استقلال - آزادی - عدالت اجتماعی (جمهوری ایرانی)
به سایت خبری جبهه ملی ایران ،پرببنده ترین سایت نیروهای ملی خوش آمدید
این سایت خبری مستقل است و به انعکاس اخبار تشکلهای جبهه ملی ایران و نیروهای ملی در سراسر جهان اختصاص دارد
از دیگر صفحات این تارنما در زیر این پیام با کلیک روی صفحه دیدن کنید
 
¤ اخبار دانشجویی
¤ صدور حکم زندان برای ۲۰ نفر از بازداشت شدگان زلزله آذربايجان
¤ دیدار اعضای جبهه ملی ایران با فرید طاهری
¤ روز دانشجو در مزار کیانوش آسا/ بیانیه دفتر تحکیم وحدت
¤ احضار مجدد پیمان عارف به دادگاه
¤ پیمان عارف بار دیگر از تحصیل محروم گردید.
¤ دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران در بیانیه ای مشترک: «صدای دانشجویان دربند باشیم»
¤ بیانیه‌ دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال; «تشکیل جبهه‌ دموکراسی‌خواهان برای صیانت از منافع ملت ایران در مقابل استبداد داخلی»
¤ ممانعت از آزادی پیمان عارف، فعال سابق دانشجویی
¤ پیمان عارف، دانشجوی زندانی، پس از اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شد
¤ پیمان عارف برای سومین بار بازداشت شد
سایتهای دیگر
 
اندیشگاه ملی/ آریان پور
¤ صفحه اول  ¤ اخبار ايران  ¤ اخبار جبهه ملی  ¤ بیانیه های جبهه ملی  ¤ کورش زعيم  ¤ جبهه ملی اروپا  ¤  واشنگتن  ¤ اخبار دانشجویی  ¤ خارج از کشور  ¤ دکتر ورجاوند  ¤ زنان  ¤ نشریات  ¤ دیدگاه  ¤ دریادار مدنی  ¤ رضا آذرخش  ¤ اندیشگاه ملی/ آریان پور  ¤ کنگره ملی/ امیرانتظام  ¤ مقالات  ¤  عضويت  ¤ نهضت آزادی/حزب ملت ایران  ¤ کارگران  ¤  اسناد جبهه ملی  ¤ جوانان جبهه ملی  ¤ دکتر باوند  ¤ كانون انديشه و سخن.  ¤ بیژن مهر  ¤  سمينار جبهه ملی  ¤  فرهنگ  ¤ همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران  ¤ دفتر پژوهش های جبهه  ¤ اخبار زندانیان سیاسی  ¤ برنامه تلوزیون  ¤ اقتصاد  ¤ آلبوم عکسها  ¤ تماس با ما ¤ آرشیو خبرها
ارتش شاهنشاهی ایران/امیر هوشنگ آریان پور /بخش 4
5 آذر 1386       بازگشت به صفحه قبل 
شهریور 1320 در خرمشهر ( صفحات 459- 471 همان کتاب) خلاصه مشهودات یکی از افسران نیروی دریایی در روزهای سوم و چهارم و پنجم و ششم شهریور ماه 1320
یک روز قبل از واقعه شهریور 1320 پاسدار اسکله نیروی دریایی در شط العرب اطلاع داد که یک ناو جنگی از سمت آبادان به طرف بصره در حرکت است. این ناو انگلیسی به نام " یارا " و جزو نیروی دریایی انگلیس در خلیج فارس بود. پرچم فرماندهی ناو دارای دو ستاره و معلوم بود که حامل یک امیر البحر ( دریادار) انگلیسی است .طبق معمول هنگام عبور ناو مزبور از مقابل محوطه نیروی دریایی احترامات مرسوم رد و بدل شد و ناو انگلیسی آرام آرام از دهانه کارون گذشته و عازم بصره گردید.
در همان روز کسب اطلاع گردید که در پل نو ( در نزدیکی مرز آبی ایران و عراق) نیروی نظامی انگلیس بر روی شط العرب پلی از شناورهای لاستیکی برای عبور دادن وسائط نقلیه موتوری زده اند. مفاد این گزارش باطلاع فرمانده نیروی دریایی جنوب، دریادار بایندر رسانیده شد. و ایشان دستور دادند چگونگی امر بررسی شود.
شب سوم شهریور 1320 طبق معمول عده ای از افسران دور هم جمع و سرگرم بودند؛ عموماً کسل بنظر می آمدند. هوا گرم و میزان رطوبت بیشتر از حد معمول بود.
در حدود ساعت 11 شب افسران متفرق شده و برای خواب بمنزل خود رفتند. من نیز عازم منزل خود که نزدیک محوطه نیروی دریایی و در سر راه " کوت شیخ" واقع بود شدم. فوراً لباس خواب پوشیده و برای خواب به روی بام منزل رفته و خوابیدم. ناگاه کماشته ام را دیدم که با عجله مرا صدا می کرد و می گفت: سرکار از دور صدای تیراندازی با توپ می آید. سرآسیمه برخاستم، فکر کردم که باز هم مانند چند روز قبل هواپیمای ناشناسی بر فراز آبادان مشاهده شده و ناو پلنگ که در اسکله 11 آبادان پهلو گرفته بسوی آن هواپیما تیراندازی می کند. هنوز به این فکرم سر و صورتی نداده بودم که محوطه نیروی دریایی روشن شد و صدای شلیک توپ در همان نزدیکی گوشهایم را سخت متاثر ساخت. باز هم خیال کردم هواپیمایی در آسمان خرمشهر دیده شده و ناو ببر آن هواپیما را هدف قرارداده است. با شتاب از روی بام پایین آمده و تفنگ شکاری خود را با مقداری فشنگ در اختیار گماشته گذاشتم. خواستم چراغ را روشن کنم تا لباس بپوشم ولی متاسفانه برق نبود و بنظر می آمد که جریان برق در تمام شهر خرمشهر و محوطه نیروی دریایی قطع شده است.
پس از خروج از منزل ، در مقابل اسکله شرکت نفت مشاهده گردید که یکی از افسران ناو شاهنشاهی ببر( ناوبان یکم احمد عظیما) با عده ای از ناویان وظیفه که برای تمرین تیراندازی در محوطه بیسیم می خواستند به آنطرف رودخانه کارون بروند از وسط راه برگشته اند، آن افسر بمن اشاره کرد که روی زمین دراز بکشم و خود را پنهان سازم. افرادی که می خواستند برای تیر اندازی بروند در داخل کرجی کارون کاملاً خود را مخفی ساخته بودند. ناگهان رگبار مسلسل سنگین شیشه های منزل مجاور را در هم شکسته و موجب تعجب من شد.
بطوریکه افسر مزبور می گفت هواپیمایی در میان نبوده بلکه یک ناو جنگی انگلیسی به ناو ببر یا نیرومند ترین واحد نیروی دریایی ایران حمله کرده و آنرا آتش زده است. بلافاصله با آن افسز به سمت محوطه نیروی دریایی روان شدیم و افراد نیز بدنبال ما روی زمین می خزیدند. صدای شیپور آشوب از سربازخانه نیروی دریایی شنیده می شد. با هزار زحمت به سرباز خانه رسیدیم. رئیس ستاد نیروی دریایی ناخدا سوم نصرالله نقدی باتفاق سر افسر نگهبان ( ناو سروان علی زند) و افسر نگهبان ( ستوان یکم سعید مبصر) و فرماندهان گروه دریایی ( ناوبان یکم سیف الله آهنین) و( ناوبان یکم ابوالحسن فاطمی)و همپچنین مدیر ماشین ناو ببر ( سروان مهندس رضا نوربخش) در سربازخانه بودند. ما برای کسب تکلیف خود را به رئیس ستاد معرفی کردیم. ایشان دستور دادند افراد فوراً اسلحه بگیرند و آماده دفاع شوند. ضمناً به سروان نوربخش و ناوبان عظیما تاکید کرد که هرچه زودتر خود را بناو ببر که همچنان می سوخت برسانند و سعی کنند تا بلکه موفق به خاموش کردن آتش در روی ناو مزبور بشوند. لذا دو افسر اخیر الذکر به سمت ناو ببر رفتند ، ولی چون خاموش کردن ناومیسر نبوده و استفاده از مسلسل ها و توپخانه ناو مذکور به علت آن که در زیر آتش ناو انگلیسی قرار گرفته و با شدت میسوخت عملی نبود، ناچار برای جلوگیری از سرایت آتش سوزی به مخازن مهمات که ممکن بود بکلی محوطه نیروی دریایی را از بین ببرد، دو افسر مزبور شیرهای مخصوص غرق کردن مخازن مهمات ناو را با دشواری فراوان گشودند و در نتیجه آب رودخانه با فشار زیاد در مدت بسیار کوتاهی مخازن مهمات را پر کرده و بدین ترتیب کشتی نیمه غرق گردید. فرماندهان گروهان های دریایی هرکدام به نوبه خود افرادشان را مسلح کرده ( البته فرصت آن نبود که ناویان لباس بپوشند هر کدام با زیر پیراهن و شلوار، تفنگ و فشنگ گرفته و براه می افتادند و در حرکت لباس می پوشیدند) و آنها را در پشت نرده های ساحلی محوطه نیروی دریایی مستقر ساخته و آماده تیراندازی شدند. عده دیگری از ناویان برای آنکه مبادا اشخاص غیر نظامی یا نظامی از ساحل عراق به محوطه نیروی دریایی هجوم بیاورند در کنار ساحل شط العرب مستقر گردیدند. در این موقع من با ناوبان یکم آهنین در وسط محوطه، نزدیک مجسمه رضا شاه قدم می زدیم، البته گاه و بیگاه بسوی ما تیراندازی می شد ولی افراد ما با کمال شهامت مواضع خود را حفظ می کردند. در این هنگام ناو انگلیسی از شط العرب داخل رودخانه کارون شده و تقریباً مقابل ناو ببر که بحالت نیمه غرق درآمده و میسوخت رسیده بود. ناو انگلیسی در کارون آرام آرام پیش می رفت و در ضمن هر دو طرف ساحل رودخانه را زیر آتش سنگین مسلسل های خود گرفته بود. من مجدداً از محوطه به سربازخانه برگشتم. رئیس ستاد نیرو همچنان در سربازخانه بود و به افراد دستور می داد که بسوی ناو انگلیسی تیراندازی کنند. ضمناً سربازخانه هم زیر رگبار مسلسل های ناو انگلیسی قرار داشت. همچنین نارنجک های زیادی از طرف ناو مزبور به سربازخانه پرتاب می شدند که بمحض برخورد با زمین در نقاط مختلف سربازخانه منفجر شده و ایجاد رعب و وحشت می نمودند. رگبار مسلسل مخزن آب تصفیه شده را که با هزار زحمت برای رفع احتیاج افراد و ساکنان محوطه نیروی دریایی تهیه شده بود بشدت خارج می شد.
سینه ناوچه هایی که داخل کارون به اسکله چسبیده بودند بسمت رودخانه بهمن شیر بود و لذا توپ کوچکی که در قسمت جلو داشتند نمی توانستند به ناو انگلیسی که از دهانه کارون داخل شده بود تیراندازی نمایند و لذا رئیس ستاد نیروی دریایی به سمت ناوچه ها روان شد که برای تیراندازی دستوراتی به آنها بدهد و برای اینکه مورد اصابت رگبار مسلسل ناو انگلیسی قرار نگیرد از پشت انبارهای نیروی دریایی که نزدیک تعمیرگاه بودند حرکت می کرد. یکی از ناویان در همان نزدیکی ایستاده و بسمت ناو انگلیسی تیراندازی می کرد.، چون من با رئیس ستاد بودم لذا بمن دستور داد که بطرف سرباز بروم و باو بگویم که دراز کش تیراندازی نماید. من رفتم که به سرباز مزبور دستور بدهم، که رئیس ستاد مقابل گاراژ اتومبیل دریادار بایندر بشدت بزمین افتاد و گفت: " تیر خوردم" باتفاق دو سرباز دیگر که در همان نزدیکی بودند کشان کشان رئیس ستاد را که مینالید و خون از بدنش میرفت از لای سیمهای خار دار دور بهداری گذرانده و بلافاصله در بهداری بستری نمودیم.
در این موقع دو افسر دیگر ( ناخدا 3 مشگین نفس و ناو سروان زند) در بیمارستان بودند . چند دقیقه بعد افسر نگهبان پادگان ( ستوان مبصر) هم که کمانه یک تیر پیشانی اش را خراشانده بود به بهداری آمد.
صدای هواپیماهایی شنیده شد که به سوی خرمشهر و محوطه نیروی دریایی می آمدند. دکتر نگهبان ( دکتر بصیر) که دوره خدمت وظیفه اش را طی می کرد از شنیدن صدای هواپیما بی اندازه نگران شد و بوسیله یک ملافه سفید که در روی آن با محلول مرکور کرم یک صلیب سرخ کشیده بود پرچمی درست کرد و آنرا در روی بام بهداری بوسیله یک ناوی که شخصاً داوطلب شده بود گسترد.
دکتر مزبور محل اصابت و خروج گلوله را که به سینه ناخدا نقدی خورده و از پشتش خارج گردیده بود با محلول تنتورید ضد عفونی کرد و چون مقداری خون از بدنش خارج شده بود برای ترمیم آن مقداری آب و نمک به بدن او تزریق کرد. در این موقع دکتر نامبرده باطاق عمل مراجعه کرد تا لوازم مورد احتیاج را از اطاق عمل بیرون آورد؛ زیرا تعداد زخمی ها زیاد بود و لازم بود از خون ریزی های شدید فوراً جلوگیری شود. چون درب اطاق عمل قفل بود با وارد کردن چند ضربه سعی شد شاید در باز شود. ولی همین صدای چند ضربه ای که برای باز کردن در اطاق عمل بکار بردند در خارج منعکس شد و بتصور آنکه ممکن است از طرف بهداری مقاومتی بخرج داده شود آن اطاق فوراً مورد هدف مسلسل های سنگین قرار گرفت و افراد هندی که در ساحل کارون پیاده می شدند به تیراندازی بسوی بهداری پرداختند. سر افسر نگهبان تصمیم گرفت که از بهداری خارج شود. از محوطه پشت بهداری بمحض آنکه خواست از لای سیمهای خاردار بیرون برود هدف گلوله های هندیها قرار گرفت و ناچار بداخل بیمارستان مراجعت کرد.
در این هنگام برای بازدید وضع و حال رئیس ستاد نیروی دریایی که روی تخت افتاده بود رفتم، نامبرده اظهار تشنگی و گرسنگی کرد. چون آنروز صبح جیره صبحانه بهداری دریافت نشده بود لذا نان و یخ و مواد دیگر در بیمارستان وجود نداشت. بالاخره یکی از نفرات اظهار داشت که ممکن است در انبار خارج مقداری نان از شب گذشته باقی مانده باشد، ناوی دیگری داوطلب شد که برود و از آن انبار اگر نان باشد مقداری با خود بیاورد. هنوز ناوی مزبور از پشت بیمارستان خارج نشده بود که صدای رگبار مسلسل سبک از طرف سربازان هندی که بیمارستان را محاصره کرده بودند بگوش رسید و دیگر از ناوی خبری نشد. سرباز دیگری داوطلب شد که بدنبال تهیه نان برود و در حالی که می خزید خود را به انبار رسانید و مقداری نان بیات همراه خود آورد. مقداری از آنرا برای ناخدا نقدی بردند مشارالیه پس از آنکه لقمه ای در دهان گذاشت نتوانست آنرا فرو ببرد و گفت این نان ها را بین سربازان تقسیم کنید.
در این هنگام محوطه نیروی دریایی هدف مسلسل های ناو انگلیسی که داخل کارون شده و مقابل بهداری رسیده بود قرار گرفته و سربازان هندی با پرتاب خمپاره وحشت و اضطراب عجیبی بین افراد مجروحی که در کف بیمارستان افتاده و همچنان می نالیدند ایجاد کرده بود. ناخدا نقدی ضمن دلداری که از طرف دکتر بصیر و من به او داده می شد گفت: " من معالجه شدنی نیستم و خوشحالم که کشته شدم و بمرگ طبیعی از بین نرفتم. فقط مایلم که بخانم من بگویید غصه نخورد . پس از کمی تامل گفت: " من در قفسه شخصی خود در ستاد نیروی دریایی مبلغ 1300 ریال دارم که اگر توانستید آنرا به من برسانید".ناخدا نقدی مرتب اظهار تشنگی می کرد و دائم خاکشیر یخ مال و آب هندوانه می خواست که متاسفانه در آن موقعیت تهیه هیچکدام میسر نبود. بعداً که از اطاق ایشان خارج شدیم تعداد زیادی ناوی مجروح توسط دکتر بصیر بستری گردیدند و چون لوازم جراحی و مداوا موجود نبوذ لذا بهیچ ترتیبی دردهای مجروحین را نمی شد تسکین داد و فقط با بالا بردن روحیه، آنان را مطمئن می ساختیم که بزودی حالشان خوب خواهد شد.
صدای ناله مجروحین و شکایت آنها از تشنگی فراوان و در عین حال نگرانی شدید از آنکه ممکن است تا چند لحظه دیگر بیمارستان بمباران شود دکتر بصیر را مجبور کرد که تصمیم جدیدی بگیرد. اول پیشنهاد کرد که یکنفر به ناو انگلیسی که در مقابل بهداری در کارون لنگر انداخته بود برود و موقعیت بهداری و وضع مجروحین را باطلاع فرمانده ناو برساند تا اقلاً از تیراندازی بطرف بهداری جلوگیری شود. چون بین افسرانی که در آنجا حضور داشتند بهتر از همه خود دکتر بود لذا شخصاً داوطلب رفتن بروی ناو انگلیسی شد و برای اینکار پیراهن سفید خود را پوشیده و ملافه سفید ی را بر سر چوبدست یکی از بیماران کرده و بهمراه یکنفر پزشکیار در حالی که آن چوبدست را در دست گزفته بود از بیمارستان خارج و بسوی ناو انگلیسی روان گردید خوشبختانه تا نزدیک شدن بناو اتفاقی روی نداد و به دکتر و پزشکیار از طرف ناو انگلیسی تیراندازی نشد. نگهبان مسلحی از ورود آنها به ناو جلوگیری و مراتب را توسط پاسداری به فرمانده ناو اطلاع داد. به دکتر اجازه داده شد که به روی ناو" یارا" بروند.
دکتر می گفت: فرمانده ناو پس از اطلاع از وضعت ناگوار بهداری فوراً افسر تیر خود را احضار و دستور داد که دیگر بسمت بهداری تیراندازی نکنند و حتی مقداری یخ و دارو و کنسرو باتفاق دو افسر انگلیسی که گویا طبیب بودند به بهداری فرستاد. دکتر بصیر مواد مزبور را بین نفرات مجروح تقسیم و افسران انگلیسی از قسمتهای مختلف بهداری بازدید نموده و اظهار داشتند که چون ما لوازم جراحی همراه نداریم لذا لوازم جراحی موجود در اطاق عمل بایستی تحت نظر رئیس بهداری آماده گردد که مورد استفاده قرار گیرد. چون مقداری یخ موجود بود با مقداری کنسرو برای ناخدا نقدی که همچنان بیحال در روی تخت افتاده بود برده شد و قطعات یخ در دهان او گذاشته می شد. ناخدا نقدی پرسید: از اوضاع چه خبر دارید؟ آنچه شنیده و دیده بودیم کم و بیش برای ایشان نقل کردیم ، اظهار داشت ما بکرات گزارش دادیم که اینها می خواهند کاری در ایران بکنند.
در حدود ساعت چهار بعد از ظهر یکعده سرباز مسلح انگلیسی که تفنگهای خود را سربزیر در دست داشتند در دو ردیف اطراف جنازه ای را که بسمت باغ نیروی دریایی در کنار شط العرب می بردند حرکت می کردند، گفتند این جنازه دریادار بایندر است که صبح زود در میدان بی سیم شهید شده است.
بمحض آنکه ناخدا نقدی از شهادت دریادار بایندر اطلاع یافت اشک چشمانش را پر کرد و پرسید از بندر شاهپور چه خبر دارید؟ ناوهای پلنگ و شهباز و سیمرغ چه شدند؟
چون کوچکترین اطلاعی در آن موقع از بندر شاهپور و آبادان نداشتیم پاسخی ندادیم. ارتباط تلفنی بلافاصله پس از هجوم نیروی انگلیسی از ساعت 4 بعد از نیمه شب قطع شده بود و ضمناً جریان برق هم وجودنداشت. ناخدا نقدی خواهش کرد مرا تنها نگذارید، بازوهایم را بمالید. آن شب من تا نیمه شب پای تخت ناخدا نقدی نشسته و در روشنائی یک چراغ نفتی گرد سوز قیافه رنگ پریده او را تماشا می کردم. ناگهان ناخدا نقدی چشم گشود و با حالتی بشاش نگاهی بمن کرد و گفت چرا نمی خوابی؟ استراحت کن اگر کاری داشتم و لازم شد ترا بیدار می کنم. منهم با لباس همانجا روی زمین دراز کشیدم.
صبح روز چهارم شهریور که اندکی هوا روشن شده بود برخاستم و از اطاق خارج شدم . وضعیت بهداری کم و بیش مانند روز قبل بود، مقدار زیادی خون که روز گذشته روی زمین ریخته بود لخته لخته و خشک شده بود. مجروحینی که در اطاق قرمز از خون بستری شده بودند در اثر شدت جراحات و خونریزی رفته رفته خاموش می شدند.
از پنجره ، صحن سربازخانه دیده می شد. سربازان هندی در حال ورزش بوده و سربازخانه و ساختمانهایش را بکلی اشغال کرده بودند. صبحانه مختصری فراهم و برای ناخدا نقدی آوردند، چند لقمه خورد. دکتر بصیر بایشان گفت می خواهم راجع به بردن شما به بیمارستان شرکت نفت با فرمانده ناو انگلیسی صحبت کنم. ناخدا نقدی همچنان ساکت ماند و پیدا بود که به این امر مایل نیست.
نزدیک ساعت 10 حالت استفراغ شدیدی بمشارالیه دست داد، مقدارزیادی خون استفراغ کرد و از شدت درد نالید. نزدیک ظهر دو افسر انگلیسی به بهداری آمده و گویا گفته بودند که هر چه زودتر بایستی مجروحین را بنقاط دیگر ببرند چون ما به بهداری احتیاج داریم.
در این هنگام چند سرباز مسلح هندی، ناوبان یکم صفوی و ستوان سوم غنی را به بهداری آوردند. صفوی اظهار داشت که فرمانده ناو انگلیسی گفته است که کجا مایل هستید جنازه دریادار بایندر مدفون گردد. افسرانی که در آنجا بودند اظهار داشتند: از همه جا مناسب تر پای مجسمه رضا شاه در باغ نیروی دریایی است.
ساعت 3 بعد از ظهر عده ای برای کسب اطلاع از وضع مجروحین به بیمارستان آمده و ووضعیت آنها را می پرسیدند. هنوز هم بکسی اجازه داده نشده بود که از بیمارستان خارج شود.
آن شب هم ناخدا نقدی در همان حال بیهوشی و اغماء بسر برد. صبح روز پنجم شهریور وضعیت آب و برق بیمارستان مرتب شد و بیمارانی که قادر به حرکت بودند از بیمارستان خارج شدند. من و ناو سروان زند برای احوال پرسی به اطاق ناخدا نقدی رفتیم، گفتند قرار است ایشان را به بیمارستان شرکت نفت ببرند. ناخدا نقدی گفت شما ها از بیمارستان خارج شوید، چون میترسم شما را اسیر کنند و به هندوستان روانه کنند، نگاهداری و مراقبت از من دیگر فایده ای ندارد . با حالتی وصف ناپذیر صورت رنگ پریده ناخدا نقدی را بوسیدم و او هم ما را بوسید و برای همیشه از یکدیگر خدا حافظی کردیم.
بدین ترتیب من و ناوسروان زند از بیمارستان خارج شده و یکسر به طرف منزل های خود رهسپار شدیم. وضع خانه را کاملاً دگرگون دیدم. آنچه بود و نبود بغارت رفته و جز تخت خواب و میز و چیزهای سنگین دیگر بقیه اثاثیه مورد چپاول قرار گرفته بودند. خوشبختانه مبلغی پول در گوشه صندوق باقیمانده بود که آنرا با عکس های خودم برداشته به کوت شیخ رفتم. از کوت شیخ با بلم بطرف دیگر رودخانه روان شدم. بمنزل هر یک از رفقا مراجعه می کردم کسی را نمی یافتم.، بالاخره به منزل ناوبان ناصری رفتم. پس از چند دقیقه داخل شدم، عده ای از افسران ( ناصری، اعتصام، دکتر رفیعی، دکتر مالکی- مبصر – مشگین نفس) در آنجا جمع بودند. ناو سروان زند هم به آنجا آمد. آنروز را در آنجا گذراندیم . زند و مشگین نفس بعد از ظهر خارج شدند و گویابمنزل برادر زند رفتند.
آنشب تا صبح تمام افسران بیدار مانده و منتظر بروز حوادث تازه ای بودند. روز بعد آقای خلفی ناظم اداره پست به آنجا آمد و گفت که رابطه با تهران بکلی قطع و فقط یکنفر از کارمندان اداره پست که از مرخصی باز گشته می گوید وضعیت تهران مغشوش و کسی بکسی نیست. این خبر بیشتر باعث نگرانی ما شد. عصر آن روز دکتر بصیر آمد و گفت ناخدا نقدی به بیمارستان شرکت نفت برده شد و از حالش خبر تازه ای ندارم. ساعت یک بعد از ظهر رادیو تهران را گرفتیم و انتظار داشتیم بوسیله رادیو دستوراتی به افسران و افراد داده شود ولی در این مورد مطلبی اظهار نگردید.
رادیو دهلی را گرفتیم و از انجا شنیدیم که چه حوادث شومی روی داده و با چه سرعتی نیروهای مهاجم از شمال و جنوب پیشروی می کنند. در پایان اخبار رادیو دهلی اعلام کرد: آخرین خبر حاکی از ترک مخاصمه و تغییر کابینه و بروی کار امدن فروغی می باشد.
این خبر تا اندازه ای وضعیت را روشن ساخت و تکلیف عده ای را معین کرد. من از منزل ناصری خارج شده و به منزل رافت رفتم تا شاید بتوانم از احوالات سایر رفقا مستحضر شوم. در آنجا عده ای دیگر از رفقا ( نوربخش – سراج – افشنگ) جمع بودند. اینها حتی از اطلاعات مختصری هم که ما داشتیم بی بهره بودند.
تعدادی از افرادمسلح انگلیسی برای جلب کلانترمرز بمنزل او رفته و او را دستگیر نمودند. یکی از افسران را ( ناوبان بهزادی) که بعلت اصابت تکه آهنی که هنگام انفجار گلوله توپی به پهلویش خورده و مجروحش کرده بود برای پانسمان نزد دکتر بصیر بردیم و در آنجا با کمال تاسف اطلاع یافتم که ناخدا نقدی در بیمارستان شرکت نفت در گذشته است.
روز هفتم شهریور آقای خلفی اطلاع داد که ارتباط تلگرافی با تهران دایر شده است. از اهواز هیچگونه اطلاعی نداریم و نمیدانیم بر سر رفقا و همقطاران ما در بندر شاهپور چه آمده و بچه سرنوشتی دچار شده اند.
چون ناوبان بهزادی بعلت جراحت پهلو سخت ناراحت بود لذا با موافقت رفقا قرار شد که من با او به اهواز بروم.
روز 16 شهریئر با بهزادی به اهواز آمدیم و خود را به لشگر خوزستان معرفی کردیم. در اهواز ناوبان آهنین و ناوبان عظیما را دیدیم که با عده زیادی از افراد نیروی دریایی و مقدار قابل توجهی اسلحه و مهمات پیاده خود از خرمشهر عقب نشینی کرده و به لشگر خوزستان پیوسته بودند.
ناو سروان اردلان ( معاون ناو شاهنشاهی ببر) که با استفاده از مرخصی به تبریز که پدرش در آنجا سمت استانداری داشت رفته بود. بمحض اطلاع از وقایع جنوب با اتومبیل پدرش عازم تهران می شود و از آنجا با ترن بسوی خرمشهر حرکت می کند. وقتی به اهواز می رسد مطلع می شود خرمشهر سقوط کرده است و ناچار خود را به تیمسار شاه بختی فرمانده اهواز معرفی می نماید.
ناوسروان کهنموئی، افسر توپخانه ناو شاهنشاهی پلنگ پای توپ مجروح می شود ولی با وجود جراحات زیاد حاضر به ترک پست خود نمی شود و به مبارزه ادامه می دهد و در اثر اصابت گلوله های متعدد دست و پایش قطع و در روی ناو به افتخار شهادت می رسد. جسد پاره پاره او را همراه با پیکر تکه تکه صد ها شهیدان وطن در گودال بزرگی در نزدیکی گورستان احمد آباد آبادان مدفون می نمایند.
سالها بعد در هنگام فرماندهی تیمسار دریابد فرج الله رسایی سنگ یاد بودی جهت نصب در محوطه مجسمه رضا شاه در ستاد نیروی دریایی خرمشهر ساخته شد. در روی این سنگ، اسامی شهدای نیروی دریایی بشرح زیر حک شده است:
دریابان غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی جنوب
ناخدا سوم حسن میلانیان- ناخدا سوم نصرالله نقدی – ناوسروان یدالله بایندر – ناوسروان حسن کهنمویی – سروان مکری نژاد – ناوبان یکم هریسچی – ناوبان یکم مهدی ریاضی – ناوبان سوم جعفر مسگر زاده – استوار دوم جواد پرستنده – مهناوی یکم جواد همراز – مهناوی یکم محمد ابراهیم طاهری – مهناوی یکم محمد ربیع گیلانی – مهناوی یکم حسین تک حرزبان – مهناوی دوم هاشم واحدی – مهناوی دوم محمود پور ثابت – مهناوی دوم اسماعیل یوسفی – مهناوی دوم سرخه ای.
و ششصد ناوی وظیفه.
در صفحه 456 کتاب در مورد ناخدا نقدی نوشته شده است:
ناخدا نقدی رئیس ستاد نیروی دریایی شاهنشاهی در آن لحظات در باشگاه افسران بسر می برد و پس از شنیدن صدای توپها بسربازخانه که جنب باشگاه افسران بود رفت و دستور داد شیپور آماده باش بزنند و بلافاصله با تمام افراد حاضر در سربازخانه در ساحل کارون و شط العرب موضع گرفت و برای جلوگیری از پیاده شدن دشمن به مقاومت پرداخت . ولی طولی نکشید که این افسر شجاع از پای در آمد و همراه دهها هم رزم فداکارش شهید شد.
در صفحه 271 کتاب تاریخ دریانوردی ایرانیان، در باره حمله نیروی دریایی انگلیس به بندر شاهپور چنین نوشته شده است:
" . . . هنگامیکه در بندر شاهپور به کشتی های مستقر در بندر حمله شد، عده ای نیز به ناو شهباز حمله کردند. وقتی افراد مسلح به تبر و مسلسل متوجه شدند که افراد ناو شاهنشاهی شهباز می خواهند بدستور نگارنده [ناوسروان رسائی] نقاط حساس ناو را منهدم نمایند؛ خشونت بیشتری بخرج دادند و سعی کردند با رگبار مسلسل افراد را از موتورخانه ، بی سیم و سایر امکنه حساس ناو بیرون برانند. . . پس از تسخیر ناو آنرا غارت نمودند و ما را بر روی ناو انگلیسی بردند و از ما خاستند با آنها همکاری کنیم. ولی پس از آنکه انگلیسی ها کاملاً از همکاری ما نا امید شدند، تعدادی از افراد دو ناو شهباز و سیمرغ و افسران ناو شهباز ناوبان یکم عبد الحسین وهابی فرمانده دوم ناو شهباز، ناوبان دوم یدالله میر جهانگیری مدیر ماشین ناو شهباز ، ناوبان سوم انصاری افسر مخابرات ناو و نگارنده که فرماندهی ناو شاهنشاهی شهباز را بعهده داشت از طریق خور موسی و شط العرب به اردوگاه زندانیان در محله ای بنام " شعیبه" در وسط صحرا در عراق گسیل داشتند. بمحض ورود به اردوگاه مشاهده شد که تعداد زیادی از افسران نیروی زمینی ایران و عده ای از کارکنان کشتی های آلمانی و ایتالیایی پناهنده به بندر شاهپور نیز در آنجا هستند. با وجود آنکه همه افراد مستقر در اردوگاه زندانی انگلیسی ها بودند مقامات اردوگاه تبعیض شدیدی بین اروپائیها و سایرین قائل می شدند. مثلاً به افراد آلمانی جیره یخ داده می شد و به زندانیان ایرانی یخ داده نمی شد. . . بالاخره در روز 22 شهریور ماه 1320 سرهنگ انگلیسی بمن اطلاع داد که ساعت آزادی شما رسیده فرا رسیده است و به افراد بگوئید خود را برای رفتن به ایران آماده نمایند. . .
از خواننده عزیز درخواست می گردد قبل از مطالعه بقیه این نوشته، یکبار دیگر با دقت بیشتری ، مطالبی را که در بالا به آن اشاره شده است مطالعه فرمایند.
تحلیل نهائی
مسئولین کشور ایران از طریق منابع مختلفی مطلع شده بودند که دو کشور انگلیس وروسیه خیال تجاوز نظامی مشترکی را به ایران دارند. از جمله:
مورد اول - آقای مجید موقر بنمایندگی ازطرف دولت ایران به بصره اعزام گردیده بود تا ترتیب حمل چند واگن مسافربری و باربری را به خرمشهر بدهد. در بصره مشاهده می کند که تعداد قابل توجهی افراد نظامی انگلیسی و هندی همراه با مقادیر زیادی مهمات و تجهیزات جنگی و پانتون های فلزی برای ایجاد پل های شناور در روی رودخانه وارد بندر بصره شده است . ایشان پس از مراجعت به خرمشهر بلافاصله به نزد دریادار بایندر فرمانده نیروی دریایی جنوب رفته و مراتب را باطلاع او میرساند.بایندر مودبانه نظر موقر را که پیش بینی کرده بود از این نیرو های نظامی برای تجاوز به ایران استفاده خواهد شد رد می کند و به او اطمینان می دهد که دولت انگلیس با دولت ایران برای مدتهای طولانی رابطه دوستانه داشته و در هیچ زمانی به ایران حمله نخواهد نمود. مجید موقر که از جواب دریادار بایندر قانع نمی شود سریعاً به تهران رفته و اجازه ملاقات به حضور رضا شاه را بدست می اورد.
ولی رضا شاه نیز به او اطمینان می دهد که انگلیسیها چنین خیالی را در سر ندارند.
مورد دوم - مربوط به گزارش سرتیب مقدم فرمانده لشگر کرمانشاه است که حاوی تجمع نیروهای نظامی انگلیس در شهر مرزی خانقین بود. او به ستاد ارتش ایران گزارش داده بود که یک نیروی موتوریزه ارتش هندوستان از کرکوک در عراق بطرف خانقین روانه شده و آماده تسخیر چاه های نفت منطقه "نفت شاه" شده است. اطلاعات سرتیب مقدم از طریق فرمانده پادگان قصر شیرین و کنسولگری ایران در خانقین ارسال شده بود. ستاد ارتش ایران طی نامه ای از سرتیب مقدم سئوال می کند : " از کجا می توان باور کرد که این اطلاعات حقیقت دارد؟"
مورد سوم – وزیر امور خارجه ترکیه شوکری ساراج اوغلو(Sukri Saracoglu) پس از تماس با سفیر انگلیس (Sir Hughe) در آنکارا مطلع می شود که چون بیش از پنجهزار جاسوس آلمانی در ایران مشغول فعالیت هستند لذا دولتهای انگلیس و روسیه خیال دارند بهر ترتیبی که ممکن است جلوی فعالیتهای آنها را بگیرند! وزیر خارجه ترکیه چون مطمئن بود تعداد آلمانیها در ایران بیش از 580 نفر نیست، لذا به سفیر انگلیس می گوید : " من بهیچ عنوان نمیتوانم از برنامه ای که برای ایران در سر دارید رضایت داشته باشم . بلکه هدف اصلی شما پیشگیری و حضور نیروهای نظامی مشترک روسیه و انگلیس در شمال ایران برای جلوگیری از پیشرفت قوای آلمان بسوی ایران است."
کشور ترکیه بر مبنای پیمان عدم تعرض بین چهار دولت ایران ، افغانستان، عراق و ترکیه که بنام پیمان سعد آباد معروف و در تاریخ 17 تیر ماه 1316 بامضا رسیده بود؛ مذاکرات وزیر خارجه ترکیه را با سفیر انگلیس باطلاع رضا شاه میرساند.
[ این مطلب از کتاب (Sunrise at Abadan) نوشته ریچارد استوارت درصفحات 73-82 استخراج شده است]
مورد چهارم - حتی ناخدا نقدی رئیس ستاد نیروی دریایی جنوب، پس از زخمی شدن و در حال مرگ به اطرافیان خود می گوید: " ما بکرات گزارش دادیم که اینها می خواهند کاری در ایران بکنند."
متاسفانه با وجود دریافت این گونه اطلاعات و ده ها اطلاعات مشابه؛ رضا شاه و ژنرال هایش امیدوار بودند که این تجمع نیروهای نظامی انگلیسی در مرزهای ایران بیشتر بخاطر آن است که از لحاظ سیاسی می خواهند ایران را تحت فشار قرار دهند تا بخواسته هایشان که عبارت بود از: 1- اخراج کلیه اتباع آلمانی که در ایران در استخدام دولت ایران بودند. 2 – دادن اجازه برای عبور از خاک ایران به منظور رسانیدن تجهیزات و مهمات جنگی به روسیه از طریق استفاده از راه آهن سرتاسری ایران و جاده ها . 3 – وادار کردن ایران به پیوستن به متفقین. ؟! تن در دهند!
حتی اگر فرض براین بود که همه این خوش باوری ها درست از آب در می آمد و خطر تجاوزی به ایران صحت نداشت! آیا نیروهای نظامی ایران نبایستی بحالت آماده باش در میامدند و دستور العمل های صریح و روشنی بمنظور وظائف هر واحد نظامی در هر منطقه برای جلوگیری از خطر احتمالی، صادر می گردید تا اگر اتفاقی رخ می داد ( که داد!) هر واحد آماده بود که وظایفش را در حد قابل قبولی بمرحله اجرا در آورد ! نه آنچه در نیروی دریایی و سایر واحد های نظامی رخ داد؟!
تحلیلی ازاشتباهات و قصورفراوانی که در نیروی دریایی جنوب رخ داد برمبنای مطالبی که در کتاب " تاریخ نیروی دریایی ایران" درج شده است می تواند بیانگر حقایق فراوانی در مورد ارتش یکصد هزار نفری شاهنشاهی ایران باشد.:
1- افسری که مشاهدات خود را نوشته است، از منزلش خارج می شود و فاصله بیش از یک کیلومتر را طی کرده و خود را به جلوی دروازه نیروی دریایی می رساند و در آن محل بهمراه ناوبان عظیما و ناویان وظیفه اش از محل دروازه تا سربازخانه که در حدود یک کیلومتر است به صورت سینه خیز حرکت کرده و خود را به سربازخانه می رسانند. در سربازخانه با رئیس ستاد و سر افسر نگهبان ناوسروان زند و افسر نگهابان ستوان یکم مبصر و فرماندهان گروه های دریایی ناوبان یکم آهنین و فاطمی و سروان نوربخش مدیر ماشین ناو ببر رو برو می شود. تا آن لحظه که حدود یکساعت از گلوله باران ناو ببر می گذرد؛ او مشاهده می کند که افسر سرنگهبان که برابر دستور العمل های صادره در تمام ساعات غیر خدمتی در حقیقت بجای فرمانده پادگان یا پایگاه انجام وظیفه می کرده است هیچگونه تصمیمی نگرفته و حتی افراد را از خواب بیدار نکرده است؟! دو فرمانده گروهان ها نیز که مسئول مستقیم افراد زیر دست خود بوده اند و بایستی افراد را سریعا آماده و برای دفاع به محل های حساس روانه می کردند نیز بوظایف خود عمل نکرده و بلا تکلیف مشغول تلف کردن آن دقیقه های بسیار حساس کشور برانداز هستند! ناو ببر در حال سوختن است در حالیکه افسر مهندس ناو ببر و ناوبان عظیما افسر ناو ببر که در غیاب فرمانده و فرمانده دوم ناو ببر که در آن زمان هر دو برخلاف دستور صریح رضا شاه که مرخصی افراد نظامی را لغو کرده بود هر دو در مرخصی بسر می بردند؟! ( ناخدا سوم شاهین فرمانده ناو ببر و ناوسروان محمد اردلان معاون او) بایستی برای خاموش کردن آتش سوزی ناو ببر به روی ناو می رفتند! در سربازخانه جمع شده و از رئیس ستاد کسب تکلیف می کنند که چه باید انجام دهند؟! آندو بدستور رئیس ستاد با اکراه برای خاموش کردن آتش روانه ناو ببر می شوند. ولی قادر به خاموش کردن حریق نیستند چون در آن ساعت مولد برق ناو ببر کار نمی کرد و بدون برق راه اندازی پمپ های آب حریق غیر ممکن بود، ضمن اینکه در روی اسکله نیز لوله آب حریق نصب نشده بود ، پس دو افسر اعزامی تصمیم به غرق ناو ببراز طریق باز کردن والوهای کف کشتی می گیرند، تا مانع انفجار انبار مهمات ناو گردند! در حالیکه اگر آن دو افسر از آموزش کافی برخوردار بوده و وضعیت وحشتناکی را که با آن روبرو شده بودند، همراه با منطق ارزیابی می نمودند به این نتیجه می رسیدند که می توانند در مدت بسیار کوتاهی طنابهایی که ناو را به اسکله مهار کرده بود پاره کرده و اجازه دهند که جریان آب خود بخود ناو ببر را بطرف دهانه شط العرب برده و با این عمل، نه تنها مانع ورود ناو انگلیس بداخل رودخانه کارون می شدند بلکه پس از مدت کوتاهی که آتش سوزی ناو ببر توسعه بیشتری می یافت و آتش به انبار مهمات سرایت می کرد ، انفجار مهمات میتوانست ناو انگلیسی را با کلیه سرنشینانش نابود کند.
2- پایگاه دریایی خرمشهر در شمال غربی جزیره آبادان و در محل تقاطع رودخانه کارون و شط العرب قرار داشت. ورود ناو ها بداخل کارون با توجه به سرعت جریان آبً بسیار مشکل و حتی با ناوهای کم ظرفیت ، فرماندهان سعی می کردند در هنگامی که بعلت جذر و یا مد آب ، جریان آب سرعت کمتری داشت وارد کارون شوند. حال مشاهده می کنیم که ناو یارا که ظرفیتی بالغ بر یکهزار تن را دارا است در حالیکه هر دو طرف ساحل را زیر آتش توپ ها و مسلسلهای خود گرفته بود و ضمناً افراد نیروی دریایی ایران به سوی آن تیراندازی می کردند آنهم در تاریکی شب، وارد کارون شده و در جای مناسبی خود را مستقر می کند. اگر افراد نیروی دریایی بسوی ناو انگلیسی تیراندازی می کردند پس چگونه است که ناو یارا می تواند بدون آنکه افرادش زخمی شده و یا ناو صدمه ای ببیند موفق گردد وارد کارون شده و در جای مناسبی مستقر و سپس سربازان هندی را با قایقهای خود روانه ساحل و تسخیر پادگان نیروی دریایی نماید؟! و این درحالی است که در همان یکی دو ساعت اولیه بالغ بر 500 ناوی وظیفه ایرانی در ساحل کشته ویا زخمی شده اند؟! این گونه عملکرد نیروهای انگلیسی نشان می دهد که با چه دقت و و ظرافتی آنها بررسی ها و شناسائی های لازم را در مورد خرمشهر ، بندر شاهپور و آبادان از مدتها پیش انجام داده وافراد خود را برای چنین شبیخونی در آن شرایط بسیار مشکل آموزش داده و آماده نموده اند؟! در حالیکه از ماه ها قبل دولت ایران انتظار چنین حمله ای را پیش بینی می کرده است ولی نه از آموزش افراد و نه از تهیه برنامه های دفاعی خبری نبوده است. تنها اقدامی که به دستور رضا شاه انجام گرفته بود، الف- لغو مرخصی ها، ( که اکثر فرماندهان توجهی به آن نیز نکرده بودند) ب – یکسری نقل و انتقالات نظامیان به سرحدات ( البته بصورت تجمع سیاهی لشگر و نه تجمع سپاهیان آماده به رزم!) بدون آنکه از لحاظ پشتیبانی لجستیکی که مهمترین عامل پیروزی در هرجنگی است، فکر و یا دستور موثری صادر کرده باشند!)
3- درحالیکه هیچ یک از افسران حاضر در صحنه بخود زحمت نمی دهند که در آن وضع بحرانی فعالیتی برای دفاع از کشورش انجام دهد ، تنها رئیس ستاد است که از این طرف به انطرف می رود و دستوراتی را به افراد می دهد.و با دیدن سربازی که در حال تیراندازی بحالت ایستاده است به نویسنده این مشهودات می گوید به سرباز دستور بده در حال دراز کش تیراندازی کند! در همان حال خود رئیس ستاد که مراعات همین دستور خودش را نکرده بود تیر به سینه اش خورده و از پشتش خارج می شود. آیا همین نکته ساده و بی تکلیفی افسران و درجه داران و افراد گواه این نیست که پرسنل پایگاه از آموزش کافی برخوردار نبوده و کوچکترین آمادگی برای روبرو شدن با دشمن متجاوز را نداشته اند؟!
4- در مورد تیرخوردن ناخدا نقدی با در نظر گرفتن محلی که او در حرکت بوده و جهت حرکت او که در حقیقت پشتش بجانب ناو انگلیسی بوده است؛ چگونه ممکن است گلوله به سینه او خورده و از پشتش خارج شده باشد؟! امکان دارد که یا یکی از افراد ایرانی خودی او را هدف قرار داده باشد و یا عوامل مزدور عرب زبان که در نخلستانهای اطراف پایگاه نیروی دریایی اقامت داشتند، این عمل ناجوانمردانه را انجام داده اند؟ متاسفانه پس از ترک مخصمه ارتش شاهنشاهی ایران هیئتی را مامور نکرد تا در مورد شکست مفتحضانه ارتش ایران بررسی کرده و مشخص نمایند چه عللی باعث آن شده بودند؟
5- رئیس ستاد تیر خورده را کشان کشان بداخل بهداری می برند. با تعجب دیده می شود که ناخدا سوم مشگین نفس و ناوسروان زند افسر سر نگهبان قبلاً در بهداری پنهان شده اند!! چند لحظه بعد ستوان مبصر افسر نگهبان نیز با وانمود کردن به اینکه کمانه یک تیر پیشانی اش را خراشانده بود به بهداری وارد می شود. با زخمی شدن ناخدا نقدی ، ناخدا مشگین نفس ارشد افسران حاضر در پایگاه است و اوست که بایستی سریعاً عهده دار امور می شد و به کمک سر افسر نگهبان ترتیب دفاع از بخشی از سرزمین ایران را می داد، ولی هر دو آنها خود را در بهداری پنهان می کنند!؟
6- در بهداری تنها یک دکتر وظیفه وجوددارد. درب اطاق عمل قفل است ، وسایل و ابزار جراحی در اختیار اونیست، هیچگونه داروئی در آنجا موجود نیست، آب و نان و غذا و کنسرو و هیچ چیز قابل مصرفی یافت نمی شود! برای درمان رئیس ستاد که گلوله وارد سینه اش شده و از پشتش خارج شده است تنها با محلول تنتورید ضد عفونی می کند و به او آب نمک تزریق می کند!
7- کف اطاقهای بهداری از مجروحین و تیر خوردگان پوشیده شده است وخون آنها همه جا را فراگرفته است! چون بهداری فاقد هرگونه وسیله درمانی است لذا برای بالابردن روحیه آنان سعی می کنند با صحبت کردن، آنها را مطمئن کنند که بزودی حالشان خوب خواهد شد؟!
8- با وجود آنکه چندین افسر ارشد دریایی پنهان شده در بهداری حضور دارند، ، تنها به فکر دکتر بصیر افسر وظیفه خطور می کند که با مرکورکرم روی یک ملافه علامت صلیب کشیده و در روی بام بیمارستان پهن کند که دشمن دست از گلوله باران بهداری بردارد! یعنی در سازمان بهداری حتی یک پرچم سفید با علامت رسمی شیر و خورشید سرخ یا صلیب احمر نیز که مرسوم همه سازمانهای درمانی است وجود نداشته است؟!
9- وضع بیماران وخیم است وهر لحظه به تعداد آنها اضافه می شود؛ چون هیچ یک از افسران دریایی حاضر در بهداری که در ایتالیا تحصیل کرده و در مدارس دریایی ایتالیا ظاهرا به آنها راه و روش صحیح نظامیگری را یاد داده بودند که چگونه در زمانهای بحرانی ضروری است که بر اعصاب خود مسلط شده و برای رفع مشکلات چاره جویی کنند. موفق به یافتن راه حلی نمی شوند! باز هم دکتر بصیر پیشقدم شده و پیشنهاد می کند بهتر است یکنفر بروی ناو انگلیسی رفته و موقعیت بهداری و وضع مجروحین را بیان کرده و در خواست کمک کند. فکر بسیار خوبی است ولی از میان افسران دریایی شجاع، پنهان شده در بهداری کسی حاضر نمی شود زنگوله را بگردن گربه ببندد. و همه آنها یکصدا رای می دهند که بهترین و مناسبترین فرد برای انجام این ماموریت خطیر خود دکتر بصیر است! این تصمیم را در زمانی می گیرند که صد ها ناوی تیر خورده که خون از هم جایشان روان است و تنها کسی که صلاحیت داشت تا شایدجلوی خونریزی بعضی از این جوانان تیر خورده را بگیرد دکتر بصیراست، پس اوست که بایستی بروی ناو انگلیسی رفته و رسماً تسلیم شدن نیروی دریایی شاهنشاهی را به فرمانده انگلیسی اعلام نماید!
10 - بر مبنای نوشته های ذکر شده در بالا متوجه می شویم که پایگاه دریایی خرمشهر به علت قطع برق هیچگونه ارتباطی با ناوهای خود در بندر شاهپور و حتی آبادان که در فاصله فقط 10 کیلومتری قرار دارد و لشگر اهواز و ستاد ارتش در تهران ندارد! و برای راه اندازی بی سیم های پایگاه حتی موتور برق برای مواقع ضروری در اختیار ندارند.
11- قطع برق و تلفن که از طریق شرکت نفت ایران و انگلیس تامین می گردید، بیانگر این مطلب است که هزاران پرسنل انگلیسی و چند ده هزار کارگران هندی که در استخدام آن شرکت بودند در حقیقت عوامل دولت انگلیس بوده و برای آن کشور جاسوسی می کرده اند. چگونه است که کشور انگلیس به حضور حدود 580 نفر مهندسین و کارشناسان آلمانی در کشور بیطرف در جنگ ایران اعتراض می کند ولی دولت ایران به ده ها هزار جاسوس و مزدور انگلیسی مستقر در ایران اعتراضی نکرده است؟! همین ها بودند که بدستور دولت انگلیس برق و تلفن خرمشهر را در هنگام تجاوز به خرمشهر قطع کرده و در بندر شاهپور که برخلاف معمول چراغهای بندر درهمه شب ها خاموش بودند در آن شب کذائی تا صبح روشن باقی مانده اند؟!
12 – بمدت سه روز و سه شب ناخدا نقدی تیر خورد در روی تخت بهداری در حالیکه از بدنش خون به بیرون میریخت بدون هیچگونه درمان اولیه ای با مرگ دست بگریبان است و بالاخره دکتر بصیر افسر وظیفه (ولی نه دوستان و همدوره های دریایی اش) جسد نیمه جانش را به بیمارستان شرکت نفت می رساند . ولی دیگر کار از کار گذشته است و برای نجاتش نمی توانند کاری انجام دهند! بهمین ترتیب ناخدا میلانیان فرمانده ناو پلنگ که زخمی شده بود ، با وجود آنکه او را به بیمارستان شرکت نفت میرسانند، گفته شده است خودش به دکتر های انگلیسی اجازه نداده است که او را درمان کنند! ولی حقیقت این است که دکتر های انگلیسی از درمان او خودداری کرده اند! در نتیجه پس از 48 ساعت او را با قطار باری به تهران روانه می کنند ولی دیگر دیر شده بود وپس از ورود به تهران در بیمارستان فوت می کند.
13- توجه کنید این اتفاقات در حالی رخ می دهد که دو نفر از پزشگان بهداری نیروی دریایی بنام های دکتر رفیعی و دکتر مالکی در حالیکه کلید اطاق عمل در جیب یکی از آنها بود در تمام این مدت چند روز ( سوم شهریور تا چند روز بعد در منزلی که فاصله اش از نیروی دریایی کمتر از دو کیلومتر بود بسر برده و حاضر نشده اند که به سوگند پزشگی خود که در درمان بیماران و مجروحین در هر شرایطی وفادار بمانند، وفادار نمانده اند. اگر ادعا کنیم که بیشتر آن ششصد جوانی که در روز سوم شهریور در خرمشهر تیر خورده و مجروح شده بودند، بعلت نبودن وسایل و داروهای پزشگی وعدم حضور دکتر های وظیفه ناشناسی که بجای حاضر شدن در بهداری نیروی دریایی و نجات زخمی شدگان، در منزلشان پنهان شده بودند، جان خود را از دست دادند اغراق نگفته ایم.
14- انسان از طرز تفکر بعضی از افسران در حیرت فرو میرود، هنگامیکه برای بخاک سپردن جسد دریادار بایندر انگلیسی ها سئوال می کنند در کجا بخاک سپرده شود] همه افسران پنهان شده در بهداری اظهار نظر می کنند که در پای مجسمه رضا شاه بخاک سپرده شود. ولی همین افسران که دوست تیر خورده و در حال مرگشان برای سه روز و سه شب در روی تخت بدون غذا و درمان از درد فریاد می کشید بخاطر حفظ جان کثیفشان حاضر نمی شوند که با روبرو شدن با خطراحتمالی، بهر وسیله ای که ممکن است او را به بیمارستان شرکت نفت برسانند؟!
15- نویسنده مشاهدات، ذکر کرده است که در روز 16 شهریور ماه پس از رسیدن به اهواز با ناوبان آهنین و ناوبان عظیما روبرو شدم که با عده زیادی از افراد نیروی دریایی و مقدار قابل توجهی اسلحه و مهمات پای پیاده از خرمشهر عقب نشینی کرده و به لشگر اهواز پیوسته بودند.
توجه شود که هردو این افسران یکی مسئول حفاظت از سربازخانه خرمشهر و یکی دیگر افسر ناو ببر بودند. چگونه این دو افسر با افراد خود توانسته اند پای پیاده در گرمای وحشتناک شهریور خوزستان بالغ بر صد کیلومتر را طی کنند! ولی سایر دوستانشان در خرمشهر قادر نبودند رئیس ستاد و دوست زخمی خود را با طی مسافتی کمتر از 10 کیلومتر به بیمارستان شرکت نفت برسانند؟!
16- در بندر شاهپور به دستور رضا شاه دو ناوشاهنشاهی را به ماموریت جنگی اعزام می کنند ولی طبق نوشته نویسنده کتاب "تاریخ دریانوردی ایرانیان" در صفحه 452 ، هر دو ناو فاقد مهمات برای منفجر کردن ناو خود بوده اند؟!
پس از آنکه ناوهای متجاوز انگلیسی موفق می شوند که دو ناو جنگی ایرانی را به تصرف خود در آورند، فرمانده انگلیس به فرماندهان ایرانی دستور می دهد که برای حفظ اتباع انگلیسی شرکت نفت که در بندر معشورو در فاصله کمی از لنگرگاه بندر شاهپور قرار دارد تحت نظر تعدادی از سربازان انگلیسی به آن سو بروند. فرمانده ناو سیمرغ ( ناوسروان جعفر فزونی) این دستور انگلیسی ها را اطاعت می کند ولی فرمانده ناو شهباز ( فرج الله رسائی) زیر بار نرفته و اظهار می کند: " بهیچوجه برای همکاری با شما آماده نیستیم." به این علت انگلیسی ها ناوسروان رسائی و افسران و افراد ناوش از جمله: ناوبان یکم عبد الحسین وهابی و ناوبان دوم یدالله میر جهانگیری و ناوبان سوم انصاری را به عنوان اسیر جنگی به اردوگاه زندانیان واقع در شعیبیه در نزدیکی بصره اعزام می کنند. در حالیکه ناخدا عبدالله ظلی و ناوسروان فزونی و افسران ناوش و ناوسروان کوروس فرمانده حوض شناور را در ناو سر فرماندهی ( کوئین بولا) پذیرفته و در باشگاه افسران ناو مستقر نمودند. ( بعد ها مشخص گردید که چند نفر از این افسران از اعضای فراماسون بوده اند)
17- در مورد دریادار بایندر، راننده اظهار کرده بود که با اتومبیل دریادار بایندر وسروان مکری نژاد را به پل نو محل استقرار 4000 سرباز اعزامی از اهواز بردم و پس از صدور دستورات به سروان عبدی فرمانده پل نو، به حفار باز گشتیم. اگر دریادار بایندر به محل پل نو رفته و دستور جلوگیری از عبور نیروهای نظامی انگلیسی را صادر کره بود ، پس چگونه ممکن است زره پوشهای انگلیسی در راه مراجعت به حفار جلوی او را گرفته و گلوله بارانش کرده اند؟! این درگیری دریادار بایندر با زره پوشهای انگلیسی نشان می دهد که انگلیسها از ساعتی قبل با استقرار پل موقتی در روی رودخانه از خاک عراق وارد خاک ایران شده و با غافلگیر کردن سربازان ایرانی که منجر به تسلیم شدن همه آنها بدون کوچکترین درگیری گردیده بود ، بطرف خرمشهر حرکت کرده اندو با دیدن اتومبیلی که به سمت بیسیم می رفته است با شلیک گلوله او را از حرکت باز داشته و در نتیجه بایندر و سروان مکری نژاد کشته می شوند. البته انگلیسی ها مطلقاً هدفشان کشتن بایندر نبوده است. چنانکه در صفحه 154 کتاب " طلوع آفتاب در آبادان " نوشته است:
در هنگام بخاک سپاری دریادار بایندر سرتیب چارلز او. هاروی فرمانده لشگر هشتم هندوستان که مسئول عملیات جنگی علیه خوزستان بود، دستور داده بود که در روی تابوت بایندر یک پرچم انگلیس قرار دهند. ولی قبل از انجام تشریفات ناوبان یکم شمس الدین صفوی پرچم انگلیس را از روی تابوت برداشته و پرچ ایران راکه از روی ناو خودش برداشته بود پهن می کند. ژنرال کوئینان (General Quinan ) در گزارشی که به لندن ارسال کرده بود نوشت که: " مرگ بایندر برای ما بسیار اسفناک بود، همسر این افسر انگلیسی بود و در عین حال که نسبت به رضا شاه وفادار بود، نسبت بما نیز رفتارش دوستانه بود." ( Bayandor’s death was a tragic irony, This officer had an English wife and, while giving full allegiance to the Shah, was very friendly disposed towards us.)
18- رضا شاه می توانست باسانی مانع تجاوز قوای نظامی انگلیس گردد
پالایشگاه آبادان و نفت استخراج شده از ایران چرخهای نیروی نظامی انگلیس را بحرکت در می آورد. بدون نفت پالایش شده آبادان اکثر صنایع نظامی انگلیس از حرکت باز می ایستاد و ناوگان عطیم انگلیس و نیروی هوایی آن کشور بدون این سوخت پالایش شده از هرگونه فعالیتی باز می ایستادند.
اگر رضا شاه واقعاً دارای مشاوران دلسوز و فهمیده ای بود و اگر به حرف مشاوران خود نیز توجه می کرد؛ در آن صورت با در اختیار گرفتن پالایشگاه آبادان از طریق نیروهای نظامی خود و بدست گرفتن مراکز استخراج نفت در نفت شاه ، آغا جاری و مسجد سلیمان ؛ می توانست به مقامات انگلیسی هشدار دهد که در صورت تجاوز نیرو های نظامی خارجی مبادرت به نابودی پالایشگاه و چاه های نفت در حال فوران خواهد کرد.
اگر چنین کرده بود، با اطمینان می توانست امیدوار باشد که در آن زمان و در موقعیتی که آلمان در حال پیشرفت همه جانبه در همه جبهه ها بود، دولت انگلیس حاضر می شد همه نوع امتیاز به رضا شاه بدهد.

خواننده گرامی، با توجه به آنچه در این گردآوری به اطلاعتان رسید آیا نبایستی از خود سئوال کنیم؟ :
کجابود آن حس میهنی؟ کجا بود آن حس قبول مسئولیت؟ کجا بود آن حس میهن دوستی؟ کجا بود آن حس دفاع از سرزمین ایران؟ کجا بود آن حس از خود گذشتگی و ایثار بمنظور حفظ حدود و ثغور کشورمان؟ کجا بود آن حس همدردی و همگامی با مردم ایران؟

ظاهراً پس از گذشت بالغ بر 68 سال از آن تاریخ، کارآسان و درستی نیست که بخواهیم در مورد وقایعی که در آن زمان رخ داده است به قضاوت نشسته و در باره شکست مفتحضانه ارتش و نیروی دریایی شاهنشاهی بحث کنیم. ولی آنچه مسلم است هر کشوری با بررسی اشتباهات سیاسی ، نظامی ، اقتصادی ، بازرگانی ، کشاورزی و غیره خود و یافتن عللی که موجب این گونه شکست ها شده اند، می تواند سعی نماید از این به بعد، دوباره مرتکب همان اشتباهات نشود. متاسفانه تاریخ برای بار دوم پس از گذشت 37 سال در 1357 تکرار شد وارتش قدرتمند تر و مجهز تری که ده ها هزار افسر و درجه دار تحصیلکرده و دوره دیده و با تجربه، افراد آنرا تشکیل می دادند و ده ها میلیارد دلار از بودجه ناچیز کشور صرف ساختن آن شده بود، در این بارنیز بدون تجاوز مستقیم یک یا چند کشور خارجی از هم پاشیده شد.
چرا چنین اتفاقات ناگواری در کشور ما ایران رخ داده ومی دهد؟!
گمان میکنم وقت آن رسیده است که بدون حب و بغض و محکوم کردن این ویا آن کشور خارجی ، علل اصلی و واقعی این شکستها را در بین خود جستجو کرده و مانع شویم که یکبار دیگر تاریخ تکرار شود.
امیر هوشنگ آریان پور
14 آبان ماه 1386
این گرد آوری در اندیشگاه ملی ایرانیان تهیه شده است.
بازگشت به صفحه قبل   نسخه قابل چاپ   لینک دائمی به این خبر 
 
 
¤ اخبار جبهه ملی
¤ درگذشت مهندس اسماعیل حاج قاسمعلی
¤ بازداشت پیمان عارف عضو جبهه ملی ایران
¤ ادیب برومند: انحلال مجلس استیضاح مصدق را منتفی کرد
¤ نامه سخنگوی جبهه ملی ایران به بی بی سی
¤ پیام های نوروزی
¤ خورشیدی که هر روز فروزان تر از روز پیش میدرخشد/بیانیه جبـــهه ملــــی ایــــران
¤ سنگر نشین بی مدعای آزادی هوشنگ کشاورز صدر رفت
¤ تجزیه طلبی محکوم است/رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران
¤ متن پیام های رهبران جبهه ملی به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس کنفدراسیون
¤ تحلیل جبهه ملی ایران ازرویدادهای مصر
¤ دکتر علی رشیدی عضو هیئت رهبری جبهه ملی ایران به دو سال زندان و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شد
¤ بازداشت اعضاي جبهه ملي ايران در اسفراين خراسان شمالي
¤ بزرگداشت دکتر مصدق در واشنگتن/2 گزارش
¤ بزرگداشت دکتر محمد مصدق در باشگاه ملی خبرنگاران در واشنگتن دی سی شنبه 10 نوامبر 2012
¤ مشروح سومین گزارش احمد شهید در رابطه با حقوق بشر در ایران
¤ جبهه ملي ايران , نيروي هوايي و خلبانان قهرمان دفاع مقدس را گراميداشت
¤ تکدیب امضا
¤ جبهه ملی ایران: به یاری زلزله زدگان بشتابیم
¤ درگذشت رادمرد میهن دوست آقای دکترخسروسعیدی عضو حزب ایران و جبهه ملی ایران
¤ ننگ ونفرین بربیست وهشتم مرداد
¤ اسطوره مقاومت مهندس عباس اميرانتظام در بيمارستان بستري شد
¤ بیانیه ادیب برومند و جبهه ملی ایران- اروپا و آمریکا در اظهار تاثر و همدردی با هموطنان داغدیده آذربایجانی
¤ احضار كورش زعيم
¤ درود بر چهاردهم مرداد / ادیب بـرومـند- رهبر جبهه ملی ایــران
¤ جبهه ملی ایران نسل کشی مسلمانان در میانمار را محکوم میکند
¤ بیانیه ادیب بـــرومند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران به مناسبت بزرگداشت ۳۰ تیر 1331
¤ نامه سرگشاده جبهه ملی ایران به رئیس جمهور آمریکا درمورد ادعای واهی مالکیت امارات بر جزایر ایرانی
¤ عمل جراحی قلب دکتر حسین موسویان، رییس هیئت اجرایی جبهه ملی ایران
¤ گرامیداشت یکصدوسی امین زادروز دکتر محمد مصدق در پاریس و کلن
¤ یادداشت اعتراض جبهه ملی ایران به موسسه گوگل
¤ تکذیب مذاکرات جبهه ملی ایران با آقای رضا پهلوی و نزدیکان ایشان
¤ جبهه ملی ایران مهیای ستیزه گری در باره حفظ تمامیت کشور است/ادیـب بـرومـند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران
¤ پیام های نوروزی استاد ادیـب بـرومـنـد , دکتر حسین موسویان ,اقاي حسن لباسچی و مهندس كورش زعيم
¤ پیام نوروزی ادیـب بـرومـنـد
¤ دیدارسخنگو و اعضای جبهه ملی ایران با دکتر علی رشیدی
¤ بیانیه ادیـب بـــــرومــند رئیس شورای مرکزی جبهه ملی ایران درباره انتخابات اسفند ۱۳۹۰
¤ جبهه ملی ايران در انتخابات شرکت نمی کند
¤ آخرین وضعیت جبهه ملی ایران
¤ وضعیت نا مساعد جسمی حمید رضا خادم، زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین
¤ آیا جبهه ملی ایران منحل میشود؟
¤ بازجویی و بازداشت فعالان و اعضای جبهه ملی ایران
¤ ادامه بازداشتها و احضار اعضای جبهه ملی ایران به وزارت اطلاعات
¤ برگزاری جلسات شورای جبهه ملی ایران ممنوع شد
¤ احضارعیسی خان حاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران/ بازداشت مهندس محمد توسلی
¤ بازداشت دکتر علی رشیدی
¤ احضار ملیون به وزارت اطلاعات
¤ نشست مهرماه شوراي مركزي جبهه ملي ايران
¤ جلسه شورای مرکزی جبهه ملی ایران پنج شنبه در تهران برگزار شد
¤ جبهه ملی ایران در خارج از کشور نماینده ندارد
¤ @نامه پیمان عارف به احمدی نژاد@دیدار از پیمان عارف
© 2004 - 2011 - خبرگزاری جبهه ملی ایران - J M I N e w s . c o m - تماس با ما