جبهه ملی ایران اعلامیه ای پخش کرده است در رد و برضد اهدای پایگاه هوائی به روسیه از سوی حکومت ولایت فقیه در همدان ایران، که حکومت ایران حق ندارد پایگاه جنگی چه هوائی و چه دریائی در اختیار روسیه کشور باز مانده از امپراتوری خائن شوروی و یا هر کشور دیگری بگذارد و این کار حکومت اقدامی خلاف امنیّت عمومی و ضد میهن و استقلال سیاسی و ملی است.
در این اعلامیه نامی هم از حزب دوبار منحل شده توده برده شده است که توده ای های پیر و باز مانده از دوره امپراتوری شوروی را خوش نیامده است و نشان داده اند که اگر شوروی سقوط کرده است، ما توده ای های متعصب مذهب استالینی، رنگ و بوی آن را در طرح و نقشه و شکل و شمایل روسیه جدید هنوز می بینیم. و هر بوئی از آن سرزمین به مشام رسد، شمیم حزب توده را در جان و روان ما زنده می کند. به سخن دیگر، یعنی ما هنوز روسوفیل مانده ایم و به اجبار نیز کاری به شوروی سابق نداریم. به زبان بی زبانی می فرمایند: آنچه برای ما مهم و مورد احترام باید باشد، سرزمین پهناور روسیه است که در زمان قاجار قسمت اعظم خاک ایران را ضمیمه خود کرد و در زمان شوروی کمونیستی نیز آذربایجان و بخش اندکی از کردستان را می خواست ببلعد که تنها ترس از بمب اتم ترومن رئیس جمهوری امریکا سبب عقب نشینی محقرانه شد. زیرا آن زمان هنوز شوروی به اسلحه هسته ای دست نیافته بود و زن و شوهری یهودی به نام: «روزنبرگهای» خائن فورمول و راه و روش ساخت بمب را به کمونیستها نداده بودند.
برخلاف نظر مبارک نویسنده اعلامیه توده ای، ما هم از تاریخ با خبریم و هم از دسیسه و خیانت دشمنان خود به نام کشور روس آگاهیم. اما چه کنیم که توده ای نیستیم تا هرچه را آن خواجه گوید محترم شماریم و به آن بگرویم.
نویسنده بیانیه، منظورش همان است که به جبهه ملی ایران اشاره کرده و فرموده است. کل نامه به همین خاطر است که به جبهه ملی ایران حمله شود. دقت فرمائید:
«….این موضعگیری جبهه ملی ایران در اعلامیه، در خوشبینانه ترین برخورد به محتوای آنها، نشانگر فقر پردامنه شناخت نویسندگان بیانیه از تاریخ معاصر کشور ما و روابط آن با همسایگانش است؛ و در واقعی اش، تبلیغات مبتذل ضد توده ای رایجی است که هفتاد و پنج سال گذشته از سوی دستگاه های امنیبتی – اطلاعاتی شاه(ساواک) و در۳۷سال اخیر از سوی دستگاه های امنیّتی رژیم ولایت فقیه به کرّات و بی هیچ پشتوانه ی مستدل و مستند تاریخی مطرح شده اند. همصدائی با این کاروان تبلیغات ضد توده ای آنهم در حالی که در خلال ۵۰ سال گذشته انبوهی از سندهای افشاگرانه و معتبر تاریخی در باره کودتای ۲۸ مرداد و نقش حزب ما در رویاروئی با کودتا منتشر شده اند، جای تأمل بسیار دارد و در عین حال تأمل برانگیز است»
(این را هم بگویم که در واقعی اش غلط است و باید می نوشتی در واقعیّتش. زیرا واقعیّت اسم است ولی واقعی اسم مصدر است)
بدون رعایت جوانب و ادب، و بدون مجامله و رودربایستی؛ با صراحت بگویم، توده ای بودن و توده ای شدن مانند ابتلا به بیماری سیفلیس است. ممکن است زخمها و شانکر یعنی علائم ظاهری بیماری بر روی پوست، معالجه شده و از بین برود، اما زهر میکرب و سم انگلش، همچنان در خون می ماند و روی سلسله اعصاب می نشیند که گاه منجر به دیوانگی نیز می شود. از این رو می بینیم وابستگان به حزب خائن توده چون آخرین کسانی بودند که باوجود مجیز بی حد و حصر گفتن حکومت ولایت فقیه، سرانجام مورد غضب قرار گرفتند و عده ای را نیز به دست اعدام سپردند، حکومت ولایت فقیه را که موهبتی از جانب نیروهای مافوق الطبیعه برای کشور ایران می دانستند، اکنون مورد غضب قرار داده و به ان سرستیزانه می تازند. خیلی مشکل است توده ای تغییر مرام بدهد و ایرانی شود.
نمونه آنچه در بالا من نوشتم در این قطعه ی ظریف و مستدل عضو محترم حزب توده ی دوبار منحل شده به خوبی هویداست. افزون بر این من می خواهم یکی از مهمترین خیانتهای حضرت مرحوم «ویلادیمیر لنین غفرالله دائم الخمرهم» را خدمت باز ماندگان آن بیماری که شرحش رفت، عرض کنم:
زمانی که لنین روسیه سابق را با حدود بیست کشور مستعمره اش تصاحب کرد و افکار و ایده ی خود را بر آن مستولی ساخت، اگر هوادار ملتهای ضعیف و زجر دیده بود، می بایست نخستین کاری که می کرد، استقلال دوباره را به آن کشورهائی که توسط تزارها تصرف شده بودند و جزو مستعمرات روسیه بودند، اهدا می کرد و استقلال آنان را به رسمیّت می شناخت. اما او این کار را نکرد و تمام آن متصرفات استعماری را جزو مایملک خود قلمداد فرمود. و این بزرگترین خیانت این هوادار و حامی کارگران و بیچارگان بود. این بی اخلاقی قسمتی بزرگ از خاک کشور ایران را نیز شامل می شد.
او اگر قرار دادهای تزاری با ایران را لغو کرد برای دوستداری ایرانیان نبود، بل علتش این بود که توقع داشت بریتانیا نیز چنین کند؛ و یا نه با عدم قبول آن تز، آبروی بریتانیا همچنانکه رفت، برود. زیرا اگر آزادیخواه بود، باید مستعمرات روسیه را آزاد می کرد و نه اینکه آنها را همانند تزار ببلعد!
در ضمن حضرت نویسنده اگر آن قراردادها خفت بار بود و لنین مغفور لطف کرد که لغوشان فرمود، چرا سرزمینهای ما را که تزارها به فرموده شما در جنگها و قراردادهای گلستان و ترکمانچای از ایران ربوده بودند به ما پس ندادند. ارمنستان و آذربایجان دستکم ملک طلق ایران بود.
لنین قراردادی بی اثر و غیر قابل اجرا را پاره کرده و شما آن را از افتخارات او می دانید؟ خیر افتخار در این بود که مستعمراتی را که به قول لنین دیکتاتورها از ما گرفته بودند حکومت جدید کارگری و مستمندان به صاحب اصلی پس دهد. لنین در پیروزی لرزانش چنان درگیر مسائل داخلی بود که با میل و رغبت می خواست از دست چنان قرار دادی رها شود و با دست و بال باز با مخالفان انقلاب بلشویکی مبارزه کند. خیر حضرت نویسنده، لنین نیز فرقی با استالین نداشت. تنها تفاوت در وجود ریش بود که استالین نداشت. همچنین عمر کوتاهی که بر اثر مصرف الکل نصیب لنین شد، مانع رؤیت دستاوردهایش گردید. در نتیجه نتوانست شیرینکاری های استالین محبوب دائمی حزب توده ایران را ببیند؛ که چگونه رقیبش تروتسکی را علیرغم فرار به امریکای جنوبی با پتک کشت.
آری شما و حزب شما هوادار این جانی که ۳۰ میلیون هموطن خود را کشت شده بودید و هستید.
حزب شما اصرار داشت که زنده یاد مصدق حق ندارد نفت جنوب را ملی کند، بل باید نفت شمال را نیز در اختیار رفیق استالین بگذارد تا موازنه مثبت برقرار شود.
اینجا بود که زنده یاد مصدق آن نطق کذائی را کرد و گفت موازنه مثبت یعنی “قطع الیدین” به این معنی کسی یک دستش را در تصادفی از دست داده برای برقراری موازنه، ما دست دیگرش را ببریم!
من خیانتهای حزب شما را به ایران در مقاله ای در ۱۰ مورد بر شمرده ام و هر ده مورد درست است.
حضرت آقای عضو حزب توده ی نخ نما شده و نویسنده مقاله!
در مورد جدائی آذربایجان و کردستان خائنانه فرموده اید جنبشی آزادیخواهانه بود. در حالی که هم پیشه وری و هم قاضی محمد هوای جدائی داشتند و در کشوری پادشاهی خود را رئیس جمهوری آن نواحی معرفی می کردند. اما چون از سوی رفیق استالین پشتیبانی و حمایت می شدند، شما هم کارشان را که جدائی قطعی بود، آزادیخواهی می نامید. ای هزار رحمت بر «گوبلز» مشهور. اگر چنین بود و شاه نگذاشت دو قطعه از ایران به شوروی وصل شود، چرا کار لنین در بازنگردادن مستعمرات تزار به صاحبانش را نام نمی برید و از خیانت لنین بحثی در میان نیست.
حضرات توده ای! باور کنید من هنوز نمی دانم امپریالیسم چیست و ضعف و نکبتش در کجاست. و چرا شما کمونیستها به آن ناسزا می گوئید بدون آنکه بفهمید چرا این کشورهای امپریالیست درحال ترقی اند ولی شوروی با بمب هیدروژنی مگاتنی ورشکست و داغان شد و مردم نان برای خوردن نداشتند؟ مهر ورزیده شما آن را برای من تعریف کنید. کشورهای که برای سود و پیشرفت ملتشان درست و عاقلانه می اندیشند و کار می کنند و نتیجه دلخواه را نیز می گیرند، امپریالیستند. اما آقای ” کیم جونگ اون” دیکتاتور کره شمالی که هرکس هنگام خندیدنش نخندد اعدام می شود، ضد امپریالیسم است.
نمونه کشور کمونیستی ویتنام است که چند سال پیش وزیر خارجه اش گفت:«یک موقع می گفتیم امریکا برو بیرون. اکنون می گوئیم امریکا برگرد و با ما دوست شو!»
لطف کرده شما با همان ناخوشی که در اول نوشتار به آن اشاره کردم تا موقع مرگ دست و پای بی حاصل بزنید و مانند مسلمانان مؤمن، منتظر بهشت و حوریان و حوض کوثر دست آورد حزب پیشرو توده باشید. البته در سایه مبارزه با امپریالیسم!
فرموده اید خدمات یک سال حکومت پوشالی پیشه وری و قاضی محمد چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. من که خود یک کردم چرا هیچ خدمتی جز تهیه یونیفورم نظامی به سبک شوروی برای ارتش قاضی چیزی ندیده ام و مهاباد نیز موجود است. پس این شما ئید که از دروغ پرهیز ندارید.
۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را همه می دانند و خودشان نیز اقرار کرده اند که توسط سیا و بریتانیا تمشیت داده شد. اما تند روی های شما اعضای حزب توده را نیز در آن یک ماه آخر که کارگران را در همه زمینه ها به اعتصاب وادار می کردید فراموش ما نوجوانان آن زمان نشده است.
تنها حرف راستی که زده اید و آنهم راست بودنش به شما ربطی ندارد چون موضوع حقیقی است این است که نوشته اید:
«… همین اسناد و بررسیهای تاریخی معتبر و مستقل دیگر نیز نشان می دهند که دلیل اساسی سازمان دهی کودتای ۲۸ مرداد هراس عمیق امپریالیسم امریکا و انگلیس از نفوذ روز افزون حزب توده ایران بود. برای نمونه به چند فاکت تاریخی زیر توجه کنید: “از موقعی که مذاکرات حل مسئله نفت در تابستان ۱۳۳۱ به ناکامی انجامید، امریکا به نظریه انگلیس پیوست که مصدق دیگر سد قابل اطمینانی در مقابل کمونیسم نیست…»
موضوع را از هر جا گرفته اید ضمن اینکه به ما مربوط نیست، حرفتان را می پذیریم که این تند روی های شما اعضا و هواداران حزب توده خائن بود که در نظر همان امپریالیستهای شما، ترس ایجاد شده بود که کشور ایران همسایه شوروی دارد به دامن کمونیسم روسی – استالینی می افتد که مورد قبول دنیای آزاد نبود. بقیه حرفهایتان در مورد ایزنهاور و فلان و فلان ارزش سیاسی ندارد چون شنیده ایم. آنچه مهم است این است که تندروی ها و دادزدنهای «ایران باید جمهوری شود…» و انداختن مجسمه ها توسط شما بود که سیا و انتلی جنت سرویس را دچار هراس کرد و بالاخره تصمیم خود را برای سقوط مصدق گرفتند.
آقا! این را هم دروغ می گوئید که سرهنگ نصیری شب ۲۵ مرداد توسط افسران وابسته به حزب توده دستگیر شد. زیرا سرهنگ نامبرده توسط گارد محافظ خانه دکتر مصدق دستگیر شدند و بین انان نیز جنگی رویداد و تعدادی نیز کشته شدند. آفرین بر گوبلز زمانه که شاهد را هم رحیم نامور توده ای مشهور ذکر کرده است!
در مورد نقش حزبتان در ماجراهای ۳۰ تیر و مهر ماه و ۹ اسفند ۱۳۳۱ نیز گوبلز گونه دروغ می گوئید و تا روز سی تیر روزنامه های شما مصدق را نوکر امپریالیست امریکا معرفی کرده و زیر ناسزا گرفته بودند. از روز ۳۱ تیر ورق برگشت و فهمیدید که خیر مصدق میان مردم نامدار و مورد اقبال است و دوستش دارند. لذا شما از آن تاریخ هدف مبارزه را شاه تعیین کردید. روز ۹ اسفند نیز تشریف مبارکتان در هیچ جا نبود و تنها فهم و درایت خود دکتر مصدق او را از کشتن نجات داد.
اعدام افسران توده ای پس از ۲۸ مرداد یعنی در سال ۱۳۳۳ را نیز با دروغ توجیه می فرمائید. این کار به علت همان خیانت حزب بود که یک چمدان اسناد رمز را به سروان عباسی که به سبب توده ای بودن مدتها پیش از ارتش اخراج شده بود، دادید که به مقصد برساند و به او پولی ندادید که یک تاکسی دربست بگیرد و برود. بل با پای پیاده و با دم پائی راه افتاد و چون بعضی از کارآگاهان او را می شناختند، به او مشکوک شده دستگیرش کردند. او را ۱۵ روز شکنجه کردند تا توانستند رمز را که توسط خسرو روزبه نوشته شده و با فورمول و مسائل مثلثاتی نامها را نوشته بود، کشف کنند و نام افسران و درجه داران را پیدا کنند. این خیانت بزرگ حزب بود به آن افسران با سواد و فهیم.
بقیه سخنهایتان همه ادعاهای بدیهی و معلوم برای همگان است و کسی به آن وقعی نمی نهد و گوش به نصایح شما نمی دهد.
تنها یک چیز را به شما بگویم، در راهروی آینده، هیچگاه جبهه ملی با حزبی شناخته شده همسفر نخواهد شد و از راهی که شما بروید، یقین داشته باشید ما عابر آن راه نیستیم. زیرا ما جبهه ملی هستیم و نمی خواهیم کشور را به گروه اینترناسیونالیسم تقدیم کنیم. روشن شد…
خاک ایران شده ویران ز سه فیل « روس فیل، انگل فیل، آلمان فیل»
بادرود
بجا بود که نشانی دریافت نوشته حضرات توده ای را هم قید می کردید.
در ان حالت بهتر می توان به قضاوت نشست.
«جهت ثبت در تاریخ» یا تکرارِ تهمتهای کهنهشدهٔ ارتجاع!
Dienstag, 06. September 2016 Drucken E-Mail
inShare
اعلامیهیی با عنوان: “جهت ثبت در تاریخ – جبهه ملی ایران با اتحاد استراتژیک با روسیه و دادن پایگاه نظامی کشور به آن دولت مخالف است”، در روزهای اخیر، منتشر گردیده است که در بردارندهٔ مطالب تاریخیای نادرست و اتهامهایی زشت بر ضدِ حزب تودهٔ ایران است. انتشارِ این اعلامیه از سوی نیرویی که خویش را ملی و طرفدار آزادی میخواند، در شرایطی که همهٔ آزادیخواهان کشور باید تمامی توان و نیرویشان را بر مبارزه با رژیم استبدادیِ حاکم بر ایران متمرکز کنند، مایهٔ تأسف بسیار ما است، و یادآوریهایی هرچند کوتاه را از سوی حزب ضروری میسازد.
در اعلامیهٔ جبههٔ ملی ایران ازجمله میخوانیم: “روسیه در موارد مکرر سابقهٔ ضربه زدن بر منافع ملی ایران را در کارنامهٔ خود دارد. از تحمیل قراردادهای خفتبار گلستان و ترکمنچای و بلعیدن سرزمینهای وسیعی از ایران گرفته تا هواداری از مرتجعین در انقلاب مشروطیت و بهتوپ بستن مجلس، و کوشش در تجزیهٔ ایران بعد از جنگ دوم، و خصومت با دولت ملی مصدق چه مستقیم و چه توسط حزب توده دستآموزش، تأیید و همراهی با کودتای ننگین ۲۸ مرداد، ندادن یازده تُن طلای بدهی خود به دولت ملی مصدق و دادن آن به کودتاچیان جانشین مصدق و در همین اواخر پایمال کردن حقوق ایران در دریای مازندران و رأی دادن به تحریمهای بینالمللی علیه ایران شمهای از برخوردهای روسیه با ایران است. …” این موضعگیریهای جبههٔ ملی ایران در این اعلامیه، در خوشبینانهترین برخورد با محتوای آنها، نشانگر فقرِ پردامنهٔ شناختِ نویسندگان بیانیه از تاریخ معاصر کشور ما و روابط آن با همسایگانش است، و در حالت واقعیاش، تبلیغات مبتذل ضدِتودهای رایجی است که در هفتادوپنج سال گذشته از سوی دستگاههای امنیتی- اطلاعاتیِ شاه (ساواک) و در سیوهفت سال اخیر از سوی دستگاههای امنیتی رژیم ولایتفقیه، بهکرات و بی هیچ پشتوانهٔ مستدل و مستندِ تاریخی مطرح شدهاند. همصدایی با این کاروان تبلیغات ضدِتودهای، آنهم در حالی که در خلال پنجاه سال گذشته انبوهی از سندهای افشاگرانه و معتبر تاریخی دربارهٔ کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد و نقشِ حزب ما در رویارویی با کودتا منتشر شدهاند، جای تأسف بسیار دارد و درعینحال تأملبرانگیز است.
بررسیِ برخی “فاکت های تاریخیِ” این بیانیه
نویسندگان این بیانیه، تقسیمِ ایران از سوی روسیهٔ تزاری و دولت انگلیس، در دوران سلسلهٔ قاجار، و تحمیلِ قراردادهای خفتبارِ گلستان و ترکمنچای (البته با فراموش کردنِ یادآوری نام دولت استعماری انگلیس و حذفِ نقش آن در تقسیم ایران!!) و “کودتایِ ننگین ۲۸ مرداد”- که دوستان جبههٔ ملی از بردن نام سازمان دهندگان اصلیِ آن یعنی سازمان سیا و دولت انگلیس پرهیز میکنند- را بدون ملاحظهٔ تفاوتهای بارز تاریخیِ این دو دوران، یککاسه کردهاند و بهپای “روسیه” نوشتهاند.
نخست آنکه، تقسیمِ ایران از سوی انگلیس و روسیه، و عقدِ قراردادهای گلستان [۱۸۱۳ میلادی] و ترکمنچای [۱۸۲۸ میلادی] در دوران حاکمیت روسیهٔ تزاری با دولت ایران در دورهٔ سلطنت سلسلهٔ قاجار روی داد. پس از پیروزیِ انقلاب کبیر اکتبر، “لنین در اعلامیهیی که در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۷ با امضای او صادر شده بود عهدنامهٔ اوت سال ۱۹۰۷ انگلستان و روسیه دایر بر تقسیم ایران به دو منطقهٔ نفوذ و یک منطقهٔ بیطرف فیمابین و ضمائم محرمانهٔ آن را ساقط از درجهٔ اعتبار اعلام داشت و تأکید کرد که هرگونه قراردادی که با استقلال، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و آزادی ایرانیان مغایرت داشته و آن را محدود کند، از این لحظه بیاثر و کأنلمیکن است و همه را پاره کرده و دیگر وجود خارجی که بتوان به آنها استناد کرد، نخواهند داشت. بیست روز پس از صدورِ اعلامیهٔ لنین، نیروهای روسیه بهفرماندهی ژنرال باراتف ایران را ترک گفتند. در همان روز که آخرین واحد روس از ایران خارج میشد، نیروهای انگلیسی چند شهر را در کرمانشاه تصرف کردند.” همچنین بر اساس مدارک تاریخی موجود، از “یازدهم تا چهاردهم دسامبر سال ۱۹۱۷ (دهه آخر آذر ۱۲۹۶ هجری خورشیدی) دولت انقلاب بلشویکی (تودهای) روسیه در چند اعلامیه جداگانه قراردادهای تحمیلی دولت تزاری روسیه به ایران و امتیازهای کسبشده از ایران را لغو و از بدهیهای پولی ایران به روسیه صرفنظر کرد” [نگاه کنید به:روزنامهٔ دنیای اقتصاد،۲۱ آذرماه ۱۳۹۲، شمارهٔ ۳۰۸۷، در این آدرس: – http://donya-e-eqtesad.com/news/772653%5D.
حمله به جنبشهای ملی و آزادیخواهانهٔ ایران در آذربایجان و کردستان و تجزیهطلب نامیدنِ این جنبشها نیز سابقهٔ تاریخیای طولانی دارد. رژیم شاه و اربابان امپریالیستیاش، برای توجیه حملههای جنایتکارانهٔ ارتش شاهنشاهی و به خاک و خون کشاندن و قتلعامِ آزایخواهان در آذربایجان و کردستان، بهسرکوبِ خونین جنبش مردم آزادیخواه این مناطق نامِ مقابله با خطر “تجزیهٔ ایران” دادند. با توجه به وجود سندهای پرشمار پیرامون خدمات دولتهای ملی آذربایجان و کردستان، امروز دیگر با تکرارِ تبلیغات پوسیدهٔ دستگاه ساواک شاه نمیتوان واقعیتهای تاریخی این دوران را انکار کرد.
نکتهٔ نادرست دیگر در این بیانیه، متهم کردنِ اتحاد شوروی و حزب تودهٔ ایران به حمله به دولت مصدق و حمایت از کودتای ۲۸ مرداد است. در خلال دهههای اخیر و در پیِ خروجِ صدها سند از خزانهٔ اسناد محرمانهٔ دولتهای آمریکا و انگلیس دربارهٔ کودتای ۲۸ مرداد و انتشارِ آنها، دیگر روشن شده است که سازماندهندههای توطئهٔ ننگینِ کودتا برضدِ جنبش آزادیخواهانهٔ مردم میهن ما چه کسانی بودهاند. سؤال ما این است که دوستان جبههٔ ملی که اعلامیهیی اینچنینی “جهتِ ثبت در تاریخ” انتشار میدهند، چرا سندهای خارجشده از مخزن اسناد محرمانهٔ دولتهای گردانندهٔ کودتای ۲۸ مرداد را نادیده میگیرند و از بیانِ واقعیتهای تاریخی طفره میروند؟
همین اسناد و بررسیهای تاریخی معتبر و مستقل دیگر نیز نشان میدهند که، دلیل اساسی سازماندهی کودتای ۲۸ مرداد هراس عمیق امپریالیسم آمریکا و انگلیس از نفوذِ روزافزون حزب تودهٔ ایران بود. برای نمونه به چند فاکت تاریخی زیر توجه کنید:
“از موقعی که مذاکرات دربارهٔ حل مسئلهٔ نفت در تابستان ۱۹۵۲ [۱۳۳۱] به ناکامی انجامید، آمریکا به نظریهٔ انگلیس پیوست که دکتر مصدق دیگر سدِ قابلاطمینانی در مقابل کمونیسم نیست…” [برگرفته از کتاب “نفتِ ایران”، نوشتهٔ الول ساتن، ص ۳۰۶].
آیزنهاور، رئیسجمهوری آمریکا، در مصاحبهیی، ۱۴ اوت ۱۹۵۳ [۱۳۳۲]، دربارهٔ دولت مصدق و حزب ما، چنین گفت:”صبح امروز در روزنامهها خواندید که دکتر مصدق نخستوزیر ایران سرانجام توانست خود را از زیر بار انتقادات مجلس ایران خلاص کند و آن را منحل ساخت. وی البته برای رسیدن به مقصود [خود] از کمونیستها مدد گرفت. لازم است آمریکا برای جلوگیری از توسعهٔ نفوذ کمونیسم در کشورهای آسیا و منجمله ایران اقدامات لازم را بهعمل بیاورد. هماکنون تصمیماتی اتخاذ شده است…” [بهنقل از مقالهٔ “ماهیت امپریالیستی کودتای ۲۸ مرداد و مدارکی چند در این زمینه”، نوشتهٔ زندهیاد رحیم نامور، مجلهٔ دنیا، شمارهٔ ۲، تابستان ۱۳۴۱؛ همچنین نگاه کنید به: گزارش “میلر سنتر” دربارهٔ زندگینامهٔ آیزنهاور، در این آدرس: – http://millercenter.org/president/biography/eisenhower-foreign-affairs%5D.
همچنین “جهتِ ثبت در تاریخ” لازم است به دوستان جبههٔ ملی یادآوری کنیم که، کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ در نتیجهٔ شرکت مستقیم حزب تودهٔ ایران در اقدامی ضدِکودتایی، با شکست روبهرو شد و سرهنگ نصیری، فرماندهٔ گارد سلطنتی و مأمورِ بازداشت دکتر مصدق، بهوسیلهٔ افسران تودهای بازداشت شد. شاه که از پشت صحنه سازمان دهندهٔ این ماجرا بود، پس از این شکست، از ایران گریخت. همچنین، حزب تودهٔ ایران، پیش از این حملهٔ کودتایی، در ۳۰ تیرماه، در کودتای شهریور –مهر ۱۳۳۱ و در ۹ اسفندماه ۱۳۳۱، با تمام توان و امکانهایش، در برابر توطئههای ضد دولتی ایستاد و نقش تعیینکنندهای در نجات دولت دکتر مصدق در این برههها ایفا کرد.
اما دربارهٔ نکتهٔ دیگر این بیانیه، یعنی حمایتِ شوروی از کودتای ۲۸ مرداد. البته این نخستین باری است که چنین ادعای مضحکی از سوی یک سازمان سیاسی ایران مطرح میشود. حتی دستگاه تبلیغاتی شاه و رژیم فقها هم چنین ادعایی نکردهاند. واقعیت این است که، هواداران شاه و کودتاچیان بهشدت از حمایت اتحاد شوروی از دولت مصدق عصبانی و نگران بودند. جمال امامی، از وابستگان سرشناس دربار در مجلس شورای ملی، در نطقی دربارهٔ خطر حزب تودۀ ایران و شوروی، در مهرماه ۱۳۳۰، ازجمله گفت: “چرا ریشهٔ حزب توده را نمیکنید؟ این تنها من بودم که ده دفعه در این مجلس هی گفتم و داد زدم که چرا ریشهاش را نمیکنید… حالا اوضاع طوری شده که حزب توده بیاید و مسلط شود… شنیدهام این اواخر رادیوی مسکو از جناب آقای دکتر مصدق تعریف میکند و ایشان را وطنپرست میداند…” [مذاکرات مجلس، ۲ مهرماه ۱۳۳۰، روزنامههای رسمی کشور – بهنقل از کتاب “تجربهٔ ۲۸ مرداد”، نوشتهٔ رفیق شهید فرجالله میزانی (جوانشیر)، ص ۱۴۹].
یادآوری این نکته هم خالی از اهمیت نیست که، باز هم بهگواهیِ اسناد تاریخی، بخش بزرگی از رهبران جبههٔ ملی در آخرین ماههای پیش از کودتا به دولت دکتر مصدق پشت کردند و در کنار درباریان و شاه قرار گرفتند. کسانی همچون بهادری، میراشرافی، ذوالفقاری، مکی، بقایی و همچنین یوسف مشار، از رهبران جبهه ملی، که در جلسهٔ ۱۱ آبانماه ۱۳۳۱ مجلس بهشدت به دولت دکتر مصدق حمله کرد و تصمیماتی را که مجلس در حمایت از مصدق و علیه دربار و انگلستان گرفته بود بهشدت زیر سؤال برد و مدعی شد که نمایندگان مجلس یا “مرعوبند” و یا “مجذوب” و لذا تصمیمات مجلس معتبر نیست، و این تنها مشتی است نمونهٔ خروار.
برای بازگویی تاریخ واقعی کودتای ننگین و آمریکایی ۲۸ مرداد تنها کافی است به روند حوادث کشور رجوع کرد. پس از کودتا، هزاران تودهای و دهها تن از شریفترین افسران تودهای که عشق به میهن و دفاع از حقوق زحمتکشان و محرومان تنها جرمشان بود، دستگیر، شکنجه و اعدام شدند. رفیق قهرمان سرهنگ عزتالله سیامک، که پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد به جوخههای اعدام سپرده شد، در بیدادگاه نظامی شاه، دربارهٔ متهم شدن به “جاسوسی” از سوی دادستان نظامی، گفت: “این را شما درست میگویید آقای دادستان، من خیانتکارم. من هر روز گزارش کارِ ادارهٔ سرشته داری را به یک مأمور بیگانه میدادم. بله درست است. اما برخلاف تصور شما این مأمور روسی نبود، او یک مستشار و جاسوس آمریکایی بود که من بهدستور اربابان شما مجبور بودم هر روز گزارش کارها را به او بدهم.”
نکتهٔ مهم دیگر در موضوع مورد بحث بیانیهٔ جبهه ملی، استفادهٔ روسیه از پایگاههای نظامی ایران، و ارزیابیِ عجیب دوستان جبههٔ ملی از حوادث سوریه و این ادعا که گویا سوریه سبب پیدایش داعش شده است! در اعلامیهٔ جبههٔ ملی میخوانیم: “روسیه برای حمایت از رژیم دیکتاتوری بشاراسد به سوریه لشکرکشی میکند، رژیمی که ظرف ۵ سال گذشته، صدها هزار نفر از شهروندان خود را کشته ومیلیون ها نفر را آواره کرده و سوریه را به تلی از خاک مبدل نموده و عامل اصلی پیدایش آدمخوارانی به نام داعش بوده است.”
نخست اینکه، حزب تودهٔ ایران در طول دهههای اخیر همواره مخالفت آشکار خود را با هرگونه مداخله و حضور نیروهای خارجی در ایران اعلام کرده است. در تمامی دوران حکومت شاه که ایران به پایگاه بیگانگان تبدیل شده بود و بیش از سی هزار مستشار نظامی آمریکا در ایران حضور داشتند، این تنها حزب تودهٔ ایران بود که مخالفت قاطع خود را با این سیاستها اعلام و علیه این حضور مبارزه میکرد. ما همچنین در سالهای اخیر که خطر جنگ و درگیری نظامی ایران را تهدید میکرد مخالفتِ شدید خود را با هرگونه مداخلهٔ نظامی- سیاسی در امور میهنمان اعلام کردهایم، و همچنان بر این اصل پای میفشریم. ما بار دیگر تکرار میکنیم که، مخالفِ هرگونه مداخله در امور کشورمان از سوی هر نیروی خارجی هستیم و با استقرارِ پایگاههای نظامی کشورهای خارجی در ایران نیز مخالفیم. اما در مورد مسائل سوریه، برخلافِ مدعیات دوستان جبههٔ ملی، این کشورهای امپریالیستی آمریکا و انگلیس بودند که مداخله در امور سوریه و سپس لشکرکشی به این کشور را آغاز کردند، و ما متعجبیم که دوستان جبههٔ ملی که اینقدر نگرانِ سرنوشت مردم سوریه بودند، چرا هیچ اعلامیهیی “جهت ثبت در تاریخ” در مورد بمباران گستردهٔ مردم و شهرهای سوریه و دخالت کشورهای آمریکا، فرانسه، آلمان، ترکیه و انگلیس در سوریه صادر نکردند؟ ما همچون همهٔ نیروهای مترقی و آزادیخواه منطقه و جهان، پایانِ بیدرنگِ درگیریهای نظامی و دخالت کشورهای خارجی در امور سوریه را خواهانیم و معتقدیم که مسائل این کشور باید از طریق مذاکره و صلحآمیز حل شوند.
اما دربارهٔ چگونگیِ پیدایش نیروهایی همچون “القاعده”، “ارتش آزادیخواه سوریه” و “داعش”، امروز دیگر اسناد زیادی منتشر شدهاند که بهروشنی نشان میدهند این نیروهای جنایتکار از سوی دستگاههای جاسوسی آمریکا و با کمک پولهای دولت عربستان سعودی، قطر و امارات متحده سازمان داده شدهاند [نگاه کنید به: مقالهٔ تحقیقاتی و جالب “گریکای چنگو”، پژوهشگرِ دانشگاه هاروارد در این زمینه و با عنوان: “چگونه آمریکا به پدید آمدنِ القاعده و داعش کمک کرد”، در این آدرس: http://knowterrorists.com/how-the-us-helped-create-al-qaeda-and-isis/%5D.
درک مسایل حساس و بغرنج خاورمیانه و دینامیسم سیاست های امپریالیسم برای کنترل و ایجاد “خاورمیانه جدید” و این امر که چگونه کشورها می توانند با این سیاست ها مقابله کنند، منافع ملی خود را حفظ نمایند و تسلیم خواست های راهبردی آمریکا و هم پیمانان او در منطقه نشوند از دریچه اینگونه ارزیابی های ناپخته، شعارگونه و از نظر تاریخی نادرست امکان پذیر نیست. ما بار دیگر ضمن ابراز تأسف از این موضع گیریِ دوستان جبههٔ ملی تأکید میکنیم که، در شرایط حساس و بحرانی کنونی کشور، باید تمام توان و انرژی را صرف مبارزه با رژیم ولایتفقیه کرد و از برخوردهایی که به انشقاق میان نیروهای آزادیخواه، که در نهایت آب به آسیاب دشمنان مردم ما ریختن است، باید اجتناب کرد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۰۷، ۱۵ شهریور ماه