استقلال - آزادی - عدالت اجتماعی (جمهوری ایرانی)
به سایت خبری جبهه ملی ایران ،پرببنده ترین سایت نیروهای ملی خوش آمدید
این سایت خبری مستقل است و به انعکاس اخبار تشکلهای جبهه ملی ایران و نیروهای ملی در سراسر جهان اختصاص دارد
از دیگر صفحات این تارنما در زیر این پیام با کلیک روی صفحه دیدن کنید
 
¤ اخبار دانشجویی
¤ صدور حکم زندان برای ۲۰ نفر از بازداشت شدگان زلزله آذربايجان
¤ دیدار اعضای جبهه ملی ایران با فرید طاهری
¤ روز دانشجو در مزار کیانوش آسا/ بیانیه دفتر تحکیم وحدت
¤ احضار مجدد پیمان عارف به دادگاه
¤ پیمان عارف بار دیگر از تحصیل محروم گردید.
¤ دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران در بیانیه ای مشترک: «صدای دانشجویان دربند باشیم»
¤ بیانیه‌ دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال; «تشکیل جبهه‌ دموکراسی‌خواهان برای صیانت از منافع ملت ایران در مقابل استبداد داخلی»
¤ ممانعت از آزادی پیمان عارف، فعال سابق دانشجویی
¤ پیمان عارف، دانشجوی زندانی، پس از اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شد
¤ پیمان عارف برای سومین بار بازداشت شد
سایتهای دیگر
 
اندیشگاه ملی/ آریان پور
¤ صفحه اول  ¤ اخبار ايران  ¤ اخبار جبهه ملی  ¤ بیانیه های جبهه ملی  ¤ کورش زعيم  ¤ جبهه ملی اروپا  ¤  واشنگتن  ¤ اخبار دانشجویی  ¤ خارج از کشور  ¤ دکتر ورجاوند  ¤ زنان  ¤ نشریات  ¤ دیدگاه  ¤ دریادار مدنی  ¤ رضا آذرخش  ¤ اندیشگاه ملی/ آریان پور  ¤ کنگره ملی/ امیرانتظام  ¤ مقالات  ¤  عضويت  ¤ نهضت آزادی/حزب ملت ایران  ¤ کارگران  ¤  اسناد جبهه ملی  ¤ جوانان جبهه ملی  ¤ دکتر باوند  ¤ كانون انديشه و سخن.  ¤ بیژن مهر  ¤  سمينار جبهه ملی  ¤  فرهنگ  ¤ همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران  ¤ دفتر پژوهش های جبهه  ¤ اخبار زندانیان سیاسی  ¤ برنامه تلوزیون  ¤ اقتصاد  ¤ آلبوم عکسها  ¤ تماس با ما ¤ آرشیو خبرها
يک خليج و هزاران سال هويت ايرانی-امير هوشنگ آريان پور
27 فروردین 1385       بازگشت به صفحه قبل 
يک خليج و هزاران سال هويت ايرانی

تجاوز به نام " خليج فارس" بيش از پنجاه سال است که در جريان است. با وجود اينکه آبراهی که شبه جزيره بی آب و علف عربستان و فلات ايران را از هم جدا می سازد از هزاران سال قبل با نام " خليج فارس" ( Persian Gulf) شناخته شده ، در چند دهه گذشته پس از ملی شدن صنايع نفت ايران به ابتکار ابر مرد تاريخ ايران دکتر محمد مصدق، مقامات دولتی انگليس از فرط استيصال و بمنظور انتقام پروژه رواج نام " خليج عربی" را بجريان انداختند. شيخ نشينهای عربی تازه بدوران رسيده دست نشانده آنها نيز که هميشه گوش به فرمان دستورات اربابان انگليسی خود بوده و هستند از اين فرصت استفاده کرده و در شيخ نشينهای خود از اين نام جعلی استفاده نمودند. اخيراٌ هم با صرف ميليونها دلار باد آورده نفتی تاجران ونيزی کشورهای غربی را که برای بدست آوردن سود بيشتری حاضر به انجام هرکار خلاف قانون و غير انسانی هستند ، وادار کرده اند در بروشور ها و مکاتبات خود واژه " خليج عربی" را بجای " خليج فارس" به کار برند .

سابقه نام خليج فارس

گفته شده : "يک عکس بهتر از هزار کلمه است" ضمناٌ مدارک اصيل تاريخی باقی مانده هيچوقت دروغ نمی گويند. به بعضی از اين مدارک تاريخی که اصل آن ها در موزه ها، کتابخانه های دولتی و ساير مراکزی که اسناد تاريخی نگهداری می شوند اشاره می شود:
1- نقشه " هکاتئوس" ( Hectaeus) مربوط به 500 سال قبل از ميلاد مسيح در اين نقشه خليج فارس بنام "Persian Gulf " ناميده شده است.
2- نقشه اراتوسنز " Eratosthnes " مربوط به 250 سال قبل از ميلاد مسيح نام " Persian Gulf" تکرار شده است.
3- نقشه دی سنارک "Dicaeachus " مربوط به 285 سال قبل از ميلاد مسيح خليج فارس را بنام
" Gulf Persique " خوانده است.
4- نقشه استرابو "Strabo " مربوط به 20 سال بعد از ميلاد مسيح آنرا بنام " Persian Gulf " و آبراهی را که در غرب شیه جزيره عربی قرار دارد بنام "Arabian Gulf " خوانده است.
5- در نقشه ديگری که در دوران خلفای عباسی در کتاب " تاريخ عرب" بقلم فيليپ حيتی (Philip Hitti " که در قرن نهم ميلادی بچاپ رسيده است، خليج فارس را بنام "Bahar Farsi " و خلیج عربی که در غرب شبه جزيره عربستان است بنام "Bahar Qulzum " يا دريای سرخ خوانده است.
6- در نقشه جهان ابو ريحان بيرونی مربوط به 1030 ميلادی خليج فارس بنام "Mare Farse " نشان داده شده است.
7- در نقشه جهان ا درِيسی که مربوط به 1160 ميلادی است خليج فارس بهمين نام ذکر شده است.
8- در نقشه جهان سالتر "Psalter " مربوط به قرن سيزدهم ميلادی که در تحت نفوذ کليسا تهيه شده است، مرکز جهان را منطقه " بتلهام" ( Bethlehem) يعنی محلی که ادعا شده حضرت مسيح بدنيا آمده است تصور کرده اند ، خليج فارس را بنام "Pers Gulf " خوانده اند.
9- در نقشه ای بنام نقشه ايران قديم که توسط دوونتی "Duvotenay " جغرافيدان فرانسوی در سال 1881 ميلادی تهيه شده خليج فارس بنام "Golfe Persique " ذکر شده است.
10- در نقشه جهان بطلميوس " Ptolemaeus" مربوط به 1895 ميلادی خليج فارس بنام " Sinus Persicus" و خايج عربی بنام "Sinus Arabicus " نشان داده شده است.
بايستی توجه کرد که نقشه های ذکر شده در شماره های 5 و 6 و10 توسط خود اعراب تهيه و بچاپ رسيده اند و ايرانيها دخالتی در تهيه آن نداشته اند!
در مورد نام " پرس" و " پرشيا"، سر آرنولد تالبوت ويلسن در کتاب خود بنام " خليج فارس" يا The Persian Gulf " که به فارسی نيز زير نام " خليج فارس" بوسيله آقای محمد سعيدی در سال 1366 ترجمه و بچاپ رسيده است، در فصل چهارم صفحه 83 چنين بیان کرده است:
" حوزه ايالت فارس در قرون گذشته شامل تمام سواحل شرقی خليج فارس بوده است و از رودخانه تاب تا تنگه هرمز امتداد داشته است . يونانی ها اين ايالت را باسم " پرسيس" می ناميده اند و بعد ها اشتباهاٌ تمام خاک ايران را بهمين اسم خوانده اند و اين اسم اشتباهی هنوز تا بامروز در اروپا شايع می باشد زيرا السنه اروپايی ايران را از اشتقاق کلمه " پرسيس" باسم " پرس" و " پرشيا" می خوانند در صورتي که خود ايرانی ها مملکت خويش را ايران می نامند و فارس يا پرسيس قديم فقط يکی از ايالات جنوبی آن می باشد."
چون سواحل فارس يا به گفته يونانيها " پرسيس" در کنار اين خليج قرار دارد لذا از زمانهای بسيار دور آنرا خليج فارس نامگذاری کرده اند. چنانچه آبراهی که در قسمت غربی شبه جزيره بی آب و علف عربستان قرار داشت بنام " خليج عربی" خوانده اند در حاليکه نه تنها در آن ايام قديم کشوری بنام عربستان وجود خارجی نداشت، بلکه تا سال 1926 که دولت استعماری انگليس اين سرزمين را به فردی بنام عبد العزيز سعود ابن سعود واگذار نمود نيز چنين کشوری در بين کشورهای آنروز جهان موجود نبود. علت اين نامگذاری صرفاٌ بخاطر مردمان بومی عربی که در گذشته دور در آن سرزمين گرم و سوزان اطراق کرده بودند بوده است. و بهمين ترتيب با وجود آنکه سواحل شمالی و شرقی خليج مکزيک که متعلق یه آمريکا است بمراتب بيشتر از سواحل غربی و جنوبی متعلق به مکزیک است و منطقی بنظر می رسد که نام اين خليج به "خليج آمريکا" تغييريابد؟ پس چرا کشور آمريکا ادعای تغيير نام اين خليج را به "خليج آمريکا" نکرده است؟ علت پر واضح است چون حدود سيصد سال قبل از اينکه در سال 1776 کشور های متحده آمريکا بوجود آيد اين خليج به اين نام نامگذاری شده بود و تغيير آن امکان پذير نخواهد بود مگر آنکه دو کشور آمريکا و مکزيک هر دو به توافق رسيده و درخواست های رسمی خود را به مراجع قانونی جهانی و سازمان ملل ارائه نمايند.
البته هر کشور می تواند هربخش يا منطقه ای از کشور خود را بهر نامی که مايل است بنامد، چنانچه ما ايرانيها به دريای شمالی خود نام " بحر خزر" را داده ايم در حاليکه سايرين آنرا بنام " Caspian Sea " می خوانند. بهمين ترتيب دريای جنوب بندر عباس را ما " دريای مکران" خوانده ايم در صورتيکه ديگران آنرا " دريای عمان" می نامند، و فرانسويها کانال شمالی بين انگليس و فرانسه را "کانال مانش" و انگليسی ها آنرا " English Channel " می نامند.
ذکر اين مطلب بسيار ضروری و مهم است، خليج فارس مانند ديگردرياهای جهان برای عبور کليه کشتيهای تجارتی جهان آزاد بوده و هر واحد شناوری که قوانين بين المللی درياِيی را مراعات نمايد حق استفاده از اين خليج را داراخواهدبود. تغيير نام خليج هيچگونه تغييری در امتيازاتی که کشور ايران از اين خليج از قبيل: ( محدوده آبهای سرزمينی ، ايجاد بنادر، استقرار سکوهای شناور نفتی ، استفاده از منابع زير دريا بر مبنای خط ميانی به توافق رسيده با همسايگان، جزاير ايرانی واقع در خليج فارس، محدوده ماهيگيری و غيره ) دارا می باشد نخواهد داد.

برای شناخت بيشتر کشورها و شيخ نشينهای سواحل خليج فارس،لازم است به طور مختصر به ذکر سوابق تاريخی اين آدمکشان حرفه ای و دزدان دريايی و آدم ربايان و برده فروشان يک لا قبای ديروز ، که از اوايل قرن نوزدهم تن به بندگی و نوکری دولتهای استعماری انگليس داده و در سالهای اخير با بهره برداری از فروش ذخاير نفتی خود تبديل به تازه به دوران رسيده های بی اصل و نسب و بی فرهنگی که صادراتشان به دنيای خارج از سرزمين هاي بی آب علفشان، تنها اشاعه مذهب اسلام از نوع " وهابی " آن و پشتيبانی از گروه های تروريست "طالبان" و "القاعده" است. بپردازيم.

به نوشته محقق انگليسی " سر آرنولد تالبوت ويلسون " . در امتداد سواحل غربی خليج فارس جمعاٌ دو کشور و نه شيخ نشين دست نشانده دولت استعماری انگليس مستقر شده اند، به اين شرح:

عمان

" عمان هم از نقطه نظر سياسی و تاريخی و هم از حيث موقع جغرافيايی از کليه نقاط عربستان متروک تر و دور افتاده تر بوده است. يکطرف آنرا دريا و طرف ديگرش را بيابانی ريگزار احاطه کرده است. اهالی آنجا نيز از ساير طوايف اعراب بدوی تر و بی تمدن تر هستند. فقط مسقط تا اندازه ای با دنيای خارجی آشنايی و مراوده دارد و بندر مذکور يگانه بندری است در تمام عمان که کشتی های تجارتی بدانجا آمد و رفت می کنند. حکومت عثمانی حتی در زمان سلطان سليمان هم به عمان دست نيافته و هيچيک از خلفای اوليه نيز نتوانستند آنجا را تحت نفوذ و تسلط خود در آورند. ناحيه عمان قرنها متمادی مستقل بوده و حکمرانان آن بنام امام يا سلطان ناميده می شده اند و ساکنين آنجا عموماٌ عرب مسلمانند و نسب آنها به دو عشيره مهم قحطانی و عدنانی می رسد.
عمان ابتدا در زمان کورش کبير بتصرف ايرانی ها در آمد، ولی پس از چندی قبايل بومی ايرانی ها را از آنجا خارج کردند. سالهابعد خسرو انوشيروان قشون بزرگی به يمن فرستاد و آنجا را متصرف گرديد و بعلاوه حضرموت و محمره و عمان و بحرين را نيز به متصرفات ايران افزود. در سنه 630 حضرت محمد يمن و نجد را به حيطه تصرف اسلام در آورد و امرای عمان را به ترک بت پرستی و قبول اسلام دعوت کرد.
اهالی عمان در سنه 751 ميلادی مردی بنام "جلند ابن مسعود" را به اميری خويش انتخاب نمودند و او را به عنوان اولين امام بحق عمان ناميدند.
پس از آن تاريخ تا اواخر قرن هيجدهم حکومت عمان در دست يک سلسله طولانی امام هائی بود که دارای اقتدار کامل نظامی و سياسی و مذهبی بودند.
در يک موقع که عمان به حال اغتشاش و هرج و مرج افتاده بود خليفه عباسی مهتدی ( 892- 902) حاکم بحرين موسوم به محمد بن نور را مامورنمود که بدانجا حمله نمايد . نور با قشون زیادی به عمان رفت و امام آنجا را که " اذان" نام داشت به قتل رسانيد و سرش را بنزد خليفه فرستاد. نور با کمال قساوت در آنجا مشغول حکومت شد، چنانکه " دست و گوش مردم را می بريد، چشمان نجبا را کور می نمود، و صدمات فوق العاده به اهالی وارد می آورد، قنات های آب را خراب می کرد و کتابها را می سوزانيد و بالاخره در عرض اندک مدتی سرتاسر مملکت را خراب و ويرانه ساخت".
از سنه هزار ميلادی به بعد که ضعف و انحطاط خلافت عباسی شروع گرديد ، اهالی عمان دوباره طرز حکومت قديم خود را پيش گرفتند . در اواسط قرن دوازدهم طايفه " بنهان" قوت يافتند و تا سنه 1429 ميلادی در عمان حکومت کردند.
در زمانی که عمان هنوز در تحت حکومت " بنهان" بود دوباره ايرانی ها بدانجا حمله بردند، اول اهالی شيراز در سنه 1265 و دوم امير محمد ابن احمد الخواری از اهالی هرمز به سرکردگی مغولها که در ان موقع بر همه خاک ايران تسلط داشتند . چندی بعد اهالی عمان مهاجمين ايرانی را از عمان اخراج کردند ولی سلاطِين هرمز تا اوايل قرن شانزدهم پيوسته برای خود حقی در آنجا قائل بودند. در قرن شانزدهم پرتقالی ها به خليج فارس رسيدند و مسقط را به تصرف خود درآوردند.
بقايای کاريز ها و قنوات و خرابه های ابنيه فخيمه و سد های بزرگ سنگی که در نقاط مختلف عمان يافت می شود همه به دست مهاجمين ايرانی يا به تعليم و راهنمائی آنها ساخته شده بود. به علاوه ايرانی ها طرز زراعت و فلاحت خود را هم به اهالی عمان آموختند. زيرا طريقه زراعت بومی در نواحی عمان بر خلاف انتظار فوق العاده ماهرانه و مطابق اسلوب صحيح است . ليکن از زبان و مذهب و فلسفه ايرانيان در اين صفحات هيچگونه اثری باقی نيست".
توصيفی که در کتاب " وقايع اتفاقيه " از شهر مسقط شده است اهميت سياسی و اقتصادی آنجا را در اوايل قرن شانزدهم بخوبی مجسم می کند.
" مسقط شهر بزرگ و پر جمعيتی است که يکطرف آن را کوههای بزرگ احاطه کرد و از سمت ديگرمجاور دريا می باشد . . . . بندرگاه آن کوچک و به شکل نعل اسب است و از مخاطرات بادهای شديد مصون و محفوظ می باشد. اين شهر مخزن تجارتی مملکت هرمز است و کشتی هائی که در اين حوالی اياب و ذهاب می کنند همه در آنجا لنگر می اندازند. مسقط از قديم الايام محل عمده خريد و فروش اسب و خرما بوده است . خانه های آنجا همگی ظريف و قشنگ است و در اراضی آن گندم و ذرت و جو و خرما بعمل می آيد و به توسط کشتی به خارج صادر می گردد. مسقط جزو متصرفات پادشاه هرمز است".
"در سال 1798 حکومت انگليسی بمبی يک نفر ايرانی متنفذ بنام " مهدی علی خان" را به سمت نمايندگی انگليس در بوشهر انتخاب نمود و به او دستور داد که به مسقط رفته و در صورت امکان اجازه نامه ای برای تاسيس تجارتخانه انگليسی در آنجا بگيرد و ضمناٌ اگر سلطان مسقط " سلطان ابن احمد" متعهد شود که فرانسويها را از عمان خارج کند به او وعده بدهد که يکنفر جراح قابل جهت پرستاری و مراقبت وی از هندوستان اعزام گردد. در پيرو مذاکرات مهدی علی خان معاهده ای بين انگليس و مسقط منعقد گرديد و سلطان متعهد شد که اولاٌ در مسائل بين المللی هميشه جانب انگليس را اختيار نمايد. ثانياٌ به فرانسويها و هلنديها اجازه ندهد که در مملکت او برای مقاصد تجارتی و غيره اقامت کنند. ثالثاٌ کشتيهای فرانسوی را از توقف در مسقط و خريد و فروش اجناس در آنجا ممنوع سازد. رابعاٌ در صورت وقوع جنگ بين کشتيهای فرانسوی و انگليسی جداٌ به انگليسی ها کمک و همراهی کند و ضمناٌ به آنها اجازه بدهد که در بندر عباس قلعه و تجارتخانه احداث نمايند زيرا در آن تاريخ سلطان مسقط بندر عباس را از دولت ايران اجاره کرده بود.
در سالهای بعد دولت های انگليس قرار دادهای مهم ديگری با سلاطين عمان برقرار کردند از جمله در سال 1873 "سلطان ترکی" با نماينده انگليس " بارتل فرر" برای جلوگيری از تجارت برده قراردادی را منعقد ساخت. در سال 1891 " سلطان فيصل" معاهده ای را به امضاء رسانيد که به موجب آن از صدور و ورود هيچ نوع مال التجاره ای جلوگيری ننمايد و بدون رضايت دولت انگليس نيز هيچ گونه مالياتی از اجناس صادره ماخوذ ندارد. در همان سال بر طبق مفاد قرارداد ديگری سلطان مسقط و عمان متعهد گرذيد که " نه خودش و نه اخلاف و جانشينانش اراضی و ايالات متعلق به مسقط و عمان و مضافات آن را به هيچ دولت ديگری غير از انگليس به عنوان فروش يا رهن يا پيشکش انتقال ندهد"!

بحرين:

بحرين عبارت از جزائر متعددی است که از همه آنها بزرگتر جزيره بحرين است و بعد از آن جزاير " محرق" "نعسان" و "سيتره" می باشند. جزيره بحرين از قديم الايام جلب توجه سياهان و مسافرين را کرده و نويسندگان متعدد در خصوص آن کتاب نوشته اند.
در قرون اوليه ميلادی بحرين که در وسط ساحل عربستان خليج فارس واقع است به مناسبت اسم يکی از نواحی عمده آن به نام " هاجر" معروف بوده و ايالت مشهور به حصنه نيز جزو آن محسوب می شده است.
در خصوص ساکنين اوليه بحرين مورخ معروف " طبری" در کتاب خود می گويد:
" در عهد پادشاهان اشکانی غير از قبيله "معد ابن عدنان" که اجداد آنها را بخت النصر از عربستان به اسارت آورده بود طوايف عرب ديگری در عراق اقامت نداشتند و ساير قبايل اعراب در بيابان حجاز يا در يمن سکونت داشته و بواسطه کمی آذوقه و زد و خوردهای داخلی در زحمت و مضيقه بسيار بودند. بدينجهت عده کثيری از سلاطين عرب و امرای حجاز مملکت خود را ترک گفته و چون از ترس پادشاهان اشکانی جرات ورود به خاک عراق را نداشتند ناگزير در بحرين و يمامه اقامت اختيار نمودند.
"خانواده های مهاجر عرب در تحت رياست " مالک" و برادرش عمرو حرکت کرده در سنه 190 ميلادی به هاجر که ناحيه عمده بحرين است رسيدند وچون ساکنين بومی بحرين از ورود آنها ممانعت می کردند ناگزير اعراب با آنها جنگيده همه را از آن سرزمين تاراندند.
به زودی قبايل مختلف ديگری از اعراب به اين مهاجرين پيوسته با آنها متحد شدند. از آن موقع به بعد تمام طوايفی که در بحرين گرد آمده بودند بنام " توخونيه " موسوم گرديدند. "
طبری می گويد: " در زمان اردشير، پادشاهی در بحرين بود موسوم به " ساتيرون" که در حصار و قلعه مستحکمی اقامت داشت. اردشير چون نواحی اطراف فارس را مسخر خويش ساخت قشونی هم به بحرين فرستاد و پس از يکسال محاصره قلعه را متصرف شده خزائن و دفائن آن را به ايران آورد و بعد پسر خود شاپور اول را به حکمرانی آنجا گماشت".
بعد ها در اوايل قرن چهارم ميلادی در موفعی که شاپور دوم هنوز طفل و صغير بود قبايل عرب بحرين و يمامه چندين مرتبه به خاک ايران هجوم آوردند. شاپور وقتی به سن بلوغ رسيد به جانب قبايل مذکور حمله برد و جماعت کثيری از ايشان را به قتل رسانيد. بقيه عده ای به خاک بين النهرين پناهنده شدند و عده ای هم که اهل بحرين بودند به وطن خود مهاجرت کردند. شاپور دست از تعاقب آنها نکشيد و با لشکری انبوه سوار کشتی شده در قطيف پياده گرديد و عده زيادی از اهالی بحرين را به قتل رسانيد و بعلاوه هاجر را بتصرف خود درآورد و قسمت اعظم قبيله عبد العيش را معدوم ساخت و به تميم حمله برد. عاقبت همينکه از قتل و خونريزی خسته گرديد به لشکريان خود دستور داد که شانه اسرا و محبوسين را سوراخ کرده طناب از ميان آن بگذرانند. بهمين واسطه شاپور در تاريخ شرق به نام ذوالاکتاف معروف شده است. از آن موقع به بعد بحرين جزو متصرفات فارس گرديد.
در صدر اسلام يعنی در اوايل قرن هفتم ميلادی حادثه مهم ديگری در تاريخ بحرين اتفاق افتاد. حضرت محمد در سال نهم بعثت خود العلی پسر خضرامی را مامور ساخت که به نزد منذر رئيس قبيله عبد القيس که در آن وقت از جانب خسرو دوم شاهنشاه ايران حکومت بحرين داشت رفته و او را به قبول اسلام دعوت نمايد. منذر واهالی بحرين که طوايف عبد القيس و بنی بکر در جزو آنها بودند قبول اسلام کرده و تا زمان خلافت ابوبکر به اين دين باقی ماندند. پس از مرگ منذر اهالی بحرين همگی از آئين اسلام برگشتند . خليفه مسلمين "العلی" را مامور دفع شورشيان نمود و وی با قشون خويش از نجد و يمامه گذشته و به خاک تميم که مابين يمامه و بحرين واقع است و اهالی آن مسلمان بودند داخل گرديد. العلی بعد از محاصره طولانی، قلعه " جوانه" را با جزيره داريان در خليج فارس متصرف شد و"حاتم" سرکرده شورشيان را به قتل رسانيده اسرا و غنائم بسيار به چنگ آورد و تسلط اسلام را دوباره در آنجا برقرار نمود. از آن زمان به بعد بحرين جزو قلمرو خلافت بنی اميه قرار گرفت و در زمان خلفای عباسی ضميمه عمان و يمامه گرديد."
"ابن بطوطه" تاريخ نويس عرب در مورد بحرين چنين نوشته است:
" بحرين شهر معتبر قشنگی است که انهار و بساتين و اشجار فراوان دارد و آب در آنجا به آسانی بدست می آيد يعنی همينکه قدری خاک زمين را با پنجه کندند آب از زير آن جاری می شود. در اين ناحيه نخل خرما و انار و ليمو و پنبه بعمل می آيد و هوا فوق العاده گرم است و بقدری شن در آنجا وجود دارد که غالباٌ ابنيه و منازل را در زير خود مدفون می سازد".
بنا به قول "ابن خرداذبه" مولف عرب که در حوالی سال 864 ميلادی می زيسته :
" اهالی بحرين همه دزد و قطاع الطريقند و زراعت در ميان ايشان معمول نيست ولی درخت خرما و شتر زياد دارند". در جای ديگر ابن خرداذبه می گويد: " در بحرين يک نوع خرما وجود دارد موسوم به انابيح که شراب مخصوصی از آن می گيرند و هرکس از آن شراب بياشامد عرق بدنش رنگ سفيد لباس را برنگ زرد مبدل می سازد".
در زمان " آلبوکرک" پرتقالی، جزيره بحرين به تصرف پرتقاليها در آمد. در سال 1622 ايرانی ها پرتقالی ها را از آنجا بيرون کردند. در سال 1718 سلطان " ابن سيف" پادشاه عمان به آنجا حمله برد و بحرين را تصرف کرد. در اواسط قرن هيجدهم بحرين به تصرف اعراب " حواله" در آمد. ولی ايرانيان به آسانی آنها رامغلوب ساخته و مجدداٌ بر بحرين تسلط يافتند. شيوخ جزء خليج فارس که اقتدار و شوکت نادرشاه آنها را بر سر جای خود نشانده و از ترس او جرات تجاوز نداشتند بعد از فوت کريمخان زند در سال 1783 اعراب طايفه "عتبی " به کمک قبايل "الصباح" بر جزيره بحرين مسلط شدند. از آن وقت تاکنون طايفه مذکور در بحرين پيوسته صاحب نفوذ و اقتدار مطلق مانده اند. در سال 1861 به واسطه دعاوی سياسی که دولتين ايران و عثمانی نسبت به بحرين اقامه می کردند، شيخ بحرين معاهده دوستانه ای با دولت انگليس منعقد ساخت و به موجب آن متعهد شد: اولاٌ جلوگيری از تجارت برده. ثانياٌ تعهد نمود که بعد از آن از اقدام به جنگ و دزدی در دريا خودداری نمايد. ثالثاٌ تعهد نمود که موارد شکايت خود را از تجاوزات ديگران به حکميت و قضاوت انگليسی ها واگذار نمايد. رابعاٌ به انگليسی ها اجازه بدهد که آزادانه در قلمرو مملکت او سکونت اختيار کرده و به تجارت بپردازند. خامساٌ هيچگونه قرارداد و عهد نامه ای با دول ديگر منعقد نسازد مگر با تصويب و رضايت دولت انگليس و به هيچ مملکت ديگری اجازه ندهد که در خاک بحرين نمايندگی سياسی و قونسولگری و مخزن سوخت تاسيس نمايد. سادساٌ اراضی و متصرفات خود را به هيچ دولت ديگری غير از انگلستان به عنوان رهن و فروش و پيشکش يا به عناوين ديگر انتقال ندهد. ( توجه خواننده عزيز را به اين مطلب بسيار مهم جلب می کنيم کليه مفاد قرارداد های منعقده با شيوخ بحرين تا سال 1971 که انگلستان تصميم گرفت از خليج فارس خارج گردد پا برجا و به مرحله اجرا در می آمد!)

کويت:

ناحيه کويت عبارت از قطعه خاکی است به شکل نيم دايره واقع در راس خليج فارس و قدمت تاريخی ندارد . کلمه کويت مصغر لفظ " کوت" است که در عربی به معنی قلعه می باشد.
ساکنين اوليه کويت جماعتی از طوايف اعراب عتبی ساکن عربستان مرکزی بوده اند . در حدود دويست اندی سال قبل ( 1776) که ايرانی ها به بصره حمله کردند، قسمت اعظم اهالی بصره به کويت مهاجرت نمودند. در طول مدتی که بصره در تصرف ايرانی ها باقی بود، خط سير تجارت هندوستان با بغداد و حلب و ازمير و استانبول از بصره به کويت منتقل گرديد ودر سال 1783 که اعراب عتبی بحرين را متصرف شدند تجارت در کويت بيشتر رونق يافت و از مسقط و ذوبار و بحرين و قطيف مال التجاره بدانجا حمل می شد.
در سال 1793 وهابيها مکرر به کويت حمله آورده و سعی کردند که آنجا را ضميمه متصرفات خويش سازند ولی موفق به اجرای مقصود خود نشدند. " پالگراو" سياح اروپايی که در سال 1862 از کويت ديدن کرده است چنين نوشته است:
"از ميان تمام ملاحانی که در خليج فارس رفت و آمد می کنند ملاحان کويتی از همه جسور تر و ماهرتر و قابل اعتماد تر هستند. بندر کويت از تمام بنادر شمالی خليج فارس و حتی بوشهر هم مهمتر و آباد تر شده است. شيخ عيسی حاکم آنجا به واسطه حسن اداره و تدبير سياسی خود دارای شهرت و معروفيت بسيار گرديده است. عوارض گمرکی و ماليات در کويت به ميزان کم دريافت می شود، مردمانش مهربان و خوش اخلاقند و جاده داخلی ولنگر گاه آن از بنادر ديگر آن حدود به مراتب بهتر است. به اينجهت صدها کشتی تجارتی که قاعدتاٌ بايستی به سمت بنادر بوشهر و بصره بروند بواسطه همين مزايا به کويت می آيند."
در سال 1898 اقدامات و فعاليت های روسها در نواحی خليج فارس دولت انگليس را مجبور ساخت تجديد نظری در سياست خود کرده و از توسعه نفوذ دول خارجی در کويت جداٌ جلوگيری نمايد.روسها در آن موقع سعی داشتند که بندرگاه و مخزن سوختی به جهت خود در کويت تاسيس کنند و با " مقامات عثمانی" مشغول مذاکره بودند که امتياز ساختمان خط آهنی از دريای مديترانه تا خليج فارس را به نام يکی از اتباع خود بگيرند. دولت انگليس در سال 1899 برای جلوگيری از اقدامات روسها قراردادی شبيه به معاهده سال 1891 سلطان مسقط با شيح مبارک منعقد ساخت.
برای تکميل اين قسمت از تاريخ خليج فارس لازم است ذکری هم از دزد و راهزن مشهور کويتی موسوم به " رحمان بن جابر" بکنيم. اين شخص از سال 1800 تا مدت بيست سال باعث وحشت و اضطراب نواحی خليج فارس بود و می توان ادعا کرد که هيچ يک از دزدان و راهزنان درياهای ديگر بپای تهور و جسارت و سبعيت نمی رسيدند. جابر برای مدتی با وهابيها دوست ومتحد بود ولی با شيوخ بحرين عداوت و دشمنی داشت.
جابر پنج يا شش کشتی بسيار بزرگ داشت که در دريا به کشتی های کويت و بحرين و مسقط و حتی به کشتی های بوشهر حمله نموده و هرکدام را که زورش می رسيد به اسارت می گرفت.
بوکينگام نويسنده انگليسی در کتاب خود به نام " مسافرت در آشور و ماد و ايران" چنين نوشته است:
" پيروان و اتباع "جابر" که عده آنها بدوهزار نفر بالغ می شد همه به وسيله دزدی و راهزنی امرار معاش می کردند و چون غالب آنها يا غلام سياه زر خريد او بودند و يا بنده عبد و مطيع او به اينجهت در موقع خشم و غضب بيرحمانه با جان آنها بازی می کرد و همان خونخواری و بيرحمی را که در حق دشمنان خود داشت در حق ايشان به خرج می داد.
هيئت ظاهر رحمن بن جابر عبارت از بدنی بلند و باريک و دست و پائی طويل و لاغر بود که بر هر گوشه آن اثرات زخم گلوله و نيزه و شمشير مشاهده می شد. قيافه او فوق العاده زشت و سبع بود و در اين اواخر کورشدن يک چشم نيز بر کراهت منظر او افزوده بود."
جابر در سال 1816 با سلطان عمان متحد شده به جزيره بحرين که در آنوقت تابع وهابيها بود حمله برد ليکن در جنگ شکست خورد و فراراٌ بخاک ايران گريخت و وهابيها قلعه او را در دمام ويران نمودند. دو سال بعد مجدداٌ به دمام مراجعت کرد و مدتی در زد وخورد های مشايخ عرب با يکديگر مشارکت نمود. عاقبت بين او و شيوخ بحرين منازعه ای برپا شد و در يکی از جنگها چون خود را مغلوب و ناگزير از تسليم ديد کشتی را که در آن سوار بود بدست خود آتش زد و با کليه همراهانش به هلاکت رسيد. جابر در تمام عمر خود رعايت حال انگليسی ها را کرده و مراقب بود که تصادمی با آنها پيدا نکند.

وهابيها و کشوری بنام عربستان سعودی:

در اواسط قرن هيجدهم فرقه تازه ای در عربستان ظهور کرد که موسس آن محمد بن عبد الوهاب از اهالی "عينه" نجد بود و چون مخالفين اين فرقه نمی خواستند آنرا در جزو مذهب اسلام بشمارند لهذا فرقه جديد به مناسبت اسم موسس آن بنام وهابی موسوم گرديد.
مذهب وهابی در ابتدا اصلاح و تجددی از آئين اسلام بود و شعار اصلی آن اين بود که بايد ديانت اسلامی بصفا و طهارت اوليه خود برگردد و ريشه موهومات و تجمل پرستی از عالم اسلام کنده شود. وهابيها قيد احاديث و روايات را گسسته و مصمم گرديدند که معايبی را که در طول زمان در ديانت اسلام رخنه پيدا کرده بود از ميان بردارند. وهابيها به نبوت حضرت محمد اعتقاد کامل داشتند ليکن به احترام فوق العاده ايکه مسلمين به او می گذاشتند معتقد نبودند. پرستش ائمه و مقدسين را بت پرستی می دانستند و هر جا که می رفتند قبور ائمه و اماکن مقدسين را خراب می نمودند.( به همين علت چندين بار اماکن مقدسه شيعيان را در کربلا و نجف خراب کردند. ضمناٌ پيروان طالبان آنها در افغانستان چنی قبل مجسمه قديمی سنگی بودا را منفجر کردند.) ) منظور اصلی آنها آن بود که بساطت و سادگی صدر اسلام را دوباره تجديد کنند. مثلاٌ پوشيدن حرير و پارچه های ابريشمی را اکيداٌ منع و تحريم کرده و استعمال دخانيات را به عنوان بدعت حرام می دانستند.
وهابيها احکام قران را بهترين قوانين اخلاقی و سياسی می دانستند و در اجرای آن منتهای تعصب و جديت را بخرج می دادند. بهمين جهت بود که احکام جهاد با کفار و اشاعه اسلام بوسيله شمشير و آتش و مسلط بودن بر جان و مال محبوسين را در ميان پيروان خود ترويج کرده و اجرای آنرا از فرائض و واجبات دينيه آنها محسوب می داشتند.
بدين ترتيب وهابيها معتقد هستند که هرکس با اصول مذهب آنها مخالف باشد بايد خود او را کشت و اموالش را غارت کرد و مسلمانانی را که به آئين آنها نمی گرويدند از يهوديان و مسيحيان بدتر دانسته و بهيچوجه رحم و شفقت را درباره ايشان جايز نمی شمردند.
مذهب وهابی که به تدريج جنبه يک نهضت ملی بخود گرفت، دائره نفوذ و استيلای آن توسعه يافت و در اوايل قرن نوزدهم مکه و مدينه و شبه جزيره عربستان به انضمام حسا و بحرين و قسمتی از عمان به تصرف آن در آمد و حتی وهابيها بين النهرين و شامات را نيز تهديد می کردند. پس از تصرف " قطيف" قدرت خود را تا سواحل خليج فارس رسانيده سواحل عمان و ايران را نيز مورد مخاطره قرار دادند. در سال 1803 وهابيها نفوذ خود را بر تمامی سواحل شرقی عربستان که در مجاورت خليج فارس واقع است توسعه داده و نواحی معروف به " ساحل دزدان" را نيز که طوايف جواسم در آنجا سکونت دارند به استيلای خود در آوردند.
در سال 1809 قدرت و نفوذ وهابيها در خليج فارس به منتهی درجه ترقی رسيد . در سال 1811 "محمد علی" که از طرف سلطان عثمانی حکومت مصر داشت به جنگ وهابيها آمد و سال بعد مکه و مدينه و جده را از تصرف آنها خارج نمود. در سال 1814 سرکرده مقتدر وهابيها بنام "سعود" ( يکی از نوادگان محمد ابن عبد الوهاب پايه گذار فرقه وهابی) وفات يافت. ( يکی از نوادگان سعود بنام عبد العزيز بن سعود در سال 1926 توسط دولت انگليس به عنوان حکمران مکه ، مدينه و حجازدر شبه جزيره عربستان گمارده شد . در سال 1932 ابن سعود نام سرزمين عربستان را به " عربستان سعودی" تغيير داد و توانست عربستان را در تحت لوای واحد به صورت يک کشور مستقل در آورده و استقلال اقتصادی به آن دهد، و اين کاری است که از زمان حضرت محمد تا آن زمان هيچ يک از اسلاف عبد العزيز موفق به اجرای آن نگرديده بودند.)

شيخ نشينهای جديد التاسيس سواحل غربی خليج فارس:

جواسم يا قواسم نام کليه طوايفی است که در سواحل جنوب غربی خليج فارس و دريای عمان که معروف به ( ساحل دزدان ) است سکونت داشته و به دزدی و راه زنی دريايی مشغول بوده اند.
سرجان ملکم تاريخ نويس انگليسی نوشته است:
" کلمه جواسم به کليه پيروان شيخ قاسمی مقيم شارجه اطلاق می شود و محل سکونت آنها در نواحی ساحلی مجاور راس الخيمه است. اين طايفه از فرقه وهابی و بنام جواسم معروفند ولی خداوند بندگان خود را از شر آنها محفوظ نگاهدارد زيرا آنها ديوان واقعی هستند. مشغله آنها دزدی و راهزنی است و تفريح آنها قتل و غارت و آدم کشی است و از همه بدتر آنکه جنايات و شرارتهای خود را به لباس مذهب و ديانت جلوه می دهند. اين طايفه به نص مطلق کتاب مقدس خود ( قرآن) تمسک جسته و هرگونه اخبار و احاديث ديگری را رد می کنند. اگر کسی بدست آنها اسير شود و تمام دارائی خود را به آنها بدهد که از کشتن او صرف نظر کنند نمی پذيرند و می گويند چاپيدن اموال زندگان در قرآن نهی شده است ليکن لخت کردن اموات منع نشده و به اينجهت با چماق خود ضربتی بسر او زده و او را به قتل می رسانند. اما اين ها در تبهکاريهای خود مقصر نيستند زيرا که از اولاد غولند و به اقتضای فطرت و طبيعت خود رفتار می کنند".
پس از مرگ نادر شاه در سال 1747 ميلادی نفوذ و تسلط ايران در خليج فارس شروع به انحطاط و زوال کرد و جواسم ميدان بی منازعی بدست آوردند و دامنه ترکتازی و تجاوزات خود را توسعه داده و تا نزديکی سواحل ايران رساندند. در سال 1760 جزيره قشم را نيز متصرف شدند. در سال 1763 کريمخان زند آنها را از سواحل ايران بيرون راند.
در اواخر قرن هيجدهم به علت نفوذ و تسلط وهابيها در سواحل خليج فارس، طايفه جواسم به تابعيت فرقه وهابی در آمدند. جواسم ابتدا فقط کشتيهای تجارتی بومی را مورد حمله و نهاجم قرار می دادندو کارکنان آنها را مجبور می کردند آئين آنها را قبول کنند و در صورت امتناع همه را به قتل می رساندند.
دزدان دريايی ابتدا کشتی مصادره شده را با آب و عطريات تطهير نموده و بعد اسرا را دست و پا بسته پيش می آورند و يک نفر از اشرار در راه خدا گلوی آنها را می بريد.
شيخ راس الخيمه که در حقيقت رئيس دزدان دريايی بود به حکومت بمبی پيشنهاد کرد که برای مصون ماندن کشتی های انگليسی از دستبرد و غارت دزدان دريايی، حکومت مزبور ساليانه مبلغی به عنوان خراج به او بپردازد.
بعد ها هر چه قدرت آنها بيشتر شد بر جرات و جسارتشان افزوده گرديد . چنانکه در سال 1797 يکی از کشتی های انگليسی را اسير کرده و آنرا در راس الخيمه نگاه داشتند. بهترين بلاد آنها يکی شارجه بود که روسای معروف آنها در آنجا اقامت داشتند و ديگری راس الخيمه بوده است.
در اوايل قرن نوزدهم رئيس وهابی ها بنام " سعود" که بر تمام سواحل دزدان دريايی استيلا يافته بود ، شخصی به نام "حسين بن علی" را به رياست طايفه جواسم منصوب نمود که هر چه کشتی متعلق به روسای جزء موجود است همه را به کمک کشتيهای وهابی روانه سازد تا کشتی هائی را که به خليج فارس می آيند بدون استثناء غارت نمايند. قوای دريايی جواسم در اين موقع عبارت از شصت و سه کشتی بزرگ و متجاوز از هشتصد قايق بوده است و کشتيهای مزبور جمعاٌ نوزده هزار مرد مسلح داشته اند. اين کشتيها حتی بندر بوشهر را هم مورد تهديد و مخاطره قرا داده بودند. طولی نکشيد که جواسم با پشتيبانی وهابی ها دائره عمليات خود را تا بحر احمر و دريای هند توسعه دادند. فتوحات و پيشرفتهای جواسم بقدری بر قوت و اقتدار آنها افزود که غالب بنادر ديگر خليج فارس به تاسی از عمليات آنها تحريک و ترغيب شدند چنانکه شيخ جزيره خارک با دزدان راس الخيمه عهدنامه دوستی و معاضدت بست و رئيس بحرين نيز صريحاٌ اظهار داشت که برای بدست آوردن اقتدار و تمول از آن به بعد به راهزنی و دزدی دريايی خواهد پرداخت.
بالاخره در سال 1819 حکوکت انگليسی بمبی قشون بزرگی تحت فرماندهی " سر ويليام گرانت کر " روانه خليج فارس نمود. ( عده نفرات اين قشون به سه هزار و شصت نفر بالغ می گرديد. نه فروند کشتی بزرگ جنگی و عده زيادی واحد های کوچکتر در اين عمليات شرکت داشتند. اين بزرگترين عمليات جنگ دريايی بود که تا آن زمان به خليج فارس آمده بود). اين واحد دريايی روانه راس الخيمه شد. بعد از شش روز محصره دريايی و بمباران شديد شهر بالاخره جواسم مجبور به تسليم شده و در نهم دسامبر 1819 شهر را تسليم کردند. انگليسی ها کليه کشتيهای جواسم را سوزانده و قلاع و استحکامات آنها را با خاک يکسان کردند. بعد از آن قوای انگليس عازم ساير بنادر دزدان شده و پس از دفع و سرکوبی ايشان به بمبی مراجعت کرد.
عاقبت مذاکرات راجع به عقد صلح شروع شد و معاهده مزبور در هشتم ژانويه 1820 منعقد گرديد و جزيره بحرين نيز آنرا امضا و قبول نمود.
در طول زمان ثابت گرديد که معاهده صلح سال 1820 به واسطه نزاع دائمی شيوخ عرب با يکديگر نمی تواند حافظ امنيت و آرامش مطلق آبهای خليج باشد و لازم است تجديد نظری در اوضاع جاری آنجا به عمل آيد. معاهده مزبور به روسا و مشايخ بومی اجازه می داد که در دريا با يکديگر بجنگند و فقط تجاوز به کشتی های مسافری و تجارتی را در حکم دزدی قرار داده و آنرا منع نموده بود، ليکن اغلب روسای عشاير به عنوان و بهانه جنگ به شرارت و راهزنی مشغول می شدند و مخصوصاٌ در موسم صيد مرواريد علناٌ شروع به غارتگری و دزدی می کردند. به اين علت بالاخره در سال 1853 قرار داد ديگری بنام " معاهده صلح دائمی" منعقد گرديد. شرايط اين مصالحه تقريباٌ شبيه به مواد عهد نامه اولی بود جز آنکه يک ماده مهم ديگر بدين مضمون به آن افزوده شده یود که "مصالحه دريايی کنونی مصالحه دائمی و هميشگی بوده و دولت انگليس در اجرای کامل آن نظارت خواهد کرد" بر طبق اين ماده هر وقت نزاع و اختلافی ما بين قبايل (عرب) رخ می داد بجای آنکه طرفين متشبت بجنگ و خونريزی شوند بمصادر امور انگليس در خليج فارس مراجعه و احقاق حق خود را می نمودند. ( پر واضح است که هنوز هم مفاد اين معاهده ها پا برجاست و در کليه امور شيخ نشين های تازه تاسيس شده دولت انگليس حق دخالت و اظهار نظر دارند !)

از چه زمانی عربستان سعودی و ساير شيخ نشينهای عربی رسماٌ تشکيل شده و ظاهراٌ استقلال يافته اند؟
عربستان سعودی:
ابن سعود در 1901 رياض را تسخير کرده و خود را بنام "ليدر ملی گرايان عرب" ناميد!
در 1906 با تسخير حجاز تسلط فرقه وهابی را در نجد برقرار نمود.
در سال 1925 بدستور و رضايت دولت انگليس، ابن سعود با يک پارچه کردن نجد و حجاز خود را حکمران آن مناطق ناميد.
ابن سعود پس از آنکه توانست به زور شمشير بر ساير قسمتهای شبه جزيره عربستان خاصه در بخش جنوبی و شرقی دست يابد، نام اين سرزمين را"عربستان سعودی" گذارد. حکومت عربستان بر پايه قوانين اسلامی و نص صريح قران و مراعات اکيد قوانين اسلامی مربوط به فرقه وهابی زير نظر مستقيم سلطان مطلق مستبد و خودکامه به مرحله اجرا در می آيد. عربستان فاقد قوانين مدنی است.
درآمد ناخالص عربستان (GDP )بالغ بر 200 بيليون دلار در سال است و در آمد ساليانه هر خانواده) Per capita ) بالغ بر 9000 دلار است.

عمان:
دارای حکومت خودکامه مطلقی است که بر پايه قوانين اسلامی و نص صريح قران عمل می کند. دارای قوانين مدنی نيست. در سال 1971 پس از آنکه ظاهراٌ از تحت الحمايگی دولت انگليس خارج شد ، توانست به عضويت سازمان ملل متحد در آيد.
درآمد ناخالص عمان بالغ بر 21 بيليون دلار و در آمد سرآنه هر خانواده بالغ بر 8000 دلار است.

بحرين:
ظاهراٌ دارای حکومت پارلمانی است. صاحب اين شيخ نشين حامد بن عيسی آل خليف است .
در تاريخ 14 اوت 1971 به استقلال ظاهری دست يافت.
درآمد ناخالص بحرين بالغ بر 9 بيليون دلار و در آمد ساليانه هر خانواده بالغ بر 14100 دلار است.

قطر:
از سال 1916 قطر تحت الحمايه انگليس بود. در سال 1971 قطر همراه با ساير شيخ نشينهای عربی ظاهراٌ از تحت الحمايکی انگليس خارج گرديد. شيخ قطر بنام حامد بن خليف ال ثانی خوانده می شود.
دارای يک نوع حکومت موروثي است.
در آمد ناخالص قطر بالغ بر 13 بيليون دلار و در آمد سرانه هر خانواده بالغ بر 18000 دلار است.

امارات متحده عربی:
شامل 7 شيخ نشين به نامهای : ابو ذبی، دوبی، شارجه، عجمان، فجيره، راس الخيمه و ام القوين می گردد.
در سال 1971 پس از خروج انگلستان از خليج فارس، ظاهراٌ اين شيخ نشينها از تحت الحمايگی خارج شده و با تشکيل اتحاديه ای به يکديگر پيوستند. رئيس اين اتحاديه شيخی است بنام زايد بن سلطان آل ثانی.
در آمد ناخالص اين فدراسيون بالغ بر 42 بيليون دلار و در آمد سرانه بالغ بر 18000 دلار است .
برای اطلاع خواننده عزيز اطلاعات مختصری نيز در باره کشور عزيزمان ايران لازم و ضروری است، شايد مقايسه اين اطلاعات با يکديگر تغييری در مسير فکری ما بدهد!

ايران:
رهبر ايران آيت الله خامنه ای ( ولايت فقيه)
نوع حکومت: جمهوری اسلامی و ظاهراٌ پارلمانی است. ضمن اينکه دارای مجلس شورای اسلامی است و رئيس جمهوری منتخب از سوی ملت است ، ولی ولی فقيه برابر قانون اساسی جمهوری اسلامی بيش از هشتاد درصد اختيارات کشور را در دست دارد و با مجلس خبرگانی که کانديدهای آن از صافی شورای نگهبان رد می شود . و شورای نگهبانی که اعضای آن منتخب خود ولی فقيه هستند و نهاد هايی چون: ارتش ، سپاه پاسداران، سازمان بسيج، نيروهای انتظامی و بنيادهای مختلفی که در همه امور کشور دخالت می کنند و ضمناٌ جوابگوی هيچکس جز شخص ولی فقيه نيستند.
در آمد سرآنه هر خانواده دقيقاٌ مشخص نيست. بطور تخمينی می توان آنرا در حدود 1500دلار در سال دانست.( در مقايسه با در آمد سرانه شيخ نشينها مبلغ بسيار ناچيزی است !)

نتيجه گيری:
وقايع ناگواری که يکی پس از ديگری برای کشور ما رخ می دهد ، از جمله تغيير نام خليج فارس را می توان در نتيجه عواملی به شرح زير دانست:
1- تمايلات غير قابل باور عربی رژيم اسلامی ايران با غرقه شدن در فرهنگ پس افتاده تازی بدوی، حتی مکالمه به عربی و لباس پوشيدن به سبک اعراب همراه با بی توجهی چشم گير به سنن و فرهنگ ايران.
2- ضعف دولتمردان رژيم جمهوری اسلامی در اداره امورداخلی و خارجی کشور .
3- روابط غير دوستانه و اغلب خصمانه رژيم ايران با کشور های همسايه و کشورهای غربی .
4- بی توجهی به قوانين بین المللی و حقوق بشر.
5- ثروتمند شدن خارج از قواره شيخ نشينهای عربی خليج فارس از طريق فروش نفت که منجر به توسعه ظاهری سرزمينهای آنها گرديده و به صورت ظاهر وانمود کرده اند که در مدت کوتاهی شهروندان بدوی آن را از قرون وسطی خارج کرده و وارد قرن بيست و يکم کرده است!
6- وجود تاجران ونيزی خود فروش کشورهای صنعتی که برای بدست آوردن منافع سرشار، حاضرند برای فروش کالای خود هر جنايتی را مرتکب شوند.
در نتيجه اين عوامل کار بجائی رسيده است که شتر سواران ودزدان دريايی ديروز و رولز رويس سواران امروزچنين آرزوئی را در سر بپرورانند:

ز شير شتر خوردن و سوسمار عرب را بجائی رسيده است کار
که ملک کيانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

پر واضح است که اين پايان کار نيست، و اگر رژيم جمهوری اسلامی تغييرات عمده و اساسی درامور مربوط به سياست داخلی و خارجی و نحوه عملکرد خود ندهد بطور حتم و يقيق می توان انتظار وقوع اتفاقات ناگوارتری را در کشورمان ايران داشت. امير هوشنگ آريان پور
21 ژانويه 2005
اين نوشته در " انديشگاه ملی ايرانيان تهيه شده است" ( www.inpg.net )
بازگشت به صفحه قبل   نسخه قابل چاپ   لینک دائمی به این خبر 
 
 
¤ اخبار جبهه ملی
¤ درگذشت مهندس اسماعیل حاج قاسمعلی
¤ بازداشت پیمان عارف عضو جبهه ملی ایران
¤ ادیب برومند: انحلال مجلس استیضاح مصدق را منتفی کرد
¤ نامه سخنگوی جبهه ملی ایران به بی بی سی
¤ پیام های نوروزی
¤ خورشیدی که هر روز فروزان تر از روز پیش میدرخشد/بیانیه جبـــهه ملــــی ایــــران
¤ سنگر نشین بی مدعای آزادی هوشنگ کشاورز صدر رفت
¤ تجزیه طلبی محکوم است/رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران
¤ متن پیام های رهبران جبهه ملی به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس کنفدراسیون
¤ تحلیل جبهه ملی ایران ازرویدادهای مصر
¤ دکتر علی رشیدی عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران به دو سال زندان و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد
¤ بازداشت اعضاي جبهه ملي ايران در اسفراين خراسان شمالي
¤ بزرگداشت دکتر مصدق در واشنگتن/2 گزارش
¤ بزرگداشت دکتر محمد مصدق در باشگاه ملی خبرنگاران در واشنگتن دی سی شنبه 10 نوامبر 2012
¤ مشروح سومین گزارش احمد شهید در رابطه با حقوق بشر در ایران
¤ جبهه ملي ايران , نيروي هوايي و خلبانان قهرمان دفاع مقدس را گراميداشت
¤ تکدیب امضا
¤ جبهه ملی ایران: به یاری زلزله زدگان بشتابیم
¤ درگذشت رادمرد میهن دوست آقای دکترخسروسعیدی عضو حزب ایران و جبهه ملی ایران
¤ ننگ ونفرین بربیست وهشتم مرداد
¤ اسطوره مقاومت مهندس عباس اميرانتظام در بيمارستان بستري شد
¤ بیانیه ادیب برومند و جبهه ملی ایران- اروپا و آمریکا در اظهار تاثر و همدردی با هموطنان داغدیده آذربایجانی
¤ احضار كورش زعيم
¤ درود بر چهاردهم مرداد / ادیب بـرومـند- رهبر جبهه ملی ایــران
¤ جبهه ملی ایران نسل کشی مسلمانان در میانمار را محکوم میکند
¤ بیانیه ادیب بـــرومند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران به مناسبت بزرگداشت ۳۰ تیر 1331
¤ نامه سرگشاده جبهه ملی ایران به رئیس جمهور آمریکا درمورد ادعای واهی مالکیت امارات بر جزایر ایرانی
¤ عمل جراحی قلب دکتر حسین موسویان، رییس هیئت اجرایی جبهه ملی ایران
¤ گرامیداشت یکصدوسی امین زادروز دکتر محمد مصدق در پاریس و کلن
¤ یادداشت اعتراض جبهه ملی ایران به موسسه گوگل
¤ تکذیب مذاکرات جبهه ملی ایران با آقای رضا پهلوی و نزدیکان ایشان
¤ جبهه ملی ایران مهیای ستیزه گری در باره حفظ تمامیت کشور است/ادیـب بـرومـند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران
¤ پیام های نوروزی استاد ادیـب بـرومـنـد , دکتر حسین موسویان ,اقاي حسن لباسچی و مهندس كورش زعيم
¤ پیام نوروزی ادیـب بـرومـنـد
¤ دیدارسخنگو و اعضای جبهه ملی ایران با دکتر علی رشیدی
¤ بیانیه ادیـب بـــــرومــند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران درباره انتخابات اسفند ۱۳۹۰
¤ جبهه ملی ايران در انتخابات شرکت نمی کند
¤ آخرین وضعیت جبهه ملی ایران
¤ وضعیت نا مساعد جسمی حمید رضا خادم، زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین
¤ آیا جبهه ملی ایران منحل میشود؟
¤ بازجویی و بازداشت فعالان و اعضای جبهه ملی ایران
¤ ادامه بازداشتها و احضار اعضای جبهه ملی ایران به وزارت اطلاعات
¤ برگزاری جلسات شورای جبهه ملی ایران ممنوع شد
¤ احضارعیسی خان حاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران/ بازداشت مهندس محمد توسلی
¤ بازداشت دکتر علی رشیدی
¤ احضار ملیون به وزارت اطلاعات
¤ نشست مهرماه شوراي مركزي جبهه ملي ايران
¤ جلسه شورای مرکزی جبهه ملی ایران پنج شنبه در تهران برگزار شد
¤ جبهه ملی ایران در خارج از کشور نماینده ندارد
¤ @نامه پیمان عارف به احمدی نژاد@دیدار از پیمان عارف
© 2004 - 2011 - خبرگزاری جبهه ملی ایران - J M I N e w s . c o m - تماس با ما