کارتحلیلهای روشنفکرستیزانه وجاهلانه ای که از قول شعبان جعفری نُقل مجلس بخشی از اپوزیسیون حکومت اسلامی ست، تحلیلهائی در خدمتِ حاکمان مرتجع اند. رژیم پهلوی و شخص شاه ازعواملِ پیدائی انقلاب و شکل گیری حکومت اسلامی وپیامدهای آن بودهاند، فرافکندن همه ی مسئولیت ها و خطاها برعُهدهی روشنفکران تحریف تاریخ، مغرضانه و غیر منصفانه است و کمکی به ریشه یابی لغزش هاوخطاهایمان نخواهد کرد.
فرافکنی تاریخی
هیستری روشنفکرستیزی با شکست انقلاب بهمن و زایش”جهالت و جنون و جنایتی” به نام حکومت اسلامی از بطن انقلاب، شدت بیشتری گرفتهاست. کاراین ستیز به جائی کشیده شده است که تحلیل وکلمات قصار ازقولِ شعبان جعفری ( شعبون بی مخ) محور و اسباب صدورحکم شده اند. “….من مُخ نداشتم و شاهنشاه آريا مهر را آوردم که سپاه دانش و بهداشت و آنهمه سرافرازی را برای ملت ايران به ارمغان آورد، اما آنهايی که مُخ داشتند، شيخ و ملا را بر مردم ما حاکم کردند که ايرانی ها را يا کشتند، يا دربه در کردند و يا بی عصمت و آبرو”. یا ” …. “ما لات ها کودتا کردیم و مملکت رابه روشنفکرها سپردیم،
روشنفکرها انقلاب کردند و کشور را بدست لاتها دادند.”(1)
روشنفکر ستیزی پایوران و پیروان حکومت اسلامی امری بدیهی وقابل فهم بوده وهست، چرا که رابطهی روشن فکری با عقاید و افکار تیره و تار این جماعت حکایت تاریخیی” جن و بسم الله” اند. دراین میانه اما روشنفکرستیزی ِ هیستریک بخشی از اپوزیسیون حکوت اسلامی که خود را ” مدرن و معاصر” و از اهالی” تمدن بزرگ” می پندارند ومعرفی می کنند، تاسف باراست ، ستیزی تحریف شده و مخرب که سودش را حکومت اسلامی برده و خواهد برد.
” ما”ی تاریخی قرن هاست تجربهی تلخ توجیه کردارخود و توطئه پنداری رخدادهای اجتماعی و سیاسی و فرافکنی خطاهای خویش داریم. به ندرت پیش آمده که این “ما”ی تاریخی به راه نفی و نقد خطاها و لغزش هایاش برود و به فکر آباد کردن خرابی ها باشد. نمونه ی بارزو برجسته و دست به نقد، جریان های فکری و سیاسی سلطنت طلبی هستند.
” …آخرین یورشی که با درنده خوئی و غارتگری و ویرانگری بی نظیری متوجه سرزمین ما ایران و ملت آن شده تهاجمی است که در سال 57 ظاهرا” زیر نام و عنوان ( انقلاب اسلامی) و به رهبری یک آخوند و همدستی سازمانها و گروههای ظاهرا ایرانی و حمایت چند گانه خارجی و اتحاد با یکدیگر رشته تداوم نظام حکومتی را از هم گسسته و همه تلاشها و امیدها و آرمانها برای پیشرفت و ترقی و تکامل آنرا نقش برآب کرده است… تمامی این حوادث( خربکاری ها و آتش سوزی ها) تحت نطر مستقیم خمینی و فرماندهی سید علی اندرزگو (شیخ عباس تهرانی) انجام گرفت …با توجه به مسؤلیتم در سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)در حد توان پرده از چهره آخوند و آخوندیسم و سازمان مجاهدین خلق و روشنفکرنمایان بر می دارم …” (2)
این گونه ارزیابی های عصبی، هیجانی و یک جانبه چیزی جز سلاخی واقعیت نیستند. محمد رضاشاه ، با رژیم و حکومت اش اداره کننده مملکت بودند و کشورداری می کردند، او “خدایگان” گونه و ” آریامهر” وار برقوای سه گانه و رسانه ها ، و بر منابع مالی و مادی کشور، و قوی ترین ارتش خاورمیانه، گاردجاویدان، سازمان امنیت و ده ها سازمان و اداره مشابه کنترل و تسلط داشت، با پندارشکوهمندانهای از حکومتاش در ذهن که دست کم خود را کوروش و داریوش می دید. این دَم و دستگاه شکوهمند و قَدَر و عریض و طویل” ظرف شش ماه ” واژگون شد. داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم و از معدود “روشنفکران” حکومتی، که در تبعید تلاش کرد نگاهی واقع بینانه به مسائل میهنمان داشته باشد، نوشته است: ” ….ایران شاهنشاهی با آنهمه قدرت درشش ماه سرنگون شد، نه مانند فرانسه 1789 خزانه اش در جنگ های هفت ساله و استقلال تهی شده بود و نه مانند روسیه 1917 با شکست در جنگ از هم پاشیده بود. در سال 1357 کشوررا در سینی زرین به انقلابیان پیروزمند تقدیم کردند. گنجینهای که به تاراج آنان درآمد چنان شگرف بود که چشمانشان را نمی توانستند باور کنند و….”.(3) ، ” در آنچه به سهم نظام پادشاهی مربوط می شود بهتر است گفتاوردی از آقای بهروز داودیان بیاورم که به نظرم لُب کلام را در خود دارد: رژیم همه جامعه را دگرگون کرد بود ولی نمی توانست خود را نیز دگرگون کند..”(4) دراین میانه اما طیف ها و جناج های مختلف سلطنت طلبی، ازطیف های تندروی”خشم” آلود و رادیکال بگیرید تا عزیزانی که مشروطه خواهانه سلطنت طلب هستند، شیپوراز سرگشادش می زنند و گناه سرنگونی ” ایران شاهنشاهی با آن همه قدرت ” درظرف شش ماه” رابه گردن روشنفکران می اندازند. اینان با چشم بستن بر واقعیت ها به گونهای حیرت انگیز نقش و جایگاه رژیم پهلوی و شخص شاه را در پیدائی انقلاب هیچ می پندارند و یقه ی چند ده روشنفکر سرکوب و سانسور شده می گیرند و اینان را عامل بروز انقلاب به آن عظمت ، و پیامدهای تلخ و سیاه اش معرفی می کنند.
آری، واقعیت دردناکی ست انقلاب بهمن، انقلابی که با شعار آزادی و استقلال اوج می گرفت شکست خورد وملاخور و آخوند زده شد. در این رابطه سوال این بوده و هست که چه کس و کسانی، با چگونه فکر و رفتاری این لقمه به دهان ملایان آلودند و انقلاب را ” وبا” زده کردند؟ پاسخ روشن است:”رژیم پهلوی و شخص محمد رضا شاه ” یکی از مهمترین عوامل بروز انقلاب بهمن و پیامدهای سیاه و فاجعه بارش بودهاند .”روشنفکر” حکومتی رژیم پهلوی می نویسد:
“…همه ی ساخت قدرت بر وجود یک نفر ، پادشاه قائم بود و او – چنانکه در عمل نشان داده بود- در برابرهر فشار جدی آماده دادن بیشترین امتیازات تا حد گریز بود….”(5)
حتی آقای شعبان جعفری، رهبر و مُخ جاهل ها و لات های حکومتیِ رژیم پهلوی نیز واقع بینانه تر به فاجعه نزدیک می شود:” ….این خون من برای شاه تو رگم میگرده، من همیشه به روحش فاتحه میفرستم چون مردی بود استثنائی! دلشم میخواست برای مملکتش کار کنه ولی اینا نذاشتن. به اینام هیچ کاری ندارم، هیچوقت، هیچی. اینه که یه وقت پیش بیاد میگم، چرا نمیگم، همه رو میگم. دونه دونه اینارو میگم که اینا چیکارکردن. اونم اگه بد بختش کردن همینا کردن، همین دورو وریاش کردن و به این روز سیاه نشوندنش و گرفتارش کردن….” (6)
فرافکنی و شانه خالی کردن سلطنت طلبان از قبول مسؤلیت خویش در پیدائی و پیامدهای انقلاب نه فقط راه به درس آموزی ای اثر بخش و واقع بینانه از این انقلاب نخواهد برد، بلکه صحه گذاردن به تحریفی گمراه کننده خواهد بود.
چرا انقلاب شد؟
پس از گذشت 35 سال از وقوع “انقلاب بهمن ۵۷” هنوز تحلیلی همه جانبه درباره چرائی و چگونگی این انقلاب که مورد توافق اکثرروشنفکران و کوشندگان سیاسی وفرهنگی باشد، ارائه نشده است. دهها صفت و نسبت ، و بیش از ده ها نظر، تلقی و دیدگاه در باره این چرائی و چگونگی، وزمینه ها و مناسبت های متعدد سیاسی، طبقاتی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی در بروز انقلاب مطرح شده اند، تنوع ها و تفاوت هائی نشانگر این واقعیت که این از” رخدادهای مهم قرن بيستم” را یکی از ” تضادمند ترین و ناهمگون ترین انقلاب ها” خواندن، بی دلیل نبوده و نیست.
این ها گوشه هائی خلاصه شده از سیاهه ی برخی از نظرها، تلقی ها و دیدگاه ها هستند:
1- انقلاب مشروطه زمینه ساز انقلاب بهمن 57 بود. مشروعه خواهان که با انقلاب مشروطه و رخدادهای دوره رضا شاه موقعيت شان ضعيف شده بود با سازمان دهی خود مترصد بودند تا قدرت سیاسی را قبضه کنند. انقلاب بهمن آنان را به آرزوی شان رساند، و این انقلاب به پيروزی مشروعه خواهان و سرمايه تجاری تحت رهبری روحانيت و بازار بَدَل شد.
2- کودتای 28 مرداد سال 1332 زمینه ساز بروز انقلاب بهمن بود. نطفه ی انقلاب بهمن فردای کودتای ۲۸ مرداد بسته شد. رفتار محمد رضا شاه با مصدق و دولت اش، و استبدادی خشن همراه با رفتاری ضد دموکراتیک با روشنفکران و مخالفان سیاسیاش آغازی بر پایان سلطنتاش رقم زد. او همراه ارگان های سرکوبگرش، به ویژه سازمان اطلاعات وامنیت کشور( ساواک) طیف های مختلف مخالفاناش را قانع کرد که عامل اصلی دیکتاتوری وسرکوب و فساد شخص اوست.
3- بلوای 15خرداد سال 1342 بر رهبری خمینی و مشروعه خواهان بر جنبش روحانیت و کاریزما شدن خمینی مُهر تائید زد. این رهبری از بعد از 15خرداد 42 تدارک انقلاب اسلامی می دید و با ” گرایش تفکر معاصر شیعه به مبارزه به جای تقیه” سرانجام انقلاب اسلامی را متحقق کرد. این بلوا درعینِ حال خمینی را به عنوان سرسخت ترین مخالف سیاسی شاه در ذهن مردم نشاند.
4- انقلاب ایران ریشه در تفکرات نخبگان و خصوصا نخبگان ناسیونالیست داشت، ناسیونالیسمی که ویژگی مهم آن بیگانهستیزی بود. انقلاب ایران را بیش از هر قالب دیگری در همین نوع از ناسیونالیسم میتوان تحلیل کرد. البته بازگشت به خویش و ناسیونالیسم خاص انقلاب بیشتر صبغه اسلامی داشت، طبیعی هم بود چون اسلام بخش مهمی از هویت تاریخ و فرهنگی مردم ایران است.(7)
5- انقلاب بهمن۵۷ انقلابی عليه ” انقلاب سفيد ” شاه بود، انقلابی در دفاع از هويت ملی و عليه غرب و مظاهر تمدن و فرهنگ اش در راستای هويت يابی فرهنگی ( دينی) و ملی، انقلابی برای استقرار هویت ایرانی و اسلامی در برابر هویت غرب گرایانه ی رژیم پهلوی بود. انقلاب سفید زمینه ساز انقلابی شد که مخالفت وضدیت با امپریالیسم جهانی به ویژه امریکا و سلطه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی غرب از خواست ها و اهدافاش شد.
6- جنبشی که با واقعه سياهکل آغازشد ودر ادامهاش مبارزه مسلحانه سازمان یافته رو به گسترش گذاشت، سنگ بنای انقلاب بهمن شد. چریک ها با شکستن این توهم و روانشناسی غالب در جامعه، که شاه و رژیم اش قدرت مطلق اند و شکست ناپذیر، بانگ نوید یک انقلاب شدند. ” آغاز این انقلاب را درحقیقت می توان حادثه سیاهکل به حساب آورد. در این حادثه پس از یک دوره فترت و رکود نسبی جنبش دموکراتیک با غریو سلاح چریکهای فدائی خلق در شمال ایران آعاز دوران تازه ای را در نبرد ملت ایران و نیروهای پیشتاز جامعه علیه استبداد حاکم اعلام کرد….” اما با از پای درآمدن انقلاب بهمن ” …موج زلالی که از جنگلهای سرسبزو بلند شمال سرا زیر شد به صورت طوفانی از لای و لجن در شوره زار پست کویری قم فرو رفت …” (8).
7- بر بسترجنبش اسلام خواهی مردم توهین به خمینی که در17دی ماه 56 با انتشار مقالهای از” احمد رشیدی مطلق” انجام شد روحانیت را به طغیان و شورش واداشت که در نهایت سبب بروز انقلاب بهمن شد.(9)
8- انقلاب ” توطئه” امريکا به ویژه شخص جیمی کارتر بود. طرح و برنامه “حقوق بشر” کارتر و ” فضای باز سياسی ” سبب انقلاب شد. در واقع امریکائی ها دیگر شاهی را که هم حقوق بشر زیرپا گذاشته بود و هم نمی خواست ” به چشم آبی ها باج بدهد ” و چهره ی قابل اتکايی نيز در برابر گسترش سوسياليسم و کمونيسم و حرکت های ضد امريکايی درداخل کشور و در منطقه نبود، نمی توانستند تحمل کنند. در این میانه انگلیس و بی بی سیاش نیز نقشی مهم در بروز این انقلاب داشتند.
9- این هاعوامل بروز انقلاب بودند: ۱- توسعه اقتصادی لجام گسيخته و بی برنامه و بروز شکاف بيشتر ميان فقر و ثروت ۲- خودکامگی , ۳- سرکوب همه ی مخالفان باستثنای مخالفان مسجدی, ۴- توهم بر گشت به امپراطوری داريوش و زاندارمی منطقه تحت حمايت امريکا .(10)
9- انقلاب بهمن یک انقلاب ” پوپوليستی” بود که ” با مشارکت شماری از نیروهای اجتماعی، اعم از طبقاتی و غیر طبقاتی ، شکل گرفت” اما روحانيت با پیشوائی خمينی با گفتمان ” انقلابی- ضد امریکائی – پوپولیستی ” رهبری آن را به دست گرفت.(11)
10- اصلاحات و دگرگونی های شبه مدرنيستی، ديکتاتوری، بوروکراسی، گسترش فساد و رشوه خواری در دستگاه های حکومتی و درباری و اداری، درکنار فقرو ساير مشکلات اقتصادی واجتماعی( بحران نفت و…) در جامعه عامل شروع انقلاب بودند. اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از بالا اقشار ونيروهای اجتماعی جديدی پديد آورد بود، اقشاری که رژيم به فکر پاسخگويی به خواست ها و نياز های آن ها نیفتاد.
11- انقلاب بهمن ، انقلابی ضد سلطنتی، ضد استبدادی و مردمی، يا ” بورژوا- دموکراتيک” بود. انقلاب بهمن انقلابی آزادی خواهانه، استقلال طلبانه و عدالت جويانه علیه دیکتاتوری و سلطه خارجی و بی عدالتی اجتماعی بود.
12- اقتصاد دلالی که از زمان رضا شاه ” توسعه” یافت، وسپس تربا واردات کالاهای مصرفی و بساط صنعت مونتاژ و اقتصاد متکی به فروش نفت باز تولید استبداد در جامعه را بهمراه داشت . باورهای ضد حقوق بشری و ضد دمکراسی در بین توده ها (اکثرا در دو گروه ناسیونالیسم اریامهری و اسلامیستهای سیاسی دو نیروی عمده ارتجاعی در کشور) نیز سبب تداوم استبداد شد. اقتصاد دلالی و کمپرادور ضد دمکراسی و همراه با دیکتاتوری خواهد بود.
13- انقلاب بهمن انقلابی مدرن بود، انقلابی فراگيرکه درآن توده های شهری باعث در هم شکستن سد تاريخی سلطنت، به عنوان کهن ترين نهاد استبدادی در ايران شدند. شعار های آغازين اين انقلاب، آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی انقلاب را به مدرن بودن نزديک می کرد.
14-و بالاخره نظرآقای”شعبان جعفری” در پاسخ به پرسش های خانم هما سرشار:
“….جعفری: عقیده منو میخواین؟ یه چیزی به شما میگم عین حقیقته، قبول کن. ببین، این اوستودیوم فرح کجا بود؟ یادتونه کجا بود؟
سرشار:ته فرح آباد ژاله.
جعفری: باریکلا. ببین اونجا که اوستودیوم ساخته بودن، بغلش چی بود؟
سرشار: نیروی هوائی؟
جعفری: دیگه بغلش چی بود؟ نمیدونین، هان؟ بغلش حلبی آباد بود. بیست هزارتا
قاچاقچی و دزد و قالتاق و قاتل اونجا زندگی میکردن. وقتی عرض میکنم مردم بیشترشو نمیدونن، ایناست. الان هیچکدوم از شما نمیدونین. اینا اونجا زندگی میکردن. آخه یکی نباید بود به وضع اینا میرسید؟وقتی اون اوستودیوم روساختن، استودیومی به اون عظمتو، یکی نبود بپرسه: ” اینجا چیه؟ این همه حلبی رو هم؟” همه اونا امروز پاسدار و کمیته چی شدن….آخه شما میری تو اون اوستودیوم، پیاده شو، ببین اینجا چیه، بگو این حلبیا چیه؟ اینا کی ان اینجا زندگی مبکنن؟ اینارو جمع کنین، این ملتتو ببین. بابا، آدم یه حقیقتی رَم باید بگه. میدونین آدم همه اش نباید بشینه تعریف کنه که!…..”(12)
****
با نظرها، تلقی ها، دیدگاه ها و تحلیل ها، موافق باشیم یا نباشیم ، بربرخی واقعیت ها که در پاره ای تحلیل ها نادیده انگاشته شده و یا کم رنگ شدهاند، نمی باید چشم بست.
الف: انقلاب بهمن يک اتفاق ناگهانی و خلق الساعه و یک شبه ، یا باران آسمانی بی ابر نبود، حتی رخدادی” شش ماهه” هم نبود. بر انبار آن انفجار بزرگ و مهیب، سالها باروت ریخته شده بود.
ب: فقدان آزادی های سياسی و اجتماعی و سیاست سرکوبگرانه رژیم پهلوی در این عرصه از پایهای ترین عوامل بروز انقلاب بود. ساختار سياسی به ویژه رهبری رژیم، آزادی احزاب و سازمان های سیاسی، انتخابات دموکراتیک و آزاد، تشکلهای دموکراتیک و صنفی و هر نوع تشکل مدنی، حقوق اقلیت های قومی و دیگر مظاهر آزادی های سیاسی و اجتماعی را بر نمیتابید. رفتاررژیم نیز با مخالفان سیاسی و عقیدتی رفتاری ضد دموکراتیک بود، و مخالفت ها با تبعید وزندان و شکنجه ودر مواردی با اعدام پاسخ داده می شد. روشنفکران و دگراندیشان و شخصيت های مترقی به اشکال گوناگون حذف، ايزوله و يا سرکوب می شدند. شاه حتی احزاب و نشریهها و تشکل های دست ساز و وابسته به خودش را هم تحمل نکرد(13). سانسور رسانهها و قلم شکنی نیز واقعیت های دیگر جامعه بودند. رژیم بی پروا و آشکارا نقض کننده “حقوق بشر” بود .بی دلیل نبود که طرح “حقوق بشر” کارتر و” فضای باز سیاسی” ( یا فضای سیاسی باز) برای رژیم شاه مساله ساز شد. اين طرح در بروز انقلاب سال57 بی تاثير نبود اما علت اساسی نمی توانست باشد چرا که این طرح فقط در رابطه با ايران مطرح نشد و بسیاری از کشورهای “جهان سوم” را دربرگرفت. طرح ” حقوق بشر” درجامعه ای خفقان زده شبیه جامعه ی ایران که رهبرش ” دشمن مشارکت سیاسی روشنفکران و مردم ” اش و خفه کننده هر صدای مخالفی بود، طبیعی و بدیهی بود که اوج گیری و تشدید جنبش آزادیخواهانه و لرزهها و تکانهای سیاسی و اجتماعی پیامد داشته باشد.
ج: علیرغم افزایش در آمد نفت و رفاه نسبی و تجدد گرایانه ( به ویژه سال های 55-54) تضادها و اختلاف های طبقاتی گسترش و تعمیق می یافت، که همراه با افزایش فاصله و شکاف ثروت و فقر از زمینه سازان بروز انقلاب شدند. اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از بالا گریبانگیرو مشگل آفرین شده بودند. در سال های نزديک به انقلاب بحران نفت معضلاتی در عرصه ی مختلف اجتماعی و اقتصادی ايجاد کرده بود. با این حال بسیاری از صاحب نظران عرصهی اقتصاد بر این نظرند که شرايط جامعه به لحاظ اقتصادی آنگونه نبود که عامل اقتصاد و تضاد های طبقاتی را بتوان عامل اصلی بروز انقلاب قلمداد کرد.
د:امکانات رفاهی در شهرها و جاذبه های زندگی شهری یکی از عوامل مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به پایتخت و شهرهای بزرگ بود . دستيابی به استانداردها زندگی شهری و پایتختی سبب حاشيه نشينیی زورآبادی وحلبی آبادی و زاغه نشینی، به ويژه در اطراف پایتخت شد. حاشیه نشین هائی که به دلایل طبقاتی و فرهنگی و دینی پايگاه اجتماعی روحانیون را در سطح تهران و ساير شهرهای بزرگ تقويت کردند.
ذ: جامعه به لحاط اخلاقی و فرهنگی دچار تشدید تنافض شده بود. فساد مالی و اخلاقی در دستگاههای حکومتی و اداری رو به تشديد داشت، درگیری ها و ناسازگاری های مظاهر گوناگون سنت و تجدد بحران آفرین می نمودند. درچنین شرایطی بر بستر مشگلات سیاسی و اقتصادی، زمینههای بروز انقلاب مهیاتر می شدند.
ر : انقلاب ۵۷ يک انقلاب فراگير بود و اکثر قریب به اتفاق گروه ها و اقشار جامعه و طبقات اجتماعی و “گروه های فرا طبقاتی و اجتماعی” ايفای نقش کردند. نقش کارگران و ساير زحمتکشان (مثل نقش کارگران صنعت نفت ) و روشنفکران غير مذهبی ( به ويژه روشنفکران اهل قلم، دانشجويان و زنان) و رو حانيون و بازاريان چشمگیر بود. “طبقه کارگر” با تاخير وارد ميدان شد، اما همين حضور با تاخير پراهمیت بود. اینکه از دل اين فراگيری و سد شکنی تاريخی و شعارها جانور عقب ماندهای بيرون زد ونوعی لمپنيسم اسلامی پس افتاد، مدرن بودن انقلاب را زیر سؤال کشانده و سبب شده است به نظری که انقلاب ۵۷ را انقلابی مدرن می پندارد به دیده ی تردید دیده شود. نمی تواند خواست نيروهای بر پا کننده ی انقلابی مدرن، و نيرو های شرکت کننده در آن مدرن بوده باشند اما عجيب الخلقه ای مرتجع بسانِ حکومت اسلامی از دل آن بيرون بيايد. در میان نیروهای درگیر انقلاب نه فقط نيروهای مذهبی بلکه چپ ها، نیروهای ملی و سکولار و بخشی از روشنفکران درک و فهم درستی از آزادی، دموکراسی، حقوق بشر،سکولاریسم، مدنيت، مدرنيت و توسعه در عرصه های گوناگون نداشتند. حتی فضای فکری،سياسی و فرهنگی جامعه ی روشنفکری ما با تحمل ديگری و دگرانديشی و مخالفت، که نشانه ای از مدرن بودن است ، تا حدودی بيگانه بود.
ز: جنبشها و شورش های اجتماعی در شکل گیری انقلاب بهمن تاثیر گذار بودند. انقلاب مشروطه نقش مهمی در طرح شعارها و خواست های مدرن در جامعه داشته است. آنجا که روند شکل گیری انقلاب به مدرنيته ومدرنيسم، و به طور کلی به تجدد نزديک می شد، بارقه های ادامه ی منطقی انقلاب مشروطه از خود بروز می داد. نهضت ملی شدن صنعت نفت و ویژگی استقلال طلبانه این جنبش بر طرح شعار استقلال در روند انقلاب بی تاثیر نبود. اما شکست این جنبش و کودتای 28 مرداد، و استبداد محمد رضا شاهی تاثیر بسزائی در واژگونی رژیم پهلوی داشت. بلوای 15 خرداد سال 1342اما سبب تقویت و رادیکالیزه شدن جنبش روحانیت شد و نخستین سنگ بنای حکومت اسلامی را گذاشت. پيش از شورش 15 خرداد نیزمذهبيونِ سياسی از ” حکومت اسلامی ” سخن گفته بودند، و پلاتفرم “ولايت فقيه ” هم سال ها پيش از انقلاب ۵۷ منتشر شده بود، (که بعداز انقلاب آيت الله منتظری آن را به مردم ميهنمان قالب کرد). آخوند ها و آخوند نما ها از 15 خرداد برنامه ریزیی منسجم تشکیلاتی آغاز کردند تا دين سالاری پياده کنند. رخداد15 خرداد تثبیت کننده رهبری خمینی بر جنبش روحانیت شد. قاطعيت و لجاجت خمينی در مبارزه اش عليه شاه و وعده های فريبکارانه و خدعه هایاش در مطرح شدن اش نقش داشت، ضمن اينکه شخصيت سياسی و مذهبی ديگری با ويژگی های خمينی در اپوزيسيون شاه وجود نداشت. خمينی بر بستر ضعف ساير گروه های اجتماعی و به ياری سرمايه ها و امکانات تبليعاتی داخلی و خارجی مطرح تر شد. نقش بنگاه خبر رسانی بی بی سی، انتقال خمينی از نجف به پاريس اهميت تبليغاتی زيادی برای خمینی و دارو دسته اش داشتند، خمینیای که پس از نامه نگاری ها و هشدار ها ی روشنفکران و مخالفان به شاه ، و برنامه های کانون نویسندگان (“ده شب ” شعر در انستيتو گوته ( مهر ۱۳۵۶) و…) به صرافت افتاد تا در پيامی از آخوند ها بخواهد تکانی بخورند. او اطلاعیه داد که:
“….یک فرصت جدید امروزدر ایران به وجود آمده و این فرصت می تواند مورد استقبال شما قرار بگیرد، در غیر این صورت موقعیت فعلی پیش نمی آید. حالا نویسندگان و گروه های سیاسی انتقاد می کنند. آن ها نامه می نویسندو امضا جمع می کنند، شما هم می توانید بنویسید و…..”
آن هنگام هنوز شعارها ی مخالفان آزادی و استقلال بود، خواست اصلی – علیرغم درک و فهم های متفاوت و ناپخته و نسنجیده – دمکراسی بود نه اسلام خواهی ، اما بتدریج رهبری روحانيت با بهره گيری از شورمذهبی، نبودِ شعور سياسی بخشی از مردم، و نا آگاهی و بی لياقتی برخی از شخصيت ها و نيروهای سياسی غير مذهبی و فقدان تشکيلاتی منسجم و فراگير که آزاديخواهی و آزاد اندديشی بن پايه اش باشند، انقلاب را به کجراهه ی اسلامی کشاند. روابط و تشکل های دست نخورده روحانيون ( حداقل 55 هزار مسجد، هیئت های عزاداری، تکیه ها، حوزه های علمیه و ….) سبب شدند خمينی و یاران اش اين مجموعه را فعال و بهم نزديک کنند. خمينی در عینِ حال از حربه دروغ، خدعه، فريب، تقيه ، و سياست بازی استفاده می کرد تا دیگران بهتر بفريبد. او قبل از کسب قدرت از آزادی و دموکراسی و عدالت و استقلال گفت و قول داد برای تحقق آن ها تلاش کند.
س: عوامل منطقهای و بین المللی در بروز انقلاب نقش داشتند اما نه در آن حدی که معمولا” با برداشت ” تاریخی مان ” از مفهوم ” توطئه” سراغ اش رفته ایم و کل حرکت ها و جنبش ها را ” توطئه ” ی بیگانگان پنداشته ایم . رخدادهای دهه 60 و 70 در اروپا و امریکای لاتین برروند شکل گیری و بروز انقلاب بهمن تاثیرگذار بودند. در مقطع انقلاب نیز ايران اهميت گذشتهاش را برای غرب بتدریج از دست می داد . شاه بر بستر توهم خود بزرگ پنداری و خود کوروش انگاری اش برای متحد ان خارجی اش شاخ و شانه می کشید، متحدانی که مدت ها بود رفتار شاه را نمی پسندیدند. این نارصایتی ها از همان جشن های 2500 سالگی بنیانگزاری شاهنشاهی خود را نشان داده بود، نمایش پُرجرجی که بیش از 200 میلیون دلار هزینه برداشت اقدامی که نه فقط خشم مخالفان و روشنفکران جامعه ، حتی صدای امریکائی ها را هم در آورد . همان هنگام جرج بال، معاون سابق وزارت امور خارجه گفت : ” شاه در کشوری که درآمد سرانه مردم ان 250 دلار در سال است ، مانند یک امپراطور جشن برپا گرده و با ادعای رفورم و نوگرائی البسه و پوشاک دوران استبداد باستانی را به نمایش می گذارد” .
امريکا و انگليس برخی از اقدام های شاه را ” منطقی و درست” نمی دیدند، به ویژه تلاش برای به دست گرفتن رهبری اوپک برای افزایش قیمت نفت، نزديکی به روس ها و کشور های بلوک شرق وسوريه و …را امريکا و انگليس بر نمی تابيدند. عملکرد شاه درعرصه سياست داخلی نیز مورد رضايت امريکائیان، بويژه دموکرات ها نبود .اما شرايط ايران و همجواری اش با ” اتحاد شوروی ” آن ها را ترسانده بود که مبادا رخدادهای جاری سبب شوند چپ ها به نيروی جايگزين حکومت شاه بدل شوند و علاوه برلطمه زدن به منافع امریکا آن کمربند امنيتی ای که دور وبر اتحاد شوروی دست و پا کرده بودند نیز شل تر کند. به همين خاطر تقویت روحانيون و ليبرال های نزديک به روحانيون در دستور کارشان قرار گرفت. کنفرانس گوآدولوپ نیز، که نقش حامی روحانیون و خمینی بازی کرد، در پیدائی انقلاب و پیروزی روحانیون نقش تعيين کننده نداشت.
(ادامه دارد)
**********
منابع و توضیح ها:
1- این نقل قول ها از قولِ شعبان جعفری با قلم، و ازدهان های بسیارانی نوشته و شنیده شده است. اما در مصاحبه خانم هما سرشار با شعبان جعفری ، شعبان جعفری به گونهای پاسخ خانم سرشار را می دهد که به نوعی انکارِگفتن چنین سخنی از سوی اوست .
” سرشار: بعد از انفلاب هم برایتان تعدادی لطیفه ساخته اند، شنیده اید؟
جعفری: نه والا
سرشار:….از قول شما می گویند:” ما که بی مخ بودیم شاه رو بر گردوندیم، مُخ داراش خمینی رو!!”
جعفری : ( با خنده) شمام خوب مارو فیلم کردی ها !” ( شعبان جعفری، هما سرشار ، ص 381).
2- هوشنگ ازغندی( مامور خدمت در ساواک) سال 57 ، مصیبتی بزرگ بر ملتی بزرگ، امریکا، اورلندو ، سال 1996
3- داریوش همایون، نالازم ترین و آسانترین انقلاب تاریخ، مجله آرش( پاریس)، شماره 13بهمن 1370( فوریه 1992) صص 17 و 18
4- داریوش همایون، در باره انقلاب بهمن ، مجله آرش(پاریس)، شماره 102، دی ماه 1387( ژانویه 2009)
5- منبع شماره 3
6- هما سرشار، شعبان جعفری ، پرسش و پاسخ، نشر ناب( لس آنجلس) چاپ دوم، بهار سال 1381
7- غنینژاد: انقلاب منشا اقتصادی نداشت/ شهرنشینان و روشنفکران منادیان انقلاب شدند.
http://tarikhirani.ir/fa/news/43/bodyView/3067 %
8- باقر مومنی، از موج تا توفان، نشریه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نقطه، سال اول، زمستان 1374 و بهار 1375
9- مقاله ای که به انقلاب ایران انجامید !
http://www.mojtaba334.blogfa.com/post-150.aspx
10- “تيری دوژاردن”روزنامه نگار فيگارو که زمان انقلاب در ايران بود.
11- مهرداد مشایخی و داریوش همایون ، در باره انقلاب بهمن ، مجله آرش(پاریس)، شماره 102، دی ماه 1387( ژانویه 2009)
12- منبع شماره 5
13- نگاه کنید به تاریخچه های احزاب مردم و ملیون و ایران نوین، وبالاخره حزب رستاخیز . شاه بساط آن سه حزب فرمایشی را برچید و حزب واحد رستاخیز را بنا نهاد و به صراحت هم اعلام فرمودند که اگر کسی مخالف ایشان و حزب مربوطه است تقاضای گذر نامه کند و از ایران برود !.(شهاب برهان، از زندانیان سیاسی رژیم پهلوی نقل می کند : ” شخصی در زندان قصر بود که به خاطر همین تقاضا، بجای گذرنامه، سه سال حبس گرفته بود!”) ( مجله آرش ، شماره 102،ص 30)
منابع دیگر:
1- محسن یلفانی ، ده شب شعر1356، بررسی و ارزیابی یک تجربه ، سخنرانی ( پاریس)، 30 دیماه 1367( 20 زانویه سال1989)
2- ناصر پاکدامن، ده شب شعر1356، بررسی و ارزیابی یک تجربه ، سخنرانی ( پاریس)، 30 دیماه 1367( 20 زانویه سال1989)، از انتشارات کانون نویسندگان در تبعید.
3- به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن ۵۷ ، تحلیل و بررسی آن انقلاب
http://shora-hamburg.com/%D9%86%D9%88%D8%B4%D
4- ما لات ها کودتا کردیم ….
http://www.balatarin.com/permlink/2010/9/24/2199623
5- آشفته گی در ارزیابی انقلاب بهمن 57
http://payanekar.blogspot.com/2012/12/57.html
6- مجله آرش ( پاریس)، شماره های 13، 24، 35، 102 ( با بیش از 30 مقاله در باره انقلاب بهمن).
7- ایران در قرن بیستم، ژان پیرویگار،برنارد هوکارد، یان ریشار، ترجمه هوشنگ مهدوی.
8- مهرداد مشایخی، نوسازی سیاسی، اقتدارگرائی، دموکراسی، کودتا / شهروند ، شماره های 372 و 373 ، شهریور 1374
9- چرا انقلاب شد؟ تفسیری از دکتر شاپور بختیار
http://melliun.org/iran/18531
10- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمهی کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیر شانهچی، تهران، نشر مرکز، 1381، چاپ پنجم.
11- چرا انقلاب 1357 اسلامی شد؟، مشرق ، پنجشنبه ۱۷ بهمن /۱۳۹۲ / 6 فوریه سال 2014
12- مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، دفتر نهضت آزادی ، 1984
خرد از بیخبران آموز ای شاه خرد – که بتحریف قلم گشت خط مرد قویم «ابوحنیفه ٔ اسکافی»
با درود
شوربختانه مسعود نقره کار نمی خواهد قبول کند که غلبه شور بر شعور باسوادان مملکت و فرو کاستن
اختلافات سیاسی به دعوای شخصی با شاه و عدم درک مقوله ای بنام”منافع ملی” سبب شد که با شعار
*”امام نابودش کن٬ ایران هم رویش”* رابطه قدیمی و پنهان خود با خمینی را اشکار کنند و علنا به زیر
عبای ملایان بروند. گفتگوی «الهه بقراط با محمود رفیع» بهترین سند برای نشان دادن همسوئی کنفدراسیون
و ملایان متحجر انهم در سال۱۳۴۷ می باشد. مسعود نقره کار دیگر نمی تواند با شعار گول خوردن رفقا
و یا کسانی که مدعی پیروی از مصدق هستند از یک اخوند و دیر شدن پشتیبانی از«بختیار» پرونده بدبخت
کردن مردم را ببندند و فقط بگوید بله «شاه مقصر سرکار امدن خمینی است”!!!
خوب شاه به اعضای کنفدراسیون گفت که به عراق بروند و با خمینی دیدار و مذاکره کنند؟
“محمود رفیع”از دبیران وقت کنفدراسیون می گوید که «کنگره کنفدراسیون رأی داد که ما با دانشجویان الهیات،
یعنی طلاب، در نجف رابطه برقرار کنیم» تابستان 1969. ما به عراق رفتیم. بقراط می پرسد: چند نفر بودید؟
بله، دو نفر بودیم، همراه آقای مجید زربخش دبیر تشکیلات کنفدراسیون با هم رفتیم.
ایا با خمینی م ملاقات داشتید؟ و “محمود رفیع” پاسخ می دهد بله فکر کم دوبار ملاقات داشتیم.
به دوستان توصیه می کنم که مشروح مصاحبه را در سایت الهه بقراط مطالعه کنند٬ درس اموز است.
ایشان با دلخوری نقل قولی منتسب به شعبان جعفری را نقل می کند بدین مضمون: که ما بیسوادها و لاتها کودتا
کردیم و قدرت را تحویل با سوادان دادیم و با سوادان ما انقلاب کردند و مملکت را بدست لاتها و ملایان دادند!
من قضاوت در رابطه با واقعیت نهفته در این طنز تلخ را به قضاوت عموم مردم می گذارم.
در پایان لازم میدانم به نکته ای مهم اشاره کنم زیرا سیاسی کاران ما هر بار که در تنگنا قرار می گیرند و
مجبور به پاسخ می شوند با جوابی کلیشه ای که: «نمی شد به بختیار کمک کرد دیر شده بود» سعی در به
فراموشی سپردن این فاجعه ملی دارند.من دو نمونه ملموس را به اینان یاد اور می شوم .
اول حرکت افتخار افرین اپوزسیون مصر و پشتیبانی ارتش از انان است که باعث شدند بلای ایران بر مصر
نازل نشود و جلوگیری شد ازتسلط ادمخواران اسلامی بر مصر .
اما دومین نمونه برایمان ملموس تر است و ان شباهت سرنوشت «بختیار با محمد بوضياف» است.
(محمد بوضياف -Mohamed Boudiaf (23 June 1919 – 29 June 1992 )
او هم از رهبران انقلاب الجزایر بود و بعد از شکست فرانسه بوسیله دوستان دیروزی از گردونه قدرت به
بیرون پرتاب شد و به مراکش تبعید شد اما بعد از۲۷ تبعید وقتی از او کمک خواستند نه نگفت و بسرعت به
وطنش بازگشت و در جواب اینکه چرا حالا؟ گفت من سرمایه ای سیاسی هستم اگر نتوان از ان امروزه روز
که کشور در خطر است استفاده کنیم پس چه زمانی بکارم می اید؟ زیرا نمی خواست فقط وجیه المله بمیرد.
در فوریه۱۹۹۲ قبول مسؤلیت کرد و در ۲۹جون همان سال در هنگام مصاحبه زنده تلویزیونی بوسیله محافظ
خودش با شلیک سه گلوله کشته شد. محافظ او هم از باورمندان اسلام عزیز بود.
مردم ایران در فقر و فحشا و اعتیاد دست و پا می زنند ایا شاه و حکومت او باعث این افتضاح هستند؟
فکر کنم زمان” من نبودم دستم بود ” بسر امده باشد .
با درود بر ایران
هرگاه در نوشته ای به واژه روشنفکر بر می خورم به ویژه از نوع روشنفکر های سالهای دهه پنجاه خورشیدی و به ویژه از نوع روشنفکر های آقایان ملیون و ملی مذهبیون چندشم می شود . رویتان گلاب حالم بهم می خورد . ولی تعجب می کنم از بازماندگان این آقایان . تعجب می کنم از این همه پر رویی و این همه وقاهت و این همه دروغ و این همه نوکر صفتی و مملکت فروشی . بی حیایی . بی آبرویی . این همه بخل و حقارت . از طرف دیگر بسیار شاد و خندان می شوم از این که ایرانی خوب این آقایان را شناخته است و باد معده هم با کلاه این آقایان پیمانه نمی کند . در ضمن بسیار به جاست که به گونه ای به اگاهی این آقایان برسد که آقایان : خوشبختانه مردم ایران به این درجه از آگاهی در باره شما رسیده اند که هر که را شما تمجید کنید مردم از آن متنفر می شوند و بالعکس هرکه را شما تخریب کنید مردم به خوب بودن و حقانیت آن کس بیشتر ایمان پیدا می کنند . خودتان هم به این نتیجه رسیده اید .