پاینده ایران
دروغ گل می دهد ولی میوه نمی دهد
توضیحی بر یک مصاحبه در پیش گیری از تکرار بداخلاقی ها در بازگو کردن وقایع تاریخی
هم میهنان:
در مطلبی که در ماهنامه «مهرنامه» شماره 33 به تاریخ دیماه 1392 در تهران زیر عنوان مصاحبه درباره دکتر شاپور بختیار نشر یافته است مرا بر آن داشت برای جلوگیری از هر گونه سوء برداشت و تحریف تاریخ و مصادره به مطلوب از سوی کسانی، نکته ای را به آگاهی علاقمندان برسانم که گذشته از اینکه مطالب بعضی از آقایان در این مصاحبه جای بحث و گفتگو دارد ولی درباره چگونگی تهیه متنی که به نامه ی سه امضایی معروف شده است و اینجانب از نزدیک در جریان چگونگی آن بوده ام باید عرض کنم که در آن برهه از زمان که مصادف است با اواخر سال 1355، اوضاع کشور هر روز حساس و خطرناک تر می شد، عده ای از فعالان سیاسی درون کشور همچون آقایان دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یداله سحابی و داریوش فروهر و در تماس هایی که با هم داشتند
بر آن شدند که فضای بسته میهن و وضعیت حساس کشور را طی نامه ای به مسئولان کشور گوشزد کنند.
پس از شور و رایزنی های فراوان آقایان توافق کردند نامه ای در این زمینه به شخص شاه نوشته و این نامه با همفکری آقایان سنجابی، بازرگان، بختیار، سحابی و فروهر تهیه و آماده گردید که درباره تعداد امضا کنندگان اختلاف نظر پدید آمد، بدینگونه که آقایان تصمیم به امضای محدود داشتند ولی آقای مهندس بازرگان اعتقاد داشتند عده ای از دوستان ایشان هم در کنار سایرین نامه را امضا کنند که مورد موافقت سایرین قرار نگرفت و دو الی سه ماه در انتظار مهندس بازرگان و دکتر سحابی ماندند که متاسفانه راضی به امضاء نشدند و آیت الله سید رضا زنجانی مورد مشورت قرار گرفت و قرار شد برای جلوگیری از تاخیر بیشتر، نامه با امضای آقایان دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر منتشر شود. به همراه داریوش فروهر نامه را به اداره پست خیابان ایرانشهر بردیم و برای دربار در خرداد ماه 1356 تلگراف زده شد.
حال چگونه است که در پاسخ به خبرنگار «مهرنامه» یکی از مصاحبه شوندگان چون در ایران نبوده اند شاید از روی شنیده ها اظهار نظر نادرست کرده است : “که شخص آقای مهندس بازرگان نامه را نوشته جهت مطالعه در اختیار آنان قرار داد و آنها با امضای خود اقدام به انتشار کرده اند” که این همانگونه که در بالا توضیح داده شد صحت ندارد که متاسفانه در مجله به نشر آن پرداخته است. البته من طی سه بار با مجله برای بیان واقعی مطلب تماس تلفنی گرفتم و متاسفانه مایل به پاسخگویی نبودند. این امر مرا بر آن داشت برای جلوگیری از تکرار اینگونه بداخلاقی های سیاسی و اطلاع رسانی نادرست در نشر این توضیح احساس وظیفه کنم به بیان عین واقعیت بپردازم.
“…همه می خواهند بشریت را عوض کنند ولی دریغا که هیچکس در این اندیشه نیست خود را عوض کند…”
(تولستوی)
خسرو سیف
تهران 30 بهمن ماه 1392 خورشیدی
Reply, Reply
ز کژگویی سخن را قدر کم گشت – کسی کو راستگو شد محتشم گشت «نظامی»
با درود
خسرو سیف در اعتراض به تحریف روزانه تاریخ کشورمان و از جمله وقایعی که منتهی به قدرت گیری
خمینی شد نکته مهمی را در مورد “بازرگان و دیگر رهبران نهضت ازادی” بیان کرده با عنوان زیر:
توضیح پیرامون تحریفات صورت گرفته در نشریه مهر نامه «خسرو سیف»
شوربختانه می بینیم پهلوان پنبه های(ملی مذهبی) شهامت نداشتند که حتا نامشان را پایین یک اعلامه بگذارند!
انگاه در بزنگاهی تاریخی مدعیان پیرو دکترین«محمد مصدق» بجای پشتیبانی و همراهی«غلامحسین صدیقی
و شاپور بختیار» کمر بخدمت شخصی می بندند که دشمنی با مصدق و اهداف او را پنهان نمی کرد.
دوستانی که تحت عنوان«جبهه ملی» فعالیت می کنند نمی توانند تا ابد«با گوشه دهان صحبت» کنند٬هم چشمی
به حاکمیت داشته باشند و هراز گاهی گله ای از چرخ گردون و طالع شوم خودشان
همانطور که می دانید نامه سرگشاده «سنجابی٬بختیار٬فروهر» در ان زمان باعث بحرکت درامدن موجی شد
که بدلیل خام اندیشی و اشتباه محاسبه سنجابی و دیگران جاده قدرت برای”خمینی” هموارتر شد. در حال حاضر
بدلیل۳۵سال جنایت و فجایع گوناگون دیگری که بر مردم رفته نمی توان نصفه نیمه حرف زد و توقع یاری از
مردم داشت. زمان حقیقت گویی و افشای رازهای مگو فرا رسیده است. مردم ایران دیگر به اینکه من وارث و
رهرو مصدق و یا شاه هستم بها نمی دهند و پیرو مثل معروف *« پهلوان زنده را عشق است»* هستند
من در زیر سندی از شاپور بختیار را می اورم لطفا بگویید اقدام عملی تشکیلات در مقابل این عهد شکنی و
خلاف قول و قرار تشکیلاتی عمل کردن «کریم سنجابی» چه بود؟ اینگونه برخوردها با گذشته تشکیلات
جبهه ملی در بزنگاه ۱۳۵۷ است که موجب می شود اقبال عمومی بجانب اقدامات جبهه و رهبران ان متمایل
شود زیرا دیگر دوران اینگونه نقل قطره چکانی اطلاعات گذشته است. لطفا به سخنان بختیار توجه کنید:
شاپور بختیار-اپوزيسون با عمامه می لاسید
به طور خلاصه به سنجابی گفته بوديم:
– شما میتوانيد سر راه رفتن به کانادا با خمينی، که در پاريس است، ملاقاتی کنيد وببينيد چه میگويد ولی هيچ
گونه تعهدی نسپريد. متنی را که برايتان حاضر کردهايم برايش بخوانيد و نظرات ما را دربارهٌ حقوق مردم
توضيح دهيد. ما نه هيچ چيز فوق العادهای می خواهيم و نه در صدد انجام عملی انقلابی هستيم.
حضرت سنجابی، وقتی به پاريس رسيد با پادوهای امام، يعنی افرادی نظيرسلامتيان٬ يکی از اين دانشجويان
ابد مدتی که در کارتيه لاتن پلاسند – دوره شد. ما درآنجا دانشجويان 40 و 50 ساله ای داشتيم که مشغوليتی
جز کافه نشينی و بحث در بارهٌ آزادی نداشتند. البته وقتی اين آقايان همراه مرشدشان به ايران باز گشتند، ديديم
آزاديشان از چه قماش بود. اين آقايان سنجابی را حسابی پختند. سنجابی، پس از گرفتن اين تعليمات، با خواری
و خفت نزد خمينی رفت و نسبت به او سوگند وفاداری ياد کرد. در نوفل لوشاتو مدتها با گردن کج انتظار کشيد
تا بالأخره با تحقير بسيار به حضور پذيرفته شد. امام او را وادار به نوشتن و امضای کاغذی کرد که میخواست
و ورقه را از دستش قاپيد و بعد هم گفت: به سلامت! مرخصيد!
حال پرسش اینجاست٬شما چه درسی از اقدامات فاجعه بار خودتان در ان زمان اموخته اید؟
چه برخوردی با اینگونه طرز فکر در تشکیلات کرده اید؟ لطفا مثال مشخص بزنید
چه مقدار توانسته اید به اصول جدایی دین از دولت در تشکیلات باز گردید؟ زیرا طبق مثل معروفی که همه ما
بارها شنیده ایم:«کبوتر با کبوتر باز با باز – کند هم جنس با هم جنس پرواز» بقول بختیار شما هنوز با یاران
دیروزتان یعنی«مذهبی های ملی تا انجا که بر خلاف اسلام نباشد» می لاسید!؟! این اگر شیادی نیست چه نام
دیگری بر ان می توان گذاشت؟ شفاف گویی راه نجاتمان است نه تقیه .