیاقتی و فساد آنان بسیار آشکار میشود. تنها وسیله بازدارندگی آنان نسبت به زنان توسل به خرافات و تحجر ساختاری و خشونت در صنف خاصی از جامعه است. من هر ساله در روز ایرانی زن که ۲۹ بهمن است، (در فرهنگ غربی با اصلاح تقویمی و تحریف تاریخ آنرا بنام سنت والنتاین میخوانند) بیانیه ای در بزرگداشت مقام و جایگاه زن در جامعه ایرانی نوشته ام.
عسل پهلوان: چهل سال از عمر رژیم گذشت؛ در کجا قرار داریم و چه خواهد شد؟
کورش زعیم: از دوران جنگی که بر ایران تحمیل شد که در آن فقط با تجربه و دانش باقیمانده در ارتش سرکوب شده ایران، و فداکاری های خارق العاده جوانان پرشور میهن و داوطلبان سپاهی و بسیجی، علیرغم مدیریت ناکارآمد در جمهوری اسلامی و سپاه و تلفات سنگین، به خیر گذشت. نزدیک چهل سال است که مردم کشور هر روز به امید فردا زندگی کرده اند. جوانان کم سواد و بی تجربه و ایده آلیست، و همچنین ارازل و اوباشی که پس از انقلاب زمام امور را بدست گرفتند و با خشونت طبقه باسواد و با تجربه کشور را در همه شئون یا فراری دادند یا به گوشه گیری کشاندند، اکنون ریششان سپید شده و خود را جانشین نخبگان گذشته می پندارند.
با وجود این، از آنجا که آنان از سطح پایین دانش و کارآمدی اجرایی خود آگاهند با ابزار امنیتی و قضائی خودشان همه نخبگان راستین جدید را بشدت سرکوب و از میدان بدر می کنند. آنان تنها یاد گرفته اند شعارهای مردم پسند و دهان پرکن بدهند و مردم را با وعده های نشدنی خود به آینده امیدوار نمایند، آینده ای که هرگز نیامده و انتظار نمی رود که بیاید. ولی عملکردشان هرچند با حسن نیت نشانگر ناتوانی و سردرگمی ساختاریست. نگاهی به گذشته این دهه ها اثبات میکند که جمهوری اسلامی تا کنون نتوانسته کوچکترین و ساده ترین مشکلات کشور را حل کند.
با این حال، دولت کنونی با حسن نیتی که برای اصلاح امور و خرابی های گذشته از خود نشان داده و در سطح سیاست بین الملل این را ثابت کرده، امید به آینده را در دل بسیاری از مردم به وجود آورده است، هرچند این امید به سرعت به ناامیدی تبدیل میشود.
هرم های خودسر ثروت و قدرت که بخش عمده ای از اقتصاد کشور را در چنگ خود دارند، به نظر میرسد که آهسته آهسته متوجه می شوند که ایجاد سد در برابر دولت، خودشان را هم به خطر می اندازد، و کم کم چراغ سبز همکاری را روشن میکنند. هرچند که این امر تا زمانی که ابزار قدرت اقتصادی آنها تحت اختیار دولت در نیاید و سپس به ملت واگذار نشود، هیچ تضمینی برای آینده اقتصاد کشور وجود نخواهد داشت.
خطر دیگر توطئه مثلث عربستان-اسرائیل-امریکا برای ناامن نگه داشتن خاورمیانه و بویژه ایران است. اکنون که داعش با کمک ایران و روسیه در سوریه و عراق شکست خورده، در افغانستان و بلوچستان و پاکستان بازسازی و تقویت خواهد شد. داعش هم اکنون در نوزده موقعیت جغرافیایی خاورمیانه و آسیا مستقر شده است. طرحی که من مشاهده می کنم، تلاش برای قرار دادن ایران در شرایطی است که حکومت صدام حسین را پیش از حمله قرار داده بود، با این تفاوت که در عراق دیکتاتوری تک صدایی حاکم بود، ولی در ایران دیکتاتوری چند صدایی است و امکان اشتباهات راهبردی شاید کمتر باشد.
عسل پهلوان: از لطف شما بسیار سپاس گذارم.
آخرین دیدگاهها